ازدواج موقت و بدعت در آن

پرسش : ازدواج موقت و بدعت در آن.
پاسخ : نسخ حکم نکاح منقطع و عدم آن یکى از موارد اختلافى بین اهل سنت و شیعیان است. چرا که گروه اول معتقدند این تأسیس حقوقى توسط پیامبر اسلام به دستور خداوند متعال قرار داده شد لیکن به جهت گذشتن و سپرى شدن آن وضع خاص توسط خلیفه‏ى دوم نسخ گردید. این عده در اثبات اعتقادشان به ادله‏ى سه گانه‏ى قرآن، سنت و اجماع نیز استناد مى‏کنند. در مقابل، گروه دوم یعنى شیعیان معتقدند حکم الهى قابل نسخ توسط هیچ کسى دیگر نیست و فقط پیامبر مى‏تواند حکم را نسخ کند و عمر بن الخطاب قادر به چنین عملى نبوده است. فلذا این عده حکم نکاح منقطع را تا به امروز جارى و سارى مى‏دانند و در جاى خودش بطور مفصل به ادله‏ى اهل سنت پاسخ مى‏دهند. قانون مدنى ایران نیز چون تحت تأثیر فقه شیعه بوده است از ابتداء تا به امروز نکاح منقطع را به رسمیت شناخته است. شما هم اکنون در مواد 1075: 1076، 1077، 1113، 1152 مى‏توانید بطور صریح نص قانونى را در این مورد ملاحظه نمائید. پس بدین ترتیب نکاح منقطع در قانون مدنى ایران یک تأسیسى است شناخته شده و رسمى و غیر قابل خدشه. علیرغم پذیرش این نوع نکاح در شرع و قانون همواره بحث بین معتقدان و منتقدان این نوع ازدواج رواج داشته است. علت هم آنست که هر گروهى با دیدگاه خاص و از زاویه‏اى خاص به قضاوت مى‏نشیند. بنظر مى‏آید براى قضاوت نمودن بین این دو عقیده و اشراف به بحث لازم باشد ادله‏ى هر گروه را مورد بررسى قرار دهیم: الف: ادله‏ى منتقدین نکاح منقطع: 1. عده‏اى این نوع ازدواج را راهى براى سوء استفاده دانسته‏اند. این عده همیشه پیرمرد پول دارى را تصور مى‏کنند که براى خوشگذرانى، دخترى را صیغه مى‏کند و بعد از ارضاء شهواتش او را رها مى‏سازد، یا مرد زن‏دارى که بى‏اعتناء به خانواده‏اش هر روز بدنبال یک زیباروئى است که بتواند او را اسیر کند و کام گیرد و… در جواب این عده همین بس که، همه‏ى آزادیهاى قانونى و تأسیسهاى حقوقى مى‏توانند مورد سوء استفاده قرار گیرند فى المثل حق رانندگى که یک حق مشروع و پسندیده‏اى است توسط یک عده‏اى به بدترین نحو مورد استفاده قرار مى‏گیرد و حتى منجر به وارد آمدن خسارت جانى و مالى مى‏شود. پس بدین ترتیب باید گفت حق رانندگى یک امرى مذموم و پلید است در حالى که چنین نیست. پس ملاحظه مى‏فرمائید اگر عده‏اى از این نهاد حقوقى به جهت سوء استفاده بهره‏بردارى مى‏کنند این امر خدعشه‏اى به اصل آن نهاد وارد نمى‏کند بلکه ایراد به خود این افراد یا گریزگاههاى قانونى و… وارد است. 2. عده‏اى دیگر از مخالفین با تشبیه نکاح منقطع به کرایه و اجاره، سعى دارند که وانمود نمایند زنى که صیغه مى‏شود در واقع به اجاره‏ى زوج خویش درآمده است و اینرا خلاف شأن زن مى‏دانند و این را سوء استفاده از زن دانسته‏اند. در جواب این عده باید عرض نماییم که اولاً آن چه که خلاف شأن زن است آن است که زن همچون کالائى بدون هیچ حق و حقوقى و بدون هیچ ضابطه‏اى مورد بهره‏بردارى جنسى قرار گیرد یعنى دقیقا آن چه که در دنیاى غرب اتفاق مى‏افتد یا آن چه که در نزد افراد لاابالى و بى‏بند و بار در مشرق زمین مى‏گذرد. این که زن این چنین مورد سوء استفاده قرار گیرد، خلاف شأن زن است یا این که او به طور قانونى و مشروع با حفظ حقوقش به استمتاعاتش دسترسى نماید؟ ثانیا: به فرض که عقد نکاح منقطع در مواردى شبیه عقد اجاره باشد، آیا این دلیل مى‏شود که این دو عقد یکى باشند؟ در حالى که مى‏دانیم این دو عقد در خیلى از اوصافش با یکدیگر متفاوتند. ثالثا: نکته‏اى که مخالفین از آن غفلت ورزیده‏اند آن است که ایشان گمان مى‏کنند در عقد نکاح منقطع فقط مرد است که بهره مى‏بردو زن در اینجا هیچ بهره‏اى نمى‏برد در حالى که بهره‏مندى ایندو طرفینى است. و همانطور که زن در مقابل مرد تکالیفى دارد، حقوقى نیز دارد و برعکس. 3. عده‏اى دیگر متعه و نکاح منقطع را سدى در جهت تشکیل خانواده مى‏دانند. چرا که افراد اگر براى ارضاء نیازهایشان به سهولت دسترسى به دیگرى داشته باشند انگیزه‏شان براى تشکیل دائمى خانواده کم مى‏شود. V}(اسماعیل هادى، دورنماى حقوقى ازدواج موقت، ص 90 ـ 75).{v ما به این دسته مى‏گوییم همانطورى که شما با دید منفى نگاه مى‏کنید و این امر را سدى براى تشکیل خانواده مى‏دانید ما از زاویه‏ى مثبت به این نهاد مى‏نگریم و آنرا زمینه‏ساز تشکیل خانواده‏ى دائمى مى‏دانیم که بعدا توضیح بیشترى مى‏دهیم. بدین ترتیب ملاحظه مى‏شود مبناى اکثر استدلال مخالفین همان سوء استفاده‏هایى است که از این نوع ازدواج مى‏شود که در قسمت 1 جواب این امر داده شد. ب. ادله‏ى موافقین نکاح منقطع: 1. عده‏اى از موافقین معتقدند که در اجتماعى که دسترسى به ازدواج دائم روز به روز مشکل‏تر مى‏شود، ازدواج موقت راهکار مناسبى است تا افراد بتوانند در کنار یکدیگر به آرامش برسند و بدین ترتیب متعه مانع رواج فساد و فحشاء مى‏شود. 2. اگر این نوع ازدواج در غیاب نکاح دائم تجویز نشود افراد براى ارضاء روحى و جنسى خویش به روابط آزاد و نامشروع روى مى‏آورند و بدیهى است که این روابط آزاد از هیچ انضباط و نظم و تعهدى نمى‏تواند برخوردار باشد. در حالى که نکاح منقطع براى طرفین تعهد و مسؤولیت ایجاد مى‏کند. بفرض زن از زوج مى‏تواند طلب نفقه کند یا این که مشخص کند اگر فرزندى حاصل شد، تکلیف او چگونه باشد. که هر یک از این مسؤولیت‏ها مى‏تواند ضمانت قانونى داشته باشد. اما در مقابل تصور کنید اگر این ضوابط موجود نباشد، فرزندى که حاصل مى‏شود تکلیف‏اش چیست؟ در اینجا مرد مى‏تواند این فرزند را به مرد دیگرى نسبت دهد و از پذیرفتن مسؤولیت او شانه خالى کند. به همین جهت است که در کشورهاى پیشرفته‏ى دنیا کانونهائى وجود دارد تا چنین فرزندانى را سرپرستى کند. آیا این وضع را مى‏پسندید؟ 3. کسانى که نمى‏توانند بار مسؤولیت پیمان دائم را بر دوش بکشند، عقد منقطع بهترین راه براى ارضاء جنسى آن‏ها است فلذا است که حسن این نوع نکاح از دیدگاه برتراند راسل دانشمند معروف انگلیسى نیز مخفى نمانده است. او مى‏گوید: «در عصر حاضر بدون اختیار ازدواج به تأخیر مى‏افتد در حالیکه صد تا دویست سال قبل تحصیلات دانشجو در هر رشته‏اى که بود 18 سالگى تمام مى‏شد… اما در حال حاضر از سن بلوغ تا 30 سالگى که فرد آمادگى براى زندگى حاصل مى‏کند (یعنى 15 سال) مى‏گذرد که دقیقا دوران بحران جوانى و نمو غریزه‏ى جنسى است… براى مقابله با این بحران و پاسخگوئى به نیازهاى جنسى در حالیکه فرد نمى‏تواند مسؤولیت زندگى دائمى را بپذیرد، چه باید کرد؟ یا باید جوانان را از تحصیل محروم کردو آن‏ها را مجبور نمود که در جوانى ازدواج کنند که این معقول نیست یا باید به آن‏ها اجازه دهیم قواى غریزى خویش را در فاحشه خانه‏ها مصرف نمایند که این مستلزم بروز عوارض روحى و امراض مقاربتى است، پس فقط یک راه باقى مى‏ماند و آن ازدواج موقت است.» V}(حسین صفائى، اسدالله امامى، حقوق خانواده صفحه‏ى 22).{v 4. دختر و پسرى که مى‏خواهند با یکدیگر ازدواج نمایند، لازم است که هر چه بیشتر و بهتر با خصوصیات یکدیگر آشنا شوند در همین راستا نکاح منقطع مى‏تواند یک دوره‏ى آزمایشى براى ازدواج دائم باشد که افراد سنتى و مذهبى خیلى خوب از این نهاد مى‏توانند استفاده کنند. این نوع ازدواج موقت در بین مسیحیان آمریکا نیز مورد توجه قرار گرفته است. V}(سید رضى شیرازى، بن بستهاى اجتماعى، صفحه‏ى 16).{v اینک با تمام این اوصاف خود شما به قضاوت بنشینید و معایب و محاسن را در دو کفه‏ى ترازو بگذارید و نظاره کنید که کفه‏ى ترازو به نفع کدام گروه سنگین تر است؟ اما سئوال اینجاست که: با این همه محاسن و خوبیهائى که ازدواج موقت دارد و در واقع در غیاب ازدواج دائم بهترین راهکارى است که مى‏توان ارائه کرد، پس چرا بازتاب اجتماعى آن پسندیده نیست و جامعه خصوصا بانوان با دید مثبت به آن نمى‏نگرند؟ در جواب به این سؤال مى‏توان به علل زیر اشاره نمود: 1. سوء استفاده‏ى برخى انسانها از این نوع ازدواج سبب شده است جلوه‏اى نامیمون از آن نهاد حقوقى بجاى بماند. و همین مسأله سبب شده که برخى منتقدین با متذکر شدن این سوء استفاده‏ها اصل این نوع ازدواجها را زیر سئوال ببرند. 2. یکى از مهمترین علل آن است که، جامعه‏ى امروزین ما هر بیشتر با فرهنگ غرب آشنا شده است در حالى که این فرهنگ یکى از ارکانش آنارشیسم و بى‏بند بارى جنسى است. طبق این آموزه بهره‏مندى هر چه بیشتر و منفعت هر چه بالاتر از جنس مخالف بدون داشتن مسئولیتى در مقابل او مورد تأکید قرار مى‏گیرد و رائج مى‏شود. بدیهى است افرادى که با این فرهنگ مأنوس مى‏شوند یاد مى‏گیرند که تن به محدودیتى در خصوص روابط جنسى ندهند و خود را محصور به یک نفر ننمایند و در عین حال مسئولیتى نداشته باشند. این نکته را شما از طیف افرادى که با نکاح منقطع مخالفت مى‏کنند مى‏توانید ملاحظه کنید که اینها در واقع افرادى هستند که عمدتا تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار دارند. 3. یکى دیگر از علل مخالفت عمومى با این نهاد حقوقى، تبلیغات منفى گروه‏ها و افرادى است که در حول وحوش این نوع ازدواج مى‏نمایند. چرا که عده‏اى هستند که قائل به ارتباط آزاد بین دختر و پسر مى‏باشند بدیهى است این عده چون منافعشان و یا اعتقاداتشان چنین ارتباطاتى را اقتضاء مى‏کند، پیرامون این نوع ازدواج تبلیغات منفى مى‏نمایند. 4. در این نوع ازدواج گمان بانوان آنستکه هیچ حق و حقوقى ندارند و به تعبیرى دیگر گمان مى‏کنند که صرفا استثمار آن‏ها مورد نظر بوده است و چیز دیگرى بدست نمى‏آورند. و این امر سبب مخالفت ایشان با این نوع ازدواج مى‏شود. با این اوصاف ملاحظه مى‏فرمائید که برخى دختران و پسران در عین حالى که با افراد متعددى ارتباط دارند و روابط نزدیکى را نیز با ایشان برقرار مى‏کنند و احیانا لطمات روحى و جسمى متعددى نصیب‏شان مى‏شود اما حاضر نیستند که در طى یک عقد حقوقى و با ضمانت قانونى با یک نفر ارتباط منضبط و مسؤولیت‏آور داشته باشند. آیا فکر نمى‏کنید که این امر علتى جز احساسى برخورد نمودن بامسأله غرائز و ازدواج باشد؟ یا حتى شاید بتوان گفت: مخالفت برخى از ایشان بخاطر هواپرستى و شهوترانى باشد. ممکن است برخى بگویند صیغه بودن براى زندگى آینده یک دختر در صورت مطلع شدن شوهر آینده‏اش مى‏تواند خطرآفرین باشد. که ما به این عده مى‏گوییم ارتباط قانونى با فردى که معلوم است کیست و از کجا آمده است خطرش بیشتر است یا ارتباط با افراد متعددى که بدون هیچ ضابطه‏اى به انجام رسیده و معلوم نیست که آن‏ها چه کسى بوده‏اند و از کجا آمده‏اند؟ با فوائدى که از ازدواج موقت برشمردیم بنظر مى‏رسد براى بسترسازى این امر باید به نکات زیر توجه نماییم: 1. فعالیت فرهنگى جهت روشن شدن اذهان جوانان با محسنات این تأسیس حقوقى و این که آن چه مخالفین مى‏گویند در واقع چیزى جز نگریستن به ظاهر ازدواج موقت و برداشتى سطحى از آن نمى‏باشد. 2. فعالیت فرهنگى در بین خانواده‏ها تا اولیاء بدانند این نوع ازدواج براى آن که فرزندانشان در آستانه‏ى ازدواج یکدیگر را بهتر بشناسند بهترین روش است و یقینا اولویت دارد بر آشنایى‏هاى بدون ضابطه و نظارت. 3. فعالیت فرهنگى براى روشن شدن حقوق و تکالیف زوجین در این عقد، چرا که آن چه که در سطح عمومى مطرح است آن است که پسر در عقد موقت همه کاره است. در حالى که این تصور غلط است چرا که قانونگذار تا حدودى هر یک از شرایط و حقوق و تکالیف را براى زوجین معین نموده است اما این زوجین هستند که بدون اطلاع کافى مبادرت به این ازدواج مى‏کنند و در این بین حق یکى از طرفین ضایع مى‏شود در حالى که دختران خصوصا با دید کافى اگر اقدام به این نوع ازدواج نمایند قادر خواهند بود شروطى را در عقد بگنجانند که حق خود را تماما استیفاء نمایند از جمله‏ى شروطى که مى‏شود مطرح نمود آنستکه شرط کنند در این ازدواج مباشرت جنسى نباشد و… 4. نمى‏توان منکر شد که قانون در این زمینه نقصى ندارد. بهرحال ابهاماتى در قانون وجود دارد که هم سبب مى‏شود افراد کما هو حقه به حقوقشان دسترسى نداشته باشند و هم این که عده‏اى سود جو سوء استفاده مى‏نمایند و از ابهام‏ها، گریزگاه براى خود مى‏سازند. قانون‏گذار مى‏تواند با شفافیت قانون ازدواج موقت خدمت بزرگى در جهت گسترش آن نماید. در پایان حدیثى را از حضرت على(ع) ذکر مى‏کنیم: H}«ما کانت المتعه الا رحمه من الله رحم بها امه محمد(ص)؛ {H قانون متعه رحمتى است از طرف پروردگار بر امت محمد(ص)». راستى چه رحمتى بالاتر از این که انسان در ایام جوانى و غروبت خویش بتواند خویشتن را از وسوسه‏هاى شیطانى و آتش شهوت رها سازد و در عین حال دچار عواقب نامطلوب سرکوب غریزه جنسى نیز نگردد که یکى از این طرق ازدواج موقت است. یکی از موانع و مشکلات جدی بعد فرهنگی این مسأله است که متأسفانه در جامعه ما ظرفیت پذیرش چندانی ندارد و لکن مهمتر از آن ریشه این بر نیافتن فرهنگی است و آن سوء استفاده مردان هوسباز لاابالی، لذا هرگونه قانون اگر بخواهد تصویب شود یا نهادی ایجاد شود باید در آن ساز و کار جلوگیری از هوسرانی و سوء استفاده نیز گرفته شود. —————————————————————————————————————————————————– 2/11114 / تعداد سوال: 3/نامه قبلی : / بازیابی : بلی / استخراج کننده : شریعتی / تاریخ دریافت :19/12/81 / تاریخ ثبت :26/1/82 / نام س ک: مهدی بنائی بروجنی سن : / جنس : مرد / دین : شیعه / دانشگاه: شهید رجایی تهران مدرک : / شهر: بروجن / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: تاریخ و سیره – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: در بحار، ج 8 قدیم، ص 287 از امام حسین(ع) نقل نموده است که فرمودند: «محل مقام ابراهیم که حضرت ابراهیم علیه السلام آن را قرار داد کنار دیوار کعبه بود و همچنان در آنجا بود تا آنکه اهل جاهلیت آنرا به محلی که اکنون در آنجاست تغییر مکان دادند. وقتی پیامبر(ص) مکه را فتح کرد آنرا بر محلی که حضرت ابراهیم(ع) قرار داده بود برگرداند و همچنان در آنجا بود تا عمر بن خطاب به حکومت رسید و پرسید چه کسی جای قبلی مقام ابراهیم را می داند؟ یک نفر گفت من با طنابی فاصله آن را گرفته ام و اکنون نزد من است. عمر گفت آنرا برای من بیاور. آن را آورد و اندازه گرفتند و به جای اولش که در زمان جاهلیت بود به گذاردند.» اگر چنین است پس چطور به نظر بعضی علما خط محوطه مجاز برای طواف مقام ابراهیم ذکر شده است؟ جواب زرنگار: درباره مقام ابراهیم، جای اصلی آن و تغییری که در آن داده شده چند قول هست. این اقوال را می توان به این صورت خلاصه کرد: قول اول: جای اصلی مقام ابراهیم(ع) کنار دیوار کعبه بود. اهل جاهلیت آن را به جای کنونی منتقل کردند. پیامبر اسلام دوباره آن را به کنار دیوار منتقل کرد و عمر بن خطاب، آن را دوباره به جای کنونی منتقل کرد. این قول، از روایات شیعه به دست می آید. در کتاب «الکعبه والحج فی العصور المختلفه»، ابوالقاسم زین العابدین، ص 171، به این قول اشاره کرده و آورده است: یکی از اقوال این است که حضرت ابراهیم(ع) مقام ابراهیم را به کعبه چسبانده بود و عمر بن خطاب از آنجا به جای کنونی منتقل کرده است. قول دوم: جای اصلی مقام ابراهیم، جای کنونی بود، در جاهلیت از ترس سیل آن را به دیوار چسباندند و در عهد پیامبر و ابوبکر به این صورت مانده بود ولی عمر بن خطاب آن را به جای کنونی که جای اصلی آن بود، منتقل کرد. ابوالقاسم زین العابدین به این هم اشاره کرده است. قول سوم: جای اصلی مقام ابراهیم همین جای فعلی بود، در جاهلیت، در عهد پیامبر، در عهد ابی بکر و در عهد عمر هم در همین جا بود. سیل آمد و مقام را برد و مردم مقام را روبروی در کعبه گذاشتند و عمر بن خطاب به جای اصلی برگردانید. ابوالقاسم زین العابدین این قول را هم آورده است. قول چهارم: سیل ام نهشل مقام ابراهیم را برد. مردم مقام را به دیوار کعبه چسباندند و عمر آن را به جای اصلی که همین جای کنونی است برگردانید. قول پنجم: مقام ابراهیم، بین در کعبه و مصلای آدم بود. پیامبر آن را به جای کنونی منتقل کرد. در ایام حکومت عمر بن خطاب سیل آن را برد. مردم آن را به دیوار کعبه چسباندند و عمر آن را به جایی که پیامبر در نظر گرفته بود آورد. قول ششم: ابوالقاسم قول دیگری به این صورت آورده است که مقام ابراهیم را حضرت ابراهیم به دیوار چسبانده بود و پیامبر اسلام به جای کنونی تغییر داد(الکعبه والحج فی العصور المختلفه، ص 171) صاحب جواهر هم روایتی از پسران غبسه و عرویه آورده که طبق آن کسی که مقام ابراهیم را در جای کنونی قرار داده، خود پیامبر اسلام است (جواهر، ج 19، ص 296) این قول ها جز قول اول، همه از روایات اهل سنت به دست می آید. امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) فرمود: در عصر رسول خدا مردم به دور کعبه و مقام ابراهیم طواف می کردند ولی شما الان بین مقام ابراهیم و کعبه طواف می کنید. امام اضافه کرد: «حد طواف در آن زمان و در این زمان یکی است و این حد عبارت است از جایی که مقام ابراهیم الان در آن است تا کعبه». ——————————————————————————– 6/10728 بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :0 / تاریخ ثبت :0 / نام س ک: آقاى بوستانى سن : / جنس : / دین : شیعه / دانشگاه: 0 مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – 0 / نوع دیتا: / گروه: تاریخ و سیره – 0 / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: چرا عمر ازدواج موقت را حرام کرد ؟ جواب زرنگار: آن چه از خود عمر بن خطّاب در این زمینه آمده چنین است: خوله دختر حکیم نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: ربیعه پسر امیّه زنى را به متعه گرفت و آن زن از آن مرد حامله شد. عمر بن خطّاب در حالى که خشمگین بود و رداى خود را مى‏کشید، از خانه خارج شد و گفت: این هم متعه. اگر پیش از نهى این کار را مى‏کرد سنگسارش مى‏کردم(المیزان، ج 4، ص 295، به نقل از تفسیر الدّر المنثور. ). سلمه بن امیّه زنى به نام سَلْمى را به مُتعه گرفت، این زن از او بچه‏دار شد. این مرد آن بچه را انکار کرد. این مسأله به عمر بن خطاب رسید و عمر بن خطاب مُتعه را تحریم کرد(همان، ص 296 به نقل از الاصابه. ). امّ عبدالله دختر ابى‏خیثمه مى‏گوید: مردى از شام آمد، به خانه من وارد شد و به من گفت: مجرّد بودن بر من سخت است، زنى را برایم پیدا کن تا او را به متعه بگیرم. من او را به زنى راهنمائى کردم. آن مرد نزد آن زن رفت و او را به متعه گرفت و چند نفر شاهد عادل هم براى این کار در نظر گرفت. مدتى را با آن زن ماند و به شام برگشت. عمر بن خطاب از این مسأله با خبر شد، کسى را دنیال من فرستاد و من نزد او رفتم. عمر بن خطاب از من پرسید: آن چه از تو شنیده‏ام درست است؟ گفتم: بله. گفت: هر وقت آن مرد به مدینه آمد مرا با خبر کن. وقتى که آن مرد از شام به مدینه آمد، عمر بن خطاب را با خبر کردم. عمر بن خطاب کسى را دنبال او فرستاد و آن مرد نزد عمر بن خطاب آمد. عمر بن خطاب از او پرسید: چرا این کار را کردى؟ آن مرد گفت: در زمان پیامبر دست به این کار مى‏زدم، پیامبر ما را منع نکرد، در زمان ابوبکر هم چنین مى‏کردم، او هم منع نکرد. در زمان خلافت تو هم این کار را مى‏کردم و تو ما را از این عمل نهى نکرده بودى. عمر بن خطاب گفت: قسم به آن که جانم به دست اوست، اگر پس از نهى از متعه، دست به این کار زده بودى سنگسارت مى‏کردم. این را به همه روشن کنید تا مرز ازدواج و زنا از هم مشخّص شود(همان، ص 296. ). این قضایا نشان مى‏دهد که نابسامانى‏هایى در مسأله متعه پیش آمده و موجب مشکلاتى شده بود و عمر بن خطاب براى حلّ این مشکلات، متعه را تحریم کرده است. در این مسأله علماى اهل سنّت و دیگران، دیدگاه‏هایى را اظهار کرده‏اند. به عنوان نمونه به برخى از این دیدگاه‏ها اشاره مى‏کنیم: 1ـ زندگى مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب، بسیار مرفّه گردید، مسلمانان در سایه ثروت‏هایى که به دست آوردند، روى به تمتّعات جنسى آوردند و پیامد این تحوّل این شد که بازار متعه رواج یافت و بازار ازدواج دائمى کساد شد. عمر بن خطاب براى حفظ بنیان خانواده، ازدواج متعه‏اى را تحریم کرد(متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن، نوشته‏ى دکتر محسن شفائى، ص 167، چاپ ششم، 1352 هجرى شمسى. ). 