چرا شهادت مرد و زن برابر نیست؟

پرسش : برابرى زن و مرد با توجه به آیه 282 بقره که مى‏فرماید در صورت نبودن دو مردیک مرد و دو زن را شاهد معامله بگیرید چگونه قابل توجیه است؟
پاسخ : ر اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان یک اصل، پذیرفته شده است؛ اگر چه در برخى موارد میزان اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهى و شهادت زن پذیرفته شده و گاه فقط گواهى مرد. و در بسیارى موارد نیز شهادت هر دو، یا به طور مستقل یا به طور مرکب و به هم آمیخته قبول مى‏شود. براى دستیابى به گوشه‏اى از اسرار و حکمت‏هاى «شهادت» در آیین دادرسى اسلام، بهتر است به نکاتى چند توجه نمایید: یکم. شهادت اصولاً حق نیست؛ بلکه تکلیفى است بر عهده شاهد و کسى که تحمل شهادت مى‏کند، نمى‏تواند آن را کتمان نماید. خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید: «هر کس شهادت را کتمان کند گناهکار است»، {V(بقره (2)، آیه 283)V}. بنابراین شهادت به عنوان حقى از حقوق نیست تا گفته شود، چرا در برخى موارد این حق از زن‏ها دریغ شده و یا تبعیض ایجاد شده است؛ بلکه به عنوان تکلیف، مقرر گشته است. پس معلوم مى‏شود در مواردى که شهادت زن پذیرفته نیست، او معاف از تکلیف بوده و در نتیجه وظیفه‏اش نسبت به مرد، سبک‏تر است، {V(خسروشاهى، قدرت الله و مصطفى دانش‏پژوه، فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى؛ ج 3، 1378، قم)V}. دوم: از نظر اصول جرم‏شناسى و دادرسى کیفرى، {V(مدنى، جلال الدین، آیین دادرسى مدنى، گنج دانش، چ سوم تهران، ج 2، ص 486)V} و روان‏شناختى، اظهار آگاهى از هر واقعه‏اى و بیان شکل و خصوصیات هر رویداد مورد مشاهده – به حسب آن که شاهد آن زن باشد یا مرد؛ عاطفى باشد یا خوددار، طفل باشد یا بزرگ‏سال؛ با طرف‏هاى آن قضیه نسبت فامیلى داشته باشد یا نه و… اختلاف زیادى پیدا مى‏کند. تجربه نشان داده که شهادت اشخاص احساسى و عاطفى – که طبعاً نیروى تخیلى قوى‏تر دارند و نیروى تخیل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتى مى‏کند و قسمتى از آن را تغییر مى‏دهد – از دقت و صحت کمترى برخوردار است و زن نیز از آن حیث که بعد عاطفى و احساسى‏اش غلبه دارد، طبیعى است که باید شهادتش درباره امورى که اهمیت زیاد دارد (مثل قتل و…)همراه با تأیید بیشترى باشد. سوم. اگر قبول شهادت مرد و عدم قبول آن از زن در برخى موارد، دلیل بر نقصان و تبعیض باشد، آن طرف قضیه هم باید صادق باشد که در مواردى اصلاً شهادت مرد چیزى را اثبات نمى‏کند و شهادت زن است که ارزشمند شمرده شده است، {V(اثبات ولادت، اثبات با کره بودن، اثبات عیبهاى زنانگى در موارد مورد اختلاف و ادّعا و…)V}در حالى که هیچ کدام دلیل به فضیلت و نقصان نیست؛ بلکه براى بیان حقایق و روشن شدن آنها است. پس ما مى‏توانیم با مطالعه هم جانبه و پیوسته در متون اسلامى، به اسرار و حکمت‏هاى احکام پى ببریم و شبهات را از ذهن خود بزداییم. بنابراین مسأله نابرابرى شهادت زن و مرد نیز حکمتهایى دارد که اگر حجاب اندیشه‏هاى فمینستى و مشابه‏انگارى زن و مرد کنار رفته و با ژرفکاوى‏هاى دقیق روانشناختى به مسأله نگاه شود پرده از عظمت احکام نورانى اسلام و اتقان زاید الوصف آن برمى‏دارد، آنچه در اینجا به طور مختصر مى‏توان اشاره کرد این است که: اولاً: این نابرابرى در همه موارد نیست و در برخى از امور شهادت زن به تنهایى کافى است. ثانیاً: برابرى شهادت دو زن با شهادت یک مرد در امورى مانند قتل و زنا کاملاً متناسب با روانشناسى زن مى‏باشد، زیرا: 1) زن نسبت به مرد بسیار با حیاتر است و به خاطر حجب و حیایى که دارد در برخورد با صحنه‏هایى چون زنا معمولاً رو برمى‏گرداند و خیره نمى‏شود، برخلاف مرد که حساسیت و تجسس در او تحریک مى‏شود. شیوه مواجهه زن با چنین منظره‏هایى نقصى براى او نیست ولى به طور طبیعى امکان اشتباه در تشخیص افراد و چگونگى مسأله در او بیشتر است و افزون شدن تعداد شاهد از احتمال خطا مى‏کاهد. 2) همان طور که گفته شد، زن عاطفى‏تر از مرد است و این براى او نه تنها نقص نیست، که کمال او در آن است، لیکن این ویژگى که در جاى خود ضرورت دارد توابع و اثار وضعى خاصى نیز دارد که باید نسبت به آن هوشیار بود. برخى از برآیندهاى طبیعى این ویژگى در مسأله شهادت از قرار زیر است: الف – زن در برخورد با صحنه‏هاى دل‏آزارى چون قتل به شدت متأثر مى‏شود و از دقت در دیدن صحنه خوددارى مى‏کند، از همین‏رو ممکن است به درستى قاتل و چگونگى انجام قتل را نشناسد و شهادت وى از دقت کمترى برخوردار باشد و با ضمیمه شدن شاهد دیگر احتمال خطا کاهش مى‏یابد. ب – در روانشناسى شناخت ) این دیدگاه وجود دارد که عواطف و احساسات آدمى در شناختهاى وى تأثیر گذارند، لاجرم هر اندازه موجودى عاطفى‏تر و احساسى‏تر باشد ممکن است قواى ادراکى‏اش بیشتر دستخوش تخیلات و پندارهاى نادرست شود. ج – آسیب پذیرى زن به لحاظ عاطفى بودن در شهادتهایى که آثار مهم حقوقى (مانند اعدام و …) دارد، بیشتر است. در اینجا این سؤال رخ مى‏نماید که اگر حکم برابرى شهادت یک زن با شهادت دو مرد به لحاظ تناسب روانشناختى وضع گردیده است، پس چرا حضرت على(ع) این مسأله را در رابطه با «نقصان عقل» مطرح کرده‏اند؟ پاسخ آن است که: اولاً همانطور که یادآورى شد، مقصود از عقل در اینجا عقل مقرب و کمال بخش نیست، تا نقصان آن ضربه‏اى به شخصیت و منزلت زن بزند. ثانیاً: چون این مسأله ارتباط وثیق با فعالیت قواى ادراکى دارد و به عبارت دیگر عاطفى، شناختارى است، توسعاً نقص عقلى (به معنایى که گذشت) قلمداد گردیده است.

دکمه بازگشت به بالا