درمان شک و تردید در اعتقادات
پرسش : چند وقتی است نسبت به اعتقادات و اصول دچار شک و تردید شده ام مانند اینکه چرا خدا را می پرستیم و نماز می خوانیم و بسیاری مسائل دیگر دلیل این شک و تردید ها چست. و راه حل آن کدام است؟
پاسخ : مهمترین محورهاى مطرح شده در نامه شما، عبارت است از: 1ـ شک و تردید در همه چیز: توحید و… ، 2ـ دلتنگى و اضطراب و اندوه مداوم، قبل از پرداختن به موضوعات، لازم است این نکته را یادآور شویم که «شک و تردید مقدمهاى براى رشد و کمال فکرى است». بنابراین از بروز آن نباید نگران بود. شک و تردید انگیزهاى است که موجب تلاش فکرى مىشود و آدمى را از نقاط تاریک، به وادى نور و روشنایى سوق مىدهد. پس باید از این انگیزه استقبال کرد و در جست و جوى راه کارهاى مناسب جهت حل مشکلات بود. البته اگر آدمى تسلیم تردیدها بشود و براى رسیدن به حقیقت تلاش نکند، بدیهى است که در گرداب اوهام و تردیدهاى خویش غرق خواهد شد. بنابراین از بروز این حالت ـ که تقریبا مسألهاى متناسب با سن شماست ـ نگران نباشید و با برنامهاى منظم و حساب شده، به رفع تردیدها و کشف حقیقت بپردازید. ریشه اضطراب و دلتنگى شما را نیز در همین حیطه باید جست و جو کرد. مىدانید که فطرت آدمى حقیقت طلب است و تا آن را نیابد، آرام نمىگیرد. به گفته مولوى : P}کز نیستان تا مرا ببریدهاند{E}از نفیرم مرد و زن نالیدهاند{P P}سینه خواهم شرحه شرحه از فراق{E}تا بگویم شرح درد اشتیاق{P P}هر کسى کو دور ماند از اصل خویش{E}باز جوید روزگار وصل خویش{P آدمى آن روز آرام مىگیرد که جرعهاى از زلال حقیقت بچشد و حلاوت آن را در دل خویش احساس کند. حال چگونه باید حرکت کرد تا این تردیدها برطرف شده و جاى خود را به اطمینان بدهد. به گفته بزرگان براى کشف حقیقت و وصول به آن، دو کار لازم است: 1ـ سیر فکرى و عقلانى، 2ـ تهذیب نفس و صفاى باطن. در مقوله اول باید به تفکر منظم و مطالعه مناسب روى آورد. شما بهتر است دفترى را به مجموعه عقاید خود اختصاص داده و هر فصل را پس از تحقیق و تأمل و نتیجهگیرى، به اتمام رسانده و به فصل دیگر بپردازید. از هر کجا که مىخواهید شروع کنید، ولى بهترین شروع از خداست. آیا مىتوان درباره قدرتى بزرگ و شعورى لایزال ـ که جهان بر محور آن در حرکت است ـ تردید نمود؟ و اگر خدایى هست چرا یکى باشد؟ آیا نظم و هماهنگى شگفتانگیز هستى تردیدى در یگانگى طراح و خلاق این عالم باقى مىگذارد؟ این مختصر گنجایش بیان همه آنچه که در باب خداشناسى است را ندارد لذا توصیه مىکنیم در این زمینه با تعمّق و تفکّر منظم، به مطالعه کتابهاى زیر بپردازید: 1ـ اثبات وجود خدا احمد آرام 2ـ بهترین راه شناخت خدا محمدى رى شهرى 3ـ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5 شهید مطهرى 4ـ خدا در قرآن شهید بهشتى 5ـ آفریدگار و آفریده ناصر مکارم 6ـ راه خداشناسى جعفر سبحانى مطالعه دقیق و منظم این کتابها و بیش از همه تفکر درباره هستى و پدیدههاى آن، شما را به این نتیجه خواهد رساند که جهان خدا دارد و اگر دارد یکى بیش نیست. البته نباید انتظار داشته باشید که پس از این مرحله، یقین کامل براى شما حاصل شود؛ زیرا تحصیل یقین راهى دشوار در پیش دارد که پس از طى آن، مىتوان به درجاتى از آن نائل آمد؛ ولى در این مرحله «اطمینان» قابل حصول است. پس از این مرحله، باید قلب و دل را صفا داد تا نور حق در آن تجلى یابد. تخلق به