ازدواج موقت و بدعت در آن
پرسش : ازدواج موقت و بدعت در آن.
پاسخ : نسخ حکم نکاح منقطع و عدم آن یکى از موارد اختلافى بین اهل سنت و شیعیان است. چرا که گروه اول معتقدند این تأسیس حقوقى توسط پیامبر اسلام به دستور خداوند متعال قرار داده شد لیکن به جهت گذشتن و سپرى شدن آن وضع خاص توسط خلیفهى دوم نسخ گردید. این عده در اثبات اعتقادشان به ادلهى سه گانهى قرآن، سنت و اجماع نیز استناد مىکنند. در مقابل، گروه دوم یعنى شیعیان معتقدند حکم الهى قابل نسخ توسط هیچ کسى دیگر نیست و فقط پیامبر مىتواند حکم را نسخ کند و عمر بن الخطاب قادر به چنین عملى نبوده است. فلذا این عده حکم نکاح منقطع را تا به امروز جارى و سارى مىدانند و در جاى خودش بطور مفصل به ادلهى اهل سنت پاسخ مىدهند. قانون مدنى ایران نیز چون تحت تأثیر فقه شیعه بوده است از ابتداء تا به امروز نکاح منقطع را به رسمیت شناخته است. شما هم اکنون در مواد 1075: 1076، 1077، 1113، 1152 مىتوانید بطور صریح نص قانونى را در این مورد ملاحظه نمائید. پس بدین ترتیب نکاح منقطع در قانون مدنى ایران یک تأسیسى است شناخته شده و رسمى و غیر قابل خدشه. علیرغم پذیرش این نوع نکاح در شرع و قانون همواره بحث بین معتقدان و منتقدان این نوع ازدواج رواج داشته است. علت هم آنست که هر گروهى با دیدگاه خاص و از زاویهاى خاص به قضاوت مىنشیند. بنظر مىآید براى قضاوت نمودن بین این دو عقیده و اشراف به بحث لازم باشد ادلهى هر گروه را مورد بررسى قرار دهیم: الف: ادلهى منتقدین نکاح منقطع: 1. عدهاى این نوع ازدواج را راهى براى سوء استفاده دانستهاند. این عده همیشه پیرمرد پول دارى را تصور مىکنند که براى خوشگذرانى، دخترى را صیغه مىکند و بعد از ارضاء شهواتش او را رها مىسازد، یا مرد زندارى که بىاعتناء به خانوادهاش هر روز بدنبال یک زیباروئى است که بتواند او را اسیر کند و کام گیرد و… در جواب این عده همین بس که، همهى آزادیهاى قانونى و تأسیسهاى حقوقى مىتوانند مورد سوء استفاده قرار گیرند فى المثل حق رانندگى که یک حق مشروع و پسندیدهاى است توسط یک عدهاى به بدترین نحو مورد استفاده قرار مىگیرد و حتى منجر به وارد آمدن خسارت جانى و مالى مىشود. پس بدین ترتیب باید گفت حق رانندگى یک امرى مذموم و پلید است در حالى که چنین نیست. پس ملاحظه مىفرمائید اگر عدهاى از این نهاد حقوقى به جهت سوء استفاده بهرهبردارى مىکنند این امر خدعشهاى به اصل آن نهاد وارد نمىکند بلکه ایراد به خود این افراد یا گریزگاههاى قانونى و… وارد است. 2. عدهاى دیگر از مخالفین با تشبیه نکاح منقطع به کرایه و اجاره، سعى دارند که وانمود نمایند زنى که صیغه مىشود در واقع به اجارهى زوج خویش درآمده است و اینرا خلاف شأن زن مىدانند و این را سوء استفاده از زن دانستهاند. در جواب این عده باید عرض نماییم که اولاً آن چه که خلاف شأن زن است آن است که زن همچون کالائى بدون هیچ حق و حقوقى و بدون هیچ ضابطهاى مورد بهرهبردارى جنسى قرار گیرد یعنى دقیقا آن چه که در دنیاى غرب اتفاق مىافتد یا آن چه که در نزد افراد لاابالى و بىبند و بار در مشرق زمین مىگذرد. این که زن این چنین مورد سوء استفاده قرار گیرد، خلاف شأن زن است یا این که او به طور قانونى و مشروع با حفظ حقوقش به استمتاعاتش دسترسى نماید؟ ثانیا: به فرض که عقد نکاح منقطع در مواردى شبیه عقد اجاره باشد، آیا این دلیل مىشود که این دو عقد یکى باشند؟ در حالى که مىدانیم این دو عقد در خیلى از اوصافش با یکدیگر متفاوتند. ثالثا: نکتهاى که مخالفین از آن غفلت ورزیدهاند آن است که ایشان گمان مىکنند در عقد نکاح منقطع فقط مرد است که بهره مىبردو زن در اینجا هیچ بهرهاى نمىبرد در حالى که بهرهمندى ایندو طرفینى است. و همانطور که زن در مقابل مرد تکالیفى دارد، حقوقى نیز دارد و برعکس. 3. عدهاى دیگر متعه و نکاح منقطع را سدى در جهت تشکیل خانواده مىدانند. چرا که افراد اگر براى ارضاء نیازهایشان به سهولت دسترسى به دیگرى داشته باشند انگیزهشان براى تشکیل دائمى خانواده کم مىشود. V}(اسماعیل هادى، دورنماى حقوقى ازدواج موقت، ص 90 ـ 75).{v ما به این دسته مىگوییم همانطورى که شما با دید منفى نگاه مىکنید و این امر را سدى براى تشکیل خانواده مىدانید ما از زاویهى مثبت به این نهاد مىنگریم و آنرا زمینهساز تشکیل خانوادهى دائمى مىدانیم که بعدا توضیح بیشترى مىدهیم. بدین ترتیب ملاحظه مىشود مبناى اکثر استدلال مخالفین همان سوء استفادههایى است که از این نوع ازدواج مىشود که در قسمت 1 جواب این امر داده شد. ب. ادلهى موافقین نکاح منقطع: 1. عدهاى از موافقین معتقدند که در اجتماعى که دسترسى به ازدواج دائم روز به روز مشکلتر مىشود، ازدواج موقت راهکار مناسبى است تا افراد بتوانند در کنار یکدیگر به آرامش برسند و بدین ترتیب متعه مانع رواج فساد و فحشاء مىشود. 