چگونه از زندگی کردن لذت ببریم
پرسش : من هدفم را گم کرده ام و دچار روزمرگی شده ام از زندگی کردن لذت نمی برم چه کار کنم؟
پاسخ : پوچ انگارى زندگى (نهیلیسم) بیش از هر چیز ریشه روانى و پسیکولوژیک دارد نه ریشه منطقى. زیرا نه تنها انسان بلکه هر موجود زندهاى ذاتا داراى حب نفس، حب بقا و حب کمالات لایق مرتبه وجودى خود مىباشد و حرکت در جهت خلاف آن به معناى مقابله با غریزه ذاتى است. بنابراین در مرحله نخستین باید دید چرا و چگونه شما گرفتار چنین اندیشهاى شدهاید؟ به نظر مىرسد چند عامل در این رابطه مؤثر باشد: 1) مشکلات زندگى و فشارهاى روحى و احیانا بىصبرى در برابر ناملایمات. 2) نشناختن فلسفه صحیح زندگى. 3) نداشتن مفهوم درستى از «کمال». 4 ) در سر نداشتن مفهوم نادرست نسبت به تکلیف و آن را امرى دشوار و فوق توان به حساب آوردن. 5) ندانستن کرامتها و فضایل انسان و جایگاه بلند و مقام خلیفهاللهى او در هستى. 6) نداشتن آشنایى دقیق با الطاف بىکران الهى نسبت به انسان و او را موجودى رها و سرگردان در کویر خشک زندگى دیدن. اکنون اگر در هر یک از موارد فوق با سیر مطالعاتى منظم دیدگاه خود را تصحیح نمایید ریشه این اندیشه خشکانده مىشود. شما چند اصل براى خود فرض کردهاید آنگاه بنایى را بر آن ساختهاید: بناى پوچى و بىهدفى و بىمعنا بودن زندگى؛ ولى منطق ایجاب مىکند که در مبانى خود، تجدید نظر کرده و آنها را به دقت مورد ارزیابى قرار دهید. اولین مبنایى که در ساختمان فکرى شما وجود دارد این اصل است که: «آدمى در این جهان بایستى آسوده و راحت باشد»، وقتى این چنین نیست پس زندگى مفهومى ندارد. ولى برادر عزیز! اگر قدرى عمیقتر به حیات انسان بنگریم، خواهیم دید که رشد و سازندگى و تکامل مادى و معنوى انسان در زمینه سختىها و رنجها شکل گرفته و مىگیرد. تمدنها در نقاطى به وجود آمدهاند که شرایط زندگى دشوار بوده و انسان مجبور به مبارزه با طبیعت شده است. رشد علمى مرهون درگیر شدن بشر با مشکلات است. اگر بشر، جهانى همواره روشن داشت، هیچگاه به فکر کشف الکتریسته نمىافتاد و اگر بیمارىها وجود نداشتند، هیچگاه اندام خود و عوامل مؤثر بر سلامت و یا بیمارى آن را نمىشناخت. این بناى کار جهان و متناسب با روندى است که براى بشر در نظر گرفته شده است: A}لقد خلقنا الانسان فى کبد{A؛ M}ما آدمى را در رنج و فشار آفریدیم{M، V}(البلد، آیه 4){V. پس کمال انسان در سختىها است چه در عرصه مادى و چه در عرصه معنوى. اگر جهانى بدون مشکل در برابر انسان بود، آدمى به جهت خصوصیاتش آن را بر هم مىزد تا مشکلى پدید آورد و آن را حل کند. برداشتن رنج و مشکلات از زندگى بشر، مساوى با رکود و سکون او است؛ پس وجود مشکل، زمینهساز رشد و پیشرفت بشر است. دومین اصلى که ظاهرا اندیشه خود را بر آن بنا نهادهاید آن است که: «انسان با مرگ فاصلهاى ندارد و بالاخره با آن درگیر خواهد شد»، پس معناى زندگى چیست؟! آرى اگر مرگ فنا باشد نظر شما کاملاً منطقى است؛ ولى آیا مرگ پایان کار انسان است یا مرگ مرحلهاى است براى عبور انسان به حیاتى برتر؟ آیا دنیا همه چیز است یا دنیا مزرعه آخرت است؟ آیا انسان زندانى در این دنیا است یا مرغ باغ ملکوت است و پس از مرگ با جهانى بزرگتر روبهرو است؟! P}خرم آن روز کزین منزل ویران بروم{E} راحت جان طلبم وزپى جانان بروم{P P}گرچه دانم که به جایى نبرد راه غریب{E}من به بوى سر آن زلف پریشان بروم{P پس مرگ اگر انتقال به حیات دیگر است، از مردن چه باک؟! P}از جمادى مردم وتا مىشدم{E}وزنما مردم به حیوان بر زدم{P P}مردم از حیوانى و آدم شدم {E}پس چه ترسم کى زمردن کم شدم{P P}حمله دیگر بمیرم از بشر{E}تا برآرم از ملایک پرّ و سر{P P}بار دیگر از ملک قربان شوم{E}آنچه را در وهم ناید آن شوم{P آرى مرگ براى کسى که معاد را نبیند جز تباهى چیز دیگرى نیست؛ ولى آن کس که مرگ را پلى مىداند که او را به حیات برتر انتقال خواهد داد، براى او مرگ نه تنها تباهى و موجب یأس نیست؛ بلکه عاملى است براى تحرّک بیشتر و ثمر فزونتر بردن از زندگى دنیوى. البته مقصود از «ثمر» خانه و ماشین و… نیست؛ بلکه آن متاعى است که آدمى با آن ارزش واقعى پیدا مىکند؛ یعنى، معرفت و عمل نیک. (شناخت این جهان و خودى واحد واحد آن، وانگهى عمل کردن در مسیر او). «قسم به عصر که انسان در زیان است، مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند»، V}(سوره والعصر){V. آرى برادر عزیز! اگر آدمى گوهر حیات را نیابد زندگىاش چیزى جز پوچى نخواهد بود. گوهر حیات نیز همان رشد کمالات نفسانى و کرامتهاى انسانى است. اینها هستند که به انسان بها مىدهند و به زندگى او معنا مىبخشند. P}تو به قیمت وراى دو جهانى{E}چه کنم قدر خود نمىدانى{P توصیه مىکنیم براى درک معناى واقعى حیات و ارزشمندى آن بیشتر تفکر کنید. تلاوت و تدبر در آیات قرآن، خواندن آثار بزرگان اندیشه (همانند ملاى رومى «مثنوى معنوى» و آثار دیگرى که درباره هدف حیات و فلسفه آن نوشته شده است) و… رهتوشه خوبى براى شما است. برای اینکه از زندگی لذت ببرید هدف خود را از زندگی مشخص کنید مثلا رشد علمی و معنوی و مادی و حد آن را هم در نظر بگیرید و برای رسیدن به آن اهداف برنامه ریزی کنید و با نشاط و جد و کوشش و اراده به سمت آن اهداف حرکت نمایید و هیچ گاه از شکست و مشکلات نهراسید در ضمن به ورزش و تفریحات سالم مانند کوه نوردی، شنا و شرکت در اردوهای نیز بپردازید.