حدیث موتوا قبل ان تموتوا
پرسش : چه کارهایی لازمه رسیدن به «موتوا قبل أن تموتوا» است؟
پاسخ : در باره«موت اختیارى» باید گفت اصل پاسخ را کسى باید بدهد که خود آن را درک کرده باشد و چنین حالى براى او پیشآمده باشد. اما به قدر مسموعات مطالبى به رشته تحریر درمىآید تا شاید سالک و طالبى پیدا شود و بتواند طى طریق بنماید. درباره موت اختیارى به چند معنى مىتوان اشاره کرد: الف) یعنى انسان قبل از آن که بمیرد و از این دنیا کوچ کند و حقائق براى او روشن شود؛ با زحمت و ریاضت و تلاش و جدیّت و اختیار بتواند آن حالات بعد از مرگ براى او حاصل شود و حقائق براى او روشن شود که این حدیث شریف هم اشاره به همین مطلب دارد که فرمود: H}موتوا قبل ان تموتوا{H؛ M}قبل از آن که بمیرید؛ بمیرید{M» یعنى، قبل از آن که دل از تعلقات بکنید؛ دل از تعلقات بکنید. قبل از آن که عالم بعد از این عالم را مشاهده کنید به مرحلهای برسید که بتوانید مشاهده کنید. قبل از آن که به شما بفهمانند که همه چیز در ید و قدرت خدا است، خود در این دنیا این مطلب را بدان که H}لاحول ولا قوه الا باللّه العلى العظیم{H که این یک نمونه از موت اختیارى است که انسان بینش حاصله پس از مرگ را دارد ولى در بین مردم زندگى مىکند. چنین فردى احوال انسانها را مىداند و افراد را مىشناسد و از حقیقت افراد خبر مىدهد و از آینده و گذشته گاهى خبر مىدهد و… که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مىتوان به زیدبن حارثه اشاره کرد که حضرت فرمود کیف اصبحت یا زید؟ که ایشان در پاسخ عرض کرد: اصبحت على یقین. مولوى اینحدیث را به شعر درآورده V}(دفتر اول، ج 1، ص 216){V: P}گفت پیغمبر صحابى زید را {E}کیف اصبحت اى صحابى با صفا{P P}گفت عبدا مؤمنا، باز اوش گفت {E}کونشان از باغ ایمان گر شکفت{P P}گفت تشنه بودهام من روزها {E}شب نخفتستم زعشق و سوزها{P P}تا روز و شب گذر کردم چنان که{E}از اسپر بگذرد نک سنان{P و نمونه آن را در زمان خودمان مىشود به آیتاللّهبهاء الدینى اشاره کرد که گاهى با ارواح سخن مىگفت و درگفتگوى آنها شرکت مىکرد. براى آگاهى بیشتر به کتاب آیت بصیرت که به بعضى از احوالات ایشان اشاره کرده است مراجعه شود. خلاصه راه رسیدن به این موت اختیارى همان تقوى و تحصیل سنخیّت با عالم ارواح و روحانى شدن جسمانسانى است. به قول سعدى: P}نابرده رنج گنج میسّر نمىشود{E}مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد{P ب ) گاهى براى انسان حالاتى پیش مىآید که روح ارتباطش را با بدن قطع مىکند اما نه به طور کامل؛ یعنى، به طورکامل انسلاخ از بدن حاصل نمىشود و الا موت طبیعى پیش مىآید. این چنین حالتى براى انسان زیاد پیش مىآید وحکایات در این زمینه فراوان است که به نمونهاى از آن اشاره مىشود. آیتاللّهاستاد حسن زاده آملى در کتاب انسان درعرف عرفان، ص 24، تحت عنوان واقعه 5 قضیهاى از خودشان نقل مىفرمایند که عین عبارت را نقل مىنماییم: «صبح دوشنبه 21 ربیع الثانى سال 1398 هجرى قمرى بعد از نماز صبح در حال توجه (توجه اشاره به نشستن خاص و خواندن آیاتى خاص در زمان خاص مىباشد که معمولاً به دستور استاد عمل مىشود) نشسته