عشق خدا در دل داشتن
پرسش : حدیث است که بالاترین «درجه تقوا» این است که در قلب انسان، جز خدا کسى وجود نداشته باشد. در اینجا مسألهاى براى من مبهم است، آیا نمىتوانم هم نوعان خود و دوستانم را – که به نحوى در ترقى و پیشرفتم نقش داشته و در حقیقت واسطه فیض بودهاند – دوست داشته باشم و به آنها عشق و محبّت بورزم؟ به هر حال آنان نیز در دل من جا باز کردهاند؟!
پاسخ : T}یکم.{T در آیات قرآن و روایات معصومین«علیهم السلام»، بر دوستى عدهاى تأکید شده است؛ از جمله دوستى با پرهیزگاران، صبرپیشگان، نیکوکاران، پاکان، عدالت پیشگان، جهادگران، توکل کنندگان و تائبان.V}نگاه قرآنى به دوست و دشمن، گفتار سوّم و پنجم.{V بنابراین نباید پنداشت که خداوند، دوستى را منحصر در خویش ساخته است. T}دوم.{T بر اساس فرهنگ دینى، به دلیل آنکه محبّت نوعى وحدت پیدا کردن محبّ با محبوب است (یعنى محبّ همان جا است که محبوب او در آنجا هست و محبّ با محبوب خود است، و از او جدا نخواهد بود)، باید محبوبانى را برگزید که محبّان حقیقى حضرت حق و محبوبان خداوند متعال باشند تا انسان با آنان و در عالم آنها (در جوار قدس حضرت)، مقصود و شاهد وجه کریم او باشند.V}همان.{V P}اى دل! آنجا رو که با تو روشنند{E}وز بلاها مر تو را چون جوشنند{P P}در میان جان تو را جا مىکنند{E}تا تو را پر باده چون جا مىکنند{P P}در میان جان ایشان خانه گیر{E}در فلک خانه کن اى بدر منیر!{P P}چو عطارد دفتر دل وا کنند{E}تا که بر تو سرّها پیدا کنند{P V} مثنوى معنوى.{V به هر حال محبّت دوستانى که آدمى را به خدا نزدیک کرده و به محبوب اصلى و ازلى رهنمون مىگرداند، ایرادى ندارد؛ امّا دوستى با کسانى که انسان را از خدا دور نموده و وى را به بیراهه مىکشانند، در فرهنگ اسلام تحریم شده است. حارث از امام على«علیه السلام» نقل مىکند که ایشان درباره دو دوست مؤمن و دو دوست کافر فرمود: «امّا دو دوست مؤمن که زندگىشان را بر اساس دوستى در راه فرمانبرى از خدا گذاشته و بر اساس آن، با یکدیگر بخششها کردند و به یکدیگر مهر ورزیدند؛ چون یکىشان پیش از دیگرى بمیرد و خداوند جایگاه او را در بهشت به او نشان دهد، به شفاعت از دوستش مىپردازد و مىگوید: پروردگارا! دوستم، فلانى مرا به فرمانبرى از تو فرمان مىداد و از معصیت و نافرمانى تو بازم مىداشت، پس او را بر همان هدایتى که مرا به آن استوار داشتى، استوار بدار، تا آنچه را به من نشان دادهاى به او نیز نشان دهى. خداوند نیز دعاى او را مستجاب مىکند و چون این دو یکدیگر را نزد خداوند عز و جل مىبینند، هر یک از آنان به دوستش مىگوید: خداوند به تو دوست پاداش خیر دهد، تو مرا به فرمانبرى از خداوند، فرمان مىدادى و از نافرمانى او بازم مىداشتى. امّا دو کافرى که بر اساس نافرمانى خدا با یکدیگر دوستى کردند و بر اساس آن به یکدیگر بخششها نمودند و مهر ورزیدند، پس چون یکىشان پیش از دوستش بمیرد، خداوند جایش را در آتش به او نشان دهد. وى مىگوید: پروردگارا! فلان دوستم مرا به نافرمانى از تو فرمان مىداد و از فرمانبرىات بازم مىداشت، پس او را بر ادامه گناهانى که مرا بر آن استوار داشت، استوار بدار تا عذابى را که به من نشان دادى به او نیز نشان دهى. پس چون در قیامت یکدیگر را نزد خداوند مىبینند، هر یک از آنان به دوستش مىگوید: خداوند به تو جزاى بد بدهد؛ مرا به نافرمانى از خدا فرمان دادى و از فرمانبرىاش باز مىداشتى: آن گاه حضرت این آیه را تلاوت فرمود: A}«الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ»{A؛V}تفسیر قمى، ج2، ص 287؛ بحارالانوار، ج7، ص173، ح4.{V P}مشترى من خداى است او مرا{E}مىکشد بالا که «الله اشترى»{P P}خون بهاى من جمال ذوالجلال{E}خون بهاى خود خوردم کسب حلال{P P}این خریداران مفلس را بهل{E}چه خریدارى کند یک مشت گل{P P}گل مخور گل را مخر گل را مجو{E}ز آنکه گل خوار است دایم زرد رو{P P}دل بخور تا دایماً باشى جوان {E}از تجلى چهرهات چون ارغوان{P V} مثنوى معنوى، دفتر 2، ابیات 2438 – 2442.