اخلاق کریمه، پرهیز از رذایل و مراقبت از نفس، زمینه را براى اشراق نور حق فراهم خواهد ساخت. ایمان و اطمینانى که از این طریق به دست مىآید، به مراتب بالاتر از آن حدى است که در سیر عقلانى و فکرى حاصل مىگردد. براى اثبات تلازم فطرى بودن و صدق یک چیز راههاى مختلفى وجود دارد یکى از آن روشها که برهان زیست شناختى نامیده مىشود این است که گرایشات درونى و ذاتى انسان ربط دهنده درون و عواطف انسان با جهان خارج و واقعیات عینى است یعنى اگر مثلا کسى احساس تشنگى و اشتیاق به آب مىکند در متن واقع آبى وجود دارد که شبیه جذبه مغناطیسى از درون انسان را به سمت خود فرا مىخواند از این طریق مىتوان قیاسى این چنین ترتیب داد: 1 ) خداشناسى و خداجویى فطرى و طبیعى است. 2 ) در برابر هر امر ذاتى طبیعى واقعیتى در خارج هست. 3 ) خدایى واقعى وجود دارد. شبیه چنین استدلالى از نظر فلسفى نیز وجود دارد زیرا گرایش و کشش از امور تعلقى و ذات اضافه طرفینى است و حقایق اضافى و نسبى تقومشان به طرفین نسبت و تعلق است و بدون آنها امکان وجود ندارند. در عرفان نیز استدلال مشابهى وجود دارد و گویند « عشق فعلى بدون معشوق فعلى محال است » سیر این استدلال همان ماهیت امور اضافى است که بدون وجود عاشق و معشوق محال است. براى آگاهى بیشتر ر. ک: 1- خدا در فلسفه (ترجمه الهیات دایرهالمعارف فلسفى پلادواردز)، بهاءالدین خرمشاهى 2- دروس کلام جدید، مصطفى ملکیان همین احساس دورى از خداوند خود از الطاف آن رب مهربان است و حکایت مىکند که رشته ارتباط بین بنده و پروردگارش بریده نشده و هنوز شعاعى از انوار الهى در آینه دل مىتابد و این خود بشارتى است: P}گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند{E}نگاه دار سر رشته تا نگه دارد{P قلب انسان آینه انوار الهى است و گاهى در اثر غفلتها و غرق شدن در روزمرهگى و اشتغال بیش از حد نیاز به امور دنیا این آینه خداى نما زنگار مىگیرد و آن ارتباط مستحکم و ازلى سستى و نقصان مىپذیرد و در چنین حالى طبیبان روحانى و غمگساران دلسوز و الهى یعنى انبیا و اولیا(ع) راه معالجه و داروى این بیمارى را در توبه و ذکر حق و اقبال به درگاه خداوندى دانسته تا در سایه این ذکر و توجه و استغفار از خطاها و تقصیرها زنگار دل پاک گردد و انوار الهى در قلب انسان بتابد و بین بنده و خالقش صلح و آتشى برقرار گردد. تلاوت آیات نورانى قرآن نماز با حضور قلب دعاى با توجه و از سر اخلاص و همنشینى با دوستان شایسته و صالحى که دیدنشان خداوند را به یاد انسان آورد و مطالعه زندگى مردان خدا و پاکان درگاه اله براى ایجاد ارتباط و کم کردن فاصله بین بنده و خدایش اثرى به سزا دارند. – در این باره دو جهاد علمى و عملى لازم است؛ یعنى تلاش پیوسته در جهت معرفت هر چه بیشتر نسبت به خدا. و در عمل نیز ایجاد ارتباط و انس دائمى با او و تطبیق رفتار با خواست و رضاى خدا. مىبایست انسان عزم خود را جزم کرده و تصمیم قاطع بگیرد همیشه تابع خواست خداوند بوده و همواره در صدد انجام تکالیف الهى باشد. چه در امورى عبادى و چه در امور اجتماعى و دیگر ابعاد زندگى. هر قدمى که بر مىدارد و هر سخنى که مىگوید و هر برنامهاى که دارد نخست ببیند آیا رضاى خداوند در آن مىباشد یا نه والا از آن صرف نظر نماید. در حدیثى آمده است: «کمال در این است که انسان خواستههایش را در مسیر الهى قرار دهد ونیرویش را در جهت رضایت حضرتش