چرا از نظر اسلام تکبر و ترسو و بخیل بودن برای زنان نیکوست؟

پرسش : چرا در نهج البلاغه تکبر و ترسو و بخیل بودن برای زن نیکو؛ ولی برای مردان زشت و قبیح شمرده شده است؟
پاسخ : شهید مطهرى(ره) در این باره مى‏فرماید: در الفاظى که مربوط به حالات روانى انسان است، گاهى لفظ را به کار مى‏برند و نه به اعتبار خود آن حالت روانى، بلکه به اعتبار اثرى که معمولاً در آن حالت روانى از انسان سر مى‏زند. مثلاً مهربانى، خود مهربانى یا رحم (در زبان عربى) یک حالت روانى است و احساسى است در انسان، گاهى این کلمه در مورد خود این احساس به کار مى‏رود به عنوان یک حالت روانى و گاهى در مورد بروز این اثر به کار مى‏رود چه خودش وجود داشته باشد و چه نداشته باشد. مى‏گوییم فلانى با فلان کس مهربانى کرد، یعنى کارى که از نوع کار مهربانانه است انجام داد چه حقیقتِ مهربانى در او باشد و چه نباشد. حال سه لغتى که در این حدیث آمده یعنى تکبّر، جبن و بخل. خود تکبّر معلوم است که حالتى روانى در انسان است. چون در روایت آمده است که: H}التکبّر مع المتکبر عبادهM}{Hتکبر ورزیدن در مقابل متکبر عبادت است{M. یعنى اگر کسى متکبرانه رفتار مى‏کند شما طورى عمل نکنید که او را به تکبرش تشویق کنید. بلکه در مقابل او متکبرانه رفتار کنید تا دماغش به خاک مالیده شود و دیگر تکبّر نداشته باشد. نه این که بخواهد بگوید خود تکبّر به عنوان یک حالت روانى که خودپسندى و خودبزرگ بینى است ممدوح است، بلکه مى‏خواهد بگوید تو همیشه باید متواضع باشى؛ روحت همیشه باید متواضع باشد، ولى رفتارت با یک آدم متکبر، متکبرانه باشد تا دماغش را به خاک بمالى. پس در اینجا تکبر در مقابل فرد متکبر به عنوان «خُلق» توصیه نشده است، بلکه به عنوان یک رفتار که شبیه رفتار یک آدم متکبر است توصیه شده است. حال در این حدیث از کلمات قصار نهج‏البلاغه، مراد از نیکو بودن تکبر براى زن، رفتار متکبرانه است. به دلیل این که مى‏گوید: H}لم تمکّن من نفسهاM}{Hکسى را به خود راه نمى‏دهد{M نه این که مراد این باشد که زن به طور مطلق و همیشه خوب است متکبر باشد، حتى با شوهر و محارم و سایر زنان. یعنى براى زن شایسته نیست که در مقابل نامحرم فروتنى کند و بگوید قدم شما روى چشم، دل ما را روشن کردید، تشریف بیاورید و از این قبیل حرف‏ها، بلکه باید در مقابل نامحرم خودش را بگیرد تا همواره بین او و نامحرم حریم و دورباش باشد و اما در مورد ترس، این مسأله نیز مربوط به عفاف زن است. نه ترس و شجاعت به طور کلى، چون شجاعت به عنوان خلقى روحى و قوت قلب داشتن و نترس بودن هم براى زن ممدوح است و هم براى مرد و ترس هم در مورد زن مذموم است و هم در مورد مرد و روش زنان مسلمان همیشه شجاعت و قوت قلب داشتن بوده است و دفاع زنانى چون فاطمه زهرا(س) و زینب کبرى(س) از حریم دین و حقیقت بهترین گواه بر این مطلب است. پس ترسى که براى زنان ممدوح است یعنى عمل زن از روى ترس و احتیاط باشد و این در مورد ترس از عفاف و آبرو است، نه ترس از جان یا مال. آدم شجاع نمى‏ترسد مى‏گوید مى‏روم، حداکثر کشته مى‏شوم و این براى من افتخار است و زن نیز در مورد کشته شدن باید همین‏جور نترس و شجاع باشد، ولى در مورد به خطر افتادن آبرو و لکه دار شدن عفتش، جاى شجاعت نیست، چون عفت امرى شخصى نیست که به تو بگویند از آن بگذر. بلکه