جلوگیری از فاسد شدن خانواده
پرسش : برای جلوگیری از مفاسد خانوادگی چه کارهایی بایستی صورت گیرد؟
پاسخ : یکى از موضوعاتى که براى انسان بسیار اهمیت دارد، موضوع خانواده و شناخت موانع و عوامل رشد آن است. زیرا بر اثر مسخ یا فراموشى ارزشهاى انسانى و اسلامى، کارایى تربیتى خانواده از بین مىرود و در عوض کانونى براى مفاسد و مشکلات اخلاقى و روانى مىشود. اگر به ارزشهایى که باید در یک خانواده حاکم باشد، بىتوجهى شود هرگز نمىتوان انتظار تربیت فرزندان صالح داشت. اما در رابطه با سؤال شما، ما به بعضى از علل مفاسد و کارآیى غلط خانواده اشاره مىکنیم و راههاى جلوگیرى از آن را بیان مىکنیم. 1) ملاک غلط در انتخاب همسر: خانواده از انتخاب و خواستگارى شروع مىشود. نکته بسیار مهم در این جا ملاک انتخاب همسر است. یعنى پسر و دختر چه معیارى براى ارزشگذارى یکدیگر دارند. اگر ملاک انتخاب همسر صرفاً مسائل مادى و زیبایى ظاهرى باشد، چنین ازدواجى از استحکام زیادى برخوردار نیست. زیرا با زوال مال و زیبایى همسر ازدواج هم متزلزل مىشود. بر همین اساس بسیارى از دختران و پسرانى که بر اثر یک آشنایى سطحى به یکدیگر علاقهمند مىشوند، پس از ازدواج عشق و علاقهشان از بین مىرود و ادامه زندگى ناممکن مىشود. اما اگر ملاک در انتخاب همسر اخلاق و ایمان و ویژگىهاى انسانى باشد، نظام خانواده پابرجا خواهد ماند. 2) نداشتن هدف صحیح در ازدواج: بسیار از زوجها دقیقاً نمىدانند به چه دلیل باید ازدواج کنند. فقط به صرف این که یک نیاز طبیعى و یک کشش عاطفى به جنس مخالف پیدا مىکنند تن به ازدواج مىدهند. معمولاً چنین ازدواجهایى دچار مشکل مىشود. زیرا اگر ببینند براى ارضاى نیازهاى غریزیشان راههاى آسانترى هم یافت مىشود، خود را از قید و بند ازدواج مىرهانند. چنان چه هم اکنون در بین جوانان غربى ازدواج سنتى در حال افول است. اما کسانى که اهداف عالى و انسانى از ازدواج دارند، مثل رسیدن به آرامش V}(روم، آیهى 21){V و تربیت فرزندان صالح، از فروپاشى و تزلزل خانواده محفوظند. 3) عدم آگاهى از وظائف همسرى: برخى از مردان فکر مىکنند زن گرفتن یعنى خدمتکار براى خود گرفتن است. از زنانشان انتظار دارند تمام کارهاى منزل را بکنند و همیشه مطیع و دستبه سینه در مقابل فرامین آنها باشند. همچنین بعضى زنان تصور مىکنند شوهر گرفتن یعنى مردى را به خدمت گرفتن که به وسیله او آرزوهاى بر باد رفته در منزل پدر را عملى کنند و در مقابل خواستههاى نامحدودشان تسلیم محض باشند. وقتى زن و مرد به زندگى این طور نگاه کنند، توفعاتشان از یکدیگر بالا مىرود و صحنه زندگى به جنگ و نزاع دائمى مبدل مىشود. این در حالى است که وظیفه اصلى مرد و زن محبت کردن و عشق ورزیدن به یکدیگر است، نه توقع داشتن و امر و نهى کردن. انسان هرگز معشوق خود را به زحمت نمىاندازند، بلکه عاشقانه براى راحتى او تلاش مىکند. زن و شوهر یعنى دو عاشق و دو معشوق، نه یک عاشق و یک معشوق. 