ملاک ارزشمندى از نظر خداوند متعال
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی تحقیق و نگارش: کریم سبحانی
ملاک ارزشمندى از نظر خداوند متعال
«یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: إِنّى لَسْتُ کَلامَ الْحَکیمِ أَتَقَبَّلُ وَلکِنْ هَمَّهُ وَهواهُ، فَإِنْ کانَ هَمُّهُ وَهَواهُ فیما أُحِبُّ وَأَرْضى جَعَلْتُ صُمْتَهُ حَمْداً لى وَذِکْراً [و وَقارا] وَإِنْ لَمْیَتَکَلَّمْ. یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَتَعالى لایَنْظُرُ إِلى صُوَرِکُمْ وَلا إِلى أَمْوالِکُمْ [أَقْوالِکُم]وَلکِنْ یَنْظُرُ إِلى قُلُوبِکُمْ وَأَعْمالِکُمْ. یا أَباذَرٍّ؛ التَّقْوى هیهُنا، التَّقْوى هیهُنا وَأَشارَ إِلى صَدْرِهِ»
چنانکه ملاحظه شد محور بحثهاى گذشته تقوا بود و در آن بحثها از اهمیّت تقوا و آثار آن در زندگى انسان سخن گفته شد و نیز ثمرات اخروى آن ذکر گردید و از آنجا که ممکن است عدهاى برداشت نادرستى از تقوا داشته باشند و تقواى واقعى را از تقواى ظاهرى و پندارى نتوانند بازشناسند، در این بحث ملاک ارزشگذارى اعمال و رفتار ذکر مىگردد.
بسیارى از مردم عادت دارند بر اساس ظاهر افراد قضاوت کنند. اگر کسى فراوان عبادت مىکند و ذکر مىگوید و قرآن مىخواند و نمازش را در اول وقت بجا مىآورد، او را با تقوا مىشناسند و یا کسى که برخى از مسائل طهارت را زیاد رعایت مىکند، فردى با تقوا و شایسته مىشمارند. این برداشت سطحى و نادرست است و براى اینکه ملاک ارزشمندى و والایى شناخته شود، علماى اخلاق بحث نظرى و اساسىاى در مورد ملاک خوبى و بدى کارها و ارزش انسان ذکر کردهاند که ما در این گفتار بدان اشاره مىکنیم:
ایمان و عمل صالح ملاک والایى انسان
ارزش انسان از نظر قرآن عبارت است از ایمان و عمل صالح و شاید در کمتر صفحهاى از
﴿صفحه 358 ﴾
قرآن باشد که از این دو مسأله ذکرى به میان نیامده باشد:
«وَ أَمَّا مَنْ امَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً».(344)
اما هر کس به خداوند ایمان آورد و عمل صالح انجام داد، نیکوترین اجر را دارد و ما نیز امر را بر او آسان مىگیریم.
در جاى دیگر مىفرماید:
«إِلاَّ مَنْ تَابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لاَیُظْلَمُونَ شَیْئاً»(345)
(آنان که نماز را ضایع کردند و از شهوت نفس پیروى کردند کیفر مىبینند) مگر آن کس که توبه کند و به خداوند ایمان آورد و نیکوکار گردد، در این صورت (گناهانشان بخشیده مىگردد) بدون هیچ ستمى به بهشت جاودان داخل خواهند شد.
انسانها داراى دو مقام و منزلت متقابلاند: یکى مربوط به تقوامداران و صاحبان فضیلت، یعنى انبیاء، صالحان، اولیاء، صدیقین و شهداست. و به همان جهت است که آدم مسجود فرشتگان گشت و به خاطر همان است که انسان به مقامى مىرسد که در وصف او گفته شده است:
«فى مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلیک مُقْتَدِر»(346)
در جایگاهى راستین نزد خدایى توانمند.
نقطه مقابل آن، نقطه سقوط و پستى و دورى از خداست. وقتى شخصى از بندگى و عبادت خداوند و انجام وظایف فردى و اجتماعى و در یک کلام ایفاى نقش انسانى خویش سر باز زد و در مسیر سقوط گام برداشت به رتبهاى مىرسد که پستتر از چارپایان مىشود.
«اِنْ هُمْ إلاّ کالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(347)
مانند چارپایان بلکه گمراهتر از آنانند.