صرف کند. در مرحله اول باید انسان خود را مقید به انجام واجبات و ترک محرمات نماید و پس از مدتى که بدین کار عادت کرد و انجام آن برایش آسان شده خود را مقید به انجام مستحبات و ترک مکروهات نماید و گرنه چنین تقیدى در قدمهاى اولیه آثار سوئى به دنبال خواهد داشت. به هر حال رعایت تقوا و انجام تکالیف الهى در هر مرحلهاى خود زمینه ساز درک بیشتر و توفیق افزونتر و توجه و تقرب والاترى به ذات بارى تعالى خواهد بود. چنانکه در سوره «انفال آیه 29» آمده است: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذوالفضل العظیم؛ اى اهل ایمان! اگر پرهیزگار بوده و تقواى الهى پیشه کنید خداوند براى شما نیروى تشخیص حق از باطل قرار داده و بدىهاى شما را پوشانده و شما را بیامرزد و خداوند داراى فضل و رحمت بزرگ است». آرى اگر قدمهاى اولیه برداشته شود زمینهاى براى دریافت برنامه ادامه مسیر فراهم مىشود. به قول شاعر: P}گر مرد رهى میان خون باید رفت {E}از پاى فتاده سرنگون باید رفت{P P}تو پاى در راه نه و هیچ مترس{E}خود راه بگویدت که چون باید رفت{P و به تعبیر خداوند تبارک و تعالى در قرآن کریم: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ کسانى که در راه ما تلاش نمایند ما ایشان را به راههاى خویش هدایت مىکنیم». براى تقویت این حرکت و رشد آن توجه به چند نکته لازم است: 1- پرهیز از مجالست و همنشینى با اهل دنیا و دور از معنویت. چه آنکه از رسول اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «به خاطر برخورد با اهل دنیا قلبم زنگار گرفته و مکدر مىشود و براى جبران آن روزى هفتاد مرتبه استغفار مىکنم». خداوند نیز در سوره «نجم آیه 29» مىفرماید: «فاعرض عن من تولى عن ذکرنا ولم یردالا الحیوه الدنیا . پس از کسانى که از یاد ما روى گرداندند و جز زندگى دنیا را نخواستند اعراض کن و روى بگردان». 2- محاسبه نفس که هر شب یا هر هفته و یا لااقل هر ماه گذشته خود را بررسى نماید و به تعبیرى به خود نمره بدهد. اگر کار شایستهاى انجام داده سپاسگزار بوده و از خداوند ادامه توفیق را بخواهد و اگر مرتکب خلافى شده استغفار نموده و تصمیم بر ترک آن بگیرد. 3- بهرهگیرى از ثقل اکبر و قرآن کریم و انس با آن. چه این که هم تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانیت بخشیده و معنویت مىدهد و هم آشنایى با معارف آن (هرکسى در حد خودش حتى در حد ترجمه) موجب رشد روحى مىباشد. زیرا معارف قرآن و آیاتش نسخههایى است براى درمان دردها و مشکلات. گرچه در برداشت از آیات متشابه باید جانب احتیاط را پیشه کرد و آن را به اهلش واگذار نمود و گرنه ممکن است خود آن موجب گرفتارى گردد. بهرهگیرى از ثقل اصغر و ائمه هدى(ع) و توسل به ایشان در این باره بسیار مهم است. باید توجه داشت که توسل به حضرات معصومین(ع) هم خود توجه به حق تعالى و عالم ملکوت است و هم زمینهساز بهرهگیرى بیشتر از فیض ربوبى و کسب توفیقات بیشتر. بنابراین نمىتوان چنین پنداشت که به ائمه(ع) توسل داشتهایم ولى جوابى نگرفتهایم. زیرا همان توفیق توسل خود توجه به حق بوده است و مایه دورى از غفلت. پس خود جواب بوده است و چه بسا که همین روحیه کمال خواهى و به دنبال معنویت بودن از آثار و برکات همان توسلات باشد که باید ادامه یابد. چه بسیارند کسانى که از غفلت خود نیز غافلند و یا پس از توجه در صدد درمان بر نمىآیند. از این رو باید