هدف و ثمره زندگی انسان

پرسش : هدف از زندگى و ثمره حیات انسان چیست؟
پاسخ : به نظر مى‏رسد ریشه همه مشکلات شما در دست نیافتن به هدف صحیح زندگى باشد، چه این که اگر آدمى بداند براى چه به این جهان آمده، در این صورت چندان گرفتار تحیر نخواهد شد. ولى اگر این موضوع اساسى براى او روشن نباشد و یا درکى نادرست از آن داشته باشد، به اضطراب گرفتار شده و به بیراهه خواهد رفت. T}هدف زندگى چیست؟{T دغدغه داشتن در موضوع هدف زندگى و شیوه صحیح آن، نگرانى بسیار ارزشمند و سازنده‏اى است؛ چرا که نداشتن چنین دغدغه‏اى نشانگر بى‏فروغى فطرت است. هر عاقلى مى‏خواهد بداند که براى چه وجود دارد و بایستى در چه مسیرى حرکت کند. اساساً مى‏توان گفت: وجود این سؤال اساسى و تلاشى که براى یافتن آن مى‏شود، نشان از آن دارد که موضوع هدف حیات، موضوعى واقعى است که پاسخى واقعى نیز دارد. دغدغه راه و روش نیز نشان از وجود راه و روشى دارد که آدمى را به حقیقت واصل نماید. نکته دیگر آن که، در پاسخ به هر سؤال بایستى میزان اهمیت درجه پیچیدگى و سختى آن را نیز مد نظر قرار داد. مسلماً پاسخ به یک سؤال ساده با پاسخ به یک سؤال عمیق برابر نیستند. گاه براى یافتن پاسخى مناسب براى یک سؤال، باید سال‏ها وقت صرف کرد تا شاید پاسخ حاصل گردد. سؤال از هدف آفرینش و حیات انسان را، قطعاً بایستى از زمره پیچیده‏ترین پرسش‏ها دانست. ازاین‏رو نباید در انتظار پاسخى ساده و آسان براى آن بود.P} روزها فکر من این است و همه شب سخنم {E}‏ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم {P P}زکجا آمده‏ام، آمدنم بهر چه بود {E} به کجا مى‏روم آخر ننمایى وطنم‏{P حال براى رسیدن به این مقصد بزرگ، باید مقدماتى را مد نظر قرار داد: 1- باطل نبودن هستى؛ در مجموعه شگفت‏انگیز و سازمان هستى، هیچ نقطه‏اى بى‏حکمت و بدون هدف به چشم نمى‏خورد و هر چیز در جاى خود داراى فلسفه و غرض است. 2- انسان جزئى از مجموعه عظیم خلقت است که طبعاً نباید بدون هدف و منظور باشد. 3- هدف و فلسفه وجودى انسان، باید چیزى متفاوت با نوع موجودات دیگر باشد؛ یعنى، نوع موجودات دیگر براى تأمین نیازهاى انسان آفریده شده‏اند؛ ولى انسان براى نیاز موجودات دیگر آفریده نشده است. 4- براساس بند قبلى، بایستى هدف و منظور از آفرینش انسان، چیزى در درون او باشد نه بیرون از وجود وى. با توجه به موارد یاد شده، بایستى تکاپو کرد و هدف از به راه افتادن خیل عظیم انسانى را در طول تاریخ به دست آورد. به راستى در وراى این همه حادثه (مانند جنگ‏ها، تمدن‏ها، ابزارها، هنرها، افکار و مکاتب و…) چه چیز نهفته است؟! براى این منظور بایستى یکایک نتایج زندگى بشر را مورد بررسى قرار داد تا مشخص شود که کدام یک داراى شرایط منطقى و قابل قبول براى «هدف حیات بودن» است. T}مره‏هاى حیات انسان: T} 1- آثار تمدن (مانند بناها، ابزارها و… به جاى مانده از تمدن‏هاى قدیم ایران، روم، مصر و چین)؛ حال آیا بناى تئاتر رم، تخت جمشید و دیوار چین را مى‏توان از اهداف خلقت بشر دانست؟! مسلماً نه، چرا؟ چون این آثار حتى در زمان خود نیز هدف نوع بشر نبوده است؛ بلکه آثار قدرت یک سلسله و محل امن براى حکومت و فرمان‏روایى آنان بوده است. چه بسیار انسان‏هایى که در راه بناى این آثار به استثمار کشیده شده و جان خود را در این راه از دست داده‏اند. از سوى دیگر این مجموعه‏ها مسلماً فنا شدنى است؛ یعنى، آن که این آثار ماندنى نیست و نمى‏تواند هدف باشد؛ چرا که هم از نظر حسى و هم از نظر علمى هر آنچه بر روى زمین است، از بین خواهد رفت. بنا بر نظریات اثبات شده علمى، کره زمین نیز در معرض نابودى است و روزى متلاشى خواهد شد. بنابراین، این گونه اهداف نمى‏تواند تأمین کننده نیاز عقلى و فطرى انسان به موضوع فلسفه آفرینش انسان باشد. 2- آثار فرهنگى و علمى (مانند کتاب‏ها، نوشته‏ها و موزه‏ها)؛ این مجموعه نیز همانند مورد قبل ناپایدار و فناپذیر است. 3- بدن و زیبایى‏ها و قدرت آن؛ ممکن است چنین اندیشیده شود که هدف حیات را باید در بعد محسوس آدمى – که همان تن و بدن او است – جست‏وجو کرد. این هدف نیز نمى‏تواند غایتى مطلوب براى انسان باشد؛ چون اولاً؛ بقا ندارد و پایدار نیست و از سوى دیگر فطرت و عقل آدمى نمى‏تواند بپذیرد که دوران کوتاهى که به سرعت مى‏گذرد و بقا ندارد، هدف حیات انسان باشد؛ چرا که بر این مبنا دوره سوم زندگى انسان لغو مى‏نماید و غایتى بر آن مترتب نخواهد بود. علاوه بر آن اتفاقاً طرح این سؤال نوعاً در ایام جوانى و کمال جسمى است و اگر خود جوانى و کمال، پاسخ این سؤال بود دیگر طرح آن در این ایام معنا نداشت. از دیگر پاسخ‏هایى که مى‏توان در این زمینه مطرح کرد، ادامه نسل و تکثیر آن است. آدمى آفریده شده است تا با تشکیل خانواده و تکثیر نسل، جریان حیات او تداوم یابد. در بررسى این پاسخ و نقد آن باید گفت: فرض مى‏کنیم که نسل بشر تا مدت معینى ادامه یابد، آن گاه چه نتیجه‏اى براى مجموعه این رفت و شد مى‏توان مطرح کرد؟ این پاسخ نمى‏تواند در این میدان چیزى براى عرضه داشته باشد، علاوه بر این که فطرت و عقل سلیم نمى‏تواند این معنا را بپذیرد که تمامى حرکت‏ها و تلاش‏هاى انسان صرفاً براى ادامه نسل او در زمین باشد؛ ادامه نسلى که هیچ هدف خاصى را تعقیب نمى‏کند و هیچ فایده‏اى براى نسل قبل ندارد؛ زیرا ارتباط هر نسل با نسل بعد قطع مى‏گردد. با توجه به آنچه گفته شد نمى‏توان هدف آفرینش انسان را در این مقوله‏ها جست‏وجو کرد و باید زمینه‏اى دیگر را براى یافتن پاسخ منطقى و مناسب پیدا نمود. در وجود انسان عنصرى ثابت به نام «نفس» حضور دارد؛ یعنى، همان حقیقتى که از روز اول آگاهى آدمى به خود، به عنوان «مَن» از او یاد مى‏شود و على‏رغم تغییرات گسترده در اندام ما و تغییر شکل آنها، از کودکى به نوجوانى و از نوجوانى به جوانى و میان‏سالى و بالاخره پیرى و فرتوتى، همواره حضورى ثابت دارد. البته این نفس در عین ثبات، حقیقتى رو به کمال است؛ جاهل است و عالم مى‏شود ناپخته است و پخته مى‏شود؛ بى‏ارزش است و ارزشمند مى‏گردد و… . برخلاف جسم که دوران افول دارد و با ادامه عمر، رو به اضمحلال مى‏رود. نفس نوعاً رو به کمال است. این کمال با فزونى علم، تجربه، اخلاق و… حاصل مى‏گردد. گرچه برخى از مردم سرمایه هستى خود را ارزان به هدر مى‏دهند و به جاى پیش رفتن، پس مى‏روند. ولى این به جهت سستى خود آنها است؛ وگرنه هر کس در هر موقعیت که قرار دارد، مى‏تواند در جهت تعالى نفس خود حرکت کند و در این زمینه استثنایى وجود ندارد. پس بایستى هدف را در این عرصه جست‏وجو کرد؛ چرا که ثابت و پایدار است و همواره مى‏تواند رو به کمال باشد. پس مى‏توان پذیرفت که هدف زندگى کمال یافتن نفس است؛ کمالى که از نخستین روزهاى تکون انسان آغاز گشته و تا پایان ادامه مى‏یابد. T}قرائت‏هاى مختف از کمال:{T مکاتب فکرى هر یک راهى براى کمال ارائه کرده‏اند که شرح و بسط هر یک، مجالى وسیع مى‏طلبد. برخى کمال را در «لذت» دانسته‏اند و برخى در سرکوب تمایلات و… . T}دیدگاه اسلام:{T اسلام