هفت مرحله عرفان
پرسش : آیا هفت مرحله «عرفان» را بدون آنکه عارف بود، مىتوان تجربه کرد؟ منظور از هفت مرحله عرفان چیست؟ منظور از شریعت، طریقت و حقیقت چیست؟
پاسخ : اگر مراد از عارف، عارف به عرفان نظرى است، بلى انسان مىتواند بدون آنکه با عرفان نظرى آشنا باشد، هفت مرحله عرفان را تجربه کند. اگر مراد از عارف، عارف به عرفان عملى است، باید گفت که انسان با گذشتن از مراحل تا به مقصد برسد عارف مىشود؛ و گرنه او سالک و در مسیر عارف شدن است. معرفت پیش درآمد عمل است و عمل مقدمه معرفت بعدى. در سلوک عملى «معرفت» موجب بیدارى انسان و اشراف بر هستى خود مىشود. این شناخت موجب عمل و مسابقه در خیر و کمال مىشود و هر عملى نیز که همراه با نیت پاک و خلوص و صفا باشد، موجب معرفتى دیگر خواهد شد. ازاینرو عارفى که علاوه بر معرفت نسبى از جهان هستى، خدا، انسان و رابطه این سه با یکدیگر، به مسائل و مطالب عرفان نظرى وقوف کامل داشته باشد عرفان عملى و سلوک عملى وى از ژرفاى بیشترى برخوردار خواهد بود. با توجه به این مطالب، مىتوان گفت: هفت مرحله عرفان را بدون آنکه سالک و عمل کننده طریق عبودیت بود، نمىتوان تجربه کرد، این مراحل با قدم گذاشتن در راه و طى طریق با اشراف استادى مجرب و آگاه طى مىشود. اما هفت مرحلهاى که سالک راه خدا باید آنها را پشت سر بگذارد عبارت است از: T}1. طلب: {T در این مرحله سالک بدون آنکه احساس آرامش کند، یکسره در جست و جو و تلاش بوده و با پایدارى و استقامت، از کوشش و انتظار آنى آرام نمىگیرد. T}2. عشق: {T در این مرحله شخص سالک عقل محدود حسابگرِ ناظر به نفع و ضرر را کنار گذاشته و با نیروى عشقِ عقلسوز، کلیه پیشامدهاى ناگوار، ناکامىها و رنجها را جهت رسیدن به معشوق تحمل مىکند و پروانهوار خود را به آتش زده و از سوختن هیچ پروایى ندارد. T}3. معرفت: {T در این مرحله سالک راه خدا بر اثر مواظبت بر طاعات و فرمانبردارى از خداى متعال از بشریت خویش فانى شده و در معروفِ سلطان ازل مستغرق مىگردد و از تجلیات اسمایى بهرهمند گشته و به سلطنت معنوى دست مىیابد. T}4. استغفار: {T در این مرحله سالک بر اثر برطرف ساختن تعلقات دنیوى از تعلق به اسباب مادى و وسایل حسى بىنیاز گشته و از تجلیات صفاتى خداوند بهرهمند مىگردد. T}5. تجرید و توحید: {T در این مرحله سالک «آفتاب ازل» را در نهاد تمام موجودات پرتوافکن و همه کثرات را در آن ذات بىمثال مستهلک مىبیند. T}6. حیرت: {T در این مرحله سالک از خود و تمام ما سوا بىخبر و غافل گردد و نمىداند که هستند یا نیستند؟ فانى اند یا باقى؟ در این مرحله دل سالک را امواج حکمت فرا گرفته و رازهاى غیبى و گنجینههاى الهى، برایش پدیدار مىگردد و اسرار معنوى – بدون تصرف اندیشه و دخالت خیال – بر زبانش جارى مىشود. T}7. فقر و فنا: {T در این مرحله سالک به مقام تجلى ذاتى حق (مقام ولایت) دست یافته و غیر از هستى ناب و وجود مطلق، چیزى را نمىیابد و نهاد او از هستى امکانى، پاک گشته و فناى مطلق به او روى مىآورد. اما در خصوص بخش آخر پرسش شما یکى از تقسیمات سه گانه رایج در میان متصوفه، تقسیم به مرتبه شریعت، طریقت و حقیقت است. مقصود از آن این است که: اولین گام اساسى در جهت تقرب به خداوند، تسلیم بودن بى چون و چرا در مقابل تمامى احکام الهى و رعایت اوامر و نواهى شرعى است. با موفقیت کامل در مرحله یاد شده، مىتوان به مرتبه دوم، ارتقا یافت و وارد طریقت شد. در این گام ضمن محافظت بر لوازم شریعت، سیرى در لبّ و مغز احکام الهى باید کرد و علاوه بر تسلیم جوارح؛ دل و روح را نیز باید در مسیر فرمانبردارى و حرکت به سوى او، قرار داد که لازمه آن پیراستن نفس از همه کژىها و زشتىها و علایق غیر خدایى و آراستن آن به فضایل و ملکات عالىتر است. در مرتبه سوم انسان به حق مىرسد و در مقام قرب الهى فنا مىشود و یکسره انیت و انانیت را فرو مىگذارد و ربانى مىشود.