آیا شهود چیزی غیر از توهم است
پرسش : آیا شهود نمىتواند فقط توهم و تلقین باشد؟ حد تشخیص کدام است؟
پاسخ : قلب آدمى – که موضع شهود است – مثل خانهاى است که درهاى متعدد دارد و از طریق این دریچهها، «حالات مختلف»، عارض قلب و داخل در وجود لطیف انسانى مىشود. از این رو برخى از عارفان، قلب را به منزله هدفى مىدانند که مورد اصابت تیرهاى مختلف واقع مىشود. برخى دیگر قلب را به آینهاى تشبیه کردهاند که صورتهاى مختلف در آن منعکس مىشود و قلب، آن صورتها را یکى پس از دیگرى شهود مىکند. عدهاى دیگر قلب را به حوض آبى تشبیه کردهاند که مصبّ مرورهاى مختلف است. آثار مختلفى از ناحیه حواس ظاهر و قواى حیوانى و یا لطایف باطنى نفس و قواى رحمانى بر قلب عارض مىگردد. لذا آنچه را که انسان با حواس ظاهرى درک مىکند، در قلب اثر مىگذارد و آنچه را با قواى باطنى مانند خیال و وهم و سایر قوا در خود شهود مىکند، در قلب تأثیر دارد.V}نگا: شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم، صص 633 – 636.{V از این رو ممکن است پارهاى از مکاشفات و شهودها، حق و حقیقى نباشد؛ بلکه گاهى شیطان براى سالک تمثّل یافته و باطل را بر قلب او القا کند و بر او عیان سازد.V}الفتوحات المکیه، ج3، صص 39.{V بدین جهت – چنان که براى هر علمى معیار و میزانى وجود دارد که به وسیله آن صحت و سقم و درستى و نادرستى آن دانسته مىشود – احتیاج سلوک معنوى به میزان و معیار شدیدتر است. البته سلوک معنوى به حسب افراد، حالات، مراتب و مقامها متفاوت است؛ از این رو میزان یابى آن محصور و محدود نیست و نمىتوان تمامى آنها را با جزئیات مخصوص به خود مطرح کرد. یک میزان کلى و کلان براى تمییز «شهود ربانى» از «شهود و القاى شیطانى» کتاب و سنت است. سالک شهود خویش را باید با میزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه میان آنها ناسازگارى یافت، بداند که شهود غیر حقیقى و شیطانى بوده است. اگر شهود او منطبق بر امر وجوبى و مستحب باشد، بداند رحمانى و الهى است و اگر بر امر منهى تطبیق دارد، بداند شهود شیطانى است. یکى از نشانههاى مهم تشخیص «شهود حقیقى» از «غیر حقیقى» آن است که بعد از شهود، لذتى عظیم و خاص – فراتر از لذتهاى جسمانى و مادى که انسان را مستغرق مىکند – دست دهد. این لذت گاهى به اندازهاى است که سالک را از طعام و غذا باز مىدارد و نفس، مستغرق در حقایق مىشود و از جهات بدنى غفلت پیدا مىکند.V}شرح مقدمه قیصرى، ص592؛ الفتوحات المکیه، ج3، ص39.{V به هر حال تا زمانى که آدمى با بدن جسمانى و این سویى خویش همراه است، از تلبیس ابلیس در امان نیست؛ مگر مانند حضرت رسول«صلى الله علیه وآله» و معصومان«علیهم السلام» که جسم آنان نیز مانند ارواحشان در عروج بوده و بر عالمى فراتر از عوالم مادى و معنوى – که جاى واردات شیطانى است – صعود کردهاند.V}الفتوحات المکیه، ج2، ص622.{V توجه به نکاتى در این خصوص بایسته است: T}یکم.