2ـ در سایه‏ى پیشرفت‏ها و پیروزى‏هاى نظامى، اسیران فراوانى به جزیره‏العرب آورده شدند. در میان اسیران دختران زیباروى زیادى وجود داشتند، مسلمانان به جاى ازدواج دائم، با این دختران ازدواج متعه‏اى مى‏کردند و عمر بن خطاب، از این عمل، مسلمانان را نهى کرد(همان. ). 3ـ مسلمانان به خاطر ثروت‏هاى فراوانى که به دست آوردند، به مکه مسافرت مى‏کردند، در مکه مدت‏ها مى‏ماندند، در این مدّت به خاطر دورى از خانواده خود، ازدواج متعه‏اى مى‏کردند و پس از مدتى به وطن خود بازمى‏گشتند. پس از ان از این زنان بچه به دنیا مى‏آمد، مادران بچه‏ها، این بچه‏ها را به بیت‏المال تحمیل مى‏کردند. عمر بن خطاب متعه را نهى کرد تا بچه‏هاى بى‏سرپرست، به وجود نیایند(همان. ). 4ـ مسلمانانى که به مکه مى‏رفتند، کنیزان را مى‏خریدند و آزاد مى‏کردند. پس از آزاد کردن آن‏ها، با آن‏ها ازدواج متعه‏اى مى‏کردند و عمر بن خطاب از این عمل نهى کرد(همان. ). 5ـ نیروهاى رزمى و غیر آنان که به خارج از وطن خود مى‏رفتند، در دیار غربت، ازدواج متعه‏اى مى‏کردند و دیر به وطن خود برمى‏گشتند. زنان این مسلمانان از دست شوهرانشان به عمر بن خطاب شکایت مى‏کردند و عمر بن خطاب هم براى این که این شوهران به خانواده خود برسند، نکاح متعه‏اى را منع کرد و دستور داد بیش از چهار ماه حق ندارند دور از خانواده خود باشند(همان. ). این‏ها توجیهاتى است که از سوى برخى اظهار شده است. نکته‏اى که باید به آن توجه شود این است که علماى اهل سنّت پیرو نهى عمر بن خطاب هستند و کار او را درست مى‏دانند و برخى از آنان همین الان ازدواج متعه‏اى را مانند زنا مى‏دانند و آن را زنا به حساب مى‏آورند و به خاطر زنا بودن آن را حرام مى‏دانند(المیزان، ج 4، ص 301، 306 و 310. ). ولى از دیدگاه فقه شیعه، متعه هیچ‏گونه اشکالى ندارد و اگر مرد و زنى به توافق برسند و موانعى در کار نباشد مى‏توانند ازدواج مُتعه‏اى کنند و اگر فرزندى از آنان به دنیا بیاید فرزند این پدر و مادر است. براى آگاهى بیشتر درباره متعه ر.ک: 1. المیزان، ج 4، ص 271 به بعد. 2. متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن. 3. الغدیر، ج 6. 4. زواج المتعه، نوشته سید جعفر مرتضى عاملى ——————————————————————————– 3/9456 بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :Dec 30 1899 12:0 / تاریخ ثبت :Dec 30 1899 12:0 / نام س ک: برادر مجید بختیاری سن : / جنس : / دانشگاه: مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: کلام و دین پژوهی – -تاریخ – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: دو (متعه )ای که عمر حرام کرد چیست و چه فرقی با هم دارند؟ جواب زرنگار: دو متعه‏اى که عمر به خطاب تحریم کرد عبارتند از متعه الحج و متعه النکاح معناى متعه‏ى حج و متعه‏ى نکاح. کلمه‏ى «متعه» به معناى لذت بردن و سود بردن است، (مجمع البحرین و صحاح اللغه). متعه الحج به معناى لذت بردن خاصى است که در حج است و متعه النکاح به معناى لذت بردن خاصى است که در نکاح است. متعه النکاح را «متعه النساء» هم مى‏گویند. توضیح متعه‏ى حج کسانى که دور از مکه هستند مانند مردم ایران، وقتى که به حج مى‏روند وظیفه‏شان این است که اول چند عمل انجام مى‏دهند و پس از انجام آن عمل آزاد مى‏شوند و پس از آنکه هشتم ذى حجه رسید دوباره اعمال دیگرى دارند و آنها را انجام مى‏دهند. در بین این دو نوع اعمال، این حاجى‏ها که از راههاى دور آمده‏اند، مى‏توانند هر کار لذتبخشى را انجام دهند. این لذّتى را که در بین عمره و حج مى‏برند، متعه الحج مى‏نامند. اعمال عمره تمتّع به این صورت است: 1. احرام در یکى از میقاتها 2. طواف خانه خدا 3. دو رکعت نماز طواف 4. سعى بین صفا و مروه 5. تقصیر، (تحریر الوسیله، ج 1، ص 405، جواهر 18، ص 3). وقتى که این اعمال را انجام دادى، از احرام خارج مى‏شوى و حالا مى‏توانى هر گونه لذتى خواستى ببرى. پس از انجام این اعمال همه‏ى چیزهایى که با احرام حرام شده بود، حلال مى‏شود. اگر ده روز مانده به اول ذى حجه به مکه رسیدى و این چند عمل را در مدت یکى دو ساعت انجام دادى، پس از آن باید صبر کنى تا هشتم ذى حجه برسد و از آن روز تا هشتم ذى حجه آزاد هستى و مانند خود مردم مکه هستى. مى‏توانى زن بگیرى، اگر زن دارى مى‏توانى لذتهاى جنسى ببرى و امثال اینگونه لذتها. وقتى که هشتم ذى حجه رسید دوباره احرام مى‏بندى و اعمال حج تمتع را شروع مى‏کنى. عمر بن خطاب این آزادى را تحریم کرد و گفت: کسى حق ندارد بین عمره و حج آزاد شود و لذتهاى جنسى و مانند آن ببرد بلکه باید از اول تا آخر محرم بماند و در پایان اعمال حج، آزاد شود. ولى از دیدگاه مکتب اهلبیت، حاجى‏هایى که از راههاى دور مى‏آیند، بین این دو مُحِل مى‏شوند. یعنى از احرام خارج مى‏شوند و آنچه با احرام حرام شده بود، حلال مى‏شود. توضیح متعه‏ى نساء متعه النساء