کمال را در علم و عمل مى‏داند و به گونه‏اى تفکیک‏ناپذیر، این دو را همانند دو بال مى‏داند که مى‏توانند آدمى را به سرمنزل مقصود برسانند. در این مسیر معرفت آدمى رو به تزاید مى‏گذارد و او با شناخت هستى و آفریننده آن، به شاه‏راه‏هاى معرفت گام مى‏نهد. حوادث، رویدادها، دگرگونى‏ها، مشکلات، آسانى‏ها، لذت‏ها، غم‏ها و… گویى یک مسیر واحد دارند و آن فزونى معرفت آدمى است والبته در کنار آن عمل؛ عمل براى توسعه وجود خود. کسب مکارم اخلاق از قبیل: شجاعت، ایثار، حق‏گویى، عدالت‏خواهى و… جملگى درجات وجودى هستند که آدمى با تخلق به آنها، وجود خویش را ارتقا مى‏بخشد: وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا،V} (انعام، آیه 132).{V دستورات اخلاقى و عبادى اسلام نیز، در جهت تسهیل وصول به کمال است. بنابراین تسلیم شدن در برابر آن، ضامن سعادت و نیل به کمال است؛ کمال لایتناهى که در ادیان الهى مطرح است و دنیا و آخرت ظرف تحقق آن مى‏باشد. کمال انسان گسترش وجودى او در دو عرصه معرفت و عمل است. هر مقدار در این دو عرصه کوشاتر باشد، به کمال نزدیک‏تر شده است. در بینش اسلام، برترین حقیقت براى شناختن وجود حق است؛ چرا که او مبدأ و منتهاى هستى است و گویا همه اجزاى هستى پیکان‏هایى هستند که به طرف معرفت خداوند جهت گرفته‏اند، تا او به وحدانیت و احدیت شناخته شود و رتبه او در هستى معلوم گردد. روشن است که این معرفت، اقتضائاتى را در عمل ایجاب مى‏کند. خداوندى که به حکمت و علم شناخته شد، روشن است که بندگان خود را بدون هدایت نیافریده است؛ بلکه همه اسباب را براى راه‏یابى او فراهم ساخته و آنچه که بایسته است، از زبان پیامبران الهى و به واسطه وحى بیان کرده است. پس راه کمال «علم و عمل» است؛ شناخت آنچه که باید عمل کرد و عمل به آنچه که شناخته مى‏شود. وَ اَلْعَصْرِ إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ‏{w1-12w}{I103:3-1I}… خلاصه آن که دستورهاى قرآن و پیامبر، روشن‏ترین راه براى کمال آدمى است؛ حرکت در بستر عبودیت خداوند و تلاش براى کسب فضایل اخلاقى و پرهیز از رذایل و آنچه که موجب آلودگى جسم و روح انسان مى‏شود و… چرا که: إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ اَلتَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِینَ‏{24-30}{I2:222I}خداوند بازگشت کنندگان به سوى او و پاکان را دوست دارد. در فراسوى این راه، اوج کمال انسان قرار دارد که همان «لقاءاللَّه» و برخوردارى از سعه وجودى و نعمت‏هاى بى‏پایان الهى است: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُن-9w}{I32:17I}/}…A}؛ هیچ کس نمى‏داند که پاداش نیکوکارى‏اش چه نعمت و لذت‏هاى بى‏نهایت است که موجب روشنى دل و دیده مى‏گرددV} (سجده، آیه 17).{V بنابراین بایستى از وسایط گذشت و به غایات رسید. تمام عوامل مادى زندگى، وسیله‏اى است تا ما را به آن مقصد برساند. زنهار که در واسطه‏ها بمانیم و آنها را ارزش بدانیم! اگر کسى تمام خانه‏اش طلا باشد و همه انسان‏ها نیز خدمتگذار او باشند؛ ولى از ایمان و عمل خالى باشد، هیچ ارزش واقعى در او وجود ندارد؛ بلکه سرگرم اعتبارات و فرو رفته در منجلاب مادیات است. پس ارزش واقعى به آن چیزى است که در درون آدمى شکل گرفته و ملکه او شده است. زندگى پیامبران و اولیاى الهى، الگویى روشن براى این گفته‏ها است. امید آن که ما و شما در مسأله توفیقات الهى، موفق به پیمودن راه کمال شویم. امید است با تخلق به اخلاق کریمه و تسلیم در