طعم گیلاس کیارستمی

طعم گیلاس کیارستمی

فیلم طعم گیلاس عباس کیارستمی – تحلیل و بررسی

فرانک مجیدی: من به اتفاق‌های ساده باور دارم. اینکه ترافیک اعصاب خرد کن تهران و چراغ قرمزهای ابدی کاری مفید از دستشان بر آید، هر چند که دور از ذهن به نظر می‌آید، اما توانست زندگی «همایون ارشادی» را عوض کند و متضمن قدمی محکم برای «عباس کیارستمی» باشد. بالاخره بعد از مدت‌ها محافظه‌کاری صدا و سیما و اخ و تف‌هایی که معمولاً نثار آدم‌های موفق می‌شود و دندان قروچه‌ها و پشت چشم نازک کردن‌های عزیزان، پریروز برنامه «سینما چهار» فیلم «طعم گیلاس» را پخش کرد. فیلمی خوش‌ساخت، محصول سال ۱۳۷۶ که نخستین بار، در جشنواره‌ی کن اکران شد و موفق به دریافت نخل طلای کن، بطور مشترک با فیلم «مارماهی» به کارگردانی «شوهی ایمامورا» گردید. البته از جوایز مهم دیگر آن، می‌توان به جایزه‌ی بهترین فیلم خارجی انجمن منتقدان فیلم بوستون در سال ۹۸ نیز اشاره ‌کرد.

آقای بدیعی(همایون ارشادی) مردی میانسال است که به ته خط رسیده. او در جاده‌های اطراف تهران به دنبال آدم‌های نیازمندی می‌گردد که او را در ازای دریافت مبلغی قابل توجه (البته در آن زمان!) در انجام نقشه‌اش یاری کنند…

این نخستین بار است که از یک فیلم ایرانی می‌نویسم. فیلم «طعم گیلاس» را به شدت دوست‌داشتنی می‌یابم. بگذارید از سئوالی که مجری برنامه از «احمد میر احسان» ، منتقد سینما، پرسید آغاز کنیم. فیلم در تبلیغ خودکشی است یا زندگی؟ اگر بخواهم خودم به این سئوال جواب دهم، می‌گویم اصلاً برداشت اولی از فیلم بسیار دور از ذهن و باطل است. فیلم «طعم گیلاس»، چون بسیاری از ساخته‌های کیارستمی جریانی ساده و روزمره از زندگی را ارائه می‌دهد. فیلم به قدری دور از تکلف و مصنوعات فیلم‌سازی است که بیننده به هیچ عنوان احساس نمی‌کند فریب می‌خورد و یک مشت شعار در فیلم‌های این چنینی را می‌شنود. صحبت‌های کلان فلسفی و عجیب و غریب انجام نمی‌شود و ساده‌ترین عناصر برای القای مفاهیم استفاده می‌گردد و از بداهه‌گویی بدرستی استفاده می‌شود. فیلم حول محور کاراکتر اصلی، آقای بدیعی، می‌گردد و با دقت و فرصت بیننده را با تصمیم‌ها و تردیدها و دیدگاه‌های او آشنا می‌کند. اینکه اصلاً آقای بدیعی اسمش چیست، چند سال دارد، چه کاره است، چرا چنین تصمیمی دارد و سئوال‌های دیگر از زندگیش پاسخ داده نمی‌شود و همین باعث می‌شود جمع زیادی از تماشاگران، با قهرمان داستان همذات‌پنداری کنند و همراه گردند. آقای بدیعی، همان مرد ساکت و معقولی است که بارها از کنارش می‌گذریم و شاید سری هم برایش به علامت آشنایی تکان دهیم، ولی واقعاً برایمان مهم نیست. آقای بدیعی من و شما هستیم. آدم‌های خیلی عادی که کنجکاوی دیگران را بر نمی‌انگیزانند و تصمیم‌هاشان حداکثر محدوده‌ی زندگی خودشان را ویران می‌کند. آدم‌های دیگر فیلم هم بسیار عادی و باورپذیرند. کارگرها، نگهبان‌ها و نیازمندانی که سر و وضعشان باعث می‌شود گاهی شیطان توی جلدمان برود و اینقدر بدجنس شویم که با تبختر از کنارشان بگذریم. هنر روایتگری کیارستمی سبب می‌شود حداقل در ۹۵ دقیقه‌ای که شاهد فیلم هستیم، همین آدم‌ها دغدغه‌مان شوند و بیننده‌ی کنجکاوتر را عمیقاً به فکر فرو برند. کیارستمی به استفاده از ستاره‌ها علاقه‌ای نشان نمی‌دهد و تمام بازیگرانش را از بین آدم‌های معمولی انتخاب کرده (همانطور که خود ارشادی را پشت چراغ قرمز پیدا کرد!) ‌در انتهای فیلم، زمانی که بیننده کنجکاو است بالاخره چه به سر آقای بدیعی می‌آید، کیارستمی در مقام یک کارگردان اعمال قدرت می‌کند و اعلام می‌کند فیلمبرداری تمام شده. او کارگردان است و اختیار فیلمش را دارد، بیننده باید بداند که او راوی داستان است. او با شیوه‌ی خودش پایان فیلم و نتیجه را به بیننده القا می‌کند.

