حکم ریش زدن
پرسش : می خواستم حکم ریش زدن را با جزئیاتش بدانم؟
پاسخ : تراشیدن ریش با تیغ و یا ماشینى که مثل تیغ باشد، بنا بر احتیاط واجب حرام است و اما تراشیدن سبیل اشکال ندارد و چنانچه قسمتى از صورت داراى مو باشد و ریش بر آن صدق نکند، تراشیدن آن اشکال ندارد ، (اجوبهالاستفتاآت، ج 2، ص 115 – 113). در روند درک فلسفه و حکمت احکام دینى یا به تعبیر دیگر دفاع «عقلانى» از دین دو شیوه و متد وجود دارد و طبیعتا هر یک با ویژگىها و محدودیتهاى خاصى روبه روست: 1) روش اول شیوه عقل کل نگر توحیدى است؛ یعنى، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عمیقى که به خداوند به عنوان کامل مطلق و حکیم علىالاطلاق دارد یقین پیدا مىکند که هر آنچه از ناحیه او دستور داده شده و هر حکمى که از ناحیه وى صادر گردیده – اعم از مسائل حقوقى الزامى و احکام اخلاقى – حتما داراى مصالحى است که به بندگان بازگشت مىنماید؛ هر چند که عقول و اندیشههاى بشرى از درک حکمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنین متدى نقطه قوتى دارد و نقطه ضعفى: قوت آن در این است که تمام سؤالات انسان را یک جا پاسخ مىدهد و دیگر جاى هیچ تردیدى باقى نمىگذارد و روح و روان آدمى را بىهیچ دغدغهاى تسلیم فرمانهاى الهى مىکند. نقطه ضعف آن این است که حکمت هیچ چیز را به طور جزئى و روشن و دقیق مشخص نمىسازد. 2) متد دیگر روش عقل جزءنگر است که در فرآیند تحقیقات علمى تجربى به کار مىرود. بر اساس این روش حساب هر حکمى جداگانه و تک به تک رسیدگى و با عقول و رهیافتهاى علمى بشر سنجیده مىشود. این شیوه نیز محاسنى دارد و معایبى: حسن آن این است که به دقت مىتواند حکمتهاى بسیارى براى یک حکم جزئى ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مىتوان از علومى مانند فیزیولوژى، پزشکى، روانشناسى و… بهره جست و نکات بسیار ارزشمندى در این رابطه دریافت داشت. نقص و عیب این روش آن است که: اولاً؛ تدریجى است و ثانیا؛ محدودیتهاى زیادى دارد؛ یعنى بسیارى از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نیز رهآوردهاى نادرست علمى یا شرایط و جو فکرى و فرهنگ عصرى تأثیرات نامطلوبى را در این راستا به جاى خواهد گذارد. همین مساله باعث شده که در جهان غرب جریانى به نام «فیدیسم» پدید آید که معتقد است به جاى دفاع عقلانى از دین همواره باید درجهت حفظ ایمان تودهها کوشید. اکنون چه باید کرد؟ به نظر ما دفاع عقلانى از دین به خوبى میسور است و اتفاقا دین اسلام همواره در این مسائل سرافراز بیرون آمده است؛ لیکن جز دو ابزار بیان شده و نیز فلسفهها و حکمتهایى که در خود دین تعیین گردیده راه دیگرى وجود ندارد. بنابراین ما در درجه اول باید بدانیم که ابزارهاى تحقیقمان چیست و تا چه اندازه توانایى استفاده از آن را داریم. بدون شک عقل جزءنگر محدودیتهاى زیادى دارد و افراط در استفاده از آن اندیشه را به ناکامى مىکشاند ولى نباید به طور کلى آن را کنارزد. پس تا آن جا که توانایى علمى ما اجازه مىدهد باید فلسفه احکام را دریابیم و آن جا که ناتوان شدیم دیگر راه چارهاى جز اتکا به عقل کل نگر و قطع کلى به مصالح احکام الهى وجود ندارد و نباید ضعف دانش و بینش خود رابه حساب دین بگزاریم. فلسفه همه احکام و جزئیات آنها به طور تفصیلى روشن نیست و آگاهى از آن دانشى فراتر از تنگناهاى معارف عادى بشرى مىطلبد. لیکن به طور اجمال، روشن است که همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى در متعلق آنهاست. بنابراین در صورتى که فلسفه حکمى را بالخصوص ندانیم، بنا بر قاعده کلى فوق باید از آن پیروى کنیم؛ زیرا در آن یقین به وجود مصلحتى هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد. در یافتن فلسفه احکام، نباید همیشه به دنبال علوم تجربى رفت و دلیلى مادى و فیزیولوژیک برایش جست و جو نمود. این فرایند که همواره در پى یافتن مصلحت یا مفسدهاى طبى یا … باشیم، برخاسته از نگرشى مادى