یا متعه النکاح این است که اگر زنى شوهر نداشته باشد بخواهد با مردى بطور موقّت ازدواج کند، این زن مى‏تواند با آن مرد ازدواج کند و یا اگر مردى بخواهد با زنى بطور موقت ازدواج کند و آن زن شوهر نداشته باشد، این مرد مى‏تواند با آن زن ازدواج کند و وقتى که آن مدت تمام شد ازدواج پایان مى‏پذیرد و دیگر به یکدیگر مَحرم نیستند. حتى انسان مى‏تواند با اهل کتاب هم اینگونه ازدواج بکند. از دیدگاه اسلام مرد و زن در این امر آزادند. عمر بن خطاب این آزادى را هم تحریم کرد و گفت هیچ زن و مردى حق ندارند به این صورت ازدواج کنند. از نظر مکتب اهلبیت اینگونه ازدواج صحیح و هیچ اشکالى ندارد و آن زن موقتا زن این مرد است و این مرد موقتا شوهر آن زن است و اگر در این مدت آن زن حامله شد، بچه، حلال‏زاده و بچه همین مرد و زن است. در زمان رسول خدا متعه‏ى نساء حلال بوده و اشکالى نداشت و تحریم عمر بر خلاف سنت رسول خدا بود. روایات اهل سنت درباره‏ى متعه‏ى نساء و متعه‏ى حج از عمر بن خطاب روایت شده که گفت: «متعتان کانتا على عهد رسول الله و أنا انهى عنهما و اعاقب علیهما: متعه الحج و متعه النساء؛ در زمان پیامبر، دو متعه وجود داشت و من از آن دو متعه نهى مى‏کنم و هر کس را که به آن دو متعه مرتکب شود، کیفر مى‏دهم: متعه‏ى حج و متعه‏ى نساء»، (الغدیر، ج 6، عربى، ص 298، ح 2 به نقل از منابع اهل سنّت). همچنین عمر گفت: «ثلاث کنّ على عهد رسول الله و أنا محرمهنّ و معاقب علیهنّ: «متعه الحج» و «متعه النساء» و «حىّ على خیر العمل» فى الاذان؛ سه چیز در زمان پیامبر وجود داشت و من حرام کننده‏ى آنها و کیفردهنده آنها هستم: متعه‏ى حج، متعه‏ى نساء و حى على خیر العمل گفتن در اذان نماز»، (همان، ص 301 به نقل از منابع اهل سنت». محمد بن عبدالله بن حارث بن نوفل بن عبدالمطلب مى‏گوید: در آن سال که معاویه به حجّ آمده بود، نزد سعد بن ابى وقّاص و ضحاک بودم. آن دو درباره‏ى متعه‏ى حج با هم گفتگو مى‏کردند. ضحاک گفت: جز آنکس که جاهل به دستور خداست، دست به متعه‏ى حج نمى‏زند. سعد بن ابى وقاص به ضحّاک گفت: برادرم! بد گفتى. ضحاک گفت: بد نگفتم زیرا که عمر بن خطاب از متعه‏ى حج نهى کرده است. سعد گفت: پیامبر به این عمل دست زد و ما هم به همراه او چنین عمل کردیم، (الموطّأ، مالک بن انس، ص 233، ح 60، چاپ دار الکتاب العربى، کتاب الحج، سنن نسائى، ج 5 ـ 6، بشرح سیوطى، ص 152، چاپ اول). در سنن ابن ماجه آمده است: عمر گفت: من مى‏دانم که پیامبر و اصحاب آن حضرت به متعه‏ى حج دست مى‏زدند و لکن من خوشم نمى‏آید که حاجى‏ها در حالى که با همسران خود ارتباط پیدا کرده، غسل جنابت کرده‏اند و قطرات آب از سرشان مى‏ریزد، به عبادت خدا مشغول باشند، (سنن ابن ماجه، ج 2، ص 992، ح 2979، سنن نسائى، ج 5 ـ 6، ص 153). این روایات مى‏رساند که متعه‏ى حج و متعه نساء در عصر پیامبر آزاد بود و پیامبر و یارانش در ایام حج از این عمل استفاده مى‏کردند و هم در غیر ایام حج از این عمل استفاده مى‏کردند. تحریم این دو کامیابى، بر خلاف سنت پیامبر و یارانش است. مسلمانان حق ندارند بر خلاف دستور خدا و پیامبر خدا عمل کنند. در صحیح مسلم آمده است: ابن عباس ما را به متعه‏ى حج فرمان مى‏داد و ابن زبیر از متعه‏ى حج نهى مى‏کرد، (صحیح مسلم بشرح نووى، ج 7ـ8، جزء 8، باب متعه‏ى حج، ص 401، ح 2939). در سنن نسائى آمده است: ابن عباس گفت: از عمر بن خطاب شنیدم که مى‏گوید: سوگند به خدا من شما را از متعه‏ى حج نهى مى‏کنم و مى‏دانم که متعه‏ى حج در قرآن آمده و پیامبر اسلام، آن را پیاده کرده است، (سنن نسائى، ج 5ـ6، ص 153). در سنن ترمذى آمده است: عمر بن خطاب از متعه‏ى حج نهى کرد، (سنن ترمذى، ج 3، ص 184، ح 823). در حدیث دیگرى از همین سنن آمده است: عبدالله بن عمر گفت: متعه حج حلال است. مرد شامى گفت: پدر تو که آن را تحریم کرده است. عبدالله گفت: پدرم از آن نهى کرده و پیامبر به آن عمل کرده است. حالا تو مى‏گویى من چه کنم؟! نهى پدرم را عملى کنم یا سنت پیامبر را پیاده کنم. من سنّت پیامبر را مى‏گیرم، (همان، ح 824). در صحیح مسلم آمده است: قیس به نقل از عبدالله مى‏گوید: به همراه پیامبر در حال جنگ بودیم و زن به همراه نداشتیم. به پیامبر پیشنهاد دادیم که خود را اخته کنیم. پیامبر ما را از این عمل نهى کرد و اجازه داد موقتا با زنها ازدواج کنیم، (صحیح مسلم بشرح نووى، ج 9 ـ 10، جزء 9، کتاب النکاح، ص 182، ح 3396 ـ 11/1). ابى نصره مى‏گوید: نزد جابر بن عبدالله انصارى بودم. یک نفر آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبیر در متعه‏ى حج و متعه‏ى نساء با هم اختلاف کرده‏اند. جابر گفت: ما در زمان پیامبر از هر دو متعه بهره‏مند مى‏شدیم، سپس عمر از هر دو نهى کرد، (همان، حدیث 3403 ـ 17/8). براى آگاهى بیشتر از این مسأله مورد اختلاف بین شیعه و سنى به کتاب «الغدیر» نوشته علامه امینى مراجعه کنید. جلد ششم الغدیر درباره‏ى این مسأله بطور کامل بحث کرده است، الغدیر ترجمه فارسى هم دارد . ——————————————————————————– 4/9146 / تعداد سوال: 4/بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :Dec 30 1899 12:0 / تاریخ ثبت :Dec 30 1899 12:0 / نام س ک: برادر مهدی اشرفی سن : / جنس : / دانشگاه: مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: کلام و دین پژوهی – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: چرا در زمان خلفا مردم بدعتهای را که عمر و امثال او می گذاشتند قبول می کردند و نسبت به حضرت علی (ع ) دشمن داشتند؟ جواب زرنگار: برای روشن شدن پاسخ به مطالب زیر دقت فرمائید: مطلب اول : اینگونه نبوده است که بدعت های پس از وفات پیامبر توسط همگان پذیرفته شده باشد. بر عکس , این بدعت ها از سوی برخی با مخالفت مواجه می شده است . اما این سخن صحیح است که به هر حال آنچه به عنوان دین رسمی (دین مطابق مکتب خلفا) ترویج و تبلیغ می شد و امروز نیز اکثریت مسلمانان متدین به آن هستند آمیخته با این بدعت هاست . در اینجا به نمونه هایی از مخالفت با بدعت های یاد شده اشاره می کنیم . 1. ازدواج موقت (متعه ) و نیز تمتع زن و شوهر از یکدیگر بین عمره و حج تمتع از احکامی است که در زمان پیامبر اکرم (ص ) و خلیفه اول عمل می شد ولی در زمان عمر ممنوع گشت . در حالی که در مقابل عمر, بسیاری با این منع مخالف بودند مانند ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری که مخالفت او با حرمت متعه در روایات متعددی وارد شده است , (ر.ک : صحیح مسلم , ج 1, ص 395 و حتی عبدالله بن عمر, فرزند خلیفه ی دوم نیز متعه را قبول داشت . ر.ک : صحیح الترمذی , ج 3, ص 184; الشهید الثانی الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه , ج 5, ص 283. و نیز ر.ک : بحارالانوار, ج 30, ص 448 – 452). 2. در روایت است که مردم در کوفه بر حضرت علی (ع ) اجتماع کردند و از او خواستند امامی برای نماز نافله ی شهر رمضان قرار دهد, حضرت علی (ع ) آنها را از این کار منع کرد و به آنان گفت که جماعت نافله رمضان خلاف سنت است . مردم از گرد او پراکنده شدند و خودشان امامی را برای جماعت نافله رمضان قرار دادند. حضرت امیر, امام حسن را به مسجد فرستاد تا جلوی جماعت آنان را بگیرد. هنگامی که امام حسن به مسجد نزدیک شد مردم جلوی در مسجد تجمع کرده فریاد »واعمراه « سر دادند, (بحارالانوار, ج 31, صص 8 – 7; الشافی , ج 4, ص 219). علت این که شیعیان – با وجود اعتقاد به بدعت بودن بسیاری از رفتارهای خلفای سه گانه – دست به یک مبارزه ی همه ی جانبه نمی زدند و پیروی از سیاست رهبرشان حضرت امیر(ع ) بوده است . شرایط خاص دوران پس از وفات پیامبر اکرم (ص ) اقتضا می کرد وحدت مسلمانان شکسته نشود و حکومت نوپای اسلامی در برابر دشمنان داخلی و خارجی تقویت شود. مطلب دوم : در مکتب فقهی اهل سنت نکاتی وجود دارد که زمینه پذیرش اینگونه بدعت ها را فراهم ساخته است , از آنجا که این نکات در مکتب تشیع پذیرفته نیست پذیرش این بدعت ها برای شما بسیار عجیب جلوه می کند. در اینجا به چند نکته از این نکات اشاره می کنیم : 1. اهل سنت اجتهاد صحابه را در موضوعاتی که آیه و روایاتی در آن وارد نشده باشد حجت می دانند و مانند قول و رفتار پیامبر به آن تمسک می کنند. 2. اهل سنت بدعت را به پنج قسم بدعت واجب حرام مستحب مکروه و مباح تقسیم می کنند. بخشی از بدعت های عمر از سنخ بدعت های مستحب است . مانند نماز جماعت نافله ی شبهای رمضان , (ر.ک : ابن حجر, فتح الباری , ج 4, ص 219; جلال الدین سیوطی , شرح سنن نسائی , ج 3, ص 189). 3. اهل سنت تشریع برخی از احکام به دست پیامبر اکرم را ناشی از وحی الهی نمی دانند لذا کم و زیاد کردن در آن را مخالفت با وحی نمی دانند. مثلا” در تشریع اذان , بسیاری از آنان معتقدند اذان را خدا به پیامبر وحی نکرد بلکه پیامبر می خواست مردم را برای نماز خبر کند ولی راه های موجود در مکتب یهود و مسیح را (یعنی بوق و ناقوس ) نمی پسندید, در این هنگام عبدالله بن زید شکل اذان را خواب دید و به پیامبر خبر داد و پیامبر هم آن را پذیرفت . بعدا” عمر بن خطاب نیز گفت من هم همان خواب را دیده ام . وقتی از دیدگاه اهل سنت اصل تشریع اذان در زمان رسول الله به خواب عبدالله بن زید و عمر بن خطاب باشد, اضافه کردن »الصلاه خیر من النوم « در اذان در زمان خلیفه دوم امر عجیبی نیست , (ر.ک : عبدالحسین شرف الدین , اجتهاد در مقابل نص , ترجمه علی دوانی , انتشارات غدیر, ص 232). 4. برخی از بدعت های عمر که غیرقابل توجیه (حتی به مکتب اهل سنت ) بود توسط جعل روایاتی توجیه شد. مثلا” نکاح موقت که به تصریح بسیاری از مفسرین و فقهای اهل سنت مانند بخاری , مسلم , احمد حنبل , طبری , ابو داود, ابن براج , ابن انباری , بیهقی , حاکم نیشابوری , زمخشری , قرطبی , فخررازی , نووی , بیضاوی , ابن حبان , ابن کثیر, سیوطی , شوکانی , آلوسی و… در زمان پیامبر مشروع بوده و رواج داشته , توسط عمر ممنوع شد. این نکاح در قرآن در سوره نسائ آیه 24 وارد شده است و دلیلی بر نسخ آن وجود ندارد. برخی برای توجیه منع عمر از نکاح موقت آن آیه را در زمان رسول الله منسوخ می دانند و برای این مطالب روایاتی نیز جعل کرده اند, (ر.