امرى است که تو امانتدار آن هستى. عفت مانند شى‏ء گران‏بهایى است که فرد امین باید آن را به مقصد برساند نه این که در بین راه شجاعتش گُل کند و به جاى این که در رساندن آن چیز گران‏قیمت به مقصد بکوشد، آن را در معرض خطر قرار دهد. البته هم مرد باید عفیف باشد و هم زن. ولى زن و مرد دو جنسى هستند که در برخى امور انسانى با یکدیگر مشترک و در برخى دیگر از نظر کیفى با هم اختلاف دارند و لذا عفت زن مورد تجاوز مرد قرار مى‏گیرد. ولى عفت مرد هرگز مورد تجاوز زن قرار نمى‏گیرد و اصولاً زن هرگز نمى‏تواند در چهره متجاوز به عفت مرد ظاهر شود. مزاحمت در امر عفاف همیشه از طرف مرد است و این زن است که باید حافظ و نگهبان این امانت اجتماعى و اخلاقى و انسانى باشد. و در این حدیث که به زن توصیه شده، رفتارش از روى ترس باشد، نمى‏گوید زن در مقابل زن و یا در مقابل شوهر و محارم خویش این گونه باشد، بلکه مى‏گوید در مقابل مرد بیگانه و در مسأله خاصى مربوط به عفت. براى یک زن این شجاعت نیست که بگوید: من تنها مى‏روم میان خیلى از مردها، من شجاعم و نمى‏ترسم. شجاع آن است که در وقت فداکارى نترسد، یعنى اگر امانت را از او گرفتند بگوید فداکارى کردم. ولى اگر عفت را از تو گرفتند، فداکارى نکرده‏اى به امانت خیانت کرده‏اى. پس سفارش به ترس و جبن در زن، سفارش به احتیاط کارى زن است. مسأله بخل نیز به همین گونه است. یک حالتى را قرآن به نام «شحّ نفس» مى‏نامد، یعنى گرفتگى روح، پول‏پرستى، این که انسان حالتى داشته باشد که اگر بخواهند یک ریال از او بگیرند گویى بخشى از جانش را مى‏خواهند از او جدا کنند. اسلامى که دین توحید است اسلامى که مى‏خواهد تعلقات انسان را از بین ببرد و نمى‏خواهد انسان اعم از زن و مرد به غیر خدا وابسته باشد، آیا چنین احتمالى هست که مثلاً به حضرت زهرا(س) توصیه کند که شما خوب است خیلى پول‏پرست باشید، پول را خیلى دوست داشته باشید، پس چرا حضرت زهرا(س) در شب عروسى، پیراهن عروسى‏اش را در راه خدا انفاق مى‏کند. مقصود از بخل در این حدیث، بخل در مالِ فردى و شخصى نیست. زن امانت‏دار مالِ شوهر است. یعنى زن در خانه‏دارى نباید دست به باد باشد، سخاوتمندى در داخل خانواده، از جیب حاتم بخشیدن است، خصوصاً در نظام اسلامى که مرد درآمد را تحصیل مى‏کند و زن باید مدیر داخله خانواده باشد و طبعاً کسى که زحمت پول درآوردن را نکشیده، ارزش پول را هم درست درک نمى‏کند. زن از نظر مال مشترکى که در خانواده است امانتدار است و اگر براى یک ریال هم حساب بکند و از پیش خود نبخشد این کار او ممدوح است. پس بخل در اینجا، بخل به معناى آن صفت نفسانى که خُلق باشد نیست؛ بلکه به معناى رفتار ممسکانه است نه از مال خود بلکه از مال شوهر. پس این حدیث که سه چیز از طغیان مسلّم زن شمرده یعنى کبر و جُبن(ترس) و بخل و این‏ها را در مورد زن و مرد به دو گونه توصیف نموده است با اصل نسبى نبودن اخلاق منافاتى ندارد. چون نقطه‏ى مقابل جبن، شجاعت و قوت و نیرومندى است که براى زن و مرد هر دو مطلوب است. جبن به معناى خُلق براى زن و مرد هر دو بد است و شجاعت براى زن و مرد هر دو خوب استV}(رجوع کنید به کتب تعلیم و تربیت در اسلام، اثر متفکر شهید استا مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هفتم، ص 158 تا 174).{V

دکمه بازگشت به بالا