گرایانه است؛ در حالى که بسیارى از احکام، مصالحى معنوى دارند که در حوزه هیچ یک از علوم بشرى قابل تحقیق نیست و آنها با متد تجربى خود، قادر به دادن حکمى – نفیا یا اثباتا – پیرامون آن نیستند و اگر نظرى هم بدهند، بسیار سطحى است؛ زیرا چه بسا مسأله حکمتى برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتى آن پرداخته است، ولى قرآن مجید فلسفهاى بالاتر را بیان فرموده و آن «تقوایابى» است. بنابراین درباره فلسفه احکام علاوه بر منافع و ضررهاى مادى و جسمى باید به آثار مثبت و منفى آن بر «روح و معنویت» انسان توجه کرد و گذشته از جنبه فردى باید به تأثیر آن در هنجار یا ناهنجارى اجتماع نیز توجه کرد و از آن جا که ابعاد سهگانه «جسمى و روحى و اجتماعى» آدمى رابطه ارگانیک و به هم پیوسته با یکدیگر دارند و از آنجا که آخرت انسان جدا از دنیاى او نیست، «احکام الهى» با توجه به تمامى این جوانب تشریع شده است. ازاینرو در فلسفه احکام باید با نگاهى گسترده به تمام ابعاد انسان و زاویههاى آشکار و پنهان آن نظر افکند تا در انتخاب زیبایىها و راههاى آرامش و آسایش دچار خطا نگردیم. اما درباره خصوص ریشتراشى باید گفت: در بین مراجع کسى حکم به جواز نداده و نوعاً یا فتوا به حرمت دادهاند یا بنابر احتیاط واجب تراشیدن آن را جایز نمىدانند. گرچه برخى زدن ریش به صورت پرفسورى؛ یعنى، گذاشتن مو در چانه و زدن اطراف را نیز جایز مىشمارند. از اخبار و روایات استفاده مىشود که ریش زینت و زیور مردان و باعث وقار انسان است و به وسیله آن مردان از زنان تمیز داده مىشود. الف) «ولآمرنهم فلیُغیِرُنَّ خلق اللّه؛ خداوند از قول شیطان مىفرماید که شیطان گفت به فرزندان آدم دستور مىدهم که خلقت الهى را تغییر دهند»، (نساء، آیه 118). و تراشیدن ریش نیز تغییر خلقت الهى است و تغییر خلقت الهى حرام است الا آنجایى که دلیلى بر جواز آن داشته باشیم. ب ) حضرت امیر(ع) با تازیانه در بازار حرکت مىکردند و کسانى را که مارماهى و ماهىهاى بىفلس مىفروختند مىزد و مىفرمود اى فروشندگان مُسوخ بنىاسرائیل و جند بنى مروان؛ شخصى از حضرت سؤال کرد جندبنى مروان کیانند؟ حضرت فرمود: اقوامى بودند که ریش خود را مىتراشیدند و سبیلهاى خود را تاب مىدادند. ج ) امام صادق(ع) مىفرماید: «حفوا الشوارب واعفوا للحى ولا تشبهوا بالمجوس؛ شارب خود را بچینید و ریش خود را بگذارید و شبیه مجوس نشوید، زیرا مجوسیان ریش خود را مىتراشند و سبیل خود را مىگذاردند اما ما شارب خود را مىزنیم و ریش را مىگذاریم که مطابق فطرت است». د)رسول خدا(ص) مىفرماید: «ان المجوس جزوا الحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفى اللحى و هى الفطره؛ مجوس ریش خود را مىتراشند و شاربهاى خود را بلند مىگذارند واما ما شوارب را مىزنیم و ریش مىگذاریم که مطابق فطرت است». ه ) در کتاب سیرهالنبویه و الاثار المحمدیه و جلد 6 بحارالانوار آمده است که پیامبر به دو فرستاده خسرو پرویز پادشاه ایران فرمود: واى بر شما چه کسانى شما را امر کرده که ریشها را بتراشید و سبیل بگذارید. عرض کردند پروردگار ما (کسرى). رسول خدا فرمود: «لکن ربّى امرنى باعناء لحیتى و قص شاربى؛ پروردگار من مرا امر کرده که ریش خود را بگذارم و شاربم را کوتاه کنم» . البته روایات دیگرى نیز هست که در این مختصر نمىگنجد. گفتنى است که حرمت تراشیدن ریش اجماعى است؛ شیخ بهایى در کتاب اعتقادات مىفرماید: «تراشیدن ریش مانند سایر گناهان (قمار، سحر، رشوه) است و احدى از علماى اعلام در حرمت ریش تراشى خدشه نکردهاند. نیز محقق داماد در رساله خود (الشارع النجاه) آورده: «ان حلق اللحیه حرام بالاجماع؛ تراشیدن ریش به اجماع همه علما حرام است». ضمنا سیره قطعیه متدینین از زمان حضرت آدم تا خاتم و حضرات ائمه معصومین(ع) بر این بوده است و در تاریخ نمىیابیم که پیامبران الهى و اوصیاى آنها و پیامبر اسلام و اوصیاى آن حضرت و متدینین به آن حضرات ریش خود را تراشیده باشند.