نحوه نزول وحی بر پیامبر
پرسش : درباره نحوه نزول وحی بر پیامبر و چگونگی مصونیت آن از خطا توضیح دهید
پاسخ : قرآن دو نوع نزول دارد: دفعى و تدریجى. آن جا که مفاهیم و حقایق قرآن بر قلب رسول(ص) فرود آمده، نزول «دفعى» است و آن جا که مفاهیم در قالب الفاظ عربى در مدت بعثت رسول(ص) شکل گرفته و بر آن حضرت فرود آمده، «نزول تدریجى» است. فیض کاشانى، ابو عبداللّه زنجانى و علامه طباطبایى این نظر را تأیید کردهاند. دلیل فیض کاشانى، احادیث رسیده در این زمینه است. علاّمه نیز یکى از دو دلیل زیر را بیان کرده است: 1. فرق بین انزال و تنزیل؛ «انزال» نزول دفعى و یک مرتبه فرود آمدن چیزى و «تنزیل» نزول تدریجى چیزى را گویند. آیه 1 سوره «هود» و آیه 2 سوره «یوسف» این مطلب را تأیید مىکند. 2. آیههاى قرآن بیانگر این نکته است که گاهى رسول خدا(ص)، در قرائت قرآن عجله داشتند. از این بیان روشن مىشود که مفاهیم و معانى در نزد آن حضرت بوده که مىتوانستند در قرائت عجله کنند. آیه 16 سوره «قیامت» و آیه 114 سوره «طه»، مؤید این مطلب است،V}(ر.ک: تاریخ قرآن، ابوعبدالله زنجانى، ص 10؛ تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج 1، ص 41؛ تفسیر المیزان، ج 18، ص 132){V. با توجه به این مطالب، روشن مىشود که ممکن است قرآن در عین حال که مفاهیم آن هر ساله بر قلب پیامبر(ص) فرود مىآمد؛ در شرایط معین و موقعیتهاى مناسب نیز در قالب الفاظ بر پیامبر(ص) فرود آمده باشد. ازاینرو حقایق بسیط، بدون آن که در قالب الفاظ بیایند، هرساله بر پیامبر(ص) نازل مىگشت. اما در رابطه با مصونیت قرآن از تحریف لازم است به نکاتى اشاره کنیم: 1- شکى نیست در اینکه به «عهدین» کنونى نمىتوان تکیه کرد زیرا به دلیل بشرى بودن تدوین و تألیف آن دو به انواع تحریفات گرفتار آمدهاند بخشى از آنها عبارتند از: آموزه تثلیث، اتهامات ناروا به پیامبران، وجود افسانهها، گناه فطرى انسانها، توجیه ظلم و ستم وتناقضات که آمده است، قرآن نیز این مسأله را تأیید کرده و بدان تأکید مىکند از آن جمله: آل عمران/ 78، بقره/ 79، مائده/ 41، صف/ 8. روایتى نیز در این زمینه از على(ع) نقل شده است. V}(ر.ک: بحارالانوار، ج 77، ص 276، حدیث 1 و ج92، ص 43، حدیث 3){V V}(درباره بشرى بودن کتب آسمانى پیشین (تورات و انجیل) ر.ک: جان ناس، تاریخ ادیان، ص 576 و ساروخاچیکى، کتاب مقدس را بهتربشناسیم، ص 31 و ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 695){V 2- قرآن مجید در آیات متعدد و با بیانهاى مختلف این نکته را متذکر مىشود که در کتب آسمانى گذشته بشارت قرآن کریم از سوى خدا و نزول آن بر پیامبر(ص) مطرح شده است به خصوص آیاتى که تأکید دارد اهل کتاب از نزول قرآن اطلاع کافى داشته، حقانیت آن رادریافته و نسبت به پیامبرى رسول گرامى اسلام(ص) از شناخت کافى برخوردار بودهاند از باب نمونه: آیه 197 سوره شعراء مىفرماید: A}او لم یکن لهم آیه ان یعلمه علماء بنى اسرائیل{A؛ M}آیا براىاهل کتاب آگاهى دانشمندان بنى اسرائیل از قرآن نشانه گویا و روشنى نیست{M، و آیه 114 از سوره انعام و آیه 94 از سوره یونس. V}(ر.