اسباب عشق
پرسش : اسباب عشق کدام است؟
پاسخ : براى عشق اسبابى چند مطرح کردهاند که از همه مهمتر دو سبب است و هر دو ریشه در فطرت هستى دارد: T}یک. کمال جویى{T همه هستى میل به کمال دارد؛ کمالطلبى آمیخته با «حبّ بقا». همه موجودات در پى آنند که چیزهایى را به دست آورند و بهره وجودىشان را بیشتر کنند. هر موجودى در پى کمال متناسب با خود است. دانه گندمى که روى زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدى شکافته شده و به تدریج مىروید؛ بى شک متوجه آخرین مرحله (بوته گندم) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانههاى زیادى بار آورد. انسان نیز مىخواهد سعه وجودى بیشترى بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نامحدود و مطلق باشد. امام خمینى«رحمه الله» مىفرماید: «انسان اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد، یا مثلاً هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد».V}چهل حدیث، صص 155 – 163.{V دستگاه آفرینش با تربیت تکوینى خود کمال خواه و کمال جو است و به همین سبب است که با وجود تمام سختىها و موانع، عاشق کمال است و براى رسیدن به آن، از هیچ کوشش و تلاشى فروگذار نمىکند. به بیان دیگر این فطرت کمال خواهى است که موجودات را عاشق ساخته است.V}محمد غزالى، احیاء علوم الدین، ج4، ص276.{V P}آتش عشق است کاندر نى فتاد{E}جوشش عشق است کاندر مى فتاد{P V}مثنوى معنوى، دفتر 1، بیت 10.{V T}دو. جمال خواهى{T جمال عبارت است از حضور کمال لایق و ممکن یک شىء نزد انسان. بنابراین کمال هر شىء به قابلیت کمال پذیرى آن بستگى دارد. از طرفى اگر تمام کمالات لایق یک شىء نزد انسان باشد، آن شىء در غایت جمال و زیبایى است و اگر تنها بعضى از آن کمالات حاضر باشد، شىء به اندازه آن کمالات متصف به حسن و جمال مىشود. به عنوان مثال اگر خطى تمام کمالات لایق خط (متوازى، متناسب و منتظم بودن) را دارا باشد، آن خط در اوج زیبایى است. هر چه این کمالات کمتر باشد، از زیبایى کمترى برخوردار خواهد بود. این جمال خواهى در انسان موجب پیدایش شاخههاى گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشرى شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتى بخشى از اعجاز قرآن کریم، بر اساس هنر و زیبایى پى ریزى شده است. باید توجه کرد که زیبایى و جمال، منحصر به محسوسات نیست؛ بلکه در غیر آنها نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایى را به علم، اخلاق و دیگر مفاهیم غیر حسى نیز نسبت مىدهیم. در حالى که هیچ یک از این موارد با حواس پنجگانه ظاهرى درک نمىشود؛ بلکه با بصیرت باطن و چشم دل – که همان نور عقل است – درک مىگردد. جمال و زیبایى عامل مهمى در تحقّق و سریان عشق است. سرّ اینکه برخى، کسانى را دوست دارند که در زیبایى آنان تردید است، این است که عاشق در معشوق، جمالى را مىبیند که دیگران نمىبینند. P}گفت لیلى را خلیفه: کان تویى؟{E}کز تو مجنون شد پریشان و غوى!{P P}از دگر خوبان تو افزون نیستى{E}گفت: خامش چون تو مجنون نیستى{P V} مثنوى معنوى، دفتر1، ابیات 407 و 408.{