2. اگر این نوع ازدواج در غیاب نکاح دائم تجویز نشود افراد براى ارضاء روحى و جنسى خویش به روابط آزاد و نامشروع روى مىآورند و بدیهى است که این روابط آزاد از هیچ انضباط و نظم و تعهدى نمىتواند برخوردار باشد. در حالى که نکاح منقطع براى طرفین تعهد و مسؤولیت ایجاد مىکند. بفرض زن از زوج مىتواند طلب نفقه کند یا این که مشخص کند اگر فرزندى حاصل شد، تکلیف او چگونه باشد. که هر یک از این مسؤولیتها مىتواند ضمانت قانونى داشته باشد. اما در مقابل تصور کنید اگر این ضوابط موجود نباشد، فرزندى که حاصل مىشود تکلیفاش چیست؟ در اینجا مرد مىتواند این فرزند را به مرد دیگرى نسبت دهد و از پذیرفتن مسؤولیت او شانه خالى کند. به همین جهت است که در کشورهاى پیشرفتهى دنیا کانونهائى وجود دارد تا چنین فرزندانى را سرپرستى کند. آیا این وضع را مىپسندید؟ 3. کسانى که نمىتوانند بار مسؤولیت پیمان دائم را بر دوش بکشند، عقد منقطع بهترین راه براى ارضاء جنسى آنها است فلذا است که حسن این نوع نکاح از دیدگاه برتراند راسل دانشمند معروف انگلیسى نیز مخفى نمانده است. او مىگوید: «در عصر حاضر بدون اختیار ازدواج به تأخیر مىافتد در حالیکه صد تا دویست سال قبل تحصیلات دانشجو در هر رشتهاى که بود 18 سالگى تمام مىشد… اما در حال حاضر از سن بلوغ تا 30 سالگى که فرد آمادگى براى زندگى حاصل مىکند (یعنى 15 سال) مىگذرد که دقیقا دوران بحران جوانى و نمو غریزهى جنسى است… براى مقابله با این بحران و پاسخگوئى به نیازهاى جنسى در حالیکه فرد نمىتواند مسؤولیت زندگى دائمى را بپذیرد، چه باید کرد؟ یا باید جوانان را از تحصیل محروم کردو آنها را مجبور نمود که در جوانى ازدواج کنند که این معقول نیست یا باید به آنها اجازه دهیم قواى غریزى خویش را در فاحشه خانهها مصرف نمایند که این مستلزم بروز عوارض روحى و امراض مقاربتى است، پس فقط یک راه باقى مىماند و آن ازدواج موقت است.» V}(حسین صفائى، اسدالله امامى، حقوق خانواده صفحهى 22).{v 4. دختر و پسرى که مىخواهند با یکدیگر ازدواج نمایند، لازم است که هر چه بیشتر و بهتر با خصوصیات یکدیگر آشنا شوند در همین راستا نکاح منقطع مىتواند یک دورهى آزمایشى براى ازدواج دائم باشد که افراد سنتى و مذهبى خیلى خوب از این نهاد مىتوانند استفاده کنند. این نوع ازدواج موقت در بین مسیحیان آمریکا نیز مورد توجه قرار گرفته است. V}(سید رضى شیرازى، بن بستهاى اجتماعى، صفحهى 16).{v اینک با تمام این اوصاف خود شما به قضاوت بنشینید و معایب و محاسن را در دو کفهى ترازو بگذارید و نظاره کنید که کفهى ترازو به نفع کدام گروه سنگین تر است؟ اما سئوال اینجاست که: با این همه محاسن و خوبیهائى که ازدواج موقت دارد و در واقع در غیاب ازدواج دائم بهترین راهکارى است که مىتوان ارائه کرد، پس چرا بازتاب اجتماعى آن پسندیده نیست و جامعه خصوصا بانوان با دید مثبت به آن نمىنگرند؟ در جواب به این سؤال مىتوان به علل زیر اشاره نمود: 1. سوء استفادهى برخى انسانها از این نوع ازدواج سبب شده است جلوهاى نامیمون از آن نهاد حقوقى بجاى بماند. و همین مسأله سبب شده که برخى منتقدین با متذکر شدن این سوء استفادهها اصل این نوع ازدواجها را زیر سئوال ببرند. 2. یکى از مهمترین علل آن است که، جامعهى امروزین ما هر بیشتر با فرهنگ غرب آشنا شده است در حالى که این فرهنگ یکى از ارکانش آنارشیسم و بىبند بارى جنسى است. طبق این آموزه بهرهمندى هر چه بیشتر و منفعت هر چه بالاتر از جنس مخالف بدون داشتن مسئولیتى در مقابل او مورد تأکید قرار مىگیرد و رائج مىشود. بدیهى است افرادى که با این فرهنگ مأنوس مىشوند یاد مىگیرند که تن به محدودیتى در خصوص روابط جنسى ندهند و خود را محصور به یک نفر ننمایند و در عین حال مسئولیتى نداشته باشند. این نکته را شما از طیف افرادى که با نکاح منقطع مخالفت مىکنند مىتوانید ملاحظه کنید که اینها در واقع افرادى هستند که عمدتا تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار دارند. 3. یکى دیگر از علل مخالفت عمومى با این نهاد حقوقى، تبلیغات منفى گروهها و افرادى است که در حول وحوش این نوع ازدواج مىنمایند. چرا که عدهاى هستند که قائل به ارتباط آزاد بین دختر و پسر مىباشند بدیهى است این عده چون منافعشان و یا اعتقاداتشان چنین ارتباطاتى را اقتضاء مىکند، پیرامون این نوع ازدواج تبلیغات منفى مىنمایند. 4. در این نوع ازدواج گمان بانوان آنستکه هیچ حق و حقوقى ندارند و به تعبیرى دیگر گمان مىکنند که صرفا استثمار آنها مورد نظر بوده است و چیز دیگرى بدست نمىآورند. و این امر سبب مخالفت ایشان با این نوع ازدواج مىشود. با این اوصاف ملاحظه مىفرمائید که برخى دختران و پسران در عین حالى که با افراد متعددى ارتباط دارند و روابط نزدیکى را نیز با ایشان برقرار مىکنند و احیانا لطمات روحى و جسمى متعددى نصیبشان مىشود اما حاضر نیستند که در طى یک عقد حقوقى و با ضمانت قانونى با یک نفر ارتباط منضبط و مسؤولیتآور داشته باشند. آیا فکر نمىکنید که این امر علتى جز احساسى برخورد نمودن بامسأله غرائز و ازدواج باشد؟ یا حتى شاید بتوان گفت: مخالفت برخى از ایشان بخاطر هواپرستى و شهوترانى باشد. ممکن است برخى بگویند صیغه بودن براى زندگى آینده یک دختر در صورت مطلع شدن شوهر آیندهاش مىتواند خطرآفرین باشد. که ما به این عده مىگوییم ارتباط قانونى با فردى که معلوم است کیست و از کجا آمده است خطرش بیشتر است یا ارتباط با افراد متعددى که بدون هیچ ضابطهاى به انجام رسیده و معلوم نیست که آنها چه کسى بودهاند و از کجا آمدهاند؟ با فوائدى که از ازدواج موقت برشمردیم بنظر مىرسد براى بسترسازى این امر باید به نکات زیر توجه نماییم: 1. فعالیت فرهنگى جهت روشن شدن اذهان جوانان با محسنات این تأسیس حقوقى و این که آن چه مخالفین مىگویند در واقع چیزى جز نگریستن به ظاهر ازدواج موقت و برداشتى سطحى از آن نمىباشد. 2. فعالیت فرهنگى در بین خانوادهها تا اولیاء بدانند این نوع ازدواج براى آن که فرزندانشان در آستانهى ازدواج یکدیگر را بهتر بشناسند بهترین روش است و یقینا اولویت دارد بر آشنایىهاى بدون ضابطه و نظارت. 3. فعالیت فرهنگى براى روشن شدن حقوق و تکالیف زوجین در این عقد، چرا که آن چه که در سطح عمومى مطرح است آن است که پسر در عقد موقت همه کاره است. در حالى که این تصور غلط است چرا که قانونگذار تا حدودى هر یک از شرایط و حقوق و تکالیف را براى زوجین معین نموده است اما این زوجین هستند که بدون اطلاع کافى مبادرت به این ازدواج مىکنند و در این بین حق یکى از طرفین ضایع مىشود در حالى که دختران خصوصا با دید کافى اگر اقدام به این نوع ازدواج نمایند قادر خواهند بود شروطى را در عقد بگنجانند که حق خود را تماما استیفاء نمایند از جملهى شروطى که مىشود مطرح نمود آنستکه شرط کنند در این ازدواج مباشرت جنسى نباشد و… 4. نمىتوان منکر شد که قانون در این زمینه نقصى ندارد. بهرحال ابهاماتى در قانون وجود دارد که هم سبب مىشود افراد کما هو حقه به حقوقشان دسترسى نداشته باشند و هم این که عدهاى سود جو سوء استفاده مىنمایند و از ابهامها، گریزگاه براى خود مىسازند. قانونگذار مىتواند با شفافیت قانون ازدواج موقت خدمت بزرگى در جهت گسترش آن نماید. در پایان حدیثى را از حضرت على(ع) ذکر مىکنیم: H}«ما کانت المتعه الا رحمه من الله رحم بها امه محمد(ص)؛ {H قانون متعه رحمتى است از طرف پروردگار بر امت محمد(ص)». راستى چه رحمتى بالاتر از این که انسان در ایام جوانى و غروبت خویش بتواند خویشتن را از وسوسههاى شیطانى و آتش شهوت رها سازد و در عین حال دچار عواقب نامطلوب سرکوب غریزه جنسى نیز نگردد که یکى از این طرق ازدواج موقت است. یکی از موانع و مشکلات جدی بعد فرهنگی این مسأله است که متأسفانه در جامعه ما ظرفیت پذیرش چندانی ندارد و لکن مهمتر از آن ریشه این بر نیافتن فرهنگی است و آن سوء استفاده مردان هوسباز لاابالی، لذا هرگونه قانون اگر بخواهد تصویب شود یا نهادی ایجاد شود باید در آن ساز و کار جلوگیری از هوسرانی و سوء استفاده نیز گرفته شود. —————————————————————————————————————————————————– 2/11114 / تعداد سوال: 3/نامه قبلی : / بازیابی : بلی / استخراج کننده : شریعتی / تاریخ دریافت :19/12/81 / تاریخ ثبت :26/1/82 / نام س ک: مهدی بنائی بروجنی سن : / جنس : مرد / دین : شیعه / دانشگاه: شهید رجایی تهران مدرک : / شهر: بروجن / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: تاریخ و سیره – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: در بحار، ج 8 قدیم، ص 287 از امام حسین(ع) نقل نموده است که فرمودند: «محل مقام ابراهیم که حضرت ابراهیم علیه السلام آن را قرار داد کنار دیوار کعبه بود و همچنان در آنجا بود تا آنکه اهل جاهلیت آنرا به محلی که اکنون در آنجاست تغییر مکان دادند. وقتی پیامبر(ص) مکه را فتح کرد آنرا بر محلی که حضرت ابراهیم(ع) قرار داده بود برگرداند و همچنان در آنجا بود تا عمر بن خطاب به حکومت رسید و پرسید چه کسی جای قبلی مقام ابراهیم را می داند؟ یک نفر گفت من با طنابی فاصله آن را گرفته ام و اکنون نزد من است. عمر گفت آنرا برای من بیاور. آن را آورد و اندازه گرفتند و به جای اولش که در زمان جاهلیت بود به گذاردند.» اگر چنین است پس چطور به نظر بعضی علما خط محوطه مجاز برای طواف مقام ابراهیم ذکر شده است؟ جواب زرنگار: درباره مقام ابراهیم، جای اصلی آن و تغییری که در آن داده شده چند قول هست. این اقوال را می توان به این صورت خلاصه کرد: قول اول: جای اصلی مقام ابراهیم(ع) کنار دیوار کعبه بود. اهل جاهلیت آن را به جای کنونی منتقل کردند. پیامبر اسلام دوباره آن را به کنار دیوار منتقل کرد و عمر بن خطاب، آن را دوباره به جای کنونی منتقل کرد. این قول، از روایات شیعه به دست می آید. در کتاب «الکعبه والحج فی العصور المختلفه»، ابوالقاسم زین العابدین، ص 171، به این قول اشاره کرده و آورده است: یکی از اقوال این است که حضرت ابراهیم(ع) مقام ابراهیم را به کعبه چسبانده بود و عمر بن خطاب از آنجا به جای کنونی منتقل کرده است. قول دوم: جای اصلی مقام