ک: مصباح یزدى، قرآنشناسى، ج 1،ص -190 199){V 3- در این جا دو نکته حائز اهمیت است: T}الف) بشارت به ظهور پیامبر دیگر و تصریح به آن در تورات و انجیل:{T به طور یقین، معناى این بشارت این است که تداوم شریعت موسى و عیسى(ع) همیشگى نیست بلکه با ظهورپیامبر موعود، زمان عمل به آن شریعت به سر مىآید و شخص متدین به کتاب مقدس، مىبایست به پیروى از آیین پیامبر موعود بگرود. به طور نمونه عباراتى از عهدین که قابل انطباق بر پیامبر(ص) است چنین است در انجیل یوحنا در مواقع مختلف خبر از ظهور پیامبرى به نام«Paracliteoo Periclite» داده مىشود گرچه در انطباق آن بر پیامبر(ص) میان دانشمندان مسلمان و مسیحى اختلاف نظر وجود دارد ولى به هر حال خالى از دلالت نیست.V}(ر.ک: یوحنا 16: 7و 14: -25 27 و14:16 به نقل از سویههاى پلورالیزم، نوشته محمد حسن قدروان قراملکى){V در زمینه بشارت های کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) کتب متعددی نوشته شده است که ما در این مجال تنها به چند نمونه بارز بسنده می کنیم: 1- در سه مورد از «انجیل یوحنا» روی واژه «فار قلیط» یا «فار قلیطا» تکیه شده است که در ترجمه های فارسی به تسلی دهنده ترجمه شده است، از جمله: در یک جا می خوانیم: و من از پدر خواهم خواست و او تسلی دهنده دیگر (فار قلیطا) به شما خواهد داد که تا به ابد با شما باشد.V}(انجیل یوحنا، باب 14 جمله 16).{V و در جای دیگر آمده است: و چون آن تسلی دهنده (فار قلیطا) بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، یعنی روح راستی که از طرف پدر می آید او درباره من شهادت خواهد داد.V}(همان، باب 15، جمله 26).{V و در باب بعد نیز آمده است: لیکن به شما راست می گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم، آن تسلی دهنده (فار قلیطا) به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد.V}(همان مدرک، باب 16، جمله 7).{V قابل توجه اینکه فخر رازی در جلد 29 تفسیر خود صفحه 313 از اناجیل موجود در عصر خودش از انجیل یوحنا چنین نقل می کند که در باب 14 می گوید: H}« و انا اطلب لکم الی ابی حتی یمنحکم و یوتیکم الفار قلیط حتی یکون معکم الی الابد»{H که عینا همان است که در بالا ذکر کردیم، ولی با تصریح به واژه فار قلیط. همین معنی را از باب 15 و 16 با تصریح به واژه فار قلیط ذکر می کند. «فار قلیط» که در زبان یونانی «پریکلتوس» یا «پراقلیقوس» گفته می شود، بسیاری از مسیحیان آن را به معنای تسلی دهنده یا روح القدس تفسیر کرده اند، ولی جمعی آن را به معنی بسیار ستوده، که مطابق با نام احمد است و با آیه 6 سوره «صف» که می گوید: «من بشارت به رسولی می دهم که بعد از من می آید و نامش احمد است» کاملا تطبیق می کند، ذکر کرده اند. آنچه از مطالعه دقیق در ریشه این لغت بر می آید این است که فار قلیط در اصل کلمه یونانی است، ریشه آن «پریقلتوس» به معنی بسیار ستوده بوده که با «پراقلیتوس» به معنی تسلی دهنده اشتباه کرده اند. نویسنده کتاب «چراغ» (آقای حسینیان) در جزوه کوچک و پر محتوای خود عین متن لاتین انجیل یوحنا را از کتاب موسوم به «اناجیل» طبع پاریس تألیف «لامنه» موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی در آغاز کتاب خود آورده است و به خوبی نشان می دهد که کلمه فار قلیط در آنجا به صورت «پِرِکلیت» ( که در عربی به معنی احمد و در فارسی به معنی بسیار ستوده است) آمده، نه به صورت پرکلیت (پاراکلیت) که به معنی تسلی دهنده است.V}(کتاب چراغ، ص 1){V ولی بعدا متأسفانه در متون اناجیل تعبیر اول کنار رفت و تعبیر دوم به جای آن نشست. و نیز می افزاید: قدمای نصاری از لفظ «پِرِکلیت» اسم خاص شخص فهمیده بودند، چون در ترجمه های سریانی عین لفظ را آورده یعنی «فار قلیط» و در ترجمه عبرانی که نزد من موجود است و شخصامشاهده کردم که «فر قلیط» آورده زیرا آن را اسم انسانی (معین) می دانستند و ترجمه عبرانی و سریانی نزد مسیحیان کمال اهمیت و اعتبار را دارد.V}(همان مدرک، ص6).