فعالیت های سیاسی فرهنگی دانشجویان

پرسش : سیاست وبرنامه ریزی فرهنگی چگونه ا ست تشکلهای دانشجویی در چه زمینه هایی می توانند به فعالیت در زمینه فرهنگی بپردازند؟
پاسخ : کارایی سیاست فرهنگی در گرو تبدیل آن به زبان برنامه است. اصول سیاست فرهنگی هنگامی در عمل تحقق می یابد که در قالب برنامه فرهنگی با اهداف میانی، کمی و خط مشی های اجرایی مورد توجه قرار گیرد. شاید برنامه ریزی در بخش فرهنگ نتواند دست نیافتنی ها را دست یافتنی کند، اما قطعأ فقدان آن می تواند دست یافتنی ها را دست نیافتنی کند. برنامه ریزی فرهنگی می تواند امکان بکارگیری دقیق تر مدیریت سازمان ها و طراحی اقدام ها و فعالیت های فرهنگی متناسب با اهداف و اولویت ها را فراهم آورد. اصولأ برنامه ریزی براساس این فرض انجام می گیرد که ما با محدودیت امکانات و منابع در ابعاد مالی، انسانی و زمانی مواجه هستیم . هدف برنامه ریزی فرهنگی در جامعه ایران قبل از هر چیز باید توجه داشت که هدف از برنامه ریزی فرهنگی در جامعه ایران، ارتقای جامعه ی ایرانی به مقامی است که افراد آن با شناخت تمدن و فرهنگ عظیم ایرانی – اسلامی و آگاهی از فرهنگ های دیگر ملل جهان در حفظ ، اعتلا و اشاعه فرهنگ خودی بکوشند و جامعه را در سیر به سوی توسعه فرهنگی در ارتباط با توسعه اقتصادی و اجتماعی یاری برسانند و در نهایت هر فرد ایرانی بتواند در سایه ی رسیدن به چنین توسعه ای، از زندگی مادی و معنوی بهتری برخوردار گردد. برای رسیدن به چنین هدفی باید با توجه به شرایط، مقتضیات و اهداف ، گرایش های اصلی در سیاست فرهنگی آینده را مشخص ساخت و بررسی کرد که آنها در قالب چه نوع سیاستی قابل اجرا هستند، به همین دلیل گزینش سیاست های فرهنگی مناسب، از جمله دلایل اصلی توفیق هر برنامه ریزی در این زمینه به شمار می آید. گزینش سیاست فرهنگی مناسب در مبحث سیاست گذاری، می توان دو نوع سیاست فرهنگی را از هم تفکیک کرد. در سیاست فرهنگی سنتی، هدف، ارائه ی خدمات فرهنگی به گروههای خاص اجتماعی است، اما در سیاست فرهنگی جدید، هدف، همگانی ساختن فرهنگ و افزایش مشارکت شهروندان در تولید و خلاقیت فرهنگی است. سیاست فرهنگی سنتی نه با هدف ما از برنامه ریزی انطباق دارد و نه با مقتضیات و شرایط دنیای امروز، لذا باید به فکر برنامه ریزی فرهنگی درقالب سیاست فرهنگی جدید باشیم، یعنی باید به همگانی کردن فرهنگ در چارچوب برنامه ریزی جامع فرهنگی – آموزشی بیندیشیم و به ویژه باید توجه داشته باشیم که سیاستی را برگزینیم که به وجوه زمینه ساز فرهنگی توجه نموده و جامعه را برای تحولاتی که در پیش دارد آماده سازد، زیرا آماده سازی جامعه برای رسیدن به اهداف فرهنگی، اقتصادی و نظایر آن، در گرو توجه به این وجوه زمینه ساز است؛ از سوی دیگر، زمینه تحقق ارزش های متعالی مربوط به این قلمرو، نه فقط در حوزه فرهنگی محصور نمی ماند، بلکه در رابطه ی تنگاتنگ با حوزه های دیگر به ویژه بخش های اقتصادی و سیاسی جامعه قرار می گیرد، از این رو در شرایط کنونی جامعه ما، توجه به برنامه ریزی جامع فرهنگی – آموزشی در قالب سیاست همگانی کردن فرهنگ و به عنوان جزئی از برنامه ی توسعه ملی که در رابطه با تمام حوزه های کشور است، اجتناب ناپذیر می نماید. نکته مهم در برنامه ریزی فرهنگی آن است که در عین تأکید بر حفظ میراث فرهنگی و تحکیم هویت ملی و اسلامی جامعه، چگونگی جبران عقب ماندگی ها وتوسعه نیافتگی ها در جامعه دنبال گردد. در این میان، نکته اصلی، اتخاذ سیاست هایی است که بر پیشرفت و امروزی شدن جامعه در ابعاد مختلف آن تأکید می کند و در ضمن، حفظ احساس تعلق و تعهد به فرهنگ بومی را اصل و اساس برنامه ها قرار میدهد. احیای هویت فرهنگی سنتی و تداوم آن از یک سو و حضور مؤثر در عرصه ی ارتباطات فرهنگی و اتخاذ رویکردهای نوگرایانه و دستیابی به فرهنگی جامع تر – که از ترکیب این دو عنصر حاصل می شود – از سوی دیگر، از مهم ترین راهبردهای برنامه ریزی فرهنگی در جامعه به شمار می آید. گونه های مختلف برنامه ریزی فرهنگی دکتر چنگیز پهلوان ، برنامه ریزی را به گونه های زیر تقسیم بندی کرده است: 1.برنامه ریزی آرمان گرایانه: این نوع برنامه ریزی جامع نگر بوده و تلقی کلانی از مقوله ی فرهنگ دارد. از لحاظ روش شناختی، این نوع برنامه ریزی اهداف بزرگ و بلند مدت را مورد توجه قرار می دهد و به لحاظ برخورد اجتماعی – سیاسی ، تکنوکراتیک است به طوری که تمرکز شدید قدرت را مد نظر قرار می دهد. 2. برنامه ریزی واقع بینانه: فرض اصلی این برنامه ریزی بر این واقعیت مبتنی است که تنوع بی پایانی از نیازها در برابر محدودیت وسایل قرار دارد. الگوی روش شناسی این نوع برنامه ریزی از به کار گرفتن حداکثر بازدهی از منابع محدود ناشی می شود. برخورد سیاسی – اجتماعی این نوع برنامه ریزی، مبتنی بر تجربه است و براساس شبکه ها و ساخت های موجود که دردسترس هستند، شکل می گیرد. این برخورد نیز دارای خصلت تکنوکراتیک است زیرا بسیاری داوری ها وجود دارد که نمی توان به مدد ضوابط مسلم علمی به توجیه آنها پرداخت. 3. برنامه ریزی راهبردی(استراتژیک): مشخص کردن حدود و نحوه ی دخالت بخش های عمومی در برنامه ریزی، فرض اصلی این نوع برنامه ریزی است و به مدیریتی بستگی دارد که برنامه را طراحی می کند . میدان عمل این برنامه ریزی گزینشی است . در برنامه ریزی استراتژیک ، انتخاب ها براساس مطالعه و بررسی است، برخلاف برنامه ریزی واقع بینانه که انتخاب ها مبتنی بر تجربه است . تحلیل سیستم ها، مبنای روش شناسی این نوع برنامه ریزی است. در این تحلیل، نخست شرایط سیستم مورد بررسی قرار می گیرد و سپس سعی می شود که ارزش ها و هدف هایی که پشتیبان اقدام بخش های گوناگون هستند روشن شود. برخورد سیاسی اجتماعی این نوع برنامه ریزی معطوف به قدرت است. 4. برنامه ریزی توسعه گرا(دموکراتیک): پایه اصلی این برنامه ریزی به فرض اصلی برنامه ریزی آرمان گرایانه نزدیک است. این نوع برنامه ریزی نیازهای اصلی مردم را مورد توجه قرار می دهد و با مطالعه و شناخت نیازهای مردم، برنامه مورد نظر به لحاظ قدرت، شیوه ی تحقق اهداف، ابزار و وسایل مورد نیاز، به داوری