﴿صفحه 359 ﴾
پس ارزش انسان در توجه به جنبه ملکوتى و الهى وجود خویش است که از دل سرچشمه مىگیرد و از آنجا به اعضا و جوارح سرازیر مىگردد. زبان سهمى از یاد خداوند دارد، چشم نیز سهمى در خواندن آیات قرآن، گوش سهمى در شنیدن سخن حق و دست و پا نیز سهمى خواهند داشت که در راه خداوند به حرکت در مىآیند. پس اگر مىنگریم که در قرآن این همه از ذکر خداوند تعریف شده است، یا اگر انسان موظف گردیده، روزى پنج بار نماز بخواند بدین جهت است که زندگى او بدون ذکر خداوند و توجه به او ارزش نمىیابد و تنها از این راه است که به مقام قرب الهى راه مىیابد.
اسلام و همه ادیان الهى براى انسان دو ارزش متضاد مثبت و منفى بىنهایت قائلند. این چیزى است که با معیارهاى عادى بشرى قابل درک نیست و تنها با معیارهاى الهى قابل توجیه است. بعلاوه اسلام نه تنها براى مجموع عمر انسان چنین ارزشى قائل است، بلکه براى ساعتها از عمر او نیز چنین ارزشى قائل است، یعنى اسلام مىگوید: انسان مىتواند در ظرف یک ساعت ارزش وجودى خویش را به بىنهایت برساند، مىتواند براى همیشه خود را خوشبخت کند و به سعادت ابدى و بىنهایت برسد و مىتواند در ظرف یک ساعت شقاوت و بدبختى بىنهایت براى خود تأمین کند. پس ملاک ارزشگذارى اسلام، صلاحیت و شایستگى فرد و نیت صالح اوست و حتى از نظر اسلام منافعى که یک فرد براى اجتماع دارد ملاک ارزیابى نیست؛ گرچه ارزشى که جامعه براى فرد قائل است به اندازه منافع آن فرد براى اجتماع است. چه بسا ممکن است در مقابل ارزشى که جامعه براى یک فرد قائل است، اسلام نه تنها براى او ارزشى قائل نباشد، بلکه براى او ارزش منفى هم قائل باشد؛ چون آن شخص در درون فاسد است و در پشت ظاهر دلفریب و پسندیده خود باطنى پست و آلوده دارد.
بنابراین ممکن است یک فرد براى اجتماع منافع زیادى داشته باشد، اما خودش بدبخت شود، مثل عالمى که معارف دینى را به مردم مىآموزد و مردم از وى استفاده مىکنند و به سعادت مىرسند، اما خودش بدبخت مىشود و چون به داشتههاى خود عمل نمىکند به
﴿صفحه 360 ﴾
جهنم مىرود. یا ثروتمندى اموالش را صرف جامعه مىکند و خدمات عامالمنفعه انجام مىدهد، اما هدف او رسیدن به شهرت و مقام است و مسلّماً کار او از نظر اسلام ارزش ندارد. آنچه به وجود انسان و اعمال او ارزش مىدهد، رابطه او با ابدیت و عالم بىنهایت است؛ این رابطه یک رابطه قلبى است و با نیّت و توجه دل به خداوند حاصل مىشود.
پس اگر کارى براى خداوند باشد ارزشش بىنهایت است، چه از نظر ظاهر کوچک باشد و چه بزرگ. و طبیعى است که هر قدر معرفت انسان به خداوند بیشتر باشد و کار را خالصتر انجام دهد، ارزشش بالاتر مىرود؛ در مقابل هر قدر از خلوص او کاسته گردد و توجه او به مردم و جلب قلوب آنها و شهرت و جاهطلبى منعطف گردد، از ارزش کار کاسته مىشود و لو حجم آن خیلى عظیم باشد. نتیجه مىگیریم که آنچه به زندگى انسان ارزش مىدهد، در واقع توجه به خداوند است. اگر انسان به یاد خداوند باشد مىتواند کارهایش را براى او انجام مىدهد و در غیر این صورت ممکن نیست براى خداوند کار کند و در نتیجه کارش ارزشى نخواهد داشت.