بودم در این بار واقعهاى بسیار شیرین و شگفت روى آورده است که به کلى ازبدن طبیعى بىخبر بودم و مىبینم که خودم را مانند پرندهاى که در هوا پرواز مىکند به فرمان و اراده و همت خودم به هر جا که مىخواهم مىبرم تقریبا به هیئت انسان نشسته قرار گرفته بودم و رویم به سوى آسمان بود و به این طرف و آن طرف نگاه مىکردم گاهى به سوى زمین نظر مىکردم در اثناى مسیر مىبینم که درختى در مسیر پیش روى من است خودم را بالا مىکشیدم یا از کنار آن عبور مىکردم یعنى خودم را فرمان مىدادم که اینطرف برو یا آن طرف برو یا کمى بالاتر یا پایینتر بدون این که با پایم حرکت کنم بلکه تا اراده من تعلق به طرفى مىگرفت بدنم در اختیار ارادهام به همان سمت مىرفت وقتى به سوى مشرق نگاه مىکردم دیدم آفتاب است که از دور از لاى درختان پیدا است و فضا هم بسیار صاف بود. تا اینکه از آن حالت به در آمدم و خیلى از توجه این بار لذت بردم». در این کتاب به نمونههاى زیادى اشاره شده است که روح از بدن مفارقت مىکند. که حضرت ایشان فرمودند هرچه مراقبت قوىتر باشد اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالى که پیش مىآید صافىتر است. P}پاک شو صافى شو از چاه طبیعت به در آى{E}که شفائى ندهد آب تراب آلوده{P و نمونهاى دیگر آیتاللّهمیرجواد آقاى تهرانى در کتاب فلسفه بشرى و اسلامى وقتى که براى اثبات روح دلایلى ذکر مىکند یکى از دلایل را چنین مىفرماید: چه بگوید کسى که خودش مشاهده کرده است که روح از بدن خاکى جدا شده و همانند لباسى که انسان روى جا لباسى مىگذارد و او را تماشا مىکند. من کنارى ایستاده و به بدن مادى نگاه مىکنم. که از این نمونه قضایا فراوان است که ذکر آنها موجب اطاله سخن مىشود. معناى سومى که مىشود براى موت اختیارى نمود این که انسان بتواند با اختیار خود روح را هر کجا که خواست بفرستد و هر زمانى اراده کرد بتواند تخلیه روح، تجرید روح، انسلاخ روح، یا موت اختیارى انجام دهد که این کار بسیار سنگین و مشکلى است و براى هر کس حاصل نمىشود مگر این که به درجات بسیار عالى و متعالى رسیده باشد که چنین شخصى مىتواند طىّ الارض هم داشته باشد. P}به هوس راست نیاید به تمنّا نشود {E}کاندرین راه بسى خون جگر باید خورد{P که معمولاً این افراد خودشان را کمتر در معرض شناسایى قرار مىدهند و براى خواص و نزدیکان و یاران امامزمان(عج) نقل شده است که چنین حالاتى دارند و به کمک کسانى که از حضرت استغاثه مىخواهند مىشتابندشاید به نمونهاى که بشود اشاره کرد مرحوم قاضى(ره) استاد علامه طباطبایى که شاگردان زیادى تربیت کرد که همه اهل فضل و تقوى و معنویت بودند یا مرحوم حسینقلى همدانى. خلاصه این که این حالات براى کسى حاصل مىشود که همانند مرده در دست غسّال، خود را در تحت اراده ومشیّت الهى بدانند، آن هم نه به امید رسیدن به کمالات و کرامات بلکه به خاطر انجام وظیفه. به قول حافظ: P}تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن{E}که خواجه خود صفت بنده پرورى داند{P کتابهاى آیتاللّهحسن زاده آملى و آیت بصیرت و کتاب روح مجرد که در حالات یکى از شاگردان مرحوم قاضى(ره) است مىتواند شما را بیشتر راهنما باشد.