البته، نخستین بار است که درباره‌ی فیلمی نظر «راجر ایبرت» معروف را به کلی رد می‌کنم. او از این فیلم بسیار بدش می‌آید و آن را خسته‌کننده می‌انگارد و تشبیهی چنین دارد که «پادشاهی را بی لباس» تماشا کرده. به نظر شخصی من، فیلم از تمام این اتهامات مبراست.

خرید ساک پارچه ای
آزمایشگاه
خرید سرور مجازی

برنامه‌ی پریروز «سینما چهار»، مهمان دیگری هم داشت. همایون ارشادی خاطرات جالبی را از این فیلم تعریف کرد. برای نمونه، گفت کاراکتر آقای باقری که نقشی تعیین‌کننده در فیلم داشت با آنکه در فیلمنامه حضور داشت، با گذشت فیلمبرداری انتخاب نشده بود. روزی در حین فیلمبرداری، پیرمردی به آنها متلک می‌گوید که آنها آمده‌اند زمین‌خواری کنند، با مصاحبه‌ای اولیه، او می‌شود آقای باقری. ارشادی همچنین تعریف می‌کند که در آن زمان، خود او مشکلاتی داشته و این فیلم به او کمک می‌کند تا به دیدی تازه از زندگی برسد و اعتقاد دارد نقشی که بازی کرده نه بدیعی که خود ارشادی است. این فیلم، به منزله‌ی سکوی پرتاب او به فیلم‌های بین‌المللی عمل کرد و سبب شد با دو کارگردان بسیار خوب، مارک فورستر و آلخاندرو آمنه‌بار، کار کند.

من به اتفاق‌های ساده باور دارم. به اینکه شیرینی توت و طعم گس گیلاس یا زیبایی طلوع و غروب خورشید بتواند دید کسی را تغییر دهد. اینکه یک راهبندان ساده، کسی را به جایی برساند که وقتی از «بادبادک‌باز» می‌گویی کسی جز او را در لباس «بابا» نبینی. به صدای خنده‌ی شاد و بی‌خیال بچه‌ها و طعم یک آش خوشمزه در روزی سرد. اهل فلسفه نیستم و از لقمه چرخاندن دور سر بدم می‌آید، و به خودم قول داده‌ام اولین گیلاس نوبرانه‌ای که امسال می‌خورم، به یاد آقای بدیعی باشم.

طعم گیلاس. عباس کیارستمی. رادیو دیالوگ by Mahdoom

Comme by SURENA

:)))))))))))

Comme by •

یه توت منو نجات داد 🙂

Comme by Fo oogh Baha i

عالی بود🙏🙏

Comme by Use 442800658

ناب بود😃

طعم گیلاس کیارستمی

نظر شما در مورد این پست “طعم گیلاس کیارستمی” چیست؟

دکمه بازگشت به بالا