تسلیم شدن در برابر خدا
پرسش : منظور از تسلیم شدن در برابر خدا چیست؟
پاسخ : «تسلیم» یکى از حالات سالک است که پس از «وصول»، به او دست مىدهد و این حالت عبارت است از استقبال قضا و تسلیم به مقدرات الهى و بنابه گفته خواجه عبداللهانصارى: H}«تسلیم، خویشتن به حق سپردن است»{H؛V}رساله صد میدان، ص62؛ منازل السائرین، ص36 – 37.{V در واقع در این مرتبه سالک، همه هستى خود را – با تمامى ابعاد اعتقادى و عملىاش – به خدا سپرده و تسلیم محض اوامر و افعال او است. خواجه عبدالله تسلیم را سه قسم مىداند: «یکى تسلیم توحید است و دیگر تسلیم اقسام است و سیم تسلیم تعظیم است. تسلیم توحید سه چیز است: خداى را نادیده بشناختن و نادریافته را پذیرفتن و بى معاوضه چیزى پرستیدن. تسلیم اقسام سه چیز است: بر وکیل وى اعتماد کردن و به ظن نیکو حکم پذیرفتن و کوشش در حفظ نفس بگذاشتن. تسلیم تعظیم سه چیز است: سعى خویش را در هدایت وى کم دیدن و جهدِ خود در معنویتِ وى کم دیدن و نشان خود در فضل وى کم دیدنV}همان.{V. امام چهارم«علیه السلام» مىفرماید: «به بیمارى سختى دچار شدم. پدرم حسین بن على«علیه السلام» به من فرمود: چه میل دارى؟ عرض کردم: میل دارم نسبت به خود براى حضرت حق تعیین تکلیف نکنم؛ او آنچه به نفع من است از باب لطف و مهرش تدبیر مىکند. من علاقه دارم در پیشگاه حضرتش تسلیم محض باشم. پدرم فرمود: آفرین! با ابراهیم خلیل هماهنگ شدى؛ به هنگامى که مىخواستند او را در آتش بیندازند، جبرئیل به او گفت: چه حاجتى دارى؟ پاسخ داد: براى حق تعیین تکلیف نمىکنم؛ او مرا کفایت مىفرماید که بهترین وکیل من در تمام شئون حیات است».V}دیار عاشقان، ج1، ص50.{V P}عار نبود شیر را از سلسله{E}نیست ما را از قضاى حق گله{P P}شیر را برگردن ار زنجیر بود{E}بر همه زنجیر سازان میر بود{P V}مثنوى معنوى، دفتر1، ابیات 3160 – 3161.{V گفتنى است «تسلیم»، هم با «توکل» فرق دارد و هم با «رضا»، در مقام «توکل» سالک کارى را مىطلبد؛ ولى چون خودش قادر نیست آن کار را به خوبى انجام دهد، وکیل مىگیرد تا به سود او کارهاى وى را انجام دهد و چون هیچ کس بهتر از خدا کار را نمىداند و نمىتواند انجام دهد، بهتر از همه آن است که خداوند را وکیل قرار دهد و بر او توکل کند. مقام «رضا» از مقام «توکل» بالاتر است؛ زیرا در مقام توکل انسان خواسته خویش را اصل قرار مىدهد؛ ولى از خدا مىخواهد بر اساس خواسته او کار کند؛ اما در مقام «رضا» خواسته خدا اصل و خواسته سالک، فرع است. در مقام «تسلیم» سالک اصلاً از خود خواستهاى ندارد و به خدا عرض مىکند: «حکم آنچه تو اندیشى، لطف آنچه تو فرمایى»؛ نه اینکه بگوید «پسندم آنچه را جانان پسندد». اصلاً در اینجا خواستن و خوشایند و بدآمدنى در خصوص سالک مطرح نیست؛ بلکه هرچه هست، خواسته او و خوشایند و بدآمدن او استV}مراحل اخلاق در قرآن (تفسیر موضوعى، ج11)، ص383، 384.{V. P}نیست کس را از توکل خوبتر{E}چیست از تسلیم خود محبوبتر؟{P V}مثنوى معنوى، دفتر1، بیت 916.