چرا از مرگ میترسیم

پرسش : چرا انسان از مرگ می ترسد؟
پاسخ : ترس از مرگ در فرهنگ قرآنى و روایى از جهت تفاوت انسان‏ها، علت‏هاى گوناگون دارد. در یک منظر کلى مى‏توان انسان‏ها را از این جهت به تعبیر حضرت امام(ره) به سه گروه – ناقصان، متوسطان و کاملان – تقسیم کرد. دلیل وحشت از مرگ در انسان‏هاى ناقص، این نکته است که انسان به حکم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگى دارد و از فنا، زوال و نیستى متنفر است، ازاین رو به عالمى که عالم حیات تلقى مى‏شود، عشق ورزیده و از عالمى که به پندار خود عالم نیستى است، تنفر دارد. بنابراین چنین افرادى به دلیل آنکه ایمان به عالم آخرت ندارند و قلوب‏شان به حیات ازلى و بقاى سرمدى اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقه‏مند از مرگ هراسان و گریزان‏اند. خداوند متعال عقیده این گروه از انسان‏ها را چنین بیان مى‏کند: (ان هى الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین»؛ «جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مى‏میریم و زندگى مى‏کنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد». ===(مومنون (23)، آیه 37.)++ عامل ترس از مرگ در انسان‏هاى متوسط چیز دیگرى است. متوسطان – که ایمانشان به عالم آخرت و حیات قیامت کامل نیست – به دلیل غفلت از آخرت و عالم برتر و بالاتر و توجّه به امور دنیوى و تلاش در آبادانى آنها، از مرگ مى‏ترسند. امام صادق(ع) مى‏فرماید: «روزى مردى به سوى ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ ابوذر در پاسخ گفت: به دلیل آنکه شما دنیا را تعمیر کردید و آخرت را خراب، پس کراهت و ترس دارید که از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید» ===(بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42.)++. ریشه این غفلت هم یا متابعت از خواسته‏هاى نفسانى و مخالفت با حضرت حق بر مى‏گردد، یا به آرزوهاى دراز. امیر مؤمنان(ع) در کلام گران سنگى مى‏فرمایند: «… آیا کسى نیست که از گناه توبه کند پیش از آن که مرگش سررسد؟… بدانید که شما در روزهایى به سر مى‏برید که فرصت ساختن مرگ است و از پس این، روزهاى مرگ است… شما را فرموده‏اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مى‏ترسم: دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سرپروردن». ===(نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29.)++ به فرموده خداوند متعال: این گروه، از زندگى دنیا، ظاهرى مى‏شناسند و حال آنکه از آخرت غافل‏اند (یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون». ===(روم (30)، آیه 7.)++ P}استن این عالم این جان غفلت است‏ }E{ هوشیارى این جهان را آفت است‏{P P}هوشیارى زان جهان است و چوآن‏}E{ غالب آید پست گردد این جهان{P ===(مثنوى، دفتر اول، ابیات 2066 – 2067.)++ این متوسطان و غافلان، به حدى از مرگ غافل‏اند که به تعبیر حضرت على(ع) «گویا مرگ را در دنیا به غیر ما نوشته‏اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم، مسافران‏اند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند و آنان را در گورهاى‏شان جاى مى‏دهیم و میراث‏شان را مى‏خوریم، پندارى ما پس از آنان جاودان به سر مى‏بریم». ===(نهج البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382)++ اما گروه سوم – انسان‏هاى کامل و مومنان مطمئن – از مرگ کراهت ندارند؛ ولى از آن وحشت و خوف دارند. ترس آنان یک ترس مثبت و ارزشى است. در حقیقت آنان از عظمت خداوند متعال مى‏ترسند، ترس آنان همانند وحشت ما وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلقات آن نیست. حضرت حق در قلب اولیاى الهى، تجلى کرده و موجب هیبت مشوب به شوق شده است. بنابراین تجلّى الهى و عظمت ادراک و شهود آنان، آنها را به هیبت و خوف مبتلا کرده است. درست مانند زمانى که عاشق دل‏داده پس از سال‏ها دورى و رنج، اجازه ملاقات با معشوق را پیدا مى‏کند؛ تمام وجود او ترس و اضطراب است که نکند پس از سال‏ها هجران، عملى از او سر بزند و او از دیدار محبوب خود محروم شود. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق – که با مرگ سرفصلى از آن آغاز مى‏شود – مى‏تپد و وحشتناک و ترسناک مى‏شود، ولى این خوف غیر از ترس‏هاى معمولى است. ===(امام خمینى، روح الله، چهل حدیث، صص 303 – 307، مرکز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، تابستان 1368.)