نسبت بین عرفان و اسلام
پرسش : نسبت میان «دین اسلام» و «عرفان» چیست؟
پاسخ : باید ملاحظه کرد که آیا مىتوان «عرفان و اسلام» را به معناى واقعى کلمه «عرفان اسلامى» دانست؛ یعنى، عرفانى که برخاسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبى مسلمانان است (مانند علم فقه، حدیث، تفسیر) و یا آنکه باید آن را عرفان مسلمانان دانست؛ یعنى، نوعى علم و معرفت و شیوه زندگى که ربطى به اسلام ندارد؛ جز آنکه اصحاب و پیروان آن، منتسب به اسلام بودهاند (مانند طب و ریاضیات مسلمانان)؟V}عرفان دینى و دین عرفانى، ص 37 و 38.{V در این خصوص سه دیدگاه وجود دارد: یکم. بسیارى از عارفان و متصوفه معتقدند: عرفان و تصوف، محض اسلام و اسلام محض است. ایشان همواره براى مطالب خود، از آیات قرآن و سنت نبوى و رفتار و گفتار امامان«علیهم السلام» شاهد مىآورند. اینان مىگویند: اعتقاد به حیات اخروى در اسلام، خیلى غلیظ است و این اعتقاد مستلزم بیهوده شمردن و ناپایدار دانستن خوشىها و لذات دنیوى است: A}«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِى الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»{A؛ V}حدید (57)، آیه 20.{V؛ «بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزونى جویى در اموال و فرزندان است. [ مثل دنیا ]چون مثل بارانى است که کشاورزان را رُستنى آن [ باران] به شگفتى اندازد، سپس [ آن کشت ]خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [ دنیا پرستان را ]عذابى سخت است و [ مؤمنان را] از جانب خدا، آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنیا جز سراى فریبنده نیست». خود پیامبر«صلى الله علیه وآله» – که مصداق اسوه حسنه است A}«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»{A؛ V}احزاب (33)، آیه 21.{V – براى مسلمین مثالى بود از زهد و سادگى و عدم تکلف در زندگى و طبق روایات بسیار، ایشان علاوه بر عبادات واجب، شبها مناجات نموده و گاهى انزوا پیشه مىکردند. همچنین عارفان مناسباتى میان انسان و خدا مطرح مىکنند که برگرفته از آیه A}«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى»{A؛ V}ص (38)، آیه 72.{V است. و یا مباحثى چون وحدت وجود را از آیاتى مانند: A}«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»{A؛ V}نور (24)، آیه 35.{V و A}«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَهٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَهٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا»{A، V}مجادله (58)، آیه 7.{V برداشت کردهاند و … بنابراین «اسلام»، یعنى «عرفان» و «عرفان»، یعنى «اسلام» و عرفان اسلامى به حقیقت و واقعیت از اسلام گرفته شده است؛ نه از مشربهاى دیگر.V}عرفان دینى و دین عرفانى، ص38؛ عرفان اسلامى چیست، صص 25-30 و صص 107-114.{V دوم. این دیدگاه معتقد است: تصوف در میان مسلمانان، از آغاز پیدایش و نیز در مراحل تکاملى خویش، همواره تحت تأثیر فرهنگهاى بیرون از حوزه اسلام بوده و در واقع از بیرون وارد حوزه اسلامى شده است؛ بدین صورت که مسلمانان در اثر تماس و آشنایى با راهبان مسیحى، عارفان هندى و فلسفههاى یونانى، چنین راه و روشى را برگزیدند. بنابراین آنچه «عرفان اسلامى» خوانده مىشود، در واقع آمیختهاى است از آنچه که در این فرهنگها و تمدنها وجود داشته است. البته این عناصر به دست مسلمانان – که از نبوغ و ذوق سرشارى برخوردار بودند – صورت نوینى به خود گرفت و تکامل یافت و به دست کسانى چون محى الدین عربى، به اوج خود رسید.V}نگا: نقد صوفى، صص 32 – 51.