راه رسیدن به مقامات اولیای خدا
پرسش : آیا براى قدرت معنوى انسان حتماً باید تفضل الهى باشد و یا انسان با تلاش خود مىتواند به مقامات اولیاى خدا برسد؟
پاسخ : قدرت معنوى انسان، بر اثر بازگشت روح به اصل خویش حاصل مىشود که بر اثر سیر و سلوک به دست مىآید. خروج از قوه و اقتضا و رسیدن به فعلیت و «شدن»، سِیر نامیده مىشود. در طبیعت، هسته و دانه خرما، اقتضاى نخل شدن دارد؛ به این معنا که اگر این هسته، تحت شرایط خاص، زیر زمین قرار گیرد و با گرما و تغذیه مناسب همراه باشد، به تدریج جوانه مىزند و سر از خاک بیرون مىآورد. حرکت هسته خرما و نخل شدن را «سیر» مىنامند. در حوزه «تکامل روحى» نیز مسأله به همین شکل است. سلوک معرفتى، سیر معنوى انسان از قوه به فعلیت معنوى است که تأمین کننده غایت خلقت انسان است. سلوک الىالله – که در واقع شروع بازگشت آدمى به موطن اصلى خویش است – تا مرحله وصول به خدا و جایگاه اولى روح «سلوک معنوى» نامیده مىشود. این سیر و سلوک – که قدرت معنوى خاصى براى انسان به ارمغان مىآورد – هم محصول سعى و تلاش آدمى است و هم نتیجه عنایت و تفضّل الهى. قرآن مىفرماید: A}«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»{A؛ V}نمل (27)، آیه 97.{V ؛ «کسى که عمل صالح انجام دهد، در حالى که مؤمن است – چه مرد باشد و چه زن – ما به او حیات بخشیده و او را از حیات طیّبه برخوردار مىکنیم و به بهترین صورتى جزا و نتیجه راه و روش چنین کسانى را به آنان مىدهیم». و A}«وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»{A؛ V}عنکبوت (29)، آیه 69.{V؛ «هر کس در راه ما مجاهدت کند، او را به راهمان هدایت مىکنیم». این آیات نشانگر این حقیقت است که «وصول» در پرتو تلاش آدمى و تفضل و عنایت الهى، حاصل مىشود و بر اثر آن آدمى در حوزه معنویات قدرتمند مىگردد. به هر حال نباید مسأله «عنایت الهى» را در این مهمّ نادیده انگاشت. عنایت حق در سلوک و وصول، امرى است برهانى که به طور مختصر به یک مورد آن اشاره مىشود: «معلول» پرتوى از علت است و آنچه راهبر به سوى علت است، خود علت مىباشد. به عنوان مثال گرما معلول آتش است؛ یعنى پرتو آتش که گرما است، ما را به آتش راهنمایى مىکند. قوّه تشخیص، به عنایت حقّ به انسان اعطا شده و پرتو حق پرتو او است و راهنمایى به سوى او و چیزهاى دیگر، به عنایت حق است. H}«انت الذى اشرقت الانوار فى قلوب اولیائک حتى عرفوک و وحدوک»{H؛ V}مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.{V؛ «تو هستى که تجلیات را به قلوب دوستانت اشراق مىکنى تا آنان به وحدانیت تو شهود پیدا کنند.» معلول، پرتو علت و مرتبه نازل آن است؛ چگونه مىتوان از معلول به علت راه یافت، اگر از ناحیه علت عنایتى به معلول نباشد؟V}در این خصوص نگا: درآمدى بر سیر و سلوک، صص83 – 88.{V P}جز تو پیش کى برآرد بنده دست{E}هم دعا و هم اجابت از تو است{P P}هم ز اوّل تو دهى میل دعا{E}تو دهى آخر دعاها را جزا{P P}اول و آخر تویى ما در میان{E}هیچ هیچى که ناید در بیان{P V} مثنوى معنوى، دفتر 4، ابیات 3499 – 3501.