چرا موسیقی حرام است
پرسش : لذت موسیقى بر اثر اصوات موزونى است که سبب آرامش روح است. چرا حرام باشد؟
پاسخ : در مورد شناخت عوامل دیدگاه منفى داشتن فقها و جامعه مذهبى و تریبونهاى مذهبى نسبت به موسیقى توجه به تأثیرات منفى و زیان بار موسیقى به ویژه موسیقى هاى مهیج در حوزهها و ابعاد عقلى، احساسى، اعصاب و روان، عرفان و اخلاق لازم است. T}تأثیرات موسیقى بر عقل{T 1. خروج عقل از تعادل و جدیت؛ شأن و ویژگى عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند به هر صورت ممکن از چاشنىهاى لذّت و سرور، خیال، و انفعال و تحریک بهرهمند باشد؛ امّا در این میان، موسیقى (مخصوصاً از نوعِ عالىاش) آن چنان یکّهتاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس است که آدمى دچار حالتِ «طَرَب» مىشود. «طَرَب» تأثیرى است فوقالعاده! با محوریت موسیقى. این «تأثیر فوقالعاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل مىشود. و این پیشامد، باعث مىشود که عقل از محاسبات جدّى، دقیق و واقعبینانه به دور بیفتد. جوانى که موسیقىگرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگىاش، دُکمه ضبط صوت را حرکت مىدهد تا یکى دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگى مشاهده کند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مىکند تا با یافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسیقىگرا، براى تحریک و برانگیختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مىآورد. این چنین کسى که خواستهاش را در «موسیقى» مىبیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش این زحمت را نمىدهد تا ببیند و بفهمد که کجاى زندگى را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگى مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگى کشانده؟ یا سستى در انجامِ وظایفِ دینى و الهى او را به افسردگى کشانیده؟ پس: «موسیقى، عقل را به خواب مىبرد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و براى فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشمها را بست. موسیقى عقل را به خواب مىبرد: یعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مىشود که کمکم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمانها مىشود. موسیقى عقل را به خواب مىبرد. یعنى: مبناى محاسبات و اشکالات و راه حلّها را فراموش کردن. شما دردى دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط و علل میسّر است. ولى وقتى مىبینى نوار موسیقى آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت مىبینى و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا مىکند و شما بیشتر به نوار رو مىآورید… و این روند تا آنجا ادامه مىیابد که از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقىاش رو مىکنى. افلاطون مىگوید: «وقتى ریتمِ موسیقى تغییر مىکند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل مىشود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقى و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه مىراند و عقل نیز اساسِ جامعه است. و این عقل است که دین را مىشناسد و ما را نسبت به آن ترغیب مىکند. به راستى چگونه ما مىخواهیم – با این حساب – با موسیقى، دین را بشناسیم و بفهمیم؟ و با آن زندگى کنیم؟ جان کلام اینکه: «موسیقى، عقل را به خواب مىبرد». یعنى: او را از محاسبات، واقعیّات و اقداماتِ متناسب، باز مىدارد و این همان «غفلت» است؛ «هر آن غافل زِید، غافل خورد تیر» و «مشغولیت» به موسیقى عاملِ غفلت است؛ و قران کریم از «مشغولشدنهاى این چنینى» به «لَهْو» تعبیر مىکند. لهو چیست؟ این واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مىباشد و فرهنگنویسان دربارهاش این چنین توضیح دادهاند: لهو، آن است که چیزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نماید که باعثِ غفلت و بازماندن از کارهاى مهمتر شود. قرآنکه مىفرماید: A}«لاتلهِکُم اَموالُکم و لااولاًدکم»{A اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند. اینک ببینید که چگونه قرآن کریم، ضمن آنکه ما را از موسیقى باز مىدارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بیان مىفرماید: A}«و من الناسِ منْ یشْتَرى لَهو الحدیث لِیُضِلّ عنْ سبیلالله»{A؛ V}لقمان (31)، آیه 5.