شناخت خداوند و نظام حکیمانه او
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی تحقیق و نگارش: کریم سبحانی
شناخت خداوند و نظام حکیمانه او
«یا أَباذَرٍّ؛ أَلا أُعَلِّمُکَ کَلِمات یَنْفَعُکَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِنَّ؟ قُلْتُ: بَلى یا رَسُولَاللّهِ. قالَ: إِحْفَظِ اللّهَ یَحْفَظْکَ، إِحْفَظِ اللّهَ تَجِدْهُ أَمامَکَ. تَعْرَّفْ إِلَى اللّهِ فِىالرَّخاءِ یَعْرِفْکَ فِىالشِّدَّهِ وَإِذا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَإِذا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللّهِ، فَقَدْ جَرى الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ، فَلَوْ أَنَّ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ جَهَدُوا أَنْ یَنْفَعُوکَ بِشَىْء لَمْ یُکْتَبْ لَکَ ماقَدَرُوا عَلَیْهِ وَلَوْ جَهَدُوا أَنْ یُضِرُّوکَ بِشَىْء لَمْ یَکْتُبْهُ اللّهُ عَلَیْکَ ما قَدَرُوا عَلَیْهِ.
فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالرِّضا وَالْیَقینِ فَافْعَلْ وَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَإِنَّ فِىالصَّبْرِ عَلى ما تَکْرَهُ خَیْراً کَثیراً وَإِنَّ النَّصْرَ مَعَالصَّبْرِ وَالْفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ وَإِنَّ مَعَالْعُسْرِ یُسْراً.
یا أَباذَرٍّ؛ إِسْتَغْنِ بِغِنىَ اللّهِ یُغْنِکَ اللّهُ. فَقُلْتُ: وَما هُوَ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: غَداءَهُ یَوْم وَعِشاءَهُ لَیْلَه، فَمَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُ اللّهُ فَهُوَ أَغْنَى النّاسِ.»
انسان و ارتباط با خداوند
این بخش از پندهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره ارتباط با خداوند و توجه به او در تنگناها و نیز کمک خواستن از او و بىنیازى از دیگران است. در ارتباط با مقام اول باید گفت: انسان براى این آفریده شده که به مقام قرب خداوند برسد، لذا باید همه فعالیتهاى او در راستاى حفظ ارتباط با خداوند باشد و اگر نیروهاى خود را صرف کار دیگرى کند، آنها را به هدر داده است. باید همه قواى باطنى و ظاهرى و همه نعمتها را در مسیر ارتباط با خداوند به کار گرفت، گواینکه این مسیر بسیار وسیع و داراى شکلهاى گوناگون است که هر یک مربوط به جهتى از جهات روح ماست؛ چراکه خداوند متعال روح ما را داراى چهرهها، ابعاد و شؤون
﴿صفحه 332 ﴾
گوناگونى قرار داده است که همه این ابعاد در یک سمت جهتگیرى شدهاند و باید همه در جهت خداوند قرار گیرند. چنان نیست که یکى از ابعاد وجودى ما در ارتباط با خداوند باشد و سایر ابعاد چنین نباشند.
براى ابعاد وجودى انسان تقسیمبندىهایى شده است، مثلا گفته مىشود یک بعد از وجود انسان براى ارتباط او با خداوند است و یک بعد وجود او براى ارتباط با خودش هست و یک بعد آن براى ارتباط او با انسانهاى دیگر است و بعد دیگر وجود او براى ارتباط با سایر مخلوقات است. این تقسیمبندى از نظر احکامى که متوجه انسان مىشود مىتواند درست باشد: از بعد ارتباط انسان با خودش، بیان مىگردد که چه چیزهایى براى بدنش نافع است و چه چیزهایى مضر است، فلان چیز حلال است و فلان چیز حرام. برخى از احکام، ارتباط انسان را با خداوند تعیین مىکند، مثل نماز و روزه. برخى از احکام ارتباط انسان را با خلق معیّن مىکند، مثل چگونگى رفتار و برخورد با پدر و مادر، خویشان، دوستان و یا دشمنان.
این دستهبندى پذیرفتنى است، اما باید توجه داشت که این تقسیم شؤون انسان، به این معنا نیست که غیر از مسیر خداوند و حرکت در جهت رسیدن به قرب او ما هدف دیگرى نیز داریم؛ بلکه باید اذعان داشت که همه ابعاد وجودى ما ـ با اختلافات عجیبى که در آنهاست ـ همه به سوى یک نقطه هدفگیرى شدهاند. یعنى همان ارتباطى که انسان با انسانهاى دیگر دارد باید براى خداوند باشد و نیز سایر ارتباطات.