سپاسگزار نعمتها و معنویات به دست آمده بود و درخواست استمرار و افزایش آن را از خداوند داشت. نیز تقویت ایمان و اعتقاد قلبى و عشق الهى بر آیند تقوا و پرهیزگارى است. هم چنان که در بهاران نهال ناخشکیده شکوفه مىزند تقواى الهى انجام واجبات ترک محرمات و تهذیب نفس نیز بوستان دل را خرم و سرسبز نگه مىدارد و جوانه عشق الهى را در آن شکوفا مىسازد. بنابراین درگام اول باید بر انجام واجبات و ترک گناهان استوارى نمود و در گام دوم به پالودن نفس از رذایل و آراستن به فضایل پرداخت و حب دنیا و تعلقات دنیوى را از ژرفاى ضمیر بیرون راند آن گاه دل کانون عشق خدا مىشود و با اخراج شیطان نفسانیت و دنیا پرستى که خانه دل را غصب نموده صاحب خانه در آن لانه مىگزیند. ناگفته نماند براى بسیارى از جوانان که داراى جولان فکرى هستند و پیگیر حالات معنوى خود مىباشند و به سالمسازى فضاى فکرى خود مىاندیشند. اینگونه فراز و نشیبهاى روحى پیش مىآید. اوج این شک و تردیدها و هجوم «چرا»ها و «چگونه»ها در سالهاى نوجوانى و جوانى رخ مىنمایاند. زیرا که جوانى از یک سو هنگامه «نگاه نو» به سنتهاى گذشته و عادتهاى بزرگان است و از سوى دیگر هنگام پىریزى بنیان فکرى و ترسیم آینده زندگى است. از جهت روحى و عاطفى نیز، از یک سو «وابستگى» به خانه پدر و مادر کم مىشود و از سوى دیگر هنوز «دلبستگى» به کانون گرم دیگر حاصل نشده است. در میانه این خلاء عاطفى هجوم افکار فزونى مىیابد. اما باید دانست دیرى نمىپاید که کشتى در میانه امواج دریا به ساحت نجات لنگر مىاندازد و اگر در هنگامه طوفان آدمى به یاد خداوند دل خویش را آرام سازد و خود را در سفینه نجات اهلبیت قرار دهد به طور یقین، بحرانها به آرامش مىرسد و شکها به یقین تبدیل مىگردد. این که ما انسانها با خود مى اندیشیم که خداوند چگونه ماهیتی دارد به خاطر آن است که ما در دنیاى خود همواره با ماهیات سر و کار داریم. از همینرو ذهنمان عادت کرده است که هر چیز را در قالب ماهیتى بنگریم و چون سخن از خدا به میان مىآید بلافاصله به دنبال قالبى ماهوى مىگردیم تا خدا را بدان سان و در آن شکل و قالب تصور نماییم. البته این ویژگى ذهن ناورزیده و نا آشنا به حقایق فلسفى و وجود شناختى است ولى خرد ورزى فلسفى بر این رهبرد خط بطلان مىکشد و اعلام مىدارد که این گونه خداانگارى از اساس نادرست است. زیرا خداوند وجود و هستىمحض و مطلق است و داراى ماهیت و چیستى نیست تا از چگونگى او سؤال شود. بنا براین خداوند وجود صرف و داراى جمله کمالات وجودى است. عین بلکه آنهاست و چند و چونى برایش متصور نیست. فکر و اندیشه بشر, به ذات غیبی او راه ندارد و به جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال , بهره دیگری نخواهد داشت . ذات حق که از آن به «هویت غیبیه»، «غیب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند «عنقاء» و «غیب الغیوب») تعبیر می شود, وجود صرف است ; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات – چه مفهومی , و چه مصداقی – مبراست ; نه نامی دارد و نه نشانی ; نه اسمی دارد, و نه رسم و صفتی ; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت ; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با «اطلاق» و «عدم تعین» هم مقید نیست ; زیرا «اطلاق» و «عدم تعین» نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق ) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست ; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همهء اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا” عاجزاند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن , از آن دورتر هم می شوند: «یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما», (طه, آیه 110). ادراک بشر, به آنچه متعین است راه دارد; نه به ذاتی که از همهء تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن , بعد از آن و مخلوق آن هستند. اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشارهء حسی باشد و چه اشاره ذهنی, عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد, اشاره نمود؟ به همین جهت از فکر در «ذات حق» نهی شده است . امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: «… فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته , و لا ایاه و حد من اکتنهه , و لا حقیقته اصاب من مثله , و لابه صدق من نهاه , و لا صمد صمده من اشار الیه ; پس , خدای را نشناخته , آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته , آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد, و به حقیقت او نرسیده , آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است ; آن کس که به ذات او اشاره نموده است …», (کتاب التوحید صدوق , باب التوحید و نفی التشبیه , ص 34). حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود بخواهند, به سوی مقام ذات اوج بگیرند, راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد، و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد. ناگفته نماند برای قانع ساختن ذهن درباره حقایقی که فراتر از حس و قالب مادی هستند می توان از روش مقایسه ای و فرض عکس و برهان عقلی محض استفاده کرد. مثلا وقتی می گوییم خداوند از چه به وجود آمده، باز سؤال را نسبت به آن چیز قبلی ادامه بدهیم، تا آنجا که از نظر برهان عقلی به این نتیجه می رسیم که تسلسل باطل است و باید به سرچشمه هستی معتقد شد و به تسلسل سؤال ها پایان داد و یا از فرض عکس استفاده کنیم که بر فرض که نتوانیم تصوری از خدا داشته باشیم آیا می توانیم نبود خدا را اثبات کنیم؟ آیا حتی از نظر مادی ما به تمام منظومه ها و کهکشان ها دسترسی پیدا کرده ایم؟ و آیا از نظر عقلی اگر سرچشمه هستی فراتر از ماده نباشد آیا می شود که ماده خود به خود به وجود آید؟ و یا ازطریق مقایسه ای می توانیم خودمان را قانع کنیم که حقیقت بسیاری از واقعیت ها را به طور کامل درک نمی کنیم اما مطمئن هستیم وجود دارند. به طور مثال آیا حقیقت روح و گستره فعالیت های آن برای انسان به طور کامل آشکار است؟ اما با وجود کم اطلاعی ما نسبت به روح، وجود آن را به عنوان یک واقعیت می پذیریم و برخی آثار آن برای ما مشهود است. نسبت به خداوند نیز بهترین روش تفکر در آثار و آیات اوست و روش روشن تر، رابطه محبتی و کشف شهودی با خداست که در حدیث قدسی آمده است «قلب المؤمن عرش الرحمن» V}(مجلسی، محمد باقر، بحار، ج 55، ص 39).{V برای آگاهی به صفات خدا و قانع ساختن ذهن خود می توانیم تصوری از صفات خدا در ذهن داشته باشیم و سپس «او» را از هر آنچه که در محدوده آمده منزه و پاک بدانیم تا به توحید ناب دست بیابیم. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 138.