عارف چه کسی است
پرسش : «عارف» چه کسى است و شرایط اصلى او چیست؟
پاسخ : ابوعلى سینا در فصل دوم از نمط نهم اشارات، در تعریف «عارف» مىگوید: «و المنصرف بفکره الى قدس الجبروت مستدیماً لشروق نور الحق فى سره یخص باسم العارف»؛ یعنى، عارف کسى است که با فکر خویش [ با تمام وجود ]به عالم جبروت رو کند و بدون وقفه در پى تابیدن نور حق در سرّ خویش باشد.V}نگا: مقالات فلسفى، ج2، صص 143 – 172؛ در آسمان معرفت، صص 343 – 345.{V در بیانى روانتر، «عارف کسى است که حقایق اشیا را به طریق کشف و شهود – چنان که هست – ببیند». البته به طورى که هم داراى دین و مذهب باشد و هم اهل ریاضت و کشف و شهود؛ و از مقام «علم الیقین» به مرتبه «عین الیقین» و «حق الیقین» رسیده باشد و مقصود و منظورش از ریاضت و عبادت، فقط خداوند باشد و بس و نه ترس از عذاب دوزخ یا طمع در بهشت.V}نگا: شرح بر مقامات اربعین، صص40 – 43.{V به هر حال «عارف» کسى است که در پى معرفت خداوند است و این معرفت را با چشم حقیقت بین مىخواهد، نه عقل و چشم این سویى. P}آنکه او را چشم دل شد دیدبان{E}دید خواهد چشم او عین العیان{P P}با تواتر نیست قانع جان او{E}بل ز چشم دل رسد ایقان او{P V} مثنوى معنوى، دفتر6، ابیات 4405 – 4406.{V امّا این معرفت حقیقى در دیدى کلان مشروط به سه شرط است:V}در این خصوص نگا: درآمدى بر سیر و سلوک، صص 49 – 57.{V T}یک. خدا بینى{T گاهى عدول از جهت حقیقت، سبب عدم درک شهودى است؛ هر چند سالک مبتلا به معاصى و رذایل نباشد. آینههاى وجودى انسان، براى نمایاندن وجه حق – علاوه بر صیقلى بودن – باید در جهت حق هم قرار گیرد. گاهى افرادى با ریاضت و عبادت، ملکات فاضله را در خویش پدید مىآورند و از گناه دورى مىجویند؛ اما غایتى را که در وراى این عبادات مىجویند، رسیدن به نعمتهاى اخروى است! گاهى از این حدّ نیز پایینتر است، نماز شب مىخوانند به جهت وسعت رزق! صله رحم به جاى آورند، به منظور طول عمر! و به تمام این مقاصد هم دست مىیایند؛ امّا از مشاهده «ربّ» محروم مىمانند؛ چون از ابتدا شهود و لقاى حق را مد نظر قرار نداده بودند. P}دلِ عارف شناساى وجود است{E}وجودِ مطلق او را در شهود است{P V} گلشن راز.{V T}دو. راهبرى پیامبر{T عارف راستین متوجه این نکته است که هیچ انسانى، قادر به شهود حق نیست، مگر به تبعیت از انبیا؛ چرا که آدمى قدرت شناسایى تأثیر عمل را در روح خویش ندارد. ما نمىدانیم هر یک از اعمالمان چه تأثیرى بر روح مىگذارد. سالک الى الله براى گذر از ظلمات به سوى نور، محتاج دستگیرى انبیا و اولیا است. P}بى پیر مرو تو در خرابات{E}هر چند سکندر زمانى{P همچنین با صرف دانستن آنچه انبیا گفته و در عمل انجام دادهاند، شرایط تحصیل فراهم نمىگردد. علاوه بر بیان احکام و قوانین الهى، نظارت اولیا در عمل نیز بایسته است. آدمیان به دلیل فطرت الهى، کششهایى به سوى عالم غیب دارند؛ اما این کششها و تمایلات، به تنهایى براى سلوک الى الله کفایت نمىکند؛ زیرا از طرف دیگر کششها و تمایلاتى نیز به سوى «طبیعت» دارند. پس کسى که تحت تأثیر جاذبههاى دنیا بوده و دریچههاى وجودش رو به خشکى است، دستخوش غفلتها مىشود. انبیا و اولیا همواره باید تازیانه بیدارى را بر سر انسانها فرود آورند، انذار کنند و آدمى را از خطرات راه بترسانند و تبشیر نمایند و ارزش وجودى انسان را در مقایسه با دنیا بیان کنند. T}سه. ولایتپذیرى{T با توجه به متون دینى، آدمى بدون شناخت امام و رسول، قادر به درک محضر ربوبى نیست. روزى امام حسین«علیه السلام» به اصحاب فرمودند: «اى مردم! قسم به حق که خداوند نیافرید بندگان را مگر براى عرفان و معرفت ربوبى». پس مردى از اصحاب عرض کرد: پدر و مادرم فداى شما باد! «معرفت الله تعالى» چیست؟ فرمودند: «معرفت بالله شناخت امام است در هر زمان، همان امامى که اطاعتش واجب است».V}بحارالانوار، ج5، ص312.{V انسان کامل – که مصداق اصلى و حقیقىاش معصوماناند – واسطه فیض حق است. آینه کلى است که انوار حق را به آینههاى وجودى – به قدر ظرفیتى که دارند – مىتاباند. از همین رو در روایت وارد شده است: «اگر کسى شبهایش را به نماز بپردازد و روزها روزه بگیرد و همه اموالش را صدقه دهد و همه عمر در طواف کعبه باشد؛ اما ولایت ولى خدا را نشناسد تا از وى تبعیت کند و جمیع اعمالش را به ولایت و هدایت وى متمرکز سازد؛ از انجام دادن این اعمال پاداشى از جانب حق تعالى نصیبش نخواهد شد و از زمره اهل ایمان شمرده نمىشود».V}وسائل الشیعه، ج1، ص7.{V P}آنکه از حق یابد او وحى و جواب{E}هر چه فرماید بود عین صواب{P P}آنکه جان بخشد اگر بکشد رواست{E}نایب است و دست او دست خداست{P P}همچو اسماعیل پیشش سر بنه{E}شاد و خندان پیش تیغش جان بده{P P}تا بماند جانت خندان تا ابد{E}همچو جان پاک احمد با احد{P P}گر خضر در بحر کشتى را شکست{E}صد درستى در شکست خضر هست{P P}وهم موسى با همه نور و هنر{E}شد از آن محجوب، تو بى پر مپر{P V} مثنوى معنوى، دفتر1، ابیات 225 – 228 و 236 – 237.