4) نداشتن اخلاق خوب: خاصیت ازدواج این است که «من» به «ما» تبدیل مىشود. یعنى زن و مرد از خودخواهى بیرون مىآیند و خواهان آسایش و موقعیت دیگرى هم هستند. اما یک خانواده فاسد به این مرحله نمىرسد. مرد فقط به فکر خود است، کارى با همسر و فرزندانش ندارد. در این خانوادهها اگر کوچکترین مشکلى به وجود بیاید، هر یک از آنها سعى مىکنند مشکل را به گردن دیگرى بیندازد و خود را از معرکه بیرون بکشد. در واقع ایثار و فداکارى و گذشت و مهربانى وجود ندارد و هیچ کس به دیگرى احترام نمىگذارد. بلکه هر کدام که از قدرت بیشترى برخوردار باشد به اعضاى دیگر زور مىگوید و آنها را به خدمت خود مىگمارد. تنها راه جلوگیرى از این حالت، کنار گذاشتن خودخواهى و رعایت حقوق هر یک از اعضاء است. 5) عدم آگاهى از روشهاى تربیت فرزند: تربیت فرزند یکى از مشکلترین و در عین حال مهمترین وظایف خانوادههاست. خانواده مىتواند یک فرزند را به یک جانى خطرناک تبدیل کنند. چنان چه مىتواند از او انسان صالحى به وجود آورد که جهانى را به نور علم و ایمان روشن گرداند. تربیت صحیح نیازمند روش صحیح است. بسیارى از والدین از روشهاى تربیتى هیچ اطلاعى ندارند، تنها راه تربیتى آنها، امر و نهى و خشونت و کتککارى است. روشن است که فرزندانى که دائماً به خاطر هر اشتباه کوچک و بزرگى تنبیه شده و به انواع مختلف آزرده خاطر مىشوند تبدیل به انسانىهاى عقدهاى و روانى مىشوند و براى آینده جامعه بسیار خطرناک خواهند بود. اما اگر تربیت فرزند توأم با صبر و متانت و مهربانى و تشویق باشد و کرامت و احترام فرزندان حفظ شود، یقیناً آنان انسانهاى صالح و نیکوکارى خواهند شد. 6) عدم توجه به ارزشهاى مذهبى: در بعضى از خانوادهها توجهى به ارزشهاى مذهبى از قبیل نماز، روزه، و تقوى و خداشناسى نمىشود و به جاى آن فقط به فکر مادیات و راحتى مادى هستند. خود به خود فرزندان در چنین خانوادهاى هرگز با دین و معارف بلند آن آشنا نمىشوند و به افرادى لاابالى و بىدین تبدیل مىشوند. نتیجهاى که عائد افراد مىشود علاوه بر بىبند و بارى اخلاقى، رسیدن به پوچى و بىمعنا بودن زندگى است. همان طورى که امروزه در غرب جوانان به پوچى و خلاء معنوى رسیدهاند و با این که والدین آنها از تمام روشهاى تربیتى و روانشناسى براى تربیت آنان استفاده مىکنند، ولى جوانان از رنج بزرگ نداشتن هدف از زندگى رنج مىبرند و چه بسا دست به خودکشى هم مىزنند. 7) آزادى بیش از حد: همان طور که سختگیرى زیاد باعث فساد و تباهى در جریان خانواده مىشود، آزادى زیاد هم سبب توقف رشد اخلاقى و شخصیتى اعضاء، خصوصاً فرزندان مىشود. در روایات اسلامى آمده که کودکان را تا هفت سال اول زندگى آزاد بگذارید، ولى در هفت سال دوم به آنها تربیت و اخلاق و علم را آموزش دهید و در هفت سال سوم آنها را مشاور خود قرار دهید و به نظراتشان احترام بگذارید. این در حالى است که در بعضى خانوادهها هیچ بهایى به فرزندان داده نمىشود و در بعضى دیگر بدو ن این که براى تربیت و اصلاح اخلاقى فرزندان قدمى بردارند، آنان را در هر کارى آزاد مىگذارند. این هم یکى از عوامل فساد خانوادگى است. البته همان طور که گفتیم اینها بخشى از عوامل مفاسد خانوادگى و راههاى جلوگیرى از آن بود که بیان شد. اگر شما خواهان اطلاعات بیشترى هستید باید به کتابهاى فراوانى که در این زمینه تألیف شده است مراجعه نمایید. ر.ک: 1. آئین همسردارى، ابراهیم امینى. 2. آئینه ازدواج و روابط همسران، دکتر افروز.