تاریخچه عرفان و تصوف
پرسش : سابقه تاریخى عرفان و تصوف به چه دورانى مربوط مىشود و از چه زمانى وارد اسلام شد و چه مراحلى را طى کرده است؟
پاسخ : بنابر گزارشهاى تاریخى، امورى چون پرهیز از لذایذ دنیوى، کشف و شهود، وحدت وجود، اتحاد با حقیقت و فناى در روح کلى – که ارکان عمده عرفان و تصوف را تشکیل مىدهد – داراى سابقه دیرین بوده و هزاران سال از پیدایش آن مىگذرد. تصوف هندى، چینى و یونانى از جمله مکاتب عرفانى قبل از اسلام است.V}نگا: التصوف الاسلامى، صص 24 – 69؛ عرفان نظرى، صص71 – 111.{V گفتنى است عرفان و تصوف حقیقى در اسلام، مراحلى را پشت سر گذاشته است: مرحله نخست آن در زمان پیامبر«صلى الله علیه وآله» بود که با بهرهگیرى از برخى آموزههاى اسلام – مانند ترجیح آخرت بر دنیا، مبارزه با نفس و هواهاى نفسانى و اخلاق و توکل – شکل گرفت و مرحله دیگر پس از رحلت رسول گرامى اسلام«صلى الله علیه وآله» یعنى، زمان امام على«علیه السلام» است. آن حضرت نخستین کسى بود که در توسعه عرفان و تصوف اسلامى، نقش مهمى ایفا کرد و به همین دلیل، تمامى عرفا و صوفیان حقیقى، سرسلسله خود را به ایشان مىرسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقى مىکنند.V}ابن ابى الحدید، تفسیر نهجالبلاغه، ج1، ص17.{V مرحله دیگر، دوران پس از امام على«علیه السلام» است که مىتوان آن را به «عصر اهل صفه» نام نهاد؛ با وجود عارفانى چون: ابن عباس، سلمان فارسى، ابوذر، بلال، اویس قرنى، حسن بصرى، سعید بن جبیر و … . گرایش و بینش عرفانى در اسلام، مراحل جوانى خود را با شخصیتهایى چون رابعه عدویه (م 135 ق)، پشت سر گذاشت و با عارفانى چون بایزید بسطامى (م بین 261 و 264 ق)، مرحله رشد و رواج خود را طى کرد و با صوفیان حقیقىاى چون ابن فارض (م 632 ق) و ابن عربى (م 638 ق) مرحله نظم و کمال خود را به انتها رساند.V}نگا: عرفان نظرى، صص121 – 123 و 183؛ تصوف در اسلام، صص60 – 61.{V از قرن دهم به بعد، عرفان و تصوف در اسلام شکل دیگرى مىیابد و همه یا اغلب اقطاب صوفیه، آن برجستگى علمى و فرهنگى پیشینیان را ندارند. تصوف رسمى، از این به بعد غرق در آداب و ظواهر و احیاناً بدعتهاى گوناگون مىشود. از سوى دیگر عدهاى که داخل در هیچ یک از سلسلههاى تصوف و عرفان نیستند، در عرفان نظرى محى الدین ابن عربى متخصص مىشوند؛ مانند: صدرالمتألهین شیرازى (م1050ق)، ملامحسن فیض کاشانى (م1091ق)، قاضى سعید قمى (م1103ق) و …V}عرفان نظرى، ص193؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، صص664 – 665.{V. T}تصوف دروغین{T تصوف حقیقى در آغاز کار، روش کسانى بود که مسجد و مدرسه، آتش طلبِ ایشان را فرو نمىنشاند و سیرابشان نمىکرد. آنان بیرون از رسومِ متداول در صفوف نماز و حلقههاى تدریس، راهى به سوى حقیقت مىجستند و گروهى بودند که خوشىهاى این جهانى – مانند ریاست و حکومت و نشستن بر مسند قضا، فصل دعاوى و منبر و کرسى تدریس، داشتنِ مال فراوان و زنان زیبا رو – دام بر سرِ راهشان نمىگسترد. آنان داراى همتى بلند بوده و تنها در سر، سرّ سویداى دوست داشتند. بدین جهت عدهاى از ایشان مىرمیدند و دنیاداران از دیدارشان دورى مىگزیدند! امّا هنگامى که این طریقت رواج یافت و مردم از علماى بدون عمل سرخورده شدند، مشمولان و صاحبان قدرت به تصوّف و صوفیان روى آوردند و به سبب نفرت از علماى ظاهربین و رهایى از جور حاکمان، به طرف صوفیان دست دراز نموده و خواستهها و تقاضایشان را با آنان طرح کردند. این روى آورى و اهمیت یافتن تصوف، موجب شد عدهاى سودجو خرقه درویشى به تن کنند و با حیله و فریبکارى، بر مسند ارشاد و تعلیم و تربیت بنشینند.V}شرحى بر مقامات اربعین، صص283 – 284.{V از این رو از آغاز قرن چهارم هجرى، این دگرگونى در تصوف حقیقى راه یافت و به تدریج بالا گرفت. از سوى دیگر در قرن هفتم هجرى، تصوّر خاصى در میان عدهاى از تصوف به وجود آمد. این گروه فرد را بر جمع برترى داده، او را از جمع جدا مىکردند و به خود مشغول مىداشتند! مىگفتند: شخص به اطراف خویش نگاه نکند؛ چون تمرکزش را از اندیشه درباره خدا از دست مىدهد. این گروه با برداشت افراطى از آیات «مذّمت دنیا» و نیز آیاتى که دعوت بر زهد و تقوا مىکند؛ بخش عمدهاى از فقه اسلامى را – که دانش اجتماعى زیستن اسلام است – بى اعتبار ساختند! بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیتهاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سیاسى جامعه و فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزههایى بود که این طیف بر آن پاى مىفشردند. این دو جریان بستر را براى پدید آمدن «تصوف دروغین» و «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساختند.V}نگا: مقالات تاریخى، ج1، صص260 – 272.