ابراهیم، جای کنونی بود، در جاهلیت از ترس سیل آن را به دیوار چسباندند و در عهد پیامبر و ابوبکر به این صورت مانده بود ولی عمر بن خطاب آن را به جای کنونی که جای اصلی آن بود، منتقل کرد. ابوالقاسم زین العابدین به این هم اشاره کرده است. قول سوم: جای اصلی مقام ابراهیم همین جای فعلی بود، در جاهلیت، در عهد پیامبر، در عهد ابی بکر و در عهد عمر هم در همین جا بود. سیل آمد و مقام را برد و مردم مقام را روبروی در کعبه گذاشتند و عمر بن خطاب به جای اصلی برگردانید. ابوالقاسم زین العابدین این قول را هم آورده است. قول چهارم: سیل ام نهشل مقام ابراهیم را برد. مردم مقام را به دیوار کعبه چسباندند و عمر آن را به جای اصلی که همین جای کنونی است برگردانید. قول پنجم: مقام ابراهیم، بین در کعبه و مصلای آدم بود. پیامبر آن را به جای کنونی منتقل کرد. در ایام حکومت عمر بن خطاب سیل آن را برد. مردم آن را به دیوار کعبه چسباندند و عمر آن را به جایی که پیامبر در نظر گرفته بود آورد. قول ششم: ابوالقاسم قول دیگری به این صورت آورده است که مقام ابراهیم را حضرت ابراهیم به دیوار چسبانده بود و پیامبر اسلام به جای کنونی تغییر داد(الکعبه والحج فی العصور المختلفه، ص 171) صاحب جواهر هم روایتی از پسران غبسه و عرویه آورده که طبق آن کسی که مقام ابراهیم را در جای کنونی قرار داده، خود پیامبر اسلام است (جواهر، ج 19، ص 296) این قول ها جز قول اول، همه از روایات اهل سنت به دست می آید. امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) فرمود: در عصر رسول خدا مردم به دور کعبه و مقام ابراهیم طواف می کردند ولی شما الان بین مقام ابراهیم و کعبه طواف می کنید. امام اضافه کرد: «حد طواف در آن زمان و در این زمان یکی است و این حد عبارت است از جایی که مقام ابراهیم الان در آن است تا کعبه». ——————————————————————————– 6/10728 بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :0 / تاریخ ثبت :0 / نام س ک: آقاى بوستانى سن : / جنس : / دین : شیعه / دانشگاه: 0 مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – 0 / نوع دیتا: / گروه: تاریخ و سیره – 0 / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: چرا عمر ازدواج موقت را حرام کرد ؟ جواب زرنگار: آن چه از خود عمر بن خطّاب در این زمینه آمده چنین است: خوله دختر حکیم نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: ربیعه پسر امیّه زنى را به متعه گرفت و آن زن از آن مرد حامله شد. عمر بن خطّاب در حالى که خشمگین بود و رداى خود را مىکشید، از خانه خارج شد و گفت: این هم متعه. اگر پیش از نهى این کار را مىکرد سنگسارش مىکردم(المیزان، ج 4، ص 295، به نقل از تفسیر الدّر المنثور. ). سلمه بن امیّه زنى به نام سَلْمى را به مُتعه گرفت، این زن از او بچهدار شد. این مرد آن بچه را انکار کرد. این مسأله به عمر بن خطاب رسید و عمر بن خطاب مُتعه را تحریم کرد(همان، ص 296 به نقل از الاصابه. ). امّ عبدالله دختر ابىخیثمه مىگوید: مردى از شام آمد، به خانه من وارد شد و به من گفت: مجرّد بودن بر من سخت است، زنى را برایم پیدا کن تا او را به متعه بگیرم. من او را به زنى راهنمائى کردم. آن مرد نزد آن زن رفت و او را به متعه گرفت و چند نفر شاهد عادل هم براى این کار در نظر گرفت. مدتى را با آن زن ماند و به شام برگشت. عمر بن خطاب از این مسأله با خبر شد، کسى را دنیال من فرستاد و من نزد او رفتم. عمر بن خطاب از من پرسید: آن چه از تو شنیدهام درست است؟ گفتم: بله. گفت: هر وقت آن مرد به مدینه آمد مرا با خبر کن. وقتى که آن مرد از شام به مدینه آمد، عمر بن خطاب را با خبر کردم. عمر بن خطاب کسى را دنبال او فرستاد و آن مرد نزد عمر بن خطاب آمد. عمر بن خطاب از او پرسید: چرا این کار را کردى؟ آن مرد گفت: در زمان پیامبر دست به این کار مىزدم، پیامبر ما را منع نکرد، در زمان ابوبکر هم چنین مىکردم، او هم منع نکرد. در زمان خلافت تو هم این کار را مىکردم و تو ما را از این عمل نهى نکرده بودى. عمر بن خطاب گفت: قسم به آن که جانم به دست اوست، اگر پس از نهى از متعه، دست به این کار زده بودى سنگسارت مىکردم. این را به همه روشن کنید تا مرز ازدواج و زنا از هم مشخّص شود(همان، ص 296. ). این قضایا نشان مىدهد که نابسامانىهایى در مسأله متعه پیش آمده و موجب مشکلاتى شده بود و عمر بن خطاب براى حلّ این مشکلات، متعه را تحریم کرده است. در این مسأله علماى اهل سنّت و دیگران، دیدگاههایى را اظهار کردهاند. به عنوان نمونه به برخى از این دیدگاهها اشاره مىکنیم: 1ـ زندگى مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب، بسیار مرفّه گردید، مسلمانان در سایه ثروتهایى که به دست آوردند، روى به تمتّعات جنسى آوردند و پیامد این تحوّل این شد که بازار متعه رواج یافت و بازار ازدواج دائمى کساد شد. عمر بن خطاب براى حفظ بنیان خانواده، ازدواج متعهاى را تحریم کرد(متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن، نوشتهى دکتر محسن شفائى، ص 167، چاپ ششم، 1352 هجرى شمسى. ). 