{V عدهاى از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند اینان ندانسته خود و دیگران را به بىراهه، گمراهى و اشتباه مىاندازند؛ این نوعى بازى گرفتنِ دین است. و بدانید که سرنوشتى عذابآور و خوارکننده در انتظارشان است. آن گاه حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغولیت و بازماندن از یاد خدا مىشود. V}ر.ک: وسائلالشیعه، ج 12، ص 226 و 228.{V بارها گفتهایم که عالىترین نوعِ موسیقى که داراى اثراتِ کامل طربناکى توأم با شادى، تخیّلآفرینى و احساسانگیزى باشد را «غنا» مىگویند که از لحاظِ فن موسیقى باید، با محوریت گفتار و در ضمنِ آهنگ باشد موسیقى، قوهى تشخیص عقل را ضعیف مىکند. جان کلام اینکه: موسیقى با تأثیراتى که در اَبعادِ شادىآفرینى، خیالآفرینى و تحریکآفرینى دارد، آن چنان به تقویت احساس مىپردازد و از آن سو، عقل را – هر چند موقتا – ضعیف مىکند که در این هنگام، مرجعِ شناخت و تشخیص خوب از بد، مطابقتِ یک موضوع با احساس و میل خواهد بود، نه هماهنگىاش با ضوابط و استانداردهاى عقل! چندان که حتى بىمحتواترین مفاهیم رابا بهرهگیرى از آهنگ مىتوان دلنشین و مثبت و عرفانى نشان داد. کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و هر چیز بىتناسب را کنار بزند؛ اما در این وضعیّت که آدمى دل سپردهى احساسات و اثراتِ ناشى از موسیقى گردد، جنبههاى احساسى بودن چندان قوى مىگردد که به سختى مىتواند در دریاىِ احساسات وارد شد، امّا خیس از آب نگردد. اینجاست که آدمى وقتى مىخواهد چیزى را ارزیابى کند، چون آلوده به شناختهاى احساسى موسیقیایى شده، در این ارزیابى موفق نخواهد بود. شاید بتوان با مثالى این حالت را ملموستر نمود. بسیار مشاهده کردهایم که رانندهاى جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش مىخواهد بیرون از فضاى عالم مادى دنیا پرواز کند. وقتى دقّت بیشترى مىکنیم درمىیابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقى است. آن هم آهنگى با ریتم هیجانآفرین و تحریکزا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقىاش، تندتر مىگردد او بر تندى سرعتش مىافزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگى اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمىراند. او را مىبینى که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است. و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص مىدهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اینک شما در اطراف همین مثال تفکّر و توجّه بیشترى بنمائید تا ابعادى دیگر برایتان روشن شود. «وقتى عقل ملاکِ تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز بسیار متین و حساب شده خواهد بود. مگر نه اینکه سبُکى و سستى در عقل، موجب سبکى و سستى در عمل نیز مىگردد؟ پس وقتى مىبینید که شخصى با شنیدن آهنگ به رفتارهاى سبک دست مىزند، معلوم مىشود که عقلش دچارِ خفّت و سبکى گردیده و این احساس است که بر وى حکم مىراند. V}صدیقین اصفهانى، محمدتقى، غنا، موضوعاً و حکماً، ص 18.{V البته تصور نشود که ما با هر آواز خوبى مخالفیم! خیر، گفته ما بر اساسِ نظریه کارشناسى «فارابى» است که موسیقى را به سه نوعِ نشاطآور، خیالآفرین و هیجانساز تقسیم کرده و آن گاه بهترین نوعِ موسیقى آن موسیقى دانسته که داراىِ هر سه بعد آن هم در سطح عالى باشد. بنابر این، موسیقى عالى همان مفهومى است که در روایات از آن به «غنا» تعبیر شده است. «غنا» یعنى هر صدایى که طَرَبْانگیز باشد. «طَرَبْ» چیست؟ معناى این لغت، این است که خوبى و کیفیت صوت طورى باشد که حالِ شنونده دچار انفعال و تغییر شود. حال چه از جهتِ نشاط و سرور و یا از جهتِ حُزن و اندوه. «فارابى» پس از تقسیم کردن موسیقى بر سه نوع (نشاط انگیز، احساسانگیز و محرّک، خیالانگیز) مىگوید: «هنگامى که یک آهنگ داراى ویژگىهاى اقسامِ سهگانه موسیقى باشد، البته کاملتر، برتر و سودمندتر است. تأثیر چنین آهنگى جزئى از تأثیر یک گفتار شعرى به شمار مىرود. و وقتى این دو با هم همراه شدند، تأثیر گفتار به مراتب کاملتر و بیانکنندهتر براى مقصود است. بنابر این: موسیقى کاملتر، عالىتر و مؤثّرتر همان موسیقىاى است که داراىِ ویژگىهاى هر سه نوع باشد و (در عین حال که موزیک است) با گفتار (نیز) توأم شود. و در مجموع آن موسیقىاى که در این سطح باشد، همان موسیقى آوازى انسان است. ولى باز برخى از انواعِ کامل موسیقى را مىتوان از آلاتِ موسیقى (بدون توأم بودن با گفتار) نیز شنید. V}حقیقت موسیقى غنایى، به نقل از اندیشههاى علمى فارابى درباره موسیقى، مهدىبرکشلى، ص205.{V ملاحظه فرمودید که از لحاظِ کارشناسى، بهترین موسیقى آن است که سه اثر داشته باشد. و این اثرات گاهى از صداىِ خوب با این نتایج و پیامدها، نشأت مىگیرد و گاهى از آلاتِ موسیقى! امّا مهم اینجاست که آیا واقعاً این سه اثر دیگر اجازهى فعالیت به عقل مىدهند؟ از این رو است که ما مىگوییم موسیقى قوّه تشخیص را ضعیف مىکند، و این است اثرِ گفتار یا آهنگ طربانگیز! (که غنا نامیده مىشود). در قرآن کریم، توصیه شده که A}«واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور»{A؛ V}حج (22)، آیه 30.{V «اى مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهیزید» حضرت امام صادق(ع) پس از آنکه این آیه را تلاوت فرمودند، بیان داشتند: یکى از مصادیقِ «گفتارِ بىواقعیت ولى حقنما»، همین «غنا»ست. V}وسائل الشیعه، ج 12، ص 227.{V در این روایت و آیه خوب دقت کنید. چه اینکه نه «خیال» را ماندگارى است؛ نه «احساساتِ برانگیخته از موسیقى»؛ و نه «لذّتهاى زودفرجامش» فرصتِ پائیدن و ماندن دارد. چکیده و نتیجه گفتار اوّل (تأثیرات موسیقى بر عقل): از مجموع گفتگوهاى پیشین به این نتایج رسیدیم: 1. قانون زیربنایى و غیر قابل انکار آن است که؛ «عقل هر آن چیزى را تقویت کند که عقل را تقویت مىکند». اگر عنصرى براى عقل، تأثیرگذار نبوده و در استحکام آن اثرى به خصوص نداشته باشد و از سویى به عقل نیز ضرر وارد نسازد، عقل آن را خنثى مىداند، نه به تأئیدش مىپردازد، نه ردّش مىکند. 2. کار عقل آن است که «عِقال» باشد. یعنى: «قلعه» براى حفظِ جسم و روحِ آدمى و «پایبند» براى بستن پاى هوى و هوس و تمایلات و شهوات. (این «یعنى» را از معناى واژهى عقل و تناسبش با آدمى به دست آوردهایم). 3. از این رو چنان چه چیزى (مثلِ موسیقى) نه در استحکامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقویتِ آن بند پاى هوى و شیطان و شیطنتها تأثیرى به سزا؛ دیگر نمىتوان آن را «عقلایى» دانست. چون طَرَفِ حساب عقل واقع نگردیده. 4. براى شناختِ عوامل تقویت و تضعیفِ عقل به منابع فهم و شناخت رو مىنماییم تا بیابیم و بدانیم؛ هیچ منبعى غنىتر و دقیقتر از «عقلِ برتر» یعنى عقلِ خدا (عقل عصمت) نیست. این عقل در آئینه وحى انعکاس یافته. براى شناختِ ماهیت عقل و اسباب نفع و ضرر آن، مسائلى در قرآن و حدیث آمده که هیچ یک نه تنها موسیقى را مفید ندانستهاند، بلکه مطلق موسیقى (حتّى نوعِ معمولىاش) را مفید عقل معرّفى نکرده، بلکه عالىترین نوعِ موسیقى را که واجد سه فاکتور: لذّتآفرینى، خیالسازى و هیجانانگیزى (تحریک احساسات و اندام) است را ناپسند مىداند. موسیقى در حاکمیتش یکهتاز است که در تشخیصِ خوب یا بد چیزى «طبقِ ملاکهاى خود رفتار مىکند. یعنى هر قدر، احساس لذّت و خیال و انفعالات جسمانى بیشتر باشد، پس بهتر است. امّا کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و اعتدال در هر چیز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند. حال اگر موسیقى به عالىترین نوعش یعنى گفتارى (و توأم با صداى آهنگ) گفته شود، همین اثراتِ تخریبىاش بیشتر مىگردد. چون دیگر در اینجا، ضریب تخریب و سحرِ روح و جسم، حدّ و حصر ندارد. اینجاست که قرآن فرموده: A}«واجتنبوا قُولَ الزّور»{A «اى مردم از گفتارِ باطل ولى ظاهرپسند بپرهیزید». حضرت امام صادق(ع) این گفتار دو گانه با دو چهره جذب و دلرُباى، همراه با تخریب و سلطنتیابى را در مصداقِ «غنا» (موسیقى عالى = آهنگ با محوریت گفتار مطرب) معرفى فرمودند. T}تأثیرات موسیقى بر احساس:{T شاید بارها شنیدهاید که مىگویند: «موسیقى یعنى سکوتِ آهنگین! آن گاه که «سه تار» در دستانِ نوازنده قرار مىگیرد و ازتعاشاتِ صوتى منظم و موزیکالیش در هوا موج مىافکند، روحِ آدمى لحظههاى سکوتِ طبیعت برایش تداعى مىشود. در این اوقات است که آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مىکند و نیاز روحى انسان در کوتاهترین مدّت و با کمترین هزینه پاسخ داده مىشود. با تدبّر در گفته بالا مىبینید که انس با موسیقى را با حسّ زیبایىخواهِ انسان گره مىزنند. یعنى همچنان که ما نمىتوانیم هر لحظه که بخواهیم در باغ قدم بزنیم، امّا با ایجاد فضاى سبز مصنوعى (باغچه، گلدان و پانسیون) آن خواسته را بر آورده مىسازیم، به همین ترتیب نیز سکوتِ طبیعت را با آهنگ خاطرهآفرین موسیقى در محیط کوچکمان بازسازى مىکنیم. شاید بیانات گفته شده، مغز و ماهیت حرفِ موسیقىخواهان طبیعتگرا باشد. امّا این گفتهها را نیز جدّى نگیرید. نقدِ سخنان یاد شده را با دقّت مطالعه کنید: وقتى شما بینِ «فضاى سبز وسیع مثلِ باغستان» و «فضاىِ سبز کوچک مثل باغچه و پانسیون» مقایسه مىکنید، چند چیز را مىیابید که مىتوانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقرارى مقایسه» بین این دو مکان باشند. امّا همین موارد یا مواردى از این قبیل نه تنها در دو عنوانِ «طبیعت و محیط زیست سالم» با «موسیقى» وجود ندارد، بلکه گاه عکس این حالات مشاهده مىشود. از این روست که مىگوییم مقایسه بین موسیقى و فضاى طبیعت بِکر، مقایسهاى است بىربط و همراه با فرسنگها فرق و فاصله: – عناصر به کار رفته در فضاى سبز وسیع همان عناصر به کار گرفته شده در فضاى گل خانه است. امّا عناصر به کار رفته در محیط طبیعت با عناصرِ استفاده شده در موسیقى و فضاى مصنوعى آن تفاوت دارد. ازاینرو، آهنگ طبیعت، شما را به تفکّر پیرامونِ ذاتِ آن آهنگ که پیامِ فطرت است سوق مىدهد، ولى امواجِ موسیقى شما را – ناخودآگاه – به تفکّر در مورد آن چیزى که مقصودِ خواننده یا نوازنده است وامىدارد. یکى از خوانندگانِ موسیقى پاپ مىگوید: «موسیقى، زبانِ زبان هاست» و هیچ ابزارى براى انتقالِ خواستهها و افکارِ پیدا و ناپیدا بهتر از موسیقى نیست. چون در آن واحد سه کار انجام مىدهد: لذّتآفرینى، هیجانافکنى، خیالسازى. و این سه پلى است براى آن چه در فکر و روح و خیالِ نوازنده یا خواننده مىگذرد. یک پژوهشگر موسیقى مىگوید: «به وسیله موسیقى، معیارهاى شنوندگان تغییر داده مىشود و آنها را با تربیت والدینشان بیگانه مىکند. V}ر.ک: صفىزاده، فاروق، موسیقى شیطانى در غرب.{V نمونه کاملاً مستندِ این گفتار همان چیزى است که در موسیقى «راک»، «پاپ» و «هوىمتال» القاء مىشود. این موسیقىها که عمدتاً توسط گروههایى شیطانپرست تهیه و توزیع مىگردد!! این مفاهیم تکرار مىشود: «به جهنّم خوش آمدید، سرودى از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شیطان گوش بده، شیطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شریر تسخیر شدهایم. V}همان.{V تفاوتِ دیگرى که بین لذّت بردن از فضاى سبز وسیع و کوچکِ خانهاى با طبیعتِ واقعى و فضاى طبیعتِنماى موسیقى وجود دارد آن است که: براى لذت بردن از محیط طبیعت و چهچه پرندگان و موسیقى ذاتىِ طبیعت، نیازى به تلقین به احساس بردن و تلاش براى ایجاد حسّ لذّتبَرى نیست! ولى آن گاه که مىخواهیم از کنسرت موسیقى و صداى خواننده لذت برده و در نهایت به اوجِ اُنس با موسیقى رسیده (که اثرش در هیجان انگیزى و خیالسازى برمَلا مىگردد) باید خود دست به کار شده و درون و بُرون را براى لذّت بردن آماده کنیم. یعنى نوعى تلقینِ لذّتبرى. (از خواننده محترم درخواست مىشود به این قسمت توجّه بیشترى نماید!) اینجاست که ما مىگوییم براى لذت بردن از موسیقى، باید در حسّ زیبایىخواهى دست بُرد. دقیقاً مثل کسانى که