{V در واقع این واژه مانند واژه «محمد» و «علی» و «حسن» و امثال آنهاست که هرگز در ترجمه عبارات، ترجمه نمی شود و مثلا به جای جمله «جاء علی» هیج کس نمی گوید بلند مرتبه آمد، بلکه می گویند: علی آمد، اما متأسفانه علمای مسیحی در زمانهای بعد برای محو کردن این نشانه نبوت پیامبر اسلام (ص) اولا «پِرِکلیت» را به «پاراکلیت» تبدیل کردند و ثانیا آن رااز صورت اسم خاص بیرون آورده، به صورت معنی وصفی درآورده اند و به جای آن «تسلی دهنده» گفته اند(دقت کنید). از این سخن بر می آید که واژه اصلی اگر «پریقلیتوس» باشد به معنی بسیار ستوده است، و اشتباها آن با «پراقلیتوس» به معنی تسلی دهنده بعید نیست، البته احتمال تعمد در این تفسیر نادرست نیز زیاد است. مرحوم علامه شعرانی در کتاب خود «نثر طوبی» می گوید: «در یک کتاب لغت یونان دیده ام که «فار قلیط» را به معنی «بسیار ستوده» و کسی که به سر همه زبانها افتاده و از او به نیکی یاد می کنند ترجمه کرده اند، سپس می افزاید: کتب لغت یونانی به زبان انگلیسی و لغت فرانسه همه جا موجود است (می توانید به آن مراجعه کنید ولی) مسیحیان آن را به تصحیف می خوانند و به معنی تسلی دهنده ترجمه می کنند و ما خود در این باب رساله مستقلی نوشته ایم»V}(نثر طوبی، ج1، ص197).{V در کتاب «فرهنگ لغات قرآن» نوشته دکتر قریب می خوانیم که: «مستفاد از روایات آن است که انبیاء عظام هر کدام به نوبه خود بشارت به آن حضرت (پیامبر اسلام) در کتابشان داده اند، سپس از بسیاری از منابع اسلامی نقل می کند که نام آن حضرت در انجیل «الفار قلیطا» که معنی آن احمد است می باشد»V}(جلد 1، ص351).{V در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» آمده:«اصل این کلمه (فار قلیط) در یونانی «پِرِکلیت» تحریف شده که معنی آن احمد و پسندیده است، سپس به کلمه «پرکلیت» تحریف شده که معنی آن تسلی دهنده میباشد»V}(التحقیق، جلد2، ص305، ماده حمد).{V از اینها گذشته در تعبیرات خود انجیل جمله هائی وجود دارد که نشان می دهد این کلمه به هر تعبیری باشد سخن از پیامبری می گوید که ظاهر می شود و آئینش جاویدان است. جمله «من از پدر خواهم خواست، او تسلی دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند» دلیل روشنی است که منظور از «تسلی دهنده دیگر» پیامبری است که آئینش ابدی و جاویدان است.V}(انجیل یوحنا، باب14، جمله16).{V و در آنجا می گوید: «لیکن آن تسلی دهنده یعنی روح القدس که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان شما را هر چیز خواهد آموخت»V}(همان مدرک، جمله 26).{V پیداست که این تسلی دهنده پیامبری است و نه روح القدس، و در تعلیمات او همه حقایق نهفته شده است و چیزی ناگفته باقی نخواهد گذاشت. به هر حال جای تردید نیست که کلمه «احمد» و یا واژه ای همانند آن در انچیلهای موجود در زمان پیامبر اسلام(ص) وجود داشته است و گرنه آیه ششم سوره «صف» شدیدا مورد اعتراض آنها قرار می گرفت و دستاویز خوبی برای مبارزه بر ضد اسلام می شد. در حالی که در تاریخ اسلام چنین چیزی را نقل نکرده اند. بنابراین چنین به نظر می رسد که وقتی بعضی از علمای مسیحی موقعیت خود را در خطر دیدند تصمیم بر تحرییف و تبدیل آن به معانی دیگر گرفتند و حتی در بعضی از کتب مسیحیان که قرنها بعد از ظهور