2ـ در سایهى پیشرفتها و پیروزىهاى نظامى، اسیران فراوانى به جزیرهالعرب آورده شدند. در میان اسیران دختران زیباروى زیادى وجود داشتند، مسلمانان به جاى ازدواج دائم، با این دختران ازدواج متعهاى مىکردند و عمر بن خطاب، از این عمل، مسلمانان را نهى کرد(همان. ). 3ـ مسلمانان به خاطر ثروتهاى فراوانى که به دست آوردند، به مکه مسافرت مىکردند، در مکه مدتها مىماندند، در این مدّت به خاطر دورى از خانواده خود، ازدواج متعهاى مىکردند و پس از مدتى به وطن خود بازمىگشتند. پس از ان از این زنان بچه به دنیا مىآمد، مادران بچهها، این بچهها را به بیتالمال تحمیل مىکردند. عمر بن خطاب متعه را نهى کرد تا بچههاى بىسرپرست، به وجود نیایند(همان. ). 4ـ مسلمانانى که به مکه مىرفتند، کنیزان را مىخریدند و آزاد مىکردند. پس از آزاد کردن آنها، با آنها ازدواج متعهاى مىکردند و عمر بن خطاب از این عمل نهى کرد(همان. ). 5ـ نیروهاى رزمى و غیر آنان که به خارج از وطن خود مىرفتند، در دیار غربت، ازدواج متعهاى مىکردند و دیر به وطن خود برمىگشتند. زنان این مسلمانان از دست شوهرانشان به عمر بن خطاب شکایت مىکردند و عمر بن خطاب هم براى این که این شوهران به خانواده خود برسند، نکاح متعهاى را منع کرد و دستور داد بیش از چهار ماه حق ندارند دور از خانواده خود باشند(همان. ). اینها توجیهاتى است که از سوى برخى اظهار شده است. نکتهاى که باید به آن توجه شود این است که علماى اهل سنّت پیرو نهى عمر بن خطاب هستند و کار او را درست مىدانند و برخى از آنان همین الان ازدواج متعهاى را مانند زنا مىدانند و آن را زنا به حساب مىآورند و به خاطر زنا بودن آن را حرام مىدانند(المیزان، ج 4، ص 301، 306 و 310. ). ولى از دیدگاه فقه شیعه، متعه هیچگونه اشکالى ندارد و اگر مرد و زنى به توافق برسند و موانعى در کار نباشد مىتوانند ازدواج مُتعهاى کنند و اگر فرزندى از آنان به دنیا بیاید فرزند این پدر و مادر است. براى آگاهى بیشتر درباره متعه ر.ک: 1. المیزان، ج 4، ص 271 به بعد. 2. متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن. 3. الغدیر، ج 6. 4. زواج المتعه، نوشته سید جعفر مرتضى عاملى ——————————————————————————– 3/9456 بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :Dec 30 1899 12:0 / تاریخ ثبت :Dec 30 1899 12:0 / نام س ک: برادر مجید بختیاری سن : / جنس : / دانشگاه: مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: کلام و دین پژوهی – -تاریخ – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: دو (متعه )ای که عمر حرام کرد چیست و چه فرقی با هم دارند؟ جواب زرنگار: دو متعهاى که عمر به خطاب تحریم کرد عبارتند از متعه الحج و متعه النکاح معناى متعهى حج و متعهى نکاح. کلمهى «متعه» به معناى لذت بردن و سود بردن است، (مجمع البحرین و صحاح اللغه). متعه الحج به معناى لذت بردن خاصى است که در حج است و متعه النکاح به معناى لذت بردن خاصى است که در نکاح است. متعه النکاح را «متعه النساء» هم مىگویند. توضیح متعهى حج کسانى که دور از مکه هستند مانند مردم ایران، وقتى که به حج مىروند وظیفهشان این است که اول چند عمل انجام مىدهند و پس از انجام آن عمل آزاد مىشوند و پس از آنکه هشتم ذى حجه رسید دوباره اعمال دیگرى دارند و آنها را انجام مىدهند. در بین این دو نوع اعمال، این حاجىها که از راههاى دور آمدهاند، مىتوانند هر کار لذتبخشى را انجام دهند. این لذّتى را که در بین عمره و حج مىبرند، متعه الحج مىنامند. اعمال عمره تمتّع به این صورت است: 1. احرام در یکى از میقاتها 2. طواف خانه خدا 3. دو رکعت نماز طواف 4. سعى بین صفا و مروه 5. تقصیر، (تحریر الوسیله، ج 1، ص 405، جواهر 18، ص 3). وقتى که این اعمال را انجام دادى، از احرام خارج مىشوى و حالا مىتوانى هر گونه لذتى خواستى ببرى. پس از انجام این اعمال همهى چیزهایى که با احرام حرام شده بود، حلال مىشود. اگر ده روز مانده به اول ذى حجه به مکه رسیدى و این چند عمل را در مدت یکى دو ساعت انجام دادى، پس از آن باید صبر کنى تا هشتم ذى حجه برسد و از آن روز تا هشتم ذى حجه آزاد هستى و مانند خود مردم مکه هستى. مىتوانى زن بگیرى، اگر زن دارى مىتوانى لذتهاى جنسى ببرى و امثال اینگونه لذتها. وقتى که هشتم ذى حجه رسید دوباره احرام مىبندى و اعمال حج تمتع را شروع مىکنى. عمر بن خطاب این آزادى را تحریم کرد و گفت: کسى حق ندارد بین عمره و حج آزاد شود و لذتهاى جنسى و مانند آن ببرد بلکه باید از اول تا آخر محرم بماند و در پایان اعمال حج، آزاد شود. ولى از دیدگاه مکتب اهلبیت، حاجىهایى که از راههاى دور مىآیند، بین این دو مُحِل مىشوند. یعنى از احرام خارج مىشوند و آنچه با احرام حرام شده بود، حلال مىشود. توضیح متعهى نساء متعه النساء یا متعه النکاح این است که اگر زنى شوهر نداشته باشد