کار مفید و ارزشمند از دیدگاه اسلام
بسیارى از مردم تصور مىکنند که هر کارى که براى جامعه مفیدتر باشد، ارزش معنوى آن بیشتر است و در تعالى معنوى انسان و کمالات روحى او بیشتر اثر مىگذارد. تصور مىکنند کارى براى خداست و یا در راه خداست که براى مردم نفع داشته باشد و از این جهت بیشتر به حجم کار توجه دارند. مىگویند فلانى چقدر از سرمایه خود را صرف کرده، یا بیمارستان و مسجد ساخته است؛ این برداشت سطحىنگرانه است. درست است که یکى از معیارهاى کار خوب این است که براى جامعه و مردم مفید باشد، اما چنان نیست که هر کار خوبى که داراى حسن فعلى است، براى کنندهاش کمالآفرین باشد؛ بلکه کارى کمالآفرین است که علاوه بر حسن فعلى ـ که همان نیکویى خود عمل مىباشد ـ داراى حسن فاعلى نیز باشد؛ یعنى انگیزه و نیّت فاعل سالم و سازنده و براى خداوند جهتدهى شده باشد. از نظر اسلام
﴿صفحه 361 ﴾
معیار براى خدا بودن و در راه خدا بودن کار و تأثیرگذارى آن در تعالى و کمال انسان به این نیست که تنها براى مردم نافع باشد، بلکه معیار کار خدایى این است که انسان آن کار را براى رضاى خداوند انجام دهد و انگیزه الهى او را به انجام آن کار وا دارد.
در راه خدا بودن، یعنى کار در مسیرى و جهتى قرار گیرد که غایتش خداوند باشد و تا هدف خداوند نباشد راه خدایى نمىشود. اگر هدف جلب توجه مردم است، راه نیز براى جلب توجه مردم است. آن وقتى کار براى خداوند و در راه او انجام مىگیرد که فاعل در حال انجام آن توجّهش به خداوند باشد و این براى کسى میسّر است که خداوند را شناخته باشد و ارزش تقرب به او را دریافته باشد.
گرچه یکى از معیارهاى نیکویى و حسن کار، مفید بودن آن براى مردم است و هر کس با کارش بیشتر به جامعه خدمت کند، کارش نیکوتر است.
با دقّت در آیات قرآن پى مىبریم که چه بسا کارهایى که به نظر ما خوبند، نه تنها از نظر قرآن ستوده شمرده نشدهاند، بلکه پست و ناپسند قلمداد گردیدهاند. از جمله انفاق به دیگران که ما جزو کارهاى نیک و خوب مىشماریم و اگر ببینیم کسى کارهاى عامالمنفعه انجام مىدهد او را مىستاییم در صورتى که برخى از انفاقکنندگان که نیّت خالصى ندارند مورد نکوهش قرآنند و در قیامت پشیمان مىشوند و حسرت مىخورند که چرا اموالشان را براى جلب توجه مردم صرف کردند. چه بسا ممکن است در دنیا مردم او را تحسین کنند، عکسش را به در و دیوار بزنند و یا حتى مجسمه یادبود برایش بسازند، تا همه او را به عنوان فردى خیّر بشناسند؛ ولى قرآن درباره او مىفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنوُا لاتُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذَى کَالَّذِى یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ…»(348)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسى که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مىکند.
﴿صفحه 362 ﴾
اگر انفاق از روى ریا و خودنمایى باشد و بر اساس ایمان به خداوند و ایمان به معاد نباشد، هیچ ارزشى ندارد و مَثل این شخص ریاکار بدان ماند که کسى دانه و بذر را بهجاى اینکه در زمین مستعدى بنشاند، بر روى سنگ صافى بریزد و دانهها را با مشتى خاک بپوشاند و منتظر بماند که سبز شوند و از آنها محصول به عمل آید! غافل از اینکه به یکباره تندبادى مىوزد و یا بارانى بر آنها مىبارد و آنها را از روى سنگ مىشوید. بنابراین چنین انفاقکنندگانى، در برابر آن پولهایى که خرج کردهاند و زحمتهایى که متحمل شدهاند، هیچ چیز عایدشان نمىشود؛ زیرا عملشان بر اساس ایمان به خداوند و آخرت نبوده است.