پیامبر اسلام (ص) در گوشه و کنار وجود داشته همان نام مقدس پیامبر به چشم می خورده است. شاهد این سخن بیان جالبی است که یکی از دانشمندان مسیحی که اسلام را پذیرفته در کتاب خود «أنیس الأعلام» که یک کتاب تحقیقی جالب است، پرده از روی آن برداشته است. او که خود یکی از کشیشان معروف مسیحی بوده و تحصیلات خود را نزد علمای بزرگ مسیحی به پایان رسانده و به مقام ارجمندی از نظر آنان نائل شده، در مقدمه کتاب خود ماجرای عجیب اسلام آوردنش را چنین شرح می دهد: « … بعد از تجسس بسیار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت کشیش والامقامی رسیدم، که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه کاتولیک از سلاطین و غیره سوالات دینی خود را به او مراجعه می کردند، من نزد او مدتی مذاهب مختلفه نصارا را فرا گرفتم، او شاگردان فراوانی داشت ولی در میان همه به من علاقه خاصی داشت کلید های منزل … همه در دست من بود فقط کلید یکی از صندوقخانه ها را پیش خود نگاه داشته بود … . در این بین روزی کشیش مزبور را عارضه ای رخ داد و به من گفت: به شاگردها بگو حال تدریس ندارم وقتی نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحثند منجر شد به معنی لفظ «فار قلیطا» در سریانی و «پریکلتوس» به زبان یونانی … جدال آنها به طول انجامید هر کسی رأئی داشت… پس از بازگشت استاد پرسید: امروز چه مباحثه کردید؟ من اختلاف آنها را در لفظ «فار قلیطا» از برای او تقریر کردم … گفت: تو کدام یک از اقوال را انتخاب کردی؟ گفتم: مختار فلان مفسر را اختیار کرده ام. کشیش گفت: تقصیر نکرده ای و لکن حق و واقع خلاف همه این اقوال است، زیرا حقیقت این را نمی دانند مگر «راسخان فی العلم» از آنها هم تعداد کمی با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار کردم که معنی آن را برایم بگوئید. وی سخت گریست و گفت هیچ چیز را از تو مضایقه نمی کنم… در فرا گرفتن معنی اسم اثر بزرگی است ولی به مجرد انتشار من و تو را خواهند کشت! چنانچه عهد کنی به کسی نگوئی این معنی را اظهار می کنم.. من به تمام مقدسات قسم خورده ام که نام او را فاش نکنم. پس گفت: این اسم از اسماء «پیامبر مسلمین» است و به معنی «احمد» و «محمد» است. پس از آن کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور. کتابها را نزد او آوردم این دو کتاب به خط یونانی و سریانی پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود. در هر دو کتاب لفظ «فار قلیطا» را به معنی «احمد» و «محمد» ترجمه نموده بودند. سپس استاد اضافه کرد: علمای نصاری قبل از ظهور پیامبر اسلام اختلافی نداشتند که «فار قلیطا» به معنی «احمد و محمد» است ولی بعد از ظهور محمد برای بقای ریاست خود و استفاده مادی آن را تأویل کردند و معنی دیگری برای آن اختراع نمودند و آن معنی قطعا منظور صاحب انجیل نبوده است. سوال کردم درباره «دین نصارا» چه می گوئی؟ گفت: با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تکرار نمود. پس گفتم: در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم … کدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد(ص). گفتم: آیا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت: ای والله (سه بار تکرار کرد) … سپس استاد گریه کرد و من هم بسیار گریستم. گفت: اگر آخرت و نجات می خواهی البته باید دین حق را قبول نمائی… و من همیشه تو را دعا می کنم به شرط اینکه در روز قیامت شاهد باشی که در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم… هیچ شکی نیست که امروز بر روی زمین «دین اسلام» دین خداست…»V}(اقتباس با کمی اختصار از هدایت دوم مقدمه کتاب «انیس الأعلام»).