رابطه دوستی با یک مرد متاهل

پرسش : با مردی متأهل آشنا شده ام و تلاش هایم برای جدایی از او بی ثمر مانده، چه کنم؟
پاسخ : انسان موجودى است که براى رشد و تکامل نیاز به هدایت و راهنمایى دارد و اگر به حال خود رها شود یا راه را گم مى‏کند، یا هدف را. به همین جهت خداى مهربان علاوه بر عقل و تفکر، راهنمایان زیادى را براى انسان فرستاد. تاریخ بشریت گویاى این حقیقت است که انسان هرگاه راه درست زندگى را از این راهنمایان معصوم(ع) آموخته و بر آن مواظبت کرده است، هم زندگى مادى خود را تأمین کرده و هم از نظر روانى در آرامش کامل بوده است. ولى هرگاه تسلیم احساسات و هواهاى نفسانى شده، جز بدبختى و درماندگى چیزى نصیبش نشده است. البته انسان‏هایى هستند که از تجربه‏هاى تلخ زندگى خود درس گرفته‏اند و دیگر راه‏هاى انحرافى را ترک کرده‏اند. اما کم نیستند کسانى که تعصب و لجاجت به خرج داده‏اند و راه‏هاى باطل را رفته‏اند. در حالى که به بطلان و انحراف آن آگاهى داشته‏اند. خواهرم! شما در نامه‏تان به مشکلى اشاره کرده‏اید که لازم است ابتدا علل به وجود آمدن آن را بررسى کنیم، سپس به راه حل آن بپردازیم. بروز این مسأله در زندگى شما مى‏تواند چند علت داشته باشد که بعضى از آن‏ها را برایتان بازگو مى‏کنیم. ان‏شاءالله تجربه‏اى باشد براى آینده تان: 1. عدم شناخت صحیح از روحیات مردان: همان طور که خودتان هم در نامه نوشته‏اید، قبلاً هیچ گاه برخوردى با مردان نداشته‏اید و شناختى از روحیات آنان نداشتید، به همین دلیل به این مشکل دچار شدید. البته شما هنوز هم مردان را نشناخته‏اید. این طور نیست که چنین فردى وقتى براى ارتباط با یک زن به او التماس مى‏کند، غرور مردانه‏اش را کنار مى‏گذارد و خود را فراموش مى‏کند. بلکه بالعکس او از این کار لذت هم مى‏برد. طبیعت چنین افرادى این است که از شکار کردن زنان لذت ببرد و طبیعت زن به عکس است. یعنى از شکار شدن لذت مى‏برد. این حالت را خداوند در نهاد انسان گذاشت تا در تشکیل خانواده و انتخاب همسر انگیزه داشته باشد. 2. نداشتن عزم و اراده و اعتماد به نفس: شما به راحتى مى‏توانید جلوى این مشکل را بگیرید. الان هم کاملاً متوجه شده‏اید که ادامه این روابط نه به نفع شماست و نه به نفع آن مرد. تنها مشکل شما این است که عزم و اراده خود را قوى نمى‏کنید و متنتظرید که نیرویى از عالم غیب برسد و شما را نجات دهد. در حالى که هر کسى با خودش تصمیم بگیرد و براى موفقیت خود حرکت کند، با توکل بر خدا و اعتماد به نفس تصمیم جدى بگیرید که با قطع رابطه کنید. 3. تسلیم احساسات شدن: از مطالب نامه‏تان مشخص مى‏شود که شما فردى با احساس و پرعاطفه هستید، ولى بدانید که احساسات را باید با نیروى عقل و تفکر کنترل کرد. احساسات شما باعث مى‏شود که وقتى او تلفن مى‏کند و اصرار مى‏ورزد، دلسوزى کنید و تسلیم او شوید. 4. نیاز به ازدواج و تشکیل زندگى: هر دختر و پسرى که به سن بلوغ مى‏رسند طبیعتاً احساس دلبستگى به جنس مخالف در او به وجود مى‏آید. در مواجهه با این احساس دو کار باید کرد. یا باید با ازدواج کردن نیاز خود را برطرف کند و یا اگر امکان ازدواج ندارد، احساس خود را کنترل کند و آن را رها نکند. شما نیز با وارد شدن به سن بلوغ چنین احساسى پیدا کردید، ولى چون از کم و کیف آن آگاهى نداشتید، ناگهان گرفتار شدید و به آن مرد دلبستگى پیدا کردید. در حالى که هیچ نقطه اشتراکى بین شما وجود ندارد. پس لازم است هر چه زودتر از این سراب فاصله بگیرید و از راه صحیح به نیازهاى