شکل کارهاى ما فرق مىکند: یکى به صورت نماز است و یکى درس گفتن و یا درس خواندن و یا انجام کارهاى روزمره، ولى همه اینها در صورتى براى ما مفیدند که در نهایت براى خداوند باشند؛ لذا انسان باید همه کارهایش و حتى تفکراتش براى خداوند باشد و جز او را نخواهد و نطلبد و نجوید.
یا رب ز تو آنچه من گدا مىخواهم *** افزون ز هزار پادشا مىخواهم
هرکس ز در تو حاجتى مىخواهد *** من آمدهام از تو ترا مىخواهم.
﴿صفحه 333 ﴾
انسان علاوه بر کششهایى که براى تأمین ابعاد مادى وجود خویش و زندگى مادى و محدود خود دارد، کششهایى به سوى زندگى نامحدود، غایت نامحدود، جمال، کمال و قدرت نامحدود دارد. در واقع ساختمان وجودى انسان براى هدف بىنهایتى ساخته شده است و غرایز در راستاى حرکت به سوى جهان بىنهایت در انسان تعییه شدهاند و آنچه به دنیا محدود مىشود، جنبه مقدمیت دارد و براى این است که موتور حرکت انسان از کار نیفتد و مسیر خود را به سوى خداوند ادامه دهد.
باید توجه داشت که آنچه انسان را انسان مىکند ارتباط با خداوند است، چراکه کمال نهایى انسان در ارتباط با خداوند است و این ارتباط با شناخت و عمل حاصل مىگردد؛ در غیر این صورت انسان در ردیف دیگر حیوانات بلکه پستتر است:
«أُولئِکَ کَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ…»(323) آنان (گمراهان) مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند.
در این بین وجود انبیاء و اولیاى خدا و آثار علمى، سنت، سیره و قدرتى که از آنها ظاهر شد نشانه ارتباط آنها با خداوند بود. البته گفتنى است که وجود هر موجودى از نظر تحلیل عقلى، عین ارتباط با آفریننده است و ممکن نیست آفریدهاى با آفریننده خود ارتباط نداشته باشد، اما این ارتباط تکوینى است که در مجموعه نظام هستى تحقق دارد و گریزى از آن نیست و هیچ موجودى نمىتواند با خداوند ارتباط تکوینى نداشته باشد. منتها جداى از این ارتباط تکوینى، انسان امتیاز دیگرى دارد و خداوند این قدرت را به او عنایت کرده که مىتواند به برکت عقل، فهم و شعور خود این ارتباط را درک کند و ارزش او به این است که این ارتباط را بهتر و عمیقتر درک کند.
معمولا آغاز شناخت و ارتباط با خداوند از راه علم حصولى است که در پرتو به کارگیرى فکر و استدلال عقلانى و فلسفى بهدست مىآید، امّا این شناخت، پایان راه و نهایت کمال انسانى نیست و وى را به مقصد نمىرساند و باور و اعتقاد راسخ در او پدید نمىآورد. شناخت کامل، شناخت حضورى است یعنى انسان به مقامى مىرسد که با همه
﴿صفحه 334 ﴾
وجود ارتباط با خداوند را درک مىکند، بلکه مىشود عین ارتباط با خداوند؛ نه اینکه فقط بداند. هدف دین این است که انسان را به چنین مقامى برساند. از حضرت على(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«ما رَأَیْتُ شَیْئاً إِلاّ رَأَیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَبَعْدَهُ وَمَعَهُ.»
چیزى را ندیدیم مگر آنکه قبل از آن و پس از آن و با آن خداوند را دیدم.
اگر براى انسانى که در جهت رسیدن به کمال مىکوشد، این شناخت در این دنیا بهطور کامل حاصل نگشت، باید زمینهاى فراهم سازد تا در عالم دیگر این ارتباط را کاملا بیابد. از این جهت در لسان دین و در اخبار اهل بیت، در بیان ارتباط با خداوند تعبیر به رؤیت شده است و گفته شده که بالاترین نعمت بهشتیان این است که به اندازه درجه کمال خود به مشاهده انوار الهى نایل مىگردند. آنان که به بالاترین مقامات رسیدهاند، همیشه برایشان مشاهده انوار الهى میسّر است و آنان که مقامشان فروتر است، کمتر برایشان تجلیات الهى حاصل مىشود.