++ ترس انسان‏هاى آن سویى، از طول سفر، توشه کم و بزرگى و عظمت مقصد است. ===(نهج البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372.)++ ایشان، به تبع قرآن کریم، مرگ را چون زندگى امتحان بزرگ الهى مى‏دانند. ===(ملک (67)، آیه 2.)++ و مى‏ترسند که از این آزمون سربلند بیرون نیایند و حقیقتاً آزمون انسان‏هاى کامل بسیار سخت است که حتى درک آنها نیز براى ما مشکل مى‏نماید. P}هیچ مرده نیست پرحسرت زمرگ‏ }E{ حسرتش آن است کش کم بود برگ‏ {P P}ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد}E{در میان دولت و عیش و گشاد{P P}زین مقام ماتم و تنگین مناخ‏}E{نقل افتادش به صحراى فراخ{P P}مقعد صدقى نه ایوان دروغ‏}E{باده ى خاصى نه مستیى زدوغ{P P}مقعد صدق و جلیسش حق شده}E{رسته زین آب و گل آتشکده{P‏ P}ورنکردى زندگانیى منیر}E{یک دو دم ماندست مردانه بمیر{P ===(مثنوى، دفتر پنجم، ابیات، 1771 – 1766.)++ با این توضیحات اجمالى و مختصر، روشن مى‏شود که اولاً هر ترس و وحشتى از مرگ، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر و اندیشه به دنیاى مادى باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است که باید عامل آن (دنیا دوستى) را از بین برد. اما اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خداوند باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیاً با تفاوت انسان‏ها و نوع نگرش‏ها، عوامل ترس از مرگ، متفاوت و گوناگون خواهد بود. گاهى، عده‏اى از مرگ نمى‏هراسند و این عدم ترس، از سر شوق به دیدار یار است؛ حالتى که انسان کامل دارد. انسان‏هاى کامل در دو طرف خوف و رجا حرکت مى‏کنند و چون مرگ را مقدمه سعادت ابدى دیدار محبوب مى‏دانند، از آن هراسى ندارند. اما چون خود را در برابر محبوب جهانیان کوچک و حقیر مى‏بینند و شایسته انعام و اکرام او نمى بینند، از عظمت او بیمناک‏اند. اما اگر کسى ادعا داشته باشد که از مرگ هراسى ندارد و نترسیدن او هم از سر عشق به لقاى خداوند متعال نیست، ادعایى بدون دلیل و دور از حقیقت است، زیرا هرگاه انسانى در خلوتگاه خود، به نسبت خود و مرگ بیندیشد، خالى از سه نوع ترس پیش گفته، نخواهد بود. اگر چنین فردى – که مدعى عدم وحشت از مرگ است – در معرض خطر جدى قرار گیرد، به صورتى که در شرف مرگ باشد، قطعاً از خود عکس‏العمل نشان خواهد داد و این نیست مگر به دلیل هراس از مرگ پس هر چند وى در گفتار انکار مى‏کند؛ اما در عمل و درون خود بدان اعتراف دارد. این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد که توضیحات فوق درباره ترس از مرگ و نیز تفاوت روى آوردن چهره مرگ به مومنان و کافران، نشانگر آن است که از دیدگاه معارف قرآنى و روایى، انسان و اعمال، افکار، کردار و اوصافش نقش به سزایى در این مسأله مهم دارد؛ به نحوى که سعادت و شقاوت بشر از درون او مى‏جوشد و در واقع آدمى، باید از خود و کرده‏هایش هراسان باشد. آموزه‏هاى دینى نیز با ارائه حقیقت مرگ و توصیف ابعاد آن، مى‏خواهد نگرش انسان را به خود تغییر داده و تصحیح کند؛ یعنى، به او یاد دهد که در عین زندگى در جهان مادى و کوشش براى برطرف ساختن نیازهاى خود، دلبستگى و وابستگى به آنها نداشته باشد. ازاین رو ترس از مرگ در این حد و چارچوب، امرى ارزشى و مثبت خواهد بود. پس هر کس طبیب خویش است و با نوع نگرش و عملکرد خود، مى‏تواند ترس از مرگ را – که بر اثر غفلت و تنگ‏نظرى و محدودنگرى به عالم مادى در او پدیدار شده – به ترس از مرگى که راه را طولانى دیده و رویارویى با خداوند متعال را سخت مى‏بیند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمى سیطره پیدا کند، همین زندگى دنیوى را براى آدمى تیره و تار مى‏سازد. اما ترس دوم موجب تقویت و تهذیب نفس شده و انسان را به انجام دادن اعمال نیک و صالح – که از دیدگاه شریعت اسلامى گستره‏اى بس عظیم دارد – سوق مى‏دهد. پس چه خوب است دوباره در این حدیث شریف تأمل کنیم که امام صادق(ع) به مردى فرمود: «همانا تو، طبیب نفس خویشى، براى تو درد بیان شده و نشانه صحت و سلامتى معرفى و به دوا و درمان راهنمایى شده‏اى. پس بنگر که چگونه در اصلاح نفس خود قیام مى‏کنى». ===(کافى، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب محاسبه عمل، ح 6 به نقل از: چهل حدیث، ص 306.)++

دکمه بازگشت به بالا