بخواهد با مردى بطور موقّت ازدواج کند، این زن مىتواند با آن مرد ازدواج کند و یا اگر مردى بخواهد با زنى بطور موقت ازدواج کند و آن زن شوهر نداشته باشد، این مرد مىتواند با آن زن ازدواج کند و وقتى که آن مدت تمام شد ازدواج پایان مىپذیرد و دیگر به یکدیگر مَحرم نیستند. حتى انسان مىتواند با اهل کتاب هم اینگونه ازدواج بکند. از دیدگاه اسلام مرد و زن در این امر آزادند. عمر بن خطاب این آزادى را هم تحریم کرد و گفت هیچ زن و مردى حق ندارند به این صورت ازدواج کنند. از نظر مکتب اهلبیت اینگونه ازدواج صحیح و هیچ اشکالى ندارد و آن زن موقتا زن این مرد است و این مرد موقتا شوهر آن زن است و اگر در این مدت آن زن حامله شد، بچه، حلالزاده و بچه همین مرد و زن است. در زمان رسول خدا متعهى نساء حلال بوده و اشکالى نداشت و تحریم عمر بر خلاف سنت رسول خدا بود. روایات اهل سنت دربارهى متعهى نساء و متعهى حج از عمر بن خطاب روایت شده که گفت: «متعتان کانتا على عهد رسول الله و أنا انهى عنهما و اعاقب علیهما: متعه الحج و متعه النساء؛ در زمان پیامبر، دو متعه وجود داشت و من از آن دو متعه نهى مىکنم و هر کس را که به آن دو متعه مرتکب شود، کیفر مىدهم: متعهى حج و متعهى نساء»، (الغدیر، ج 6، عربى، ص 298، ح 2 به نقل از منابع اهل سنّت). همچنین عمر گفت: «ثلاث کنّ على عهد رسول الله و أنا محرمهنّ و معاقب علیهنّ: «متعه الحج» و «متعه النساء» و «حىّ على خیر العمل» فى الاذان؛ سه چیز در زمان پیامبر وجود داشت و من حرام کنندهى آنها و کیفردهنده آنها هستم: متعهى حج، متعهى نساء و حى على خیر العمل گفتن در اذان نماز»، (همان، ص 301 به نقل از منابع اهل سنت». محمد بن عبدالله بن حارث بن نوفل بن عبدالمطلب مىگوید: در آن سال که معاویه به حجّ آمده بود، نزد سعد بن ابى وقّاص و ضحاک بودم. آن دو دربارهى متعهى حج با هم گفتگو مىکردند. ضحاک گفت: جز آنکس که جاهل به دستور خداست، دست به متعهى حج نمىزند. سعد بن ابى وقاص به ضحّاک گفت: برادرم! بد گفتى. ضحاک گفت: بد نگفتم زیرا که عمر بن خطاب از متعهى حج نهى کرده است. سعد گفت: پیامبر به این عمل دست زد و ما هم به همراه او چنین عمل کردیم، (الموطّأ، مالک بن انس، ص 233، ح 60، چاپ دار الکتاب العربى، کتاب الحج، سنن نسائى، ج 5 ـ 6، بشرح سیوطى، ص 152، چاپ اول). در سنن ابن ماجه آمده است: عمر گفت: من مىدانم که پیامبر و اصحاب آن حضرت به متعهى حج دست مىزدند و لکن من خوشم نمىآید که حاجىها در حالى که با همسران خود ارتباط پیدا کرده، غسل جنابت کردهاند و قطرات آب از سرشان مىریزد، به عبادت خدا مشغول باشند، (سنن ابن ماجه، ج 2، ص 992، ح 2979، سنن نسائى، ج 5 ـ 6، ص 153). این روایات مىرساند که متعهى حج و متعه نساء در عصر پیامبر آزاد بود و پیامبر و یارانش در ایام حج از این عمل استفاده مىکردند و هم در غیر ایام حج از این عمل استفاده مىکردند. تحریم این دو کامیابى، بر خلاف سنت پیامبر و یارانش است. مسلمانان حق ندارند بر خلاف دستور خدا و پیامبر خدا عمل کنند. در صحیح مسلم آمده است: ابن عباس ما را به متعهى حج فرمان مىداد و ابن زبیر از متعهى حج نهى مىکرد، (صحیح مسلم بشرح نووى، ج 7ـ8، جزء 8، باب متعهى حج، ص 401، ح 2939). در سنن نسائى آمده است: ابن عباس گفت: از عمر بن خطاب شنیدم که مىگوید: سوگند به خدا من شما را از متعهى حج نهى مىکنم و مىدانم که متعهى حج در قرآن آمده و پیامبر اسلام، آن را پیاده کرده است، (سنن نسائى، ج 5ـ6، ص 153). در سنن ترمذى آمده است: عمر بن خطاب از متعهى حج نهى کرد، (سنن ترمذى، ج 3، ص 184، ح 823). در حدیث دیگرى از همین سنن آمده است: عبدالله بن عمر گفت: متعه حج حلال است. مرد شامى گفت: پدر تو که آن را تحریم کرده است. عبدالله گفت: پدرم از آن نهى کرده و پیامبر به آن عمل کرده است. حالا تو مىگویى من چه کنم؟! نهى پدرم را عملى کنم یا سنت پیامبر را پیاده کنم. من سنّت پیامبر را مىگیرم، (همان، ح 824). در صحیح مسلم آمده است: قیس به نقل از عبدالله مىگوید: به همراه پیامبر در حال جنگ بودیم و زن به همراه نداشتیم. به پیامبر پیشنهاد دادیم که خود را اخته کنیم. پیامبر ما را از این عمل نهى کرد و اجازه داد موقتا با زنها ازدواج کنیم، (صحیح مسلم بشرح نووى، ج 9 ـ 10، جزء 9، کتاب النکاح، ص 182، ح 3396 ـ 11/1). ابى نصره مىگوید: نزد جابر بن عبدالله انصارى بودم. یک نفر آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبیر در متعهى حج و متعهى نساء با هم اختلاف کردهاند. جابر گفت: ما در زمان پیامبر از هر دو متعه بهرهمند مىشدیم، سپس عمر از هر دو نهى کرد، (همان، حدیث 3403 ـ 17/8). براى آگاهى بیشتر از این مسأله مورد اختلاف بین شیعه و سنى به کتاب «الغدیر» نوشته علامه امینى مراجعه کنید. جلد ششم الغدیر دربارهى این مسأله بطور کامل بحث کرده است، الغدیر ترجمه فارسى هم دارد . ——————————————————————————– 4/9146 / تعداد سوال: 4/بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :Dec 30 1899 12:0 / تاریخ ثبت :Dec 30 1899 12:0 / نام س ک: برادر مهدی اشرفی سن : / جنس : / دانشگاه: مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: کلام و دین پژوهی – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: چرا در زمان خلفا مردم بدعتهای را که عمر و امثال او می گذاشتند قبول می کردند و نسبت به حضرت علی (ع ) دشمن داشتند؟ جواب زرنگار: برای روشن شدن پاسخ به مطالب زیر دقت فرمائید: مطلب اول : اینگونه نبوده است که بدعت های پس از وفات پیامبر توسط همگان پذیرفته شده باشد. بر عکس , این بدعت ها از سوی برخی با مخالفت مواجه می شده است . اما این سخن صحیح است که به هر حال آنچه به عنوان دین رسمی (دین مطابق مکتب خلفا) ترویج و تبلیغ می شد و امروز نیز اکثریت مسلمانان متدین به آن هستند آمیخته با این بدعت هاست . در اینجا به نمونه هایی از مخالفت با بدعت های یاد شده اشاره می کنیم . 1. ازدواج موقت (متعه ) و نیز تمتع زن و شوهر از یکدیگر بین عمره و حج تمتع از احکامی است که در زمان پیامبر اکرم (ص ) و خلیفه اول عمل می شد ولی در زمان عمر ممنوع گشت . در حالی که در مقابل عمر, بسیاری با این منع مخالف بودند مانند ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری که مخالفت او با حرمت متعه در روایات متعددی وارد شده است , (ر.ک : صحیح مسلم , ج 1, ص 395 و حتی عبدالله بن عمر, فرزند خلیفه ی دوم نیز متعه را قبول داشت . ر.ک : صحیح الترمذی , ج 3, ص 184; الشهید الثانی الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه , ج 5, ص 283. و نیز ر.ک : بحارالانوار, ج 30, ص 448 – 452). 2. در روایت است که مردم در کوفه بر حضرت علی (ع ) اجتماع کردند و از او خواستند امامی برای نماز نافله ی شهر رمضان قرار دهد, حضرت علی (ع ) آنها را از این کار منع کرد و به آنان گفت که جماعت نافله رمضان خلاف سنت است . مردم از گرد او پراکنده شدند و خودشان امامی را برای جماعت نافله رمضان قرار دادند. حضرت امیر, امام حسن را به مسجد فرستاد تا جلوی جماعت آنان را بگیرد. هنگامی که امام حسن به مسجد نزدیک شد مردم جلوی در مسجد تجمع کرده فریاد »واعمراه « سر دادند, (بحارالانوار, ج 31, صص 8 – 7; الشافی , ج 4, ص 219). علت این که شیعیان – با وجود اعتقاد به بدعت بودن بسیاری از رفتارهای خلفای سه گانه – دست به یک مبارزه ی همه ی جانبه نمی زدند و پیروی از سیاست رهبرشان حضرت امیر(ع ) بوده است . شرایط خاص دوران پس از وفات پیامبر اکرم (ص ) اقتضا می کرد وحدت مسلمانان شکسته نشود و حکومت نوپای اسلامی در برابر دشمنان داخلی و خارجی تقویت شود. مطلب دوم : در مکتب فقهی اهل سنت نکاتی وجود دارد که زمینه پذیرش اینگونه بدعت ها را فراهم ساخته است , از آنجا که این نکات در مکتب تشیع پذیرفته نیست پذیرش این بدعت ها برای شما بسیار عجیب جلوه می کند. در اینجا به چند نکته از این نکات اشاره می کنیم : 1. اهل سنت اجتهاد صحابه را در موضوعاتی که آیه و روایاتی در آن وارد نشده باشد حجت می دانند و مانند قول و رفتار پیامبر به آن تمسک می کنند. 2. اهل سنت بدعت را به پنج قسم بدعت واجب حرام مستحب مکروه و مباح تقسیم می کنند. بخشی از بدعت های عمر از سنخ بدعت های مستحب است . مانند نماز جماعت نافله ی شبهای رمضان , (ر.ک : ابن حجر, فتح الباری , ج 4, ص 219; جلال الدین سیوطی , شرح سنن نسائی , ج 3, ص 189). 3. اهل سنت تشریع برخی از احکام به دست پیامبر اکرم را ناشی از وحی الهی نمی دانند لذا کم و زیاد کردن در آن را مخالفت با وحی نمی دانند. مثلا” در تشریع اذان , بسیاری از آنان معتقدند اذان را خدا به پیامبر وحی نکرد بلکه پیامبر می خواست مردم را برای نماز خبر کند ولی راه های موجود در مکتب یهود و مسیح را (یعنی بوق و ناقوس ) نمی پسندید, در این هنگام عبدالله بن زید شکل اذان را خواب دید و به پیامبر خبر داد و پیامبر هم آن را پذیرفت . بعدا” عمر بن خطاب نیز گفت من هم همان خواب را دیده ام . وقتی از دیدگاه اهل سنت اصل تشریع اذان در زمان رسول الله به خواب عبدالله بن زید و عمر بن خطاب باشد, اضافه کردن »الصلاه خیر من النوم « در اذان در زمان خلیفه دوم امر عجیبی نیست , (ر.ک : عبدالحسین شرف الدین , اجتهاد در مقابل نص , ترجمه علی دوانی , انتشارات غدیر, ص 232). 4. برخی از بدعت های عمر که غیرقابل توجیه (حتی به مکتب اهل سنت ) بود توسط جعل روایاتی توجیه شد. مثلا” نکاح موقت که به تصریح بسیاری از مفسرین و فقهای اهل سنت مانند بخاری , مسلم , احمد حنبل , طبری , ابو داود, ابن براج , ابن انباری , بیهقی , حاکم نیشابوری , زمخشری , قرطبی , فخررازی , نووی , بیضاوی , ابن حبان , ابن کثیر, سیوطی , شوکانی , آلوسی و… در زمان پیامبر مشروع بوده و رواج داشته , توسط عمر ممنوع شد. این نکاح در قرآن در سوره نسائ آیه 24 وارد شده است و دلیلی بر نسخ آن وجود ندارد. برخی برای توجیه منع عمر از نکاح موقت آن آیه را در زمان رسول الله منسوخ می دانند و برای این مطالب روایاتی نیز جعل کرده اند, (ر.