ک : بحارالانوار, دار الفقه للطباعه و النشر, ج 30, صص 448 – 452). 5. پس از وفات پیامبر فاجعه ای در دین رخ داد که آثار آن تا امروز نیز باقی است و آن فاجعه , منع کتابت حدیث است . در زمان ابوبکر, از سوی خلافت دستور داده شد هر چه حدیث از پیامبر اکرم وجود دارد جمع آوری و سوزانده شود و فقط به قرآن تمسک شود. این محدودیت از سوی دستگاه خلافت (بجز چند سال خلافت حضرت علی (ع ) و آن هم فقط در محدوده ی تحت سلطه ) تا سال 100 هجری (خلافت عمر بن عبدالعزیز) برقرار بود و پس از او بود که کتابت حدیث آزاد شد. در این نود و چند سال بسیاری از اقوال و رفتار پیامبر تحریف شد. مجامع روایی اهل سنت نیز پس از این دوره نوشته شده است و لذا انباشته از روایات ضعیف و ساختگی است , (ر.ک : رسول جعفریان , تاریخ سیاسی اسلام , ج 2, ص 82 و 597; علامه مرتضی عسکری , معالم المدرستین , ج 2, ص 44; طبقات ابن سعه , ج 5, ص 140; فتح الباری , ج 1, ص 218). 6. سلطه ی دستگاه خلافت در میان مردم باعث پذیرش برخی از بدعت های آنان بوده است . مثلا” سلطه ای که عثمان خلیفه ی سوم داشت باعث شد تغییراتی که در وضوی پیامبر ایجاد کرد مورد پذیرش مردم قرار گیرد. او در جلسات متعددی از مردم اقرار گرفت که پیامبر اینگونه که من وضو می گیرم وضو می گرفت و همین اقرارها مدرک وضوی پیامبر شد و بعدا” توسط دستگاه اموی همین وضو ترویج داده شد و مخالفین آن جرائت ابراز مخالفت خود را نداشتند. در واقع اهل سنت مانند عثمان وضو می گیرند در حالی که تا پیش از خلافت عثمان مسلمانان در وضو اختلاف چندانی نداشتند و اهل سنت از زمان عثمان وضوی خود را عوض کردند, (ر.ک : وضوئ النبی من خلال ملابسات التشریع , علی الشهرستانی , النشر مشعر). مطلب سوم : در سؤال خود نوشته اید: »و اینهمه نسبت به حضرت امیر(ع ) دشمنی دارند« باید توضیح دهیم که اهل سنت به دو نکته احساس دشمنی با حضرت امیر(ع ) را ندارند. نکته ی اول : از دیدگاه اهل سنت اختلاف چندانی میان حضرت علی (ع ) و خلفای پیشین آن حضرت وجود ندارد. سیره حضرت علی که اهل سنت می شناسند با آنچه شیعه نسبت به آن حضرت معتقد است بسیار فرق دارد. از دیدگاه آنان (لااقل عوام آنان ) حضرت علی مانند عثمان پاهای خود را در وضو می شست ; و مانند عمر نماز نافله ی رمضان را به جماعت می خواند; و حتی هیچگونه ظلمی از ناحیه ی عمر به فاطمه زهرا و آن حضرت نشده بود تا میان آنان دشمنی باشد. آنان در این موارد به روایات جعلی تمسک می کنند, (برای نمونه برای شستن پا در وضو ر.ک : مسند احمد, موئسسه التاریخ العربی , دار احیاء التراث العربی , مسند علی بن ابی طالب , حدیث 626; البته روایات مسح پا توسط حضرت علی و بسیاری از صحابه ی دیگر نیز در مجامع روایی آنان فراوان است ). نکته ی دوم : اهل سنت اجتهاد را برای صحابه جائز می دانند و این حق را برای آنان قائلند, اگر چه اجتهاد و صحابه مخالف صریح سنت پیامبر(ص ) باشد. این مسأله باعث می شود اختلاف نظر میان صحابه , از دیدگاه اهل سنت , امری طبیعی و جائز و مشروع باشد و همین نکته باعث می شود آنان به دو صحابی که با هم اختلاف نظر دارند به یک مقدار اعتقاد داشته باشند, (باید توجه داشت که شیعه معقتد نیست که علم حضرت علی (ع ) از روی اجتهاد است بلکه علم او را معصوم از خطا می داند). نکته آخر آن که حضرت امیر(ع) در موارد گوناگون مستقیم و غیرمستقیم در برابر خلفای غاصب موضع می گرفت هر چند که برای حفظ اصل اسلام و بقای آن دست به شمشیر نبرد مگر در عصری که خود خلافت رسمی را بر عهده داشت که با جنگ هایی چون صفین و نهروان و جمل روبرو شد. اما به هر حال حضرت کم و بیش در برابر بدعت ها و خلاف های خلفا عکس العمل نشان می داد و اگر نمی توانست در مقام عمل از آنها جلوگیری کند بدین علت بود که حضرت غریب و مظلوم شده و طبعا اکثریت مردم با آن بزرگوار همراه نبودند و ایشان در حال «تقیه» به سر می بردند تا اصل قرآن و اسلام از خطر اضمحلال محفوظ بماند. خطبه های فراوانی که در نهج البلاغه آمده گوشه هایی از دلایل سکوت و رازهای دل آن حضرت بازگو شده است. ———- 2/1349 بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :Dec 30 1899 12:0 / تاریخ ثبت :Dec 30 1899 12:0 / نام س ک: سن : / جنس : / دانشگاه: مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: تاریخ و سیره – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: آیا مدرکی از اهل سنت وجود دارد که عمر لفظ (حی علی خیر العمل ) را عوض کرده باشد؟ جواب زرنگار: به کتاب کنزالعمال ج 8 ص 355 مراجعه فرمایید. البته در غیر این منبع در منابع تاریخى دیگر نیز این مطلب آمدهاست که عمر به جهت آن که مسلمانان درشرایطى که جهاد امر خطیرى بود نماز را بهترین عمل ندانند دستور داد دراذان صبح جمله (الصلوه خیر من النوم) اضافه گردد. ——————————————————————————–

دکمه بازگشت به بالا