{V برخى از این گروهها، پیامبر«صلى الله علیه وآله» و مردم عصر بعثت را چنان نشان دادهاند که گویى آن حضرت درویشى بوده است که در خانقاهى در مکه مىنشست و براى درویشهاى دیگر درس تصوف مىداد! تصویرى که اینان از قرآن و شخصیت پیامبر«صلى الله علیه وآله» و امام على«علیه السلام» عرضه کردهاند، تحریف عمدى در تعلیمات اسلامى نبود؛ بلکه ریشه در نگرش یکسویه به دین و آموزههاى آن داشت. چنین نگاهى به دین، بى اعتنایى مطلق به دنیا و به فکر خود بودن را تقویت مىکرد و بى اعتنایى توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبیعت، به دنبال مىآورد! البته متصوفان حقیقى، با هر دو رویکرد معارضه کردهاند؛ مثلاً ابوالقاسم قشیرى در آغاز کتاب معروف خود (رساله قشیریه) از این نابسامانى (رویکرد اوّل) شکایت مىکند و ناصر خسرو (م481ق) از تظاهر به صوفىگرى انتقاد مىکند و در قصیدهاى، صوفى را به صفاى باطن مىداند؛ نه به ظاهر صوفیانه: P}فوطه بپوشى تا عامه گفت{E}«شاید بودن کاین صوفیستى»{P P}گرت به فوطه شرفى نو شدى{E}فوطه فروشِ تو بهشتیستى{P V}دیوان ناصر خسرو، صص248 – 249، قصیده 115.{V در خصوص معارضه برخى از عارفان با شریعت گریزى (رویکرد دوم) در پاسخ به پرسشهاى دیگر همین مجموعه، به تفصیل سخن خواهیم گفت. آموزههاى اسلامى، با تصوف دروغین – با رویکردى که در قسمتهاى اخیر بیان شد – به شدّت مخالف است؛ ولى با عرفان و تصوف حقیقى، کاملاً موافق است. علامه طباطبایى«رحمه الله» در این خصوص مىنویسد: «از سوى دیگر مىبینیم قرآن کریم با بیانى جالب، روشن مىسازد که همه معارف حقیقى، از توحید و خداشناسى واقعى سرچشمه مىگیرد و استنتاج مىشود؛ و کمالِ خداشناسى از آنِ کسانى است که خداوند آنان را از هر جاى جمعآورى کرده و براى خود اختصاص داده است. آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کردهاند و در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن ساختهاند و با چشم واقع بین، حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیدهاند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگى به یقین رسیدهاند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگى جاودانى جهان ابدیت، برایشان مکشوف شده است».V}شیعه در اسلام، ص33.{V T}تدوین عرفان نظرى و عملى{T تصوف با آنکه با استدلال و عقل رابطه خوبى نداشت؛ امّا بر اثر جدالها و مناظرههاى علمى و کشمکشهاى فرقهاى، به تدریج به استدلالى کردن آرا و نظریات خویش روى آورد. قوت القلوب از ابوطالب مکى و اللمع از ابونصر سراج طوسى در قرن چهارم، اسرار التوحید (در خصوص حالات ابوسعید ابوالخیر) در قرن پنجم، کشف المحجوب اثر ابواسحاق هجویرى در همان قرن، الرساله القشیریه از ابوالقاسم قشیرى و منازل السائرین نوشته خواجه عبدالله انصارى در قرن پنجم، تمهیدات اثر عین القضاه همدانى و شرح شطحیات روزبهان بقلى شیرازى در قرن ششم، مرصادالعباد نوشته شیخ نجمالدین رازى و عوارف المعارف اثر شهاب الدین سهروردى در قرن هفتم، سیر تدوین، تبویب تصوف و عرفان اسلامى است. این حرکت با ظهور محى الدین ابن عربى در قرن هفتم به اوج رسیده و تصوف کاملاً مبانى نظرى پویایى یافت. T}نفوذ عرفان اسلامى{T عرفان اسلامى آن چنان جذاب و نیروبخش است که دیگر سرزمینهاى اسلامى را تحت نفوذ خویش قرار داده است. هند، مالى، نیجر، کنیا، غنا، سنگال، چاد، سودان، لیبى، تونس، مراکش، الجزایر و مصر سرزمینهایى هستند که اسلام با عرفان آنها را فتح کرد و در آن مناطق پایگاههاى قدرتمندى براى اسلام به وجود آورد.V}تاریخ تصوف اسلامى، صص46 – 48.{V این نفوذ تا حدى است که اندیشمندان غربى را از 700 سال پیش تاکنون، واداشته تا تلاشهاى خویش را براى آشنایى با عرفان و تصوف اسلامى مضاعف سازند.V}ابعاد عرفانى اسلام، صص42 – 48.