{V این عده معتقدند: تصوف در سطح جهان بینى و حوزه عملى و کردارى، به هیچ مذهب یا دین خاصى مربوط نیست و در واقع این یک نگرش انسانى است.V}دین و عرفان، صص 41 و 42. {Vگروهى از معتقدان به این دیدگاه برآنند که: در بستر تاریخ اندیشه و تأمل انسانى، سه جریان شناختى و اعتقادى عمده شکل گرفته است: جریان وحى (دین و قرآن)، جریان عقل (فلسفه و برهان) و جریان کشف (ریاضت و عرفان). این سه جریان از هم جدا بوده و هیچ ارتباطى به هم ندارند؛ بنابراین از اختلاط شان باید جلوگیرى کرد.V}مکتب تفکیک، صص 54 – 74. {Vبرخى از طرفداران این ایده، به کلمات ابن عربى تمسک کرده و مدعىاند: عرفان یک دین انسانى است که دین اسلام، آن را تأیید کرده است.V}دین و عرفان، صص 58 – 60.{V ابن عربى در فصوص الحکم مىگوید: «دین بر دو گونه است: دین الهى و دین انسانى. «دین الهى» آن است که خدا و پیامبران و جانشینان آنان به آن دعوت کردهاند و «دین انسانى» آن است که بشر ابداع کرده و خداوند هم آن را تأیید کرده است. دین الهى را خداوند برگزیده و آن را از دین خلق، برتر نهاده است … نظام رهبانیت و ریاضتى که بشر آن را ابداع و اختراع کرده است، شامل مجموعهاى از فرمانها و قواعد مبتنى بر حکمت است که به وسیله هیچ یک از پیامبران و به آیین و شیوه شناخته شده بعثت، ابلاغ نشده است. امّا چون قواعد و اصول آن با نظام مشروع و حکم الهى سازگار است، خداوند آن را نیز همانند دین الهى، تأیید کرده است … مردم هم با پیروى از این نظام ریاضتى، خوشبخت شده و با مخالفت آن، موجب ناخشنودى حق خواهند بود.V} فصوص الحکم، فص یعقوبى (8). {V طرفداران این دیدگاه، مدعىاند: اسلام، دینى ساده و عمومى و خالى از هرگونه رمز و پیچیدگى است. علاوه بر آنکه آداب عرفانى، آدابى است که فقه اسلامى از آن بى خبر است. از نظر این گروه، نیکان و صحابه رسول اکرم«صلى الله علیه وآله» – که عرفاى متصوفه خود را به آنها منتسب مىکنند و آنان را پیشرو خود مىدانند – زاهدانى بیش نبودهاند و روح آنان از سلوک و توحید عرفانى بىخبر بوده است. درباره آیات و احادیثى که اهل تصوف بعدها براى تطبیق و ارتباط اصول و مبانى تصوف با آیین اسلام به آنها متوسل شدهاند باید گفت: بسیارى از اینها مجهول و فاقد سند صحیح است و یا اینکه تصرفاتى در تفسیر آنها به عمل آمده و متأخران صوفیه، مطابق ذوق و مبانى خود، روایات را معنا کردهاند و نیز در معانى آیات بیشتر مرتکب تأویلات بعید و تفسیرهاى بىمورد شدهاند. V}دین و عرفان، صص44 و 45؛ عرفان دینى و دین عرفانى، صص 40 – 42.{V سوّم. عرفان و تصوف نخستین مایههاى خود را – چه در زمینه اندیشهها و افکار (عرفان نظرى) و چه در قلمرو و روش و طریقه خاص زندگى (عرفان عملى) – از اسلام گرفته است؛ ولى باید به چند نکته توجه کرد تا مقصود این دیدگاه روشن شود. 3-1. این عرفان نه مانند علم و فقه و حدیث، صددرصد برخاسته از متون و منابع اسلامى و بدون تأثیر از افکار و فرهنگهاى بیرون از حوزه اسلام است و نه مانند علم ریاضیات و طب، کاملاً وارداتى به شمار مىرود؛ بلکه حد وسطى میان آن دو است. هم اصول را از اسلام مایه گرفته است و هم تحت تأثیر جریانهاى خارج از جهان اسلام – به خصوص فلسفه اشراق – بوده