چرا امام حسین دشمان را با وجود بی اعتنای آنان نصحیت می کرد
پرسش : چرا امام حسین(ع) با اینکه مىدانست دشمن به سخنانش بى اعتنا است، تا لحظات آخر آنان را نصیحت مىکرد و براى آنها دل مىسوزاند؟
پاسخ : دلسوزى و شفقت نسبت به خلق از ویژگىهاى بارز پیامبران و بندگان خداوند است. از آیات قرآن و تاریخ به خوبى استفاده مىشود که رهبران الهى، بیش از آنچه تصور شود، از گمراهى مردم رنج مىبردند و براى آنها دل مىسوزاندند. آنان از اینکه مىدیدند تشنه کامانى در کنار چشمه آب زلال نشستهاند و از تشنگى فریاد مىکشند، ناراحت بودند، اشک مىریختند و براى هدایت آنها دعا مىکردند. مشاهده انحراف مردم از راه روشن و مستقیم حق و قدم گذاشتن در بیراهه کفر و باطل، غصهاى جانکاه بر دل آنان بود. روح لطیف و حساس پیامبر اسلام(ص) از دیدن نادانىها و کجروىها گاه چنان فشرده و آزرده مىگشت که جان پاکش از شدت ناراحتى و اندوه به خطر مىافتاد و خداوند او را چنین دلدارى مىداد: A}«لعلک باخع نفسک ألا یکونوا مؤمنین»{A؛V}شعراء (26): آیه 3، و نیز رجوع کنید: کهف(18): آیه 6.{V «گویى مىخواهى به خاطر ایمان نیاوردن مردم خود را هلاک و نابود سازى». تا چنین ویژگىاى در رهبران آسمانى نباشد، رهبرى در مفهوم عمیقش پیاده نخواهد شد. امام حسین(ع) میوه درخت برومند رسالت است. او فرزند پیامبر(ص) و پارهاى از وجود او است. او از پیامبر و پیامبر از اوست؛ چنان که رسول خدا(ص) فرمود: H}«حسین منى و انا من حسین»{H؛ V}کامل الزیارات، باب 14، ص52، ح 11.{V. او وارث همه کمالات پیامبر(ص) و آینه دار فضیلتهاى والاى او است. آبشار عطوفت و رحمت پیامبر(ص) از بلنداى وجود حسین(ع) ریزان است. به همین خاطر است که اباعبدالله(ع) در همه مدت عمر – به ویژه در طول نهضت و انقلاب مقدسش – لحظهاى از ارشاد، هدایت و موعظه مردم – حتى دشمنان خونخوارش – فرو گذار نکرد. سخنان و اندرزهاى آن رهبر الهى، به عنوان سندى روشن از عطوفت و محبت امامى پاک سیرت و خیر خواه، در مقابل دشمنانى پست و جنایتکار براى قضاوت جهانیان به یادگار مانده است. امام حسین(ع) در روز عاشورا در هنگام مراجعه با انبوه دشمن – با اینکه مىدید دشمن به تمام معنا آماده جنگ است و حتى از رسیدن آب به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگیرى نموده است و دقیقه شمارى مىکند که با کوچکترین اشارهاى حمله را آغاز کند – از اندرز و نصیحت و بیدار سازى دشمن دست بر نداشت و با وجود نبودن فرصت و هلهله و هیاهوى لشکر مقابل، در خطبه طولانى – که هر جملهاش در بردارنده مفاهیمى عمیق و نیازمند شرح و تفسیر است و در آنها ریشه خیانت و عناد دشمن بیان شده است – براى دشمن ایراد کرد.V}ر. ک: سخنان امام حسین(ع) ازمدینه تا کربلا، ص 219 به بعد و نیز: فروغ شهادت.{V ابا عبدالله(ع) حتى از موعظه و نصیحت سران لشکر کفر (مانند عمر سعد و شمر بن ذى الجوشن) نیز خوددارى نکرد. در روز عاشورا، در دیدارى که با عمر سعد بین صفوف دو لشکر داشت، فرمود: واى بر تو اى پسر سعد! آیا از خدایى که به سوى او باز مىگردى، نمىترسى؟ آیا با اینکه مىدانى من پسر چه کسى هستم، با من مىجنگى؟ قوم را رها کن و با من باش تابه خداوند متعال نزدیک شوى. عمر سعد گفت: مىترسم که خانهام خراب شود! حضرت فرمود: من آن را برایت مىسازم. عمر سعد گفت: مىترسم ملک و زمینم گرفته شود! حضرت فرمود: من از مالى که در حجاز دارم، بهتر از آن را به تو مىدهم. عمر سعد گفت: من بر زن و فرزندم بیمناکم! حضرت(ع) ساکت شد و به او جوابى نداد و روشن است هدف امام حسین(ع) نجات انسانى خود فروخته و عنصرى فرومایه بود که با کشتن حسین(ع) آتش و عذاب جاوید را براى خود به ارمغان مىآورد. امام حسین(ع) از این خطبهها و نصیحتها، دو هدف اساسى داشت: 1. تمام کردن حجت بر دشمن و باقى نگذاشتن جاى هر گونه عذر و بهانه براى آنها، 2. بیدار کردن افراد انگشت شمارى مانند حر بن یزید ریاحى که انوارى از ایمان و محبت اهل بیت(ع) در دلشان تابیده بود. این سخنان دلسوزانه و بیدار بخش، در دل عدهاى از سپاه کفر اثر گذاشت و عدهاى از آنها به لشکر امام حسین(ع) پیوستند و به سعادت ابدى و شرف جاوید نایل گشتند. این است عاطفه و محبت امامى دلسوز در رهبرى الهى و انسان دوست در مقابل دشمنى جنایتکار و بى گذشت و این است روش فرزند فاطمه که در حساسترین شرایط و اوضاع نیز لحظهاى از مسیرى که خداوند برایش تعیین نموده، منحرف نمىگردد.