{T بسیارى از عارفان راستین معتقدند: به دلیل پیچیدگى تمییز شهود حقیقى از غیر آن، سالک عارف باید تحت مراقبت استاد کامل متوجّه به حق و اهل مکاشفه – بر طبق موازین و قوانینى که شریعت اسلام و رسول اکرم«صلى الله علیه وآله» و ائمه اطهار«علیهم السلام» مقرر کردهاند – وارد مرحله سلوک و سیر الى الله شود.V}شرح مقدمه قیصرى، صص594 و 595 و نیز نگا: همان، صص 628 و 629.{V P}طى این مرحله بى همرهى خضر مکن{E}ظلمات است بترس از خطر گمراهى{P به هر حال اگر منشأ القائات، الهامات، مکاشفهها و مشاهدهها، «ریاضتهاى شرعى» و تبعیت محض از سنتها و آداب الهى باشد و آنچه را که مرشد کامل بیان مىکند، از شرع گرفته باشد و مرید مشتاق را بر طبق موازین صحیح خالى از اشتباه رهبرى نماید؛ در این صورت آنچه که بر نفس سالک افاضه مىشود، قهراً مربوط به معارف الهى و طاعت حق خواهد بود. اگر سیر و سلوک بر طبق موازین عارى از انحراف باشد، مشاهدهها و کشفیات، آمیخته با القائات شیطانى نخواهد شد. T}دوم.{T گاهى سالک در تعبیر کشف و شهود خویش، دچار خطا مىشود؛ هر چند شهودش درست و مطابق با واقع بوده و به دور از تلقین و وهم و القائات شیطانى است. مانند کسى که در مشاهدات ظاهرى، شخصى را در تاریکى شب، مشاهده مىکند که از دیوار خانهاى بالا مىرود؛ آن گاه مىگوید: «دزد وارد آن خانه شد»! در حالى که او همان صاحب خانه بوده که کلیدش را گم کرده و به ناچار از دیوار بالا رفته است. او در اینکه دیده کسى از دیوار خانه همسایه بالا رفته، خطا نکرده و آنچه دیده، در خارج واقع شده است؛ امّا در گزارش خویش دچار خطا گردیده است. منشأ این خطا آن است که در گزارش، به بیان همان چیزى که دیده، اکتفا نکرده و امورى را نیز بر آن افزوده است.V}نگا: الفتوحات المکیه، ج3، ص7؛ مبانى نظرى تجربه دینى، ص162.{V T}سوم.{T از آنجا که مکاشفات و مشاهدات، داراى مراحلى است، بسیارى از عارفان معتقدند: اگر شهود از مرحله «عین الیقین» فراتر رود و به مرتبه «حقالیقین» برسد؛ در آنجا اصلاً خطا راه ندارد و هرچه هست، حق محض است. علاوه بر آنکه در این مرحله، به معناى واقعى، عالِم با معلوم، نوعى اتحاد پیدا کرده، خویش را نمىبیند. در مثال مىتوان مراتب علم الیقین، عینالیقین و حق الیقین را چنین دانست: این سه مرحله بسان خرمنى از آتش است که وقتى انسان، به وجود آن آگاه مىشود و به علم خویش ایمان مىآورد، نسبت به آن آتش «علم الیقین» دارد. هرگاه آن را ببیند، در موقف «عین الیقین» است. هنگامى که خود را مردانه در خرمن آتش فروزان اندازد و بسوزد و به هستى آتش، هست گردد و جزوى از آن شود، نسبت به آتش مزبور در مرحله «حقالیقین» است. به هر حال سالک در مرحله «حقالیقین» – که حق محض است – اصلاً شهود غیر حقیقى و خطا ندارد؛ زیرا در این مرحله از شهود هرگز خطا نمىکند.V}یواقیت العلوم و درارى النجوم، ص 72؛ تمهیدالقواعد، ص 163؛ شرح مقدمه قیصرى، صص348 – 350.{V P}چون شود آهن ز آتش سرخ رنگ{E}پس «اناالنار»ست، لافش بى درنگ