نقل شده است که یکى از علماى تهران که مرد وارستهاى بود، بر اثر ابتلاى به سرطان از دنیا مىرود، یکى از بستگان ایشان ـ که خیلى به او علاقه داشت ـ او را در خواب مىبیند و بعداً جریان خواب خود را ـ که در واقع رؤیاى صادقه بود ـ براى یکى از علماى قم چنین تعریف مىکند: وقتى آن عالم را در خواب دیدم، سؤال کردم در آن عالم ائمه اطهار و امام حسین(علیهم السلام) را زیارت مىکنید؟ در جواب گفت: چه مىگویى! در این عالم بین ما و سیدالشهداء، سىهزار سال فاصله است و باید سىهزار سال انتظار بکشیم که به زیارت ایشان موفق گردیم!
بله باید دید انسان دل به چه مىسپرد و ارزش انسان در حد چیزى است که بدان دل مىسپرد: کسى که دلش به باغ و خانه تعلق دارد، در همان حد ارزش دارد، اما اگر دل به خداوند تعلق گرفت و با او پیوند خورد، ارزش آن بىنهایت مىگردد و دیگر در قید تعلقات محدود و گذراى دنیا نیست و از همه چیز و همه کس جز خداوند دل مىکند:
﴿صفحه 335 ﴾
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند *** فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى *** دیوانه تو هر دو جهان را چه کند.
پس ارزش واقعى انسان به ارتباط با خداوند و نایل گشتن به مقام قرب اوست، نه به لذّتها و اندوختههاى مادى. انسانیت انسان به درک و توجهات قلبى اوست و باید دید که دلش به کجا ارتباط دارد و هر قدر ارتباطش با خداوند عمیقتر باشد و پیوند او محکمتر گردد، وقتى از این عالم فانى رخت بربست انوار ربوبى بیشتر براى او تجلى مىکنند و بیشتر از مواهب و نعمتهاى الهى بهرهمند مىشود؛ از این رو پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ الا اعلّمک کلمات ینفعک اللّه عزّوجلّ بهنّ؟ قلت: بلى یا رسولاللّه. قال: احفظ اللّه یحفظک»
اى ابوذر؛ آیا سخنانى را به تو نیاموزم که خداوند تو را بدانها سود بخشد؟ عرض کردم: بله اى رسول خدا. فرمود: سر رشته ارتباطات را با خداوند حفظ کن، تا خداوند ارتباطش را با تو حفظ کند.
تمام پندهایى که تاکنون ذکر گردید نافع و سودبخش بودند، پس اینکه حضرت ابوذر را توجه مىدهند به اینکه سخنانى را برایت ذکر مىکنم که خداوند تو را بدانها سود بخشد، گویاى این است که این سخنان گلچین شده مطالب پیشین است و از اهمیت خاصى برخوردار است و از این جهت حضرت، ابوذر را به آنها توجه مىدهد. حضرت گوشزد مىکنند به ابوذر که خداوند متعال بین خود و تو تکویناً ارتباطى قرار داده است، رشته ارتباطى بین مقام اعظم الوهیت و تو بنده ناچیز پیوند ایجاد کرده است سعى کن این ارتباط محفوظ بماند و از هم نگسلد. اگر سعى کردى این ارتباط را حفظ کنى خداوند نیز تو را حفظ مىکند، این مضمون را حافظ در شعر زیباى خود گنجانده است:
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند *** نگاهدار سر رشته تا نگه دارد.
چه سعادتى از این بالاتر که بنده ناچیزى که در عالم چیزى به حساب نمىآید با خداى جهانیان ارتباط داشته باشد و چه موهبتى از این بالاتر. پس باید در حفظ آن بکوشد که در
﴿ صفحه 336 ﴾
پرتو آن، عنایات همواره به او روى مىآورند، اما اگر در حفظ آن نکوشید و رسم بندگى را بجا نیاورد، نباید انتظار داشته باشد که مشمول الطاف و عنایات خداوند متعال قرار گیرد.
شاید براى برخى ابهام داشته باشد که چگونه بین من و خداوند ارتباط وجود دارد که آن را حفظ کنم؛ بین من که در این عالم خاکى بسر مىبرم و بین خداوند متعال و عرش الهى چه ارتباطى مىتواند وجود داشته باشد. براى رفع این ابهام حضرت مىفرمایند:
«احفظ اللّه تجده امامک.» ارتباطت را با خداوند حفظ کن تا او را در برابر خود بیابى.
یعنى بین تو و خداوند فاصلهاى وجود ندارد و او همواره در نزد تو حاضر است و از تو جدا نیست:
«… وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَمَا کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصیرٌ»(324)
هر کجا باشید او با شماست و خداوند به آنچه مىکنید آگاه است.