است. البته اینکه عارفان چه اندازه توانستهاند قواعد و ضوابط صحیح براى اصول و مبانى اولى اسلامى بیان کنند و چه اندازه مقید بودهاند که از اصول واقعى اسلام منحرف نشوند جاى بررسى و تأمل دارد. و آیا عرفان اسلامى آنها را در خود جذب کرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسیر خود از آنها استفاده کرده است و یا برعکس موج آن جریانات، عرفان اسلامى را در جهت مسیر خود انداخته است؛ مطلبى است که باید درباره آن پژوهشهاى بیشترى انجام گیرد. در هر صورت «عرفان اسلامى» سرمایه اصلى خویش را از اسلام گرفته است.V}آشنایى با علوم اسلامى، ج2، ص84؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ص244؛ عرفان دینى و دین عرفانى، صص42 – 44.{V 3-2. بسیارى از آیات قرآنى و روایات موثق و صحیح، حاوى مطالب و نکاتى است که به هیچ روى نمىتوان آنها را خارج از سلوک نظرى و عملى فهمید و دریافت کرد: A}«نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»{A،V}ق (50)، آیه 16.{V A}«فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»{A،V}بقره (2)، آیه 115.{V A}«وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»{A،V}نور (24)، آیه 40.{V A}«فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»{A،V}کهف (18)، آیه 11.{V A}«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»{A،V}فجر (15)، آیه 99.{V A}«وَ کَذلِکَ نُرِى إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»{A،V}انعام (6)، آیه 75.A}؛ {V«کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»{A؛ V}تکاثر (102)، آیه 5 – 6.{V، A}«سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِى الْآفاقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»{A؛ V}فصلت (41)، آیه 53. {Vو …V}نگا: دین عرفانى و عرفان دینى، صص 63 – 104.{V 3-3. قبول الهامگیرى عرفان از اسلام، بدین معنا نیست که تمامى عارفان و صوفیان از آغاز تاکنون، ابتدا به قرآن مراجعه کرده و بدون هیچ گونه پیشداورى، تنها در پى آن بودهاند که بدانند قرآن چه مىگوید و آن را نصبالعین خویش قرار دهند. البته اگر چنین بود، بسیارى از انحرافات – که در میان متصوفه وجود دارد – زمینه ظهور و تداوم نمىیافت. 3-4. تصوف و عرفان اسلامى داراى تحولات و تطورات فراوانى است و طیف بسیار وسیع و گستردهاى را در بر مىگیرد. از سویى شامل کسانى مىشود که هیچ گونه تقیّد و التزامى به شریعت اسلامى ندارند و از سوى دیگر کسانى چون صدرالمتألهین، سید حیدر آملى، ابن فهد حلى، علامه طباطبایى و حضرت امام«قدس سرهم» را شامل مىگردد که سر سوزنى تخطّى از طریق مستقیم شریعت را جایز نمىشمردند و در عمل نیز خود چنین کردهاند. عرفان راستین و حقیقى – که مایه خود را از قرآن و اسلام مىگیرد – با گروه دوّم گره مىخورد؛ نه با گروه نخست.V}نگا: همان، صص 44 – 46.{V 3- 5. کشف و شهود و ریاضت، جزء دین است؛ نه کنار و نه خود آن. ما قبول داریم که تمامى«عرفان» با تمامى «اسلام» برابر نیست؛ ولى از طرفى این نکته را نمىپذیریم که کشف و شهود در درون دین، جزء آن نمىباشد و به تمامى در عرض دین و در برابر و مقابل آن است. به اعتقاد ما عرفان و کشف و شهود، یکى از عناصر اصلى دین است که بدون آن دینى به تمام و کمال وجود ندارد.V}نگا: تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج6، صص 35 و 36.