این دسته براى خودنمایى و براى رقابت با دیگران و براى اینکه نامشان به نیکى باقى بماند و مردم آنان را بستایند، انفاق مىکنند و در جامعه خدمت مىکنند. اگر مقام و پُستى دارد، وکیل و نماینده مردم است، خدمت مىکند که براى یک دوره دیگر مردم او را انتخاب کنند و یا اگر منصب اجرائى دارد براى اینست که مقام بالاترى به او بدهند. پس انفاق چنین مردمى، در نزد خداوند سر سوزنى ارزش ندارد و تأثیرى در سعادت اخروى آنان نمىبخشد. بنابراین معیار و ملاک کار خوب و شایستهاى که موجب سعادت انسان در آخرت مىشود، این است که آن کار با ایمان پیوند داشته باشد و از ایمان سرچشمه بگیرد؛ از این جهت خداوند متعال در قرآن ایمان را با عمل صالح تؤام قرار داده است:
«وَ بَشِّرِ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ…»(349)
به کسانى که ایمان آورده، کارهاى شایسته انجام دادهاند بشارت ده که باغهایى از بهشت براى آنهاست که نهرها از زیر درختانش جارى است.
«وَ الَّذِینَ امَنوُا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(350)
و آنان که ایمان آورده، کارهاى شایسته انجام دادهاند، آنان اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند ماند.
﴿صفحه 363 ﴾
و در جاى دیگر خداوند مىفرماید:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَر أُوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانوُا یَعْمَلُونَ»(351)
هر زن و مردى که کار شایستهاى انجام دهد در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم و پاداش آنها را بهتر از اعمالى که انجام مىدادند خواهیم داد.
بنابراین باید رابطه بین ایمان و عمل محفوظ باشد، زیرا تنها عملى که از ایمان و اعتقاد به خداوند سرچشمه گیرد مىتواند بسوى خدا جهت گیرى شود.
«الَّذِى یُؤْتِى مَالَهُ یَتَزَکَّى. وَ مَا لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَه تُجْزَى. إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَْعْلى»(352)
همان کس که مال خود را (در راه خداوند) مىبخشد تا پاک شود و هیچ کس را نزد او حق نعمتى نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را پاداش دهد. بلکه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ است.
او انفاق مىکند، زکات مىدهد؛ اما قصد خودنمایى و جلب توجه مردم و تشکر و قدردانى آنها را ندارد. حتى اگر مردم به او ناسزا بگویند، او از کارش دست برنمىدارد و چون خداوند گفته است انفاق کن انفاق مىکند:
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»(353)
و غذاى (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مىدهند.
و به دنبال آیه فوق مىفرماید:
«إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً»
(و مىگویند) ما شما را براى خدا اطعام مىکنیم و هیچ پاداشى و سپاسى از شما نمىخواهیم.
﴿صفحه 364 ﴾
پس اگر عمل ما برخاسته از ایمان و براى خداوند بود، صالح مىشود، اما اگر بدون قصد تقرب انجام گرفت و همراه با نیّتهاى غیرالهى بود، به مانند جسمى بىروح و مرده است که ما قالبش را درست کردهایم، ولى جان ندارد که موجب تحول و رشد شود؛ و طبعاً به مانند بدن بىروح و جان مىپوسد و از بین مىرود. پس عملى که روح ندارد نه تنها رشد نمىکند، بلکه مفسده نیز ایجاد مىکند. بنابراین این طرز فکر، درست نیست که هر کارى که نفع عموم در آن است و خدمتى به اجتماع بهشمار مىآید آنرا خوب و شایسته تلقى کنیم و در کنارش انگیزه و نیّت را ملاحظه نکنیم.
آنچه ذکر کردیم تنها اختصاص به مردم عادى ندارد، بلکه برخى از تحصیلکردهها نیز ملاک شایستگى و خوبى عمل را به این مىدانند که بر اساس عدالت ظاهرى و در راستاى منافع عموم و خدمت به مردم انجام گیرد؛ در صورتى که ملاک خوبى و نیکویى عمل و تأثیر آن در سعادت انسان چیز دیگرى است.