بنابراین اگر انسان مىخواهد مشمول عنایات خداوند متعال باشد تا او را از بلاها، شر شیطان و وسوسههاى نفس حفظ کند [حفظ کردن در سخن پیامبر مطلق است و شامل حفظ کردن انسان از هر خطر مادى و معنوى مىشود.] باید ارتباط خود را با خداوند نگهدارد و نگذارد ضعیف گردد.
لزوم توجه به خداوند در تنگناها و فراخىها
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«تعرّف الى اللّه فى الرّخاءِ یعرفک فى الشّدّه.»
در حال فراخى خویشتن را با خداوند آشنا ساز تا تو را در حال تنگدستى بشناسد.
از آنجا که خداوند داراى قدرت بىنهایت است و هرچه در نظام عالم انجام مىگیرد به اراده و مشیت اوست و چیزى از دایره اراده او خارج نیست، در هر حال انسان باید به او توجه داشته باشد. اگر در تنگنا و گرفتارى قرار گرفت، تنها به خداوند توجه کند و از او
﴿صفحه 337 ﴾
بخواهد تنگناها را رفع کند و نیز هنگامى که در آسایش قرار دارد به خداوند توجه کند، چراکه نعمت آسایش و راحتى را خداوند در اختیار او نهاده است.
طبیعى است که وقتى انسان دچار گرفتارى و رخداد ناگوارى مىشود به سوى خداوند روى مىآورد، چنانکه خداوند درباره مشرکان مىفرماید:
«فَإِذا رَکِبُوا فِىالْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّیهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ.»(325)
وقتى بر کشتى سوار شوند (و کشتى به خطر افتد) با اخلاص کامل تنها خداوند را مىخوانند و چون به ساحل نجات رسیدند به خداوند یکتا شرک مىورزند.
توجه یافتن به خداوند در هنگام سختى و گرفتارى و هنگامى که امواج سهمگین بلا از هر سو انسان را فرا مىگیرد، هنر نیست. البته هستند کسانى که آنقدر از درگاه خداوند رانده شدهاند که حتى در گرفتارى نیز سراغ خداوند نمىروند، اما کسى که ذرّهاى ایمان در دلش باشد لااقل هنگام سختى و گرفتارى سراغ خداوند مىرود. پیامبر مىفرمایند: اگر مىخواهى هر وقت سراغ خداوند مىروى جوابت دهد و به فریادت رسد، در هنگام آسایش و راحتى رابطهات را با خداوند حفظ کن و با او آشنایى بورز. چون اگر در آن هنگام از او بیگانه شدى، توقع نداشته باش که در هنگام گرفتارى به فریادت رسد. در هنگام آسایش و راحتى به یاد خداوند باش که در گرفتارى وقتى او را مىخوانى به تو لبیک بگوید.
همه ما، کم و بیش، در زندگى خود مبتلا به گرفتارىها و مصیبتهایى شدهایم و پس از چندى از آنها رهایى یافتهایم، اما بسادگى از کنار آنها گذشتهایم و در اطراف آن نعمت رهایى و آسایش که خداوند پس از گرفتارى براى ما فراهم ساخت نیندیشیدهایم. در حالى که بلاها و گرفتارىها براى بیدار ساختن انسان و توجه دادن او به خداوند است تا قدر نعمتها را بشناسد.
اگر موقعیت خطیرى براى ما رخداد: یکى از بستگانمان با کسالت شدیدى مواجه شد و
﴿صفحه 338 ﴾
همه درهها به رویمان بسته بود و خطر ما را تهدید کرد، اگر در عین ناامیدى و یأس و تن به بلا سپردن کسى به ما کمک کرد، پزشکى از راه رسید و بالاخره امکانات معالجه بیمارمان فراهم گشت و از مهلکه نجات یافتیم و همینطور درصدها حوادثى که براى ما پیش مىآید و از سر ما رفع مىشود، بنگریم که ما چه برداشتى از این گشایشها داریم؟ آیا همه اینها را حمل بر تصادف مىکنیم و مىگوییم تصادفاً چنین و بهمان شد؟ چنین نیست، همه اینها لطف خداوند است و عنایت و لطف او شامل حال ما شد که از خطر رهیدیم.
در نظام آفرینش آنچه واقع مىشود، همه مشمول اراده الهى است و هیچ چیز بدون خواست خداوند تحقق نمىپذیرد. اگر نعمتى به انسان مىرسد و یا بلایى از وى دور مىگردد، همه به اراده خداست. او اسباب و شرایطش را فراهم ساخته است، چه آن اسباب عادى باشند و چه غیر عادى و چه ما بدانیم و چه ندانیم (گرچه وقتى ما به اسباب غیر عادى ـ که از آنها به اتفاق تعبیر مىکنیم ـ توجه داشته باشیم، بیشتر تحت تأثیر قرار مىگیریم.) خداوند است که دائماً روزى انسان را مىدهد، چه به وسیله اسباب عادى، مثل کسب و کار و چه به وسیله اسباب غیر عادى، مثل مائده آسمانى. رفع گرفتارىهاى انسان نیز از ناحیه خداوند است، چه از راههاى عادى و چه غیر عادى.