{V چنانکه ملاحظه می کنید طبق این سند علمای اهل کتاب پس از ظهور پیامبر اسلام(ص) به خاطر منافع شخصی خود، نام و نشانه های او را طور دیگری تفسیر و توجیه کردند! و حتى در کتاب ادریس افزون بر نام پیامبر(ص) اسامى اهل بیت نیز بدین صورت آمده است: پاراکلیتوس (محمد) ایلیا (على) ططه (فاطمه) شبر(حسن) شُبر (حسین)، V}(ر.ک: صادقى، محمد، بشارات عهدین، ص 230){V. T}ب ) حکم عقل بر برترى کتاب آسمانى متأخر:{T علاوه بر آن چه گفته شده عقل براى ترجیح قرآن بر کتب آسمانى پیشین مرجح دیگرى دارد و آن بناى عقل و عقلا در محاورات و وضع قوانین بر اخذ و مبناى عمل قرار دادن حکم و پیامى است که در مرحله آخر وضع شده باشد و به مکلفان ابلاغ شده است. خلاصه گر چه عبارات کنونى عهدین دلالت صریح بر این ندارند که قرآن اکمل کتب است اما چنانکه گذشت بر اساس دلایل قرآنى روائى، عقلى و عقلایى پذیرش برترى قرآن بر دیگرکتب آسمانى بدیهى است. در پاسخ به این پرسش مىتوان به چند نکته اساسى اشاره کرد: 1- با توجه بر مطالبى که در پاسخ پرسش اول بیان شد، به خوبى معلوم مىگردد که کتاب آسمانى برتر همانا قرآن کریم است زیرا نوید آمدن آن در آینده از طرف کتب آسمانى پیشین در واقع تلویح و اذعان بر این امر است که کتاب پسین کاملتر از کتاب قبلى مىباشد و ازطرف دیگر عقل هم به برترى و حجیت کتاب متأخر حکم مىکند افزون بر آن که تاریخ نیز گواه است که میان نزول انجیل و قرآن کتاب آسمانى دیگرى براى هدایت بشریت نازل نشده است، بنابراین قرآن تنها کتاب برتر در میان کتب است. 2- در پاسخ از این که به چه دلایلى این کتاب آسمانى گرفتار تحریف نگشته است؟ قرآن پژوهان پاسخهاى مختلفى را براى آن ذکر کردهاند پارهاى از آنها را یاد آور مىشویم: T}الف) مقام تلقى و ابلاغ وحى:{T از مقایسه وحى با معارف بشرى همین اندازه مىتوان گفت که وحى خارج از معارف بشرى (حس و تجربه و عقل و حدس و حتى شهود عرفانى) بوده و از سنخ آنها و هم رتبه با معارف انسانىنمىتواند به شمار بیاید نتیجه این که معرفت وحیانى نه معرفت عقلى است چنانکه فارابى آن را پذیرفته است و نه براساس دادههاى نوین علوم اجتماعى و روانشناسى، تبلور شخصیت و روح باطنى یا نبوغ اجتماعى است و نه در قلمرو مکاشفه نفسانى و الهام عرفانى جاى مىگیرد. از این جا به تمایز دیدگاه مسلمانان با دیدگاه غالب مسیحیان در موضوع وحى پى مىبریم، زیرا وحى در نظر مسلمانان طریق ویژه القاى پیام الهى بر پیامبر(ص) است که در آن هم معنا و هم لفظ هر دو از ناحیه خداوند فرستاده مىشود و پیامبر(ص) هیچ نقشى جز گیرندگى وحفظ و انتقال خبر به مردم ندارد لذا حقیقت و پیام واقعى خدا از طریق او به انسانها مىرسد در مقابل مسیحیان حقیقت وحى را به گونه دیگرى تفسیر کردند به نظر آنها وحى از مقوله لفظ و پیام نیست بلکه از نوع انکشاف و تجلى است نتیجه چنین رویکردى به وحى این مىشود که گفته شود متون مقدس در واقع پیامهاى الهى نیستند بلکه تجربههاى مدونى مؤلفاناند که به کمک ذهن و قلم آنها تعبیر یافتهاند. بنابراین وحى در نظر مسلمانان گفتار خدایى است که فرشتهاى آن را حمل نموده به بشرى مىرساند که در این صورت پیامبر سخن فرشته را مىشنود که سخن خدا را حکایت مىنماید. مانند وحى که بر