افکار عمومی نهاده می شود . برخورد سیاسی – اجتماعی این روش براساس مشاوره و سازگاری جمعی است. تقسیم بندی یاد شده به زبانی دیگر مورد توجه دست اندرکاران امور فرهنگی جامعه واقع شده است. دبیرخانه ی شورای فرهنگ عمومی به عنوان یکی از مجامع تأثیرگذار در مقوله ی فرهنگ، سرمشق(پارادیم) های برنامه ریزی را از یکدیگر تفکیک ساخته است. مقوله ی برنامه ریزی فرهنگی و گونه های مختلف آن، از جهات دیگر نیز مورد توجه صاحبنظران عرصه ی فرهنگی واقع شده است که در ادامه به یک نوع آن اشاره می کنیم. برنامه ریزی پیوسته و گسسته می توان براساس میزان فراگیری و پیوستگی برنامه ریزی های فرهنگی، به صورت بندی دیگری در زمینه ی طبقه بندی انواع برنامه ریزی فرهنگی دست یافت. برنامه ریزی گسسته و پیوسته از انواع برنامه ریزی برطبق ملاک یاد شده است. برنامه ریزی گسسته، به نوعی خاص از برنامه ریزی فرهنگی اطلاق می شود که حاصل تلاش برنامه ریزان در هر حوزه به طور مستقل و جداگانه است لذا بین بخش های مختلف، هیچ نوع ارتباط و همبستگی ارگانیک(اندام وار) به چشم نمی خورد. از سوی دیگر در برنامه ریزی فرهنگی پیوسته ، برنامه ریز با مد نظر قرار دادن الگویی کلی و نظمی اندام واره ، نسبت به برنامه ریزی مبادرت می کند که در نتیجه، حاصل کار، مجموعه ای همبسته از سلسله ی معضل بندی شده تصمیمات و اقدامات خواهد بود. جایگاه دولت در برنامه ریزی فرهنگی در زمینه ی مرکزیت تصمیم گیری و برنامه ریزی در حوزه ی فرهنگ، دو نظریه وجود دارد. پیروان نظریه نخست به عدم دخالت نهاد دولت در برنامه ریزی فرهنگی معتقدند. این گروه بر این باور هستند که گسترش فرهنگ ها از طریق برنامه ریزی نبوده است زیرا برنامه ریزی وقتی ضروری به نظر می رسد که ما با مقاومت مواجه شویم، لذا اگر همه کارها به صورت عادی انجام شود و امور به صرافت طبع جریان یابد، کسی سراغ برنامه ریزی نمی رود. در دیدگاه دوم، دولت به عنوان بزرگ ترین نهاد در نظام موازنه ی اجتماعی، مسؤولیت سرپرستی و تکامل ساختارهای اجتماعی را برعهده دارد، از این رو نه تنها متولی تکمیل فرهنگ بلکه سرپرست رشد و تکامل ابعاد اجتماعی حیات بشری نیز است. مراحل برنامه ریزی فرهنگی موفقیت در برنامه ریزی فرهنگی، مستلزم مراحلی است که در پی به آن اشاره می شود: 1.تجزیه و تحلیل گذشته ی پدیده فرهنگی (پدیده ای که می خواهیم برای آن برنامه را طراحی کنیم). 2.طراحی ، تدوین و ترسیم دقیق اهداف فرهنگی. 3.بررسی علمی نیازها و نگرش های اجتماعی فرهنگی گروه مخاطب و شناسایی مناسبات حاکم بر آنها به منظور دستیابی به اولویت نیازها. 4.شناسایی قابلیت ها، امکانات و توانمندی های ممکن در ابعاد نرم افزاری و سخت افزاری. 5.شناسایی موانع، مشکلات و محدودیت ها جهت اجرای برنامه در ابعاد نرم افزاری و سخت افزاری . 6.طراحی برنامه ها با توجه به اهداف ، سنجش نیازها، قابلیت ها، و محدودیت ها. 7.ابلاغ برنامه به مجریان. 8.