طبیعى خود پاسخ دهید. 5. غفلت از خدا: انسان گر چه مؤمن باشد، باز هم ممکن است دچار غفلت‏ها و لغزش‏هایى در زندگى شود و ایمان خود را فراموش کند. پس لازم است همیشه مواظب وسوسه‏هاى شیطان و هواهاى نفسانى باشد تا اولاً تسلیم آن‏ها نشود و ثانیاً اگر هم براى چند لحظه گرفتار شد فوراً توبه کند و به جاده مستقیم برگردد. شما با این که دخترى مذهبى هستید و در خانواده‏اى معتقد و مذهبى تربیت شده‏اید، به این دام افتادید. مشکل شما این است که هنوز به عمق فاجعه پى نبرده‏اید و بى‏جهت به پرده‏پوشى و آمرزش خدا تکیه کرده‏اید. در حالى که خداوند فقط نسبت به توبه‏کنندگان مهربان است و البته تا حدودى پشیمان هستید و خود را سرزنش مى‏کنید، ولى این کافى نیست. 6. بى‏توجهى خانواده: یکى دیگر از علل به وجود آمدن این مشکل بى‏توجهى خانواده نسبت به شماست. در روایتى از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که فرمودند دختران شما وقتى به سن بلوغ مى‏رسند، مانند میوه‏هاى رسیده‏اى هستند که اگر از آن‏ها مراقبت نشود باد و طوفان و گرماى خورشید آن‏ها را فاسد مى‏کند. البته خود شما هم در این مورد بى‏تقصیر نیستید. زیرا باید از همان اول مسأله را با خانواده‏تان در میان مى‏گذاشتید و براى حل شدن مشکل از آنان کمک مى‏گرفتید. 7. عدم درک صحیح ازدواج: شما براى اولین بار که با این مرد آشنا شدید، احتمالاً به قصد انتخاب همسر و ازدواج، با او رابطه برقرار کردید. ولى به جاى این که اول درباره ویژگى‏هاى او تحقیق کنید و این که آیا او مى‏تواند همسر مناسبى براى شما باشد و بعد دلبستگى پیدا کنید، از همان اول دل در گرو عشق او گذاشتید. وقتى که به او وابسته شدید، مى‏بینید شرایط ازدواج با شما را اصلاً ندارد. 8. دلسوزى بى‏مورد: شما بارها به این نتیجه رسیدید که آن مرد نه تنها وصله مناسبى براى شما نیست، بلکه ارتباط با او جز گناه و شرمندگى در مقابل خدا و آبروریزى و ضربه روحى براى خودتان نتیجه دیگرى ندارد. ولى هرگاه او تلفن مى‏زند و التماس مى‏کند، شما نرم مى‏شوید و دلتان برایش مى‏سوزد، در حالى که این دلسوزى کاملاً بى‏مورد است. مطمئناً اگر دلسوزى شما براى او واقعى باشد باید به خاطر این که زندگى‏اش از هم نپاشد رهایش کنید. حال با توجه به این دلایل به شما چند توصیه مى‏کنیم: 1. با خدا عهد و پیمان ببندید که از همین امروز ارتباط خود را با او قطع کنید و دیگر هیچ گاه با او تماس نگیرید. 2. از گذشته خود توبه کند و از خدا بخواهید به شما در جبران خسارت‏هاى گذشته کمک کند. 3. احساس گناه نداشته باشید و مطمئن باشید که بعد از توبه و استغفار خدا شما را مى‏بخشد. 4. در آخرین مرتبه‏اى که به شما تلفن مى‏زند یا با شما تماس مى‏گیرد، به او صریح و روشن بگویید که از ادامه دوستى و رابطه با او معذورید و اصلاً اجازه ندهید اظهار نظر کند و اگر خواست دوباره التماس و خواهش کند تلفن را قطع کنید یا از او فاصله بگیرید و اگر دوباره تماس گرفت او را تهدید کنید. 5. اگر آن فرد باز هم ایجاد مزاحمت کرد و شما را رها نکرد، مسأله را با خانواده‏تان مطرح کنید. یعنى خیلى ساده بگویید که او با شما آشنا شده تا ازدواج کند، ولى شما فهمیده‏اید که قبلاً ازدواج کرده است. 6. هر چه زودتر با همسر مناسبى ازدواج کنید تا خاطرتان آسوده شود و از بروز چنین مشکلاتى در آینده پیشگیرى شود. ضمناً از مکاتبه بعدى مى‏توانیم نکات دیگرى را جهت آزاد شدن ذهن و فکرتان نسبت به وى خدمتتان عرض کنیم.

دکمه بازگشت به بالا