پیامبر(ص) بوده ایشان هم چون پیامبران پیشین تنها واسطه در رساندن پیام به مردم بودهاند و لذا حتى قوه دراکه آن حضرت هم نمىتوانست در این امر شریف دخل و تصرفى بکند. یکى از شواهد عمومى بر تأیید و تثبیت نظر مسلمانان تکرار واژههایى هم چون «قل» و «تؤمر» و «فاصدع» و امثال آن در خود قرآن کریم است که ثابت مىکند عین سخنان خدا به مردم رسیده است. البته ریشه آن دلیل عقلی است چون لزوم وحی و ارسال انبیا این است که عقل بشر محدود است و رسول خدا(ص) اگر بدون ارتباط با خدا یعنی از ناحیه خود سخنی بگوید او نیز از این جهت مانند ما بشر است و سخن او اتمام حجت نخواهد بود. آنچه گفته شد دو مرحله از مراحل عصمت قرآن مجید است که به آن عصمت در مقام «تلقى و ابلاغ وحى» گفته مىشود در این مرحله اولاً خدا در گفتارش صادق شناخته مىشود ثانیا فرشته و آورنده وحى از هر گونه تصرف عمومى و سهوى در پیام الهى مصون است و پیام الهى را کاملاً دقیق به پیامبر مىرساند. ثالثا دستگاه ادراکى پیامبر در دریافت پیام خدا گرفتار هیچ گونه خطایى نمىشود و آن را کاملاً به درستى دریافت مىدارد رابعا آنچه پیامبر دریافت کرده است را بدون اندک کم و کاست یا تغییر و تبدیل به مردم ابلاغ مىکند A}و ماینطق عن الهوى * ان هو الا وحى یوحى{A؛ V}(نجم، آیات 3 و 4){V بنابراین قرآن مجید از مبدأ صدور تا ابلاغ عمومى در جامعه از مصونیت و معصومیت کامل برخوردار است آن گاه نوبت به بررسى تحریف ناپذیرى قرآن در عرصه جامعه و تاریخ مىرسد. T}ب) عرصه جامعه و تاریخ:{T قرآن پژوهان این عرصه را از ابعاد مختلف مورد بررسى قرار دادهاند: T}1- مصونیت در زمان رسول الله:{T محققین علوم قرآنى درباره آن به دلایل ذیل تمسک نمودهاند: T}الف) دلایل تاریخى:{T 1- عنصر نزول تدریجى قرآن یکى از تمهیدات الهى براى مصون ماندن قرآن نزول تدریجى آن، آن هم با سبک و برنامهاى ویژه است. به شهادت تاریخ به دستور پیامبر عدهاى از مسلمانان بلافاصله آیات نازل شده را مىنوشتند. 2- وضعیت فرهنگى جامعه بى شک از اهتمام پیامبر(ص) بر قرائت قرآن و تحفیظ آن بر مسلمانان جامعه آن روز فضیلت بزرگى براى حفظ قرآن قائل شده بودند. 3- تکامل خط و کتابت به نظر محققان شرایط و موقعیت براى حفظ و صیانت قرآن از طریق تکامل خط و پیشرفت امر نگارش مهیا بود. T}ب) دلایل قرآنى و روائى:{T مفاد آیاتى مانند آیه 9 سوره حجر و آیه 42 سوره فصلت این است که قرآن هم از درون به لحاظ نفوذ ناپذیرى و هم از برون به دلیل نگهبانى خداوند مصونیتش تأمین شده است افزون بر آن ظهور احادیثى مثل حدیث ثقلین هم این است که قرآن به صورت سالم در زمان پیامبر به مردم تحویل داده شده است. T}2- مصونیت در زمان خلفا و پس از آن:{T محققان در این مرحله دلایل نفى تحریف را به لحاظ نفى نقصان و نفى زیاده تقسیم کردهاند. دلایل کاهش ناپذیرى قرآن به شرح ذیل است: 1- رویکرد تاریخى: تحلیل تاریخى را مىتوانیم از ابعاد ذیل دنبال کنیم: الف) قرآن مجید کتابى بوده است که باتمام شئون زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان مرتبط بوده و مسلمانان سیاست، اقتصاد و قوانین اخلاقى و حتى آداب و رسوم معاشرتى خود را از آن مىگرفتهاند کتابى که تا این اندازه با زندگى مردم در آمیخته چگونه ممکن است کاهشى درآن پیدا شود احتمال کاهش به منزله این است که احتمال دهیم در قانون اساسى یک ملت بزرگ تغییر و حذف واقع شود و کسى متوجه آن نگردد. ب) اهتمام به نگه دارى و حفظ قرآن کریم