براى خندیدن به بعضى جملات باید خود را به حالتِ خنده شبیه کند. اگر چیزى زیباست پس حقِّ اوست که نسبت به او گرایش داشته باشیم، نه چیزى دیگر! حرفِ ما ا ین است که آنها که از موسیقى احساس لذّت مىکنند براى اینکه این «احساس» به آنها دست بدهد، به شیوههایى متوسل مىشوند که به هر جورى که شده به خود بقبولانند که «موسیقى پلى است میانِ انسان و طبیعت…». T}تفاوت احساسات{T براى روشن شدنِ بیشتر این قسمت که در واقع، مهمترین بخش بیانِ تفاوت میانِ احساسِ برخاسته از موسیقى با احساسِ برخاسته از طبیعت است، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نویسنده، شاعر و آهنگساز کانادائى را مىخوانیم: «تقریباً هیچ صدایى در جهانِ مدرن نیست که به طور مصنوعى ایجاد نشده باشد و در تملّک کسى نباشد، مثلِ موسیقى، بوق اتومبیل و سر و صداى کارگاههاى ساختمانى… و این صداهاى مصنوعى به تعبیرى برآیندِ خواست و ارادهى گروههایى خاصاند که مىخواهند ارادهشان را اقشار دیگر جامعه تحمّل کنند… و در این هجوم بىامانِ صدا و فریاد و بوق، مجالى براى اندیشیدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمىماند». اینک خود قضاوت کنید که با این وجود دیگر چه شباهتى میان طبیعت و صداى مصنوعىِ موسیقى وجود خواهد داشت تا در نتیجه موسیقى، پلى باشد میانِ انسان و طبیعت؟! در ادامه گفتههاى وى آمده: «… از آن زمان که انسان دشتهاى وسیع و پهناور را به سوى کلانشهرهاى پرجمعیت ترک گفت؛ و از آن هنگام که صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى کارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال کرده و ما به جاى تسلیم شدن به چرتزدنهاى طبیعى با ضرباهنگِ شتابناکِ زندگى شهرى خو کردیم، تمدّنى بنا نهاده شد که در آن فاصله بسیار کم انسانها با یکدیگر خطر بروز اختلافها را افزایش داده است». این آهنگساز و شاعر و نویسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعیتِ پاک بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبیعت، مىپردازد و مىگوید: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بىهیاهو که در آن جماعت گردآمده لحظاتى زیبا را با هم سپرى کنند، بىآنکه براى بیان احساساتِ خود به شیوههاى منحط یا ویرانگر متوسّل شوند». دقت کنید و ببینید که: چرا آنها که مىگیوند «موسیقى روح را پالایش مىکند» و «موسیقى یک ضرورت است» و «موسیقى رازگویى و نیایش انسانِ خاکى با خداست» آن قدر که با «تار» و «سه تار» انس دارند، با قرآن و نماز و دعا مأنوس نیستند؟ چرا از خدا سؤال نمىکنند که براى نزدیکى و رسیدن به تو (=عرفان) از چه راهى بیاییم؟ و آیا اساساً خدا این حق را ندارد که بگوید از چه راهى مىتوانید به من نزدیک شوید؟ چرا «عارفان عرفانِ موسیقیایى» به این احادیث و آیاتى که در آن نه تنها موسیقى ترویج و تأیید نشده، بلکه مذموم هم بوده، توجه ندارند؟ بخشى از آیات و روایات را در بحث «شناخت عقلى پیرامون موسیقى» گفته و بقیه را در ادامه خواهیم گفت. «چرا به خدا، عملاً این حق را نمىدهند که به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسیقى را عرفانى و آرامشآور نداند؟ بلى، ما منکر نیستیم که موسیقى آن چنان دل و روح را مىلرزاند که اشک جارى مىشود. ولى بحث اینجاست که این حالت، چقدر مورد تأئید خداست؟ چرا مىخواهیم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقیقى و معنادار» حساب کنید؟ در ادامه گفتههاى آهنگساز و شاعرِ کانادایى به این موضوع پرداخته شده: «… توجّه به آن چه هنگامِ اجراى کنسرتهاى موسیقى کلاسیک در غرب مىگذرد، خالى از فایده نیست. آن چه در این کنسرتها بسیار تعجّببرانگیز است، جماعت شنوندهاىاند که حاضرند نفس را در سینه حبس کرده و به اصواتى که هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شاید این نهایتِ موفقیت در اجراى یک قطعه موسیقى باشد. امّا باید یادآور شد که چنین سکوتى بیشتر از عادت ناشى مىشود تا از قدرتِ زیبایى». جهتِ شناخت و فهم فزونتر این کلام، به ادامه گفتههاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر کانادایى) توجه فرمائید، شافِر پس از آنکه تأثیر عادت و تلقین در توجّه به موسیقى را علّتِ نهفته در رازِ گوشسپارى شنوندگانِ کنسرتها مىداند، اضافه مىکند که: «من بارها از خود پرسیدهام آیا ممکن نیست که شبیه چنین مراسمى را در موقعیتهاى دیگرى مثلاً گوش سپارى مشترک به آواز پرندگان و یا جشنهاى تابستانى برپا کرد. V}روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5.