نظارت، ارزشیابی، رفع موانع احتمالی و در صورت نیاز، تجدید نظر در برنامه وطراحی برنامه علمیاتی. برای تحقق هر برنامه فرهنگی، مقدمات و شرایطی لازم است. در سطح کلان، ثبات و اقتدار نظام اجتماعی از جمله شرایط اولیه برنامه ریزی است. همچنین تأمین حداقل نیازهای اقتصادی گروههای هدف، باعث افزایش اثربخشی و کارآیی برنامه ریزی فرهنگی خواهد شد. عدم خنثی سازی فعالیت های فرهنگی توسط نهادها و مؤسسات فرهنگی موجود در جامعه از جمله الزامات برنامه ریزی فرهنگی مؤثر می باشد، در غیر این حالت، ماحصل برنامه ریزی فرهنگی، به حداقل ممکن، یعنی نزدیک به صفر خواهد رسید. سیر اجمالی تحولات برنامه ریزی فرهنگی در ایران سابقه ی برنامه ریزی در ایران به سال 1327 یعنی سال شروع نخستین برنامه عمرانی کشور باز می گردد. در برنامه ریزی هفت ساله ی اول و دوم عمرانی که تا پایان سال 1341 به طول انجامید، فرهنگ به امور آموزشی اطلاق می شد. در برنامه ی پنج ساله ی سوم (1341 تا 1346) بخش فرهنگ، در برگیرنده ی امور آموزشی، تربیت بدنی، پیشاهنگی، کتاب و کتابخانه بود. پس از تأسیس وزارت فرهنگ و هنر در سال 1343 فعالیت های فرهنگی و هنری در قالب آن وزارتخانه متمرکز شد و بتدریج سازمان های دیگری نیز برای انجام بهتر برنامه های فرهنگ و هنر مانند سازمان ملی حفاظت آثار باستانی، شورای عالی فرهنگ ، سازمان ملی فولکلوریک ایران و هیأت امنای کتابخانه ها ایجاد شد. از برنامه ی عمرانی چهارم (1347 تا 1351) به بعد بخش فرهنگ و هنر به صورت فصلی مستقل در برنامه های عمرانی مورد توجه قرار گرفت و 3 درصد از کل اعتبارات برنامه به آن اختصاص یافت که صرف مرمت برخی بناهای تاریخی، تأسیس خانه های فرهنگ، آموزش هنر و کمک به انتشار کتاب های بنیاد فرهنگ ایران شد. در برنامه ی پنجم عمرانی کشور(1352 تا 1356) اعلام شد که توجه ویژه ای به بخش فرهنگی خواهد شد و براین اساس در برنامه ی مذکور چنین آمده بود.که ” هدف این بخش تعیین و تضمین خصلت ایرانی، توسعه ی ملی و حراست از ارزش ها و خصایل پسندیده ای است که از تاریخ کهن و درخشان خود به میراث گرفته ایم.” در برنامه پنجم در مجموع 1/10 میلیارد ریال سرمایه گذاری ثابت در امر افزایش امکانات و فضاهای فرهنگی – هنری از جمله کتابخانه های عمومی ، موزه ها، واحدهای سیار آموزش سمعی و بصری و کاوش های باستان شناسی و تحقیقات مردم شناسی انجام شد. در برنامه پیشنهادی ششم که تصویب آن با بروز انقلاب اسلامی مقارن بود و اجرای آن بدلیل پیروزی انقلاب متوقف شد، قرار بود بخش فرهنگی با هدف عدم تمرکز و رفاه اجتماعی و توسعه فرهنگی و با اعتباری حدود 14 میلیارد ریال به اجرا درآید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ به عنوان یک عامل اساسی و زیربنایی در ارتقای کیفیت زندگی انسان ها و زیستن مبتنی بر اندیشه مطرح شد. لایحه ی برنامه ی اول توسعه ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران (1362 تا 1366) با هدف فوق در ضرورت پیراستن جامعه ایرانی از مظاهر ضد اسلامی و معرفی فرهنگ غنی اسلام به عنوان سر چشمه ی زلال ولایت به همه جهانیان تدوین شد و در سال 1362 به تصویب هیأت وزیران