[ حقیقت] گفتنى اینکه در منازل و مراحل سلوک دیدگاههاى متعددى با استفاده از قرآن و روایات مطرح شده است: برخى قائل به یک منزل بوده، مىگویند: «قطع و وصل»؛ یعنى، انقطاعِ از مخلوق و اتصال به خالق. گروهى به دو منزل قائلند: ظاهر و باطن، شهود و غیب، خلق و امر، حجب ظلمانى و نورانى. عدهاى دیگر سه منزل گفتهاند و آن را منطبق بر عوالم وجود دانستهاند: عالم طبع، مثال و عقل. عالم طبع در نسبت با «ماده»، عالم مثال با «ملکوت» و عالم عقل با «جبروت» است. برخى چهار منزل اعتبار کردهاند؛ چنان که عارف شیرازى مىفرماید: P}من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق{E}چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست{P عدهاى مراحل سلوک را تا هفت منزل دانسته و آن را از آیات قرآنى گرفتهاند: «ارضین سبعه» و «و سماوات سبع»؛ چنان که عطار مىگوید: P}هفت شهر عشق را عطار گشت{E}ما هنوز اندر خم یک کوچهایم{P برخى مراتب سلوک را تا ده مقام شمارش کردهاند و بعضى بر اساس روایتهاى زیر، مراحل سلوک را صد مرحله دانستهاند: رسول خدا«صلى الله علیه وآله» مىفرماید: H}«فتقدمت فکشف لى عن سبعین حجاب»{H؛ V}بحارالانوار، ج18، ص391.{V؛ «پس جلو رفتم و هفتاد حجاب برداشته شد» و یا امام على«علیه السلام» مىفرماید: H}«قال رسول الله«صلى الله علیه وآله»: ان للّه تعالى تسع و تسعین اسماء مأه الا واحداً من احصاها دخل الجنه»{H؛ V}التوحید، ص194.{V؛ «رسول اکرم«صلى الله علیه وآله» فرمودند همانا براى خداى تعالى 99 اسم است. صد تا یکى کمتر، کسى که بتواند این اسما را بشمارد، به بهشت مىرود». خواجه عبدالله انصارى در منازل السائرین صد منزل براى سلوک مىشمرد و براى هر منزل، ده مقام قائل است که جمعاً هزار منزل مىشود. خواجه نصیرالدین طوسى 31 منزل قائل است و …V}نگا: درآمدى بر سیر و سلوک، ص88 – 91 و نیز شرح بر مقامات اربعین، ص51 – 55.{V. باید توجه کرد که آنچه اهمیت دارد سیر تکامل معنوى انسان است که غایت و نهایت این سیر «شهود خداوند متعال» است. T}امّا «قرب» نزد متصوفه: {T مرتبهاى است که براى سالک پدید مىآید، حجابها و اسباب از میان مىرود و سلوک و سیر طولانى منقطع مىگردد تا همه احوال و افعال او به نور خفى منور مىشود و هر چه کند و گوید در آفرینش، هیچ کس را مخالط و مستمع و مرجع نبیند مگر حضرت حق را.V}نگا: التصفیه فى احوال المتصوفه، ص195، التعرف، ص107؛ شرح کلمات قصار باباطاهر، ص452.{V به بیان دیگر، قرب به معناى اتصاف به صفات ربوبى و تخلق به اخلاق ملکوتى است؛ یعنى، انسان در مسیر تکاملى خویش رشد علمى و عملى کند و به جایى رسد که متصف به صفات ربوبى شود. عالىترین مرتبه این است که انسان به فعلیت تامه برسد و انسان کامل شود.V}در آسمان معرفت، ص49.{V ابونصر سراج از متصوفان بزرگ در کتاب اللمع مىگوید: «اهل قرب بر سه حالند: نخست. «متقربون به خدا به انواع طاعت؛ براى آنکه مىدانند خدا عالم است و نزدیک آنان و قادر بر آنها است. دوّم. حال محققین در قرب که به هرچه نگاه مىکنند، خدا را نزدیکتر به آن چیزى مىبینند تا خود را. سوّم. حال بزرگان و اهل نهایات است که باید از مرحله مبتدیان بگذرند و به طورى فانى شوند که قرب خدا را نبینند؛ یعنى، خود حالِ قرب فراموش شود و بنده از بیخودى نداند که در حال قرب است.V}کتاب اللمع، ص 56-57.{V برخى از بزرگان براى قرب معنوى، دو مرحله دانستهاند: قرب فرایض و واجبات و قرب نوافل و مستحبات.V}چهل حدیث، ص 495-497.