{V آرى! این است تنها گوشهاى از معناى این سخن ما که: «موسیقىگرایى نوعى تحریف و تغییرسازى است در حسّ زیبایىخواهى و ایجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر». به راستى چرا همان لذّتى را که مىخواهم با شنیدن صداى مصنوعى موسیقى به دست آورى با دل سپردن به طبیعت و نواى فطرت تحصیل نمىکنیم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه انسان با انسان بسیار تیره است، بلکه رابطه انسان و طبیعت نیز نگرانآور است. اُنس با طبیعت یکى از خصایص انسانى است و زمانى که خصایص انسانى نابود گردد، حیات انسانى هم به دنبال آن از بین مىرود. اگر حسّ زیبایىخواهى و آسودهطلبى جوان را به موسیقى و طربناکى سوق مىدهد، پس چرا همین حسّ او را به محیط، طبیعت، زمزمه چشمههاى کوهسار متمایل نمىکند؟ و یا چرا او را به این شدّت سمت و سو نمىدهد؟ کدام مفهوم موزیکالى پرمعناتر از حقیقتى است که در طبیعت و سایر زیبائىهاى فطرى نهفته؟ T}تأثیر موسیقى بر سیستم اعصاب{T عُلماى علم «فیزیولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسیم کردهاند: 1. سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مرکزى عصبى و نخاع، نیمکرههاى مغز، اَعصاب محیطى. 2. سلسله اعصاب نباتى: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک. وقتى که از خارج تحریکاتى بر روى اَعصاب شروع مىشود اعصاب سمپاتیک و یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجى وارده تعادل از دست مىدهند. بدیهى است هر اندازه بین این دو سیستم عصبى، فاصلهها بیشتر شود به همان اندازه نیز نگرانىهاى روانى و اغتشاشات فزونتر مىگردد. و از جمله علل و عوامل تحریکاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسیقى است. موسیقى وقتى که با آهنگهاى نشاطانگیز یا نوارهاى حزنآور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجیب و غریب سمفونیک اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را که بایستى بین دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مىزند و در نتیجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مایعات بدن مثل خون و…). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارىها و امراضى نزدیک مىسازد که طبّ جدید با تمامِ پیشرفتهایش نمىتواند آسیبهاى پیش آمده را درمان کند. مثل اغتشاشاتِ فکرى، اَمراض روانى (افسردگىها و حتى بىخیالىها)، سکتههاى قلبى و مغزى. V}ر.ک: تأثیر موسیقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد.{V پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه کلمبیا ثابت کرده که: بهترین و دلکشترین نوارهاى موسیقى شومترین آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مىگذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب، شدیدتر مىشود. «توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقى جهان نشان مىدهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتىهاى روحى گردیدهاند، تا آنجا که رفته رفته اعصاب خود را از دست داده و عدهاى نیز مبتلا به بیمارىهاى روانى شدهاند. عدهاى به دیار جنون رهسپار شده و دستهاى دیگر فلج و ناتوان شدهاند. چنان که هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شدهاند. V}ر.ک: همان.