ک : بحارالانوار, دار الفقه للطباعه و النشر, ج 30, صص 448 – 452). 5. پس از وفات پیامبر فاجعه ای در دین رخ داد که آثار آن تا امروز نیز باقی است و آن فاجعه , منع کتابت حدیث است . در زمان ابوبکر, از سوی خلافت دستور داده شد هر چه حدیث از پیامبر اکرم وجود دارد جمع آوری و سوزانده شود و فقط به قرآن تمسک شود. این محدودیت از سوی دستگاه خلافت (بجز چند سال خلافت حضرت علی (ع ) و آن هم فقط در محدوده ی تحت سلطه ) تا سال 100 هجری (خلافت عمر بن عبدالعزیز) برقرار بود و پس از او بود که کتابت حدیث آزاد شد. در این نود و چند سال بسیاری از اقوال و رفتار پیامبر تحریف شد. مجامع روایی اهل سنت نیز پس از این دوره نوشته شده است و لذا انباشته از روایات ضعیف و ساختگی است , (ر.ک : رسول جعفریان , تاریخ سیاسی اسلام , ج 2, ص 82 و 597; علامه مرتضی عسکری , معالم المدرستین , ج 2, ص 44; طبقات ابن سعه , ج 5, ص 140; فتح الباری , ج 1, ص 218). 6. سلطه ی دستگاه خلافت در میان مردم باعث پذیرش برخی از بدعت های آنان بوده است . مثلا” سلطه ای که عثمان خلیفه ی سوم داشت باعث شد تغییراتی که در وضوی پیامبر ایجاد کرد مورد پذیرش مردم قرار گیرد. او در جلسات متعددی از مردم اقرار گرفت که پیامبر اینگونه که من وضو می گیرم وضو می گرفت و همین اقرارها مدرک وضوی پیامبر شد و بعدا” توسط دستگاه اموی همین وضو ترویج داده شد و مخالفین آن جرائت ابراز مخالفت خود را نداشتند. در واقع اهل سنت مانند عثمان وضو می گیرند در حالی که تا پیش از خلافت عثمان مسلمانان در وضو اختلاف چندانی نداشتند و اهل سنت از زمان عثمان وضوی خود را عوض کردند, (ر.ک : وضوئ النبی من خلال ملابسات التشریع , علی الشهرستانی , النشر مشعر). مطلب سوم : در سؤال خود نوشته اید: »و اینهمه نسبت به حضرت امیر(ع ) دشمنی دارند« باید توضیح دهیم که اهل سنت به دو نکته احساس دشمنی با حضرت امیر(ع ) را ندارند. نکته ی اول : از دیدگاه اهل سنت اختلاف چندانی میان حضرت علی (ع ) و خلفای پیشین آن حضرت وجود ندارد. سیره حضرت علی که اهل سنت می شناسند با آنچه شیعه نسبت به آن حضرت معتقد است بسیار فرق دارد. از دیدگاه آنان (لااقل عوام آنان ) حضرت علی مانند عثمان پاهای خود را در وضو می شست ; و مانند عمر نماز نافله ی رمضان را به جماعت می خواند; و حتی هیچگونه ظلمی از ناحیه ی عمر به فاطمه زهرا و آن حضرت نشده بود تا میان آنان دشمنی باشد. آنان در این موارد به روایات جعلی تمسک می کنند, (برای نمونه برای شستن پا در وضو ر.ک : مسند احمد, موئسسه التاریخ العربی , دار احیاء التراث العربی , مسند علی بن ابی طالب , حدیث 626; البته روایات مسح پا توسط حضرت علی و بسیاری از صحابه ی دیگر نیز در مجامع روایی آنان فراوان است ). نکته ی دوم : اهل سنت اجتهاد را برای صحابه جائز می دانند و این حق را برای آنان قائلند, اگر چه اجتهاد و صحابه مخالف صریح سنت پیامبر(ص ) باشد. این مسأله باعث می شود اختلاف نظر میان صحابه , از دیدگاه اهل سنت , امری طبیعی و جائز و مشروع باشد و همین نکته باعث می شود آنان به دو صحابی که با هم اختلاف نظر دارند به یک مقدار اعتقاد داشته باشند, (باید توجه داشت که شیعه معقتد نیست که علم حضرت علی (ع ) از روی اجتهاد است بلکه علم او را معصوم از خطا می داند). نکته آخر آن که حضرت امیر(ع) در موارد گوناگون مستقیم و غیرمستقیم در برابر خلفای غاصب موضع می گرفت هر چند که برای حفظ اصل اسلام و بقای آن دست به شمشیر نبرد مگر در عصری که خود خلافت رسمی را بر عهده داشت که با جنگ هایی چون صفین و نهروان و جمل روبرو شد. اما به هر حال حضرت کم و بیش در برابر بدعت ها و خلاف های خلفا عکس العمل نشان می داد و اگر نمی توانست در مقام عمل از آنها جلوگیری کند بدین علت بود که حضرت غریب و مظلوم شده و طبعا اکثریت مردم با آن بزرگوار همراه نبودند و ایشان در حال «تقیه» به سر می بردند تا اصل قرآن و اسلام از خطر اضمحلال محفوظ بماند. خطبه های فراوانی که در نهج البلاغه آمده گوشه هایی از دلایل سکوت و رازهای دل آن حضرت بازگو شده است. ———- 2/1349 بازیابی : بلی / استخراج کننده : / تاریخ دریافت :Dec 30 1899 12:0 / تاریخ ثبت :Dec 30 1899 12:0 / نام س ک: سن : / جنس : / دانشگاه: مدرک : / شهر: / مرجع تقلید: – / نوع دیتا: نامه / گروه: تاریخ و سیره – / تکراری : خیر / تلفیقی : خیر / استخراج: بلی / رکورد تکراری: سوال: آیا مدرکی از اهل سنت وجود دارد که عمر لفظ (حی علی خیر العمل ) را عوض کرده باشد؟ جواب زرنگار: به کتاب کنزالعمال ج 8 ص 355 مراجعه فرمایید. البته در غیر این منبع در منابع تاریخى دیگر نیز این مطلب آمدهاست که عمر به جهت آن که مسلمانان درشرایطى که جهاد امر خطیرى بود نماز را بهترین عمل ندانند دستور داد دراذان صبح جمله (الصلوه خیر من النوم) اضافه گردد. ——————————————————————————–