رسید، اما به علت شرایط جنگ تحمیلی به اجرا در نیامد. پس از انقلاب اسلامی، مهم ترین کارکرد مورد انتظار از فرهنگ و برنامه ریزی فرهنگی، انتقال پیام انقلاب به مردم و حفظ و ترویج ارزش های ناب اسلامی و انقلابی بود. تشویق نیروهای انقلابی مسلمان به انجام فعالیت های فرهنگی و حمایت از تولیدات فرهنگی حاوی پیام های انقلابی و اسلامی، به رشد قشر وسیعی از کارگزاران و تولید کنندگان جدید در حوزه فرهنگ و هنر انجامید. تولید کالاها و فرآورده های فرهنگی در کانون توجه نهادهای فرهنگی و حتی غیر فرهنگی قرار گرفت و این تلاش، بیشتر برگروههای محروم تر اجتماعی اعم از شهری و روستایی – متمرکز گردید. وظیفه ی توزیع و ارتباط کالاها و خدمات فرهنگی میان تولید کننده و مصرف کننده، اغلب از سوی سازمان های دولتی و نهادهای انقلابی صورت می گرفت. پیامد کاربرد سیاسی فرهنگ، همگانی کردن فرهنگ و افزایش مصرف آن در میان مردم بویژه اقشار محروم جامعه و علی القاعده افزایش تقاضاهای فرهنگی بود. این افزایش تقاضا را می توان ناشی از برخی تحولات اجتماعی دانست که گسترش آموزش و تعمیم آن، کاهش میزان بی سوادی، گسترش مراکز و موسسات آموزش عالی، گسترش رسانه های جمعی و نفوذ آن به دورترین مناطق کشور، توسعه ی راه های ارتباطی و تحرکات بیشتر جمعیتی از آن جمله اند. در پی چنین تحولات اجتماعی وپس از خاتمه یافتن جنگ تحمیلی است که برنامه ی اول توسعه ی اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران(1368 تا 1372) با توجه به راهبردهای اساسی زیر تدوین شد: – اتکا به مشارکت عمومی و توسعه ی فعالیت های مردمی؛ – بازنگری ظرفیت های موجود و جلوگیری از کاهش ظرفیت ها ونهایت بهره برداری از آن؛ به طور کلی برنامه ی اول سعی داشت تا با سیاست محوری اتکا بر مشارکت عمومی و توسعه ی فعالیت های مردمی، دست کم مانع کاهش ظرفیت های موجود و افول وضعیت فرهنگی شود، بنابراین چشم انداز ده ساله این بخش را می توان به طور خلاصه در دو مرحله ی بازسازی ظرفیت های موجود و حداکثر بهره برداری از آن و سپس توسعه ی ظرفیت های جدید، بیان کرد و”بازسازی” و ” توسعه ” را به عنوان استراتژی (راهبرد) اساسی آن، برشمرد. برنامه ی دوم توسعه (1373 تا 1377) همزمان با گسترش مبحث تهاجم فرهنگی تنظیم شد، اما این موضوع در هدف های کمی برنامه، تجلی ویژه ای نیافت و به هر حال برنامه دوم، راهبردی معین را برای توسعه فرهنگی ارائه نداد . از جمله نکات مورد تأکید در این برنامه می توان به ترسیم خط مشی های کلی و تأکید بر آموزش های اخلاقی، معنوی، اعتقادات، علوم و فنون و پرورش روحیه مسؤولیت پذیری و صرفه جویی و سازماندهی و هماهنگی اشاره کرد. اما با گذشت دو دهه اخیر و در سال پایانی برنامه دوم توسعه، جامعه اسلامی ایران با تحولاتی بنیادین مواجه نشده است. تشدید فرایند تفکیک گروه های اجتماعی و ظهور قشر وسیع جوانان، زنان، افزایش جمعیت ، جوانی جمعیت، افزایش با سوادی، گسترش تحصیلات عالی، تحولات فن آوری جهانی، واقع شدن در مسیر جهانی شدن فرهنگی و … به ظهور