{V از آن چه گفته شد، چنین به دست مىآید که هر نوع موسیقى، به ویژه آهنگهاى احساسى برانگیزش، تحریکاتى در اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» به وجود مىآورد که در نتیجه، تعادلِ این اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مىگردد. آن چه مهم است اینکه ضعف اعصاب نیز، خود امراضِ دیگرى از قبیل: اختلالِ حواس، پریشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگینى گوش)، نابینایى، سل و… به وجود مىآورد. البته تصوّر نکنید که مشکل در همین 8 – 9 مورد اختلال یاد شده خلاصه مىگردد. موسیقى به سبب ایجاد هیجانات روحى و مغزى، گاهى به حمله یا سکته خفیفِ قلبى منجر شده و ناگهان باعثِ سکته و مرگ مىشود. دکتر «الکسیس کارل»، زیست شناس و فیزیولوژیست فرانسوى مىنویسد: «کاهش عمومىِ هوش و نیروى عقل، از تأثیر الکل و سرانجام از بىنظمى در عادت ناشى مىشود؛ و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکرى سهیماند». موسیقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلکه در نوازندگان نیز تأثیرات خطرناکى داشته است. اخبار و گزارشات زیر تنها گوشهاى از واقعیت است: * در ایالتِ «لتیل راک» آمریکا، جوانى که پیانو یاد مىگرفت، نغمات موسیقى چنان در روح آن جوان هیجان ایجاد کرد که بدون دلیل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد V}روزنامه اطلاعات، شماره 9622.{V «باخ»، موسیقىدانِ اطریشى، به اختلال حواس و کورى گرفتار شد. «فردریک هندل»، موسیقىدان آلمانى و «ماریا آلنا» خواننده ایتالیایى و «موریس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابینایى مبتلا شدند. «موزارت» و «شوین» (دو موسیقىدان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گردیدند. «مشوبرت»، «واکتر»، «دوکونیسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پریشان فکرى و کشمکشهاى روحى مبتلا گردیدند. «شومان» و «دووراک» گرفتار ضعف اعصاب شدید و سرانجام دیوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى کاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، دیوانه گردید. موسیقى، گذشته از رکود فکرى، رفته رفته انسان را در کارها سُست و تنبل، بىاراده و لااُبالى مىسازد، تا جائى که گاهى کارهاى ضرورى از انسان فوت مىشود و سرمایه جوانى، عمر و نیروى فعالیت خود را به رایگان از دست مىدهد. «الکسیس کارل» دانشمند معروف در کتاب «راه و رسم زندگى» چنین مىنویسد: «رادیو و سینما و ورزشهاى نامناسب، روحیه فرزندان را فلج مىکند». تجربه نیز ثابت کرده که اشخاصى که زیاد سرگرم به موسیقى هستند، اغلب افرادى بىاراده و مسامحهکار و در مقام تعقّل و تفکّر راکد و ضعیفاند. توضیح آن را در گفتارِ موسیقى و عرفان، بیان مىکنیم. T}تأثیر موسیقى بر اخلاق و عرفان{T انسان، در مسیر «انسانشدنش» و رسیدن به فراز ابرهاى «عرفان» به «شتاب» نیاز دارد. چه اگر تا جوانى باقى است و او کارى، «کارستان» نکند دیگر در کهنسالى دروگر خرمنِ «افسوس» خواهد بود. او مىبیند که پله پله صعودش از زندگى ساده به مدرنیته، جز تحیرآفرینى تأثیر دیگرى نداشته و اینجاست که سعى دارد از پیشرفت صنعتى به نفعُ خود بهره گیرد؛ دست انداختنهاى متعددش به دامنِ ابزارهاى قدیم و جدید نشانى است از شور و شوقش به آن پیشرفت؛ پیشرفتى به سبکِ نوین و روزآمد! در این گیر و دار، گوشش به آن چیزى بدهکار است که چشماش را خیره و عقلش را شیفته کرده… «دیدهى چشم»، شاهدِ تأثیرات عمیق و فورىاى است که از آهنگ برمىخیزد. بر دل مىنشیند و در قلب شور و هیجان برپا مىکند تا آنجا که این ارتعاشات، ابرهاى احساس را به تکاپو انداخته و گونه صورت را از بارش خود اشکبار مىسازد. او انتظار دارد که پس از این، آسمان چشمش، رنگینکمانِ «عرفان» و گرمىِ خورشید «لقاء» و درخشش محفل «انس و حضور» را نمایشگرى کند. او در طلب است که از ارتعاشاتِ آهنگ و موسیقى و نواى خوانندگى، تحولى بسازد و بسوزد. ولى دیوارى بین «او» و «آنچه در طلباش است» خودنمایى و مانعسازى مىکند. مانعِ تردیدافکنى دربارهى «فقدان صلاحیت موسیقى براى سیر عرفانى» برایش علامت سؤال است. او مىپرسد: چرا با موسیقى نمىتوان به عرفان رسید؟ اینک در این گفتار در پى آنیم که پاسخى «حرکتآفرین» ارائه دهیم؛ نه آن چنان مفصّل و نه چندان مختصر. امّا پرورندهى نوعى حرکت! حرکت براى دانستنِ بیشتر. امید که این مجموعه، ضمن آنکه شما را به ابعاد گوناگونِ موضوع ره بنماید، بتواند هیجان و شوق بیشتر دانستن را نیز پدیدار سازد. موسیقى چیست؟ موسیقى یا موسیقیا (Moosika) (واژهاى یونانى است که در حوزهى مفاهیم دینى و زبان عربى، معادل «غنا» را داراست و در اصطلاح عبارت است از: ترکیب صدا و آواز، همراه با نوعى ترکیب و تناسب به هدفِ لذّتآفرینى، خیالسازى، ایجاد هیجان و تحریک. پس، هر صدایى موسیقى نیست، صداى متناسب آن است که زیبایى توأم با کشش طبیعى، ریتم و وزن، زیر و بم، ترجیح و تحریر (غلتش و پیچش)، اوج و فرود مناسب… باشد. انواع موسیقى: آنچه از مجموع تعاریفِ موسیقى به دست مىآید آن است که: چون اصل در موسیقى گفتار است و سپس صداى ناشى از ابزار، پس موسیقى تقسیم مىشود به: آوایى: که صرفاً حنجره باعث آن مىشود. ابزارى: که توسط ابزار موسیقى تولید مىگردد. موسیقى برتر کدام است؟ «فارابى» که خود یکى از فیلسوفان و موسیقىشناسانِ نامى است مىگوید: «… روشن شد که موسیقى بر سه نوع تقسیم مىشود: یکم. موسیقى نشاطانگیز: در ما احساسِ خوشآیندى پدیدار مىسازد. هنگام استراحت و براى رفع خستگى به کار گرفته مىشود. دوم. موسیقى احساسانگیز: عواطف ما را بیدار مىسازد، و هنگامى به کار برده مىشود که بخواهند شخصى را وادار به افعالى سازند که تحت تأثیر میل خاصّى انجام مىدهد؛ و یا حالت روحىِ خاصى را تحت میل خاصى در او ایجاد کنند. سوم. موسیقى خیالانگیز: قوّهى تصور ما را تحریک مىکند، به ویژه اگر همراه با گفتارهاى خطابى و منظوم باشد. موسیقى طبیعى نزد انسان، آن است که عموماً یکى از این سه تأثیر را ایجاد کند، چه براى تمام مردم و همیشه اوقات و چه براى اکثریت مردم و اغلب اوقات و موسیقىهایى که تأثیرشان از عمومیّت و شمول بیشترى برخوردار باشد. بنابر این، موسیقى کاملتر، عالىتر و مؤثرتر همانا موسیقىاى است که داراى ویژگىهاى هر سه نوع باشد و با گفتار توأم شود و این خاصّ موسیقى آوازى انسان است، البته برخى از انواع کامل موسیقى را مىتوان از آلاتِ موسیقى نیز شنید. V}هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقى غنایى (تلخیص و گزینش از کتاب اندیشههاى علمى فارابى دربارهى موسیقى، تألیف دکتر مهدى برکشلى)، ص 204.{V موسیقى قابل قبول از دیدگاه فقه: آنچه از آیات و روایات به دست مىآید، در علم فقه، نسبت به هیچ یک از انواع موسیقى تشویق نشده و نمىتوان شکلهاى گوناگونِ موسیقىهاى موسوم را «مستحب» دانست. یعنى: داراى ثواب و تشویق نیستند. همچنان که تمامى صداها و آهنگها نیز، حرام نیستند. بنابر این: تعبیر «موسیقى قابل قبول از دیدگاه فقه» به معناى این است که «فقه، کدام نوع از انواعِ موسیقى را حرام نمىداند»؛ نه اینکه «فقه، کدام موسیقى را پذیرفته و ما را نسبت به گرایش به آن تشویق مىکند!». فقها و کارشناسان فقه، موسیقى غیرقابل قبول را «موسیقى غنائى» دانسته و در مقابل موسیقى پذیرفته شده (البته به معناى فاقد حکم حرمت) را موسیقى «بدون غنا» دانستهاند. غنا چیست؟ آیا هر صوت خوش و زیبائى غنا است؟ مسلماً چنین نیست؛ زیرا آنچه در روایات اسلامى آمده و سیرهى مسلمین نیز آن را حکایت مىکند این است که قرآن و اذان و مانندِ آن را با صداى خوش و زیبا بخوانید. «غنا» آهنگهایى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهلِ گناه و فساد باشد. به تعبیر دیگر «غنا» به صدایى گفته مىشود که قُواى شَهوانى را در انسان تحریک مىنماید. نکته دیگر اینکه «غنا»، مصادیق مشکوکى نیز دارد (مانند مفاهیم دیگر) که انسان به راستى نمىداند فلان صدا مناسب با مجالسِ گفته شده است یا نه؟ در این صورت به چند شرط، شنیدن آن صدا حرام نیست: 1. داشتن آگاهى و شناختِ کافى از مفهوم عُرفى و فقهى غنا. 2. آن صدا نه تنها براى همان شنونده تحریک نداشته باشد؛ بلکه براى سایر کسانى که مىتوانند شنوندهاش باشند، تحریکزا نباشد. 3. نداشتن تحریک براى یک نفر شنونده یا تحریک سایر شنوندگان به این خاطر نباشد که آنها آن چنان با موسیقىهاى متنوع انس داشتهاند که دیگر این آهنگ برایشان عادى شده باشد. V}تفسیر نمونه، ج 22، ص 117.{V