برابر آن، بتوانیم هدف خلقت را تحقق بخشیم. هدف آدمى هر قدر متعالى‏تر باشد، به همان اندازه وصول به آن دشوارتر و راه آن طولانى‏تر و پر از پیچ و خم و سنگلاخ خواهد بود. از همین روست که در مسیر وصول به خداوند – که مطلوب دل‏هاى روشن است – حال آدمى بر یک منوال باقى نمى‏ماند. اندکى غفلت آدمى را گام‏ها به عقب مى‏برد. گذشته از آن که دل نیز نیازمند تغذیه و تدارک است و اگر به درستى تغذیه نشود رو به خموشى مى‏رود و ادبار پیش مى‏آید. این تغذیه گاهى با تفکر و تعقّل و اندیشه کردن است و گاه موعظتى شنیدن و حضورى یافتن و درک کردن نفسى مسیحایى است. آنچه در این وادى مهم است، طلب و از پاى ننشستن است؛ چه اینکه غایت و هدف، غایتى نامحدود و متعالى است. به گفته افلاطون: «قله معرفت بسى بلندتر از آن است که هر پرنده‏اى به آن پرواز کند و سرادق بصیرت پنهان‏تر و پوشیده‏تر از آن است که هر سالکى به آن راه یابد»، (شرح رساله زیتون کبیر یونانى، صفحه 8 چاپ دکن). و ابن سینا گوید: «جناب حق بزرگ‏تر از آن است که بسان نهر آبى هر واردى بدان دست یابد و گدار گیرد یا برآن اطلاع یابد، مگر او حدى از مردم»، (نمط نهم اشارات). حکیم سهروردى نیز گوید: «نواحى قدس جایى است که جاهلان بدان راهى ندارند و براجساد ظلمت زده و تاریک حرام است که به ملکوت آسمان‏ها راه یابند». سنایى گوید:P} بار توحید هر کسى نکشد{E} طعم توحید هر خسى نچشد{Pو ملاى رومى نیز چنین گفته است:P} یاد او اندر خور هر هوش نیست‏{E} حلقه او سخره هر گوش نیست{P‏ این چند جمله از آن رو نوشته شد تا به صعوبت و عظمت این راه اشاره گردد و دانسته شود که این راه، راهى است پر افت‏وخیز و اگر غیر از این بود عجیب بود. حشره‏اى در طلب نورى صدها بار از ستونى بالا مى‏رود و هربار پس از سقوط، مجدداً تلاش را از سر مى‏گیرد و مأیوس نمى‏شود. حال، آدمى براى درک معرفت و لقاى خداوند چه اندازه باید همت کند وعوامل را به کار گیرد؟P} همى گویم و گفته‏ام بارها{E}بود کیش من مهر دلدارها{P P}چه فرهادها مرده در کوه‏ها{E} چه حلاج‏ها رفته بر دارها {P P}پرستش به مستى است در کیش عشق‏ {E} برونند زین حلقه هشیارها{P P}به شادى و آسایش و خواب و خور{E} ندارند کارى دل افکارها{P P}چه دارد جهان جز دل و مهر یار {E} مگر تو ده‏هایى و پندارها{P توصیه مى‏شود براى غناى فکرى خود کتاب‏هاى شهید مطهرى را مطالعه فرمایید. در عین حال رها گشتن از چنگال یکنواختى زندگى تنها در گرو رشد علمى و آگاهى نیست، بلکه ارتباط وثیق با خدا و انس دایم و رابطه عاشقانه با او لازم و ضرورى است. از این رو در کنار مطالعات خود به عبادات تزکیه نفس و انجام پاره‏اى از مستحبات و نیز انجام خدمات اجتماعى بپردازید. اکنون در موضوع ازدواج نیز باید این اصول اساسى را در نظر داشته باشید: اخلاق، ایمان، علاقه به کمال و پیشرفت معنوى و… . اگر فردى پیدا شد که چنین صفاتى در او وجود دارد، در پاسخ مثبت به او تردید نکنید. البته علم و سطح تحصیلات، چیز بدى نیست؛ ولى نه این که ایمان و اخلاق تحت‏الشعاع آن قرار گیرد. در مورد بى‏ثباتى در تصمیم‏ها گفتنى است که اگر راه صحیح را در زندگى یافتید، از این بى‏ثباتى خلاص خواهید شد. البته انعطاف در تصمیم چیز خوبى است. بنابراین از آن سو افراطى نشوید و راه اعتدال را برگزینید. سعى کنید مشاور خوب و مطمئنى از افراد فامیل براى خود بیابید و در امور خود با او مشورت کنید. توکل بر خداوند و دعاى به درگاه او را نیز فراموش نکنید.

دکمه بازگشت به بالا