علایق متفاوت و در نتیجه پیدایش تقاضاهای گوناگون فرهنگی منجر شده است. در پی این تحولات: – دستگاههای دولتی در تأمین نیازهای فرهنگی شهروندان، موقعیت انحصاری خود را از دست داده اند؛ – فرایند جهانی شدن و پیشرفت های فن آوری ، کالاهای فرهنگی غیر بومی را با سهولت و به گونه ای گسترده در اختیار تمامی گروه ها قرار می دهد؛ – قدرت اقتصادی دولت، امکان و توان تولید کالاهای متناسب با این تقاضا را فراهم نمی کند؛ – سیاست های کنترل و نظارت بر صدور مجوز فعالیت ها و تولیدات فرهنگی، با پیشرفت فن آوری، اثر بخشی خود را به میزان زیادی از دست داده است به طوری که قدرت نظارتی حکومت بر نحوه تولید و مصرف کالاهای فرهنگی به شدت کاهش یافته است؛ افزون بر مسائل یاد شده، در سالهای پایانی برنامه دوم توسعه و به دنبال انتخابات دوم مرداد سال 1376 در عرصه تحولات اجتماعی ، شاهد دگرگونی هایی گسترده در سطح جامعه بوده ایم که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود: •توسعه ی سیاسی – اجتماعی با ایجاد احزاب و تشکل های صنفی و گروهی. •افزایش انتظار تحقق حقوق اجتماعی فرهنگی فردی و گروهی در سایه ی جامعه مدنی و حکومت قانون. •گسترش روابط فرهنگی با سایر ملل در سایه سیاست تنش زدایی و گفت و گوی تمدن ها. •برخورداری از امکانات بیشتر خبری و اطلاع رسانی. •ضرورت رعایت شفافیت در گفتار و صداقت در رفتار و کردار از سوی متولیان و مسؤولان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و امکان نقد منصفانه اعمال و رفتار مسؤولان و کارگزاران از سوی مردم. به این ترتیب ، هم کانون مسأله فرهنگ در جامعه ایران دگرگون شده و هم دستگاه فرهنگی موقعیتی متفاوت را نسبت به سالهای گذشته پیدا کرده است. اکنون با ملاحظه ی تحولات اجتماعی – فرهنگی جامعه ی ایران، لازم است در وهله ی نخست نیازهای واقعی فرهنگی جامعه را شناسایی کرد، در قالب سیاست گذاری های فرهنگی آنها را طبقه بندی و اولویت گذاری کنیم و آنگاه با برنامه ریزی واقع بینانه ، نسبت به حل معضلات فرهنگی و رسیدن به رشد متوازن و توسعه ی فرهنگی مورد نیازجامعه امروز ایران، همسو و هماهنگ با تلاش برای توسعه ی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور دست به اقدام مقتضی بزنیم. یادداشت ها: 1.پهلوان، چنگیز. فرهنگی برنامه ریزی، انتشارات پژوهشکده ی علوم ارتباطی و توسعه ی ایران ، 1358، ص 41 تا 46. 2.اکبری، محمد علی. تجربیاتی از برنامه ریزی فرهنگی، مجموعه مقاله های ساماندهی فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، 1379، ص 52. 3.داوری، رضا. در تفسیر برنامه ریزی فرهنگی، مجله فرهنگ عمومی ، شماره ی 7، 1357، ص 25 تا 26. 4.رضایی، عبدالعلی . جایگاه دولت در برنامه ریزی فرهنگی و الزامات برنامه ای آن، مجموعه مقاله های ساماندهی فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379، ص 231. (منبع:سیاست فرهنگی رضا اسماعیلی سایت باشگاه اندیشه، به نقل از هفته نامه فرهنگ و هنر شماره 33 بهمن ماه 1382)

دکمه بازگشت به بالا