در میان مسلمانان جایگاه والایى داشت. ازاینرو در تاریخ مشاهده مىشود نسل بعد از نسل قرآن را سینه به سینه حفظ مىکردند و به نسل بعدى انتقال مىدادند. ج) مسأله دیگر بررسى ارتباط تاریخى حکومتها با آیات قرآن است. حساسیت خاص مسلمانان مانع از این کار مىشد و از سوى دیگر آیات سیاسى صریح و نص در مصادیق مشخص و جزئى نیستند تا بهانهاى براى تحریف متصور باشد. 2- رویکرد قرآنى: تحدى قرآن به نظر برخى از محققان کم شدن کلمه با کلماتى از یک جمله زیبایى و دلربایى نخستین آن را از میان مىبرد و مجالى براى تحدى با آن نمىگذارد. 3- رویکرد عقلى: محققان قرآنى این مسأله را از ابعاد متفاوت پى گرفتهاند: الف) برهان حکمت: خداوند حکیم براى هدایت بشر قرآن را فرستاد و با توجه بر خاتمیت دین و پیامبر(ص) اگر قرآن تحریف شود پیامبر دیگرى که راه صحیح را به مردم نشان دهد نخواهد آمد و مردم گمراه خواهند شد و این امر با ساحت اقدس خداوند سازگار نیست. ب) تکلیف به مالایطاق: اگر گفته شود کتابى که بعد از رحلت پیامبر وجود دارد به جهت احتمال کاهش غیر از آن کتاب موجود در عصر خود آن حضرت مىباشد لازم مىآید خداوند انسانها ى بعد از رحلت را به برنامههایى مکلف سازد که از حیطه قدرت آنها بیرون است چون فرض این است که خداوند مسلمانان را به عمل نمودن بر قرآن زمان رسول الله(ص) مکلف ساخته است. T}دلایل تحریف ناپذیرى قرآن از نوع زیادى: {T 1- دلایل تاریخى: مشروح دلایل فوق در بندهاى الف و ب و ج از بخش قبلى به صورت مفصل بیان شد. 2- دلایل عقلى: الف) اعجاز قرآن اگر نظم و محتواى ویژه قرآن فوق توان بشر است هر گونه دستکارى بشر در این آیات که به آن محتوا و نظم آسیب رساند قرآن را فروتر از حد اعجاز خواهد کرد و حال آن که اعجاز براى قرآن در همه زمانها ثابت بوده است. ب) جاودانگى قرآن، قرآن در موارد متعددى از جمله آیه 14 سوره طارق و آیه 105 سوره اسرى خود را قول فصل و حق معرفى مىکند واضح است که فصل و حق بودن با جاودانگى ملازمه دارد زیرا آنچه که جدا کننده حق از باطل و یا حقیقت ثابت باشد نمىتواند همیشگى نباشد بنابراین قرآن ابدى است و چون قرآن محرّف نمىتواند براى همیشه جدا کننده باشد جاودانه هم نمىتواند باشد ازاینرو جاودانه بوده قرآن نشان از مصونیت قرآن از تحریف مىباشد. ج) خاتمیت دین اسلام قرآن در مواقع متعددى خود را کلام خدا سند نبوت و کتاب اسلام مىنامد مانند آیه 34 سوره طور و آیه 88 سوره اسرى و از سوى دیگر دین اسلام را آخرین دین معرفى مىکند مثل آیه 85 سوره آل عمران و آیه 40 سوره احزاب. روشن است که خاتمیت به معناى مصونیت از تحریف است سخن در این است که چه چیزى از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقینا آن چه به نام دین و مجموعه هدایت الهى براى یک پیامبر نازل گشته است یعنى کتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازمه مصونیت دین از تحریف است. 3- دلایل قرآنى: الف) تحدى دایمى قرآن اگر کسى ادعا کند یکى از سور قرآن در قرآن نازل شده بر پیامبر(ص) نبوده و بعدا اضافه شده است این مدعا را آیات تحدى نفى مىکند زیرا اگر چنین بود پس باید بتوان مانند آن یک سوره سورهاى فراهم آورد. ب) نفوذ ناپذیرى قرآن، بدون تردید نوع چنین کلمات و محتواى مطالب قرآن خود دژى مستحکم محسوب مىشود که اگر مطلبى بر آن افزوده شود در میان مطالبش پوشیده نخواهد ماند. 4- دلایل نقلى و تعبدى: الف) لزوم تواتر قرآن مقصود از آن این است که قرآن در هر