آیا انسان می تواند به جای برسد که تمام قدرت های خدا را داشته باشد
پرسش : در قرآن کریم، اشاره به این نکته شده است که انسان جانشین (خلیفه) خداوند در روى زمین است و با توجه به اینکه قرآن بارها به این نکته اشاره کرده که خداوند قادر بر «کن فیکون» مىباشد؛ حال آیا انسان نیز مىتواند به مقام فوق دست یابد؟
پاسخ : T}یکم.{T باید دانست که مقصود از این انسان، «انسان کامل» است؛ انسانى که روحش را از آلودگىها و تعلقها پاک ساخته و خود را به اصل خود رسانده است؛ یعنى، «روح خدا» که داراى ویژگىهاى خاص خویش است.V}نگا: انسان و خلافت الهى، مجموع کتاب.{V رسیدن انسان به اصل خود، تنها با شکستن خودخواهى و خودبینى است که از آن به مقام «فنا» یاد مىشود.V}تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 11، ص 92.{V P}رقص آن جا کن که خود را بشکنى{E}پنبه را از ریش شهوت بر کنى{P P}رقص و جولان بر سر میدان کنند{E}رقص اندر خون خود مردان کنند{P P}چون رهند از دست خود دستى زنند{E}چون جهند از نقص خود رقصى کنند{P P}مطربانشان از درون دف مىزنند{E}بحرها در شورشان کف مىزنند{P V}مثنوى معنوى، دفتر3، ابیات 95 – 99.{V T}دوم.{T انسان کامل چند ویژگى دارد که یکى از آنها جانشینى خدا (خلافت اللهى) و دیگرى ولىّ الله بودن است. «جانشینى خدا»؛ یعنى انسان، به بهترین صورت و کاملترین وجه، از حق و کمالات او حکایت کند. خلیفه کسى است که بعد از «مستخلف عنه» قرار مىگیرد و در خلف و وراى او واقع مىشود و انسان کامل این چنین است. البتّه خلافت انسان کامل، به معناى خالى شدن صحنه وجود از خداوند و واگذارى مقام الوهیت به او نیست؛ زیرا نه غیبت و محدودیت خداوند قابل تصور (صحیح) است و نه استقلال انسان در تدبیر امور. موجود ممکن و فقیر، از اداره امور خویش عاجز است، چه رسد به تدبیر کار دیگران؛ بلکه مقصود این است که انسان کامل، خلیفه خدایى است که در وى ظهور کرده و خلافت در چنین موردى بدان معنا است که خداوند بالاصاله، بر همه چیز محیط است و خلیفه خدا (انسان کامل) بر همه چیز بالعرض محیط مىباشد.V}تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، صص 126 – 129 و انسان کامل از دیدگاه نهجالبلاغه، صص 72 – 73 و 91.{V P}پس خلیفه ساخت صاحب سینهاى{E}تابود شاهیش را آیینهاى{P V}مثنوى معنوى، دفتر6، بیت 2153.{V یکى دیگر از ویژگىهاى انسان کامل، «ولى الله» بودن او است. «ولىّ» یکى از اسماى الهى است و از آنجا که اسماء الله باقى و دائمىاند، انسان کامل – مظهر اتمّ و اکمل اسماى الهى – صاحب ولایت کلیه دائمى است و مىتواند به اذن او، در ماده کائنات تصرف کند و قواى ارضى و سماوى را تحت تسخیر خویش درآورد. این ولایت تکوینى، از ویژگىهاى برجسته انسان کامل به شمار مىرود.V}انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، صص 56 – 57.{V به بیان دیگر، از آنجا که در مقام تعلیم اسماى الهى به انسان کامل، علم، عین قدرت و عین عمل است؛ اگر انسان کامل به آن مقام بار یابد، هر چیزى را اراده کند، به اذن خداوند در جهان واقع مىشود و این همان ولایت تکوینى است.V}تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 160.{V ناگفته نماند که واجد مقام ولایت – که تحت تدبیر خاص خداى سبحان قرار دارد و در واقع تحت ولایت او است – مأمور محض بودن خود را مىداند و به هیچ وجه داعى استقلال ندارد؛ زیرا، ولایت با استقلال سازگار نیست. انسان وقتى دریافت که اراده او مقهور اراده خداوند است؛ مىتواند به مقام شامخ ولایت نایل آید.V}همان ، ج 7، ص 175؛ مقالات، صص 31 – 82.{V دیلمى در ارشاد القلوب نقل کرده است: H}«روى انّ الله تعالى یقول فى بعض کتبه یابن آدم انا حىّ لا اموت اطعنى فیما امرتک حتى اجعلک حیا لاتموت؛ یابن آدم انا اقول لشىء کن فیکون اطعنى فیما امرتک اجعلک تقول لشىء کن فیکون»{H؛ «روایت شده که خداوند متعال در برخى از کتبش به بنى آدم مىفرماید: من زنده جاودانم، مرا در آنچه امر کردم، اطاعت کن تا تو را نیز زنده جاویدان قرار دهم. اى بنى آدم! من به «شىء» مىگویم: باش، پس هست؛ مرا در آنچه به تو امر کردم، اطاعت کن، تو را [ به مرحلهاى رسانده و ]قرار مىدهم [ که وقتى ]به «شیئى» بگویى «باش» پس او باشد».V}مستدرک الوسائل، ج 11، صص 258 – 259.{V P}چون بپرّاند مرا شه در روش{E}مىپرم بر اوج دل چو پرتوش{P P}همچو ماه و آفتابى مىپرم{E}پردههاى آسمانها مىدرم{P V}مثنوى معنوى، دفتر 2، ابیات 1158 – 1159.{V T}سوم:{T از آنجا که تعیین مصداق حقیقى و تام انسان کامل، امرى جزئى و در واقع بیان مصداق است، باید آن را از طریق آیات قرآن و روایات روشن کرد. قرآن، روایات، ادعیه و زیارات حکایتگر این حقیقت است که مصداق اصلى و حقیقى انسان کامل، حضرت رسول«صلى الله علیه وآله» و اهل بیت عصمت و طهارت«علیهم السلام» هستند.V}در این خصوص ر. ک: به پاسخ و پرسش 40.{V بر این اساس مصداق حقیقى خلافت اللهى و مقام ولایت الهى [ یا تکوینى]، چهارده معصوماند، امّا دیگران – که گاه از آنها به عنوان نایب خلیفه و خلیفه خلیفه تعبیر مىشود – با وساطت رسول گرامى اسلام«صلى الله علیه وآله» و اهل بیت«علیهم السلام» مىتوانند در حدّ وجودى خود، به این مقام و ویژگىها دست یازند؛ البته در حدّ وجودى خود نه فراتر از آن. P}گرچه آهن سرخ شد او سرخ نیست{E}پرتو عاریت آتشزنى است{P P}گر شود پر نور روزن یا سرا{E}تو مدان روشن مگر خورشید را{P P}هر در و دیوار گوید روشنم{E}پرتو غیرى ندارم این منم{P P}پس بگوید: آفتاب اى نارشید!{E}چونکه من غارب شوم آید پدید{P V}مثنوى معنوى، دفتر1، 3261 – 3264.