شخص ظاهربین و سطحىنگر حجم کار و تأثیر اجتماعى آن را ملاک قضاوت قرار مىدهد امّا این معیار الهى نیست و خداوند به حجم عمل نگاه نمىکند. او نمىنگرد که چقدر پول خرج شده، چقدر حرکت و انرژى صرف شده، بلکه مىنگرد که چه مقدار از آن کار براى خداوند بوده است و به همان اندازه کار موجب سعادت انسان مىشود. امّا در عبادات مشروط به قصد قربت حتى اگر به اندازه سر سوزنى نیّت غیرالهى در آن باشد و کسى در آن عمل با خداوند شریک گردد، آن عمل فاسد مىشود. واجبات و مستحبات تعبّدى و اعمالى که باید در آنها قصد تقرب داشت، باید براى خداوند خالص گردند و اگر فرد در چنین عملى خودنمایى کرد، سعى داشت براى خوشایند مردم آداب را رعایت کند، نماز را با آب و تاب خواند و هدفش جلب نظر مردم بود، نه تنها عملش فاسد است؛ بلکه حرام و موجب مؤاخذه او نیز مىشود. حتى آن بخشى از عمل که براى خداوند انجام گیرد، باز پذیرفته نیست؛ چرا که خداوند فرمود:
﴿صفحه 365 ﴾
«أَنَا خَیْرُ شَریک، مَنْ أَشْرَکَ مَعى غَیْرى فى عَمَلِهِ لَمْأَقْبِلْهُ إِلاَّ ما کانَ خالِصاً»(354)
من بهترین شریکم، کسى که دیگرى را با من در عمل خود شریک قرار دهد عملش را نمىپذیرم جز آن عملى که خالص باشد.
پس اگر کسى در عمل تعبّدى غیر خداوند را با خداوند شریک قرار داد، خداوند سهم خود را به شریکش مىبخشد و در نتیجه چون عمل خالص نبوده، به هدر مىرود. ممکن است پس از عمرى تلاش و کوشش، انسان سیهروز و بدبخت گردد، چون عمرى را در راه تحصیل علم سپرى ساخته است، به این خیال که براى خداوند علم مىآموخت؛ اما اگر نیّتش را مىکاوید پى مىبرد که هدف او کسب مقام، یا کسب موقعیت اجتماعى بوده است. براى این تلاش مىکرد که مردم او را به نیکى یاد کنند و در بین مردم شهرت یابد یا به پست و مقامى برسد.
اگر چنین شخصى بگوید: به مردم خدمت کردم، فقراى زیادى را از گرسنگى نجات دادم، امکانات درمان بسیارى از بیماران را فراهم ساختم و مدرسه و بیمارستان ساختم؛ خداوند به او مىفرماید: هیچ یک از آنها به حال تو سود نمىبخشد، اجر و پاداش تو همان ستودن مردم، زدن عکست بر دیوارها و چاپ کردن آن در مجلاّت و روزنامهها و ستایشى بود که از تو به عنوان یک فرد خیّر و نیکوکار شد!
پس ملاک شایستگى و پستى عمل، در ارتباط با دل است: باید دید منشأ حرکت براى انجام آن کارها چه بوده است، آیا منشأ حبّ دنیاست و یا حبّ خداوند؟ اگر کار براى خداوند و مخلصانه انجام گرفته، موجب تعالى و کمال انسان مىگردد و در غیر این صورت، نه تنها موجب تعالى و کمال روحى انسان نمىشود، بلکه ممکن است باعث سقوط و تنزل او نیز بشود اگر آن کار از مقوله عبادات باشد، با ریا باطل نیز مىگردد و اگر توصلى بود و مشروط به قصد قربت نبود، ارزش خود را از دست مىدهد و ثوابى که با قصد قربت بر آن مترتب مىشد، دیگر بر آن بار نمىشود. پس ارزش هر کارى بستگى به نفع آن براى مردم و
﴿صفحه 366 ﴾
جامعه، اعم از جامعه اسلامى و غیر اسلامى، ندارد. حتى ارزش کار تنها به این نیست که براى دین و متدینان مفید باشد، چه بسا انسان کارى را انجام مىدهد که براى دین مفید است، اما نه تنها نفعى به خود او نمىرساند بلکه ضرر نیز مىرساند؛ چون کارش خالصانه نبوده است.
در طول تاریخ اسلام، چهبسا افرادى کارهایى انجام دادند که براى