حرف و هر کلمه و حتى در حرکات و سکنات نیز باید متواتر باشد یعنى همه مسلمانان آن را دست به دست وسینه به سینه به طور همگانى نقل کرده باشند ازاینرو چون تمام آیات قرآنى در زمانهاى پس از رحلت پیامبر به این صفت تواتر دارا بودهاند مىتوان این نتیجه را از آن گرفت که همه آیات قرآن از خود قرآن بوده و هیچ گونه آیهاى بر آن افزوده نشده است. ب) روایات وارده در باره قران این گونه روایات مختلف است. یکى آن دسته از روایات براى شناسایى درستى و نادرستى خود روایات است که مىگویند: آنها را بر قرآن عرضه کنید موافقین کتاب را اخذ و مخالفین آن را طرد کنید دیگرى آن دسته از روایات است که دستور مىدهند براى اخذ علوم و معارف و احکام به قرآن مراجعه کنید و بالاخره روایاتى که با صراحت و یا با ملازمه قطعى بر مصونیت قرآن از تحریف در زمان ائمه(ع) دلالت دارند مانند سخن امام صادق(ع): H}«هو کلام و کتاب الله و وحى الله و تنزیله…»{H معلوم است که قرآن بایستى همواره راه سلامت را در پیش داشته باشد تا بتواند معیار و محل مراجعه و… باشد ازاینرو طبق مفاد این گونه روایات هر گونه شبههاى منتفى مىگردد. قرآن کنونى دست نخورده و همان قرآن نازل شده بر رسول اکرم(ص) است، شواهد قطعى وجود دارد زیرا قرآن به تواتر نقل شده و تواتر قطعى است. ادله عقلى و نقلى دیگرى نیز بر این مسأله دلالت دارد. براى مطالعه بیشتر ر.ک: 1ـ آموزش علوم قرآن، محمد هادى معرفت. 2ـ قرآن شناسى، مصباح یزدى. 3ـ قرآن هرگز تحریف نشده است، حسن زاده آملى. 4ـ التحقیق فى نفى التحریف عن القرآن، محمد هادى معرفت. روشن است که اگر خداوند اراده مىفرمود که انجیل وتورات از تحریف مصون بدارد چنین مىشد ولى اراده خداوند گزاف نیست. بلکه اراده او برطبق مصلحت و حکمت جریان مىیابد. حال در مورد عدم تعلق اراده الهى بر جلوگیرى از تحریف کتابهاى آسمانى گذشته به این نکات مىتوان اشاره نمود. الف) چون ادیان پیشین براى مقطع و برههاى از تاریخ کارآیى داشته و قهرا با پیشرفت زمان و تاریخ باید در آنها تحولاتى حاصل مىشد. حفظ آن کتابها براى همیشه ضرورى نبوده است. ب ) براى حفظ یک متن به صورت اصلى باید شرایطى فراهم باشد. در اعصار گذشته تکامل خط وکتابت به آن میزان نبوده است که بتواند متنى را دربستر خویش و به صورت کامل حفظ نماید. البته با رشد تمدن بشرى زمینههاى لازم براى چنین امرى پدیدار مىشد. ج ) چون اسلام دین ابدى و قرآن سند جاوید آن است وحالت منتظرهاى براى آن وجود ندارد باید از دستخوش تحریف و دگرگونى مصون بماند. ولى کتابهاى آسمانى گذشته به دلیل داشتن حالت منتظره چنین ضرورتى را ایجاب نمىکردند. د ) آنچه از برخى از آیات قرآن به دست مىآید آن است که نسخههایى از تورات و انجیل تا روزهاى آغازین دین اسلام به صورت تحریف نشده باقى بوده است و آنچه دست علماى ادیان بوده حقایق را در برداشته که پس از ظهور پیامبر اسلام توسط علماى آنها مورد کتمان واقع شد. بر این اساس غالب تحریفها (اگر صورت گرفته باشد) پس از نزول قرآن صورت گرفته و در این صورت باید گفت: تورات و انجیل تاپایان دوران مأموریت خویش تا حدى از تحریف مصون بودهاند. بهترین دلیل بر عدم تحریف قرآن این است که قرآن به تواتر رسیده و در هر عصرى تواتر خود را حفظ نموده است و تحقیقات تاریخى و مقایسه بین قرآنهاى موجود و قرآنهاى صدر اسلام که نسخههایى از آنها در موزههاى بزرگ جهان موجود است نشان مىدهد که حتى یک «واو» از این کتاب الهى کم و زیاد نشده است.