در یک تقسیمبندى مىتوان انسانها را از لحاظ توجه به خداوند به سه دسته تقسیم کرد:
دسته اول: کسانى که در همه حال، چه در خوشى و رفاه و چه در گرفتارى و بلا به خداوند توجه دارند و به تعبیر قرآن، هر صبح و شام به یاد او هستند و تنها در حال گرفتارى به او توجه نمىکنند:
«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِى نَفْسِکَ تَضَرُّعَاً وَخِیفَهً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدوِّ وَالاْصَالِ وَلاَتَکُنْ مِنَ الْغَافِلینَ.»(326)
خداى خود را با تضرع و پنهانى و بىآنکه آواز برکشى، در دل خود و در هر صبح و شام، یاد کن و از غافلان مباش.
﴿صفحه 339 ﴾
«فِى بُیُوت أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ.»(327)
در خانههایى (مانند مساجد، خانههاى انبیاء و اولیاء) که خداوند اجازه داده رفعت یابند و در آنها ذکر خداوند شود و هر صبح و شام ذات پاک او را تسبیح و تنزیه کنند.
راز اینکه این دسته در همه حال به یاد خداوندند این است که با وجود همه نعمتهایى که خداوند به آنها داده باز از او بىنیاز نیستند و دستکم در دوام آن نعمتها خود را به خداوند محتاج مىبینند و چون بر حسب اختلاف مراتب خویش نیازمندى خود را به خداوند درک مىکنند، نعمت و بلا برایشان تفاوتى ندارد. آنان بندگان شایستهاى هستند که همواره خداوند را در نظر دارند و مورد توجه خداوند نیز هستند.
دسته دوم: که اکثر مؤمنان جزو این دستهاند، کسانى هستند که در حال نعمت و رفاه کمابیش مبتلا و غفلت مىشوند، ولى وقتى گرفتارى پیش مىآید بیدار مىشوند و نسبت به خداوند اظهار نیاز مىکنند. این دسته نیز نسبتاً بندگان خوبى مىباشند، اما خداوند از آنها گله مىکند که چرا وقتى به آنها نعمتى مىدهیم ما را فراموش مىکنند و وقتى نعمت از آنان گرفته مىشود، به خداوند متوجه مىشوند:
«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَىالاِْنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَ بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُ فَذُو دُعاء عَریض.»(328)
هنگامى که به انسان نعمت مىبخشیم (از حق) روى مىگرداند و متکبرانه دور مىشود و هنگامى که بدى به او مىرسد، دعائى گسترده دارد.
دسته سوم: کسانى هستند که در هیچ حال، حتى در گرفتارىها رو به خداوند نمىآورند. عدهاى از این دسته برخى از بلاها را از جانب خداوند مىدانند، لذا وقتى آن بلاها بر آنان نازل مىشود دست به دعا برمىدارند؛ چون آن بلاها را برخاسته از اسباب غیر طبیعى و نشانه قهر و غضب خداوند مىدانند. مانند قوم یونس که وقتى عذاب بر آنان مقدر شد و نزدیک بود که نازل شود، چون مىدانستند که آن عذاب نشانه غضب الهى است به خود آمدند و استغفار کردند؛ خداوند نیز آنها را نجات داد. این دسته در ارتباط با بلاهایى که
﴿صفحه 340 ﴾
تصور نمىکنند از جانب خداوند باشد، به خداوند توجه نمىکنند؛ خداوند این دسته را نکوهیده، مىفرماید:
«فَلَوْلاَ إِذْ جَائَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.»(329)
چرا وقتى بلاى ما به آنها مىرسد توبه و تضرع و زارى نکردند، بدین سبب نکردند که دلهایشان را قساوت فرا گرفت و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود.
و در جاى دیگر مىفرماید:
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ.»(330)
پس با این همه (آیات قدرت الهى که بر شما نمودار گشت) سخت دل گشتید و دلهایتان چون سنگ یا سختتر از آن شد، چه اینکه از پارهاى از سنگها نهرهاى آب مىجوشد و برخى دیگر از سنگها چون بشکافد آب از آن مىجوشد و پارهاى از آنها از ترس خداوند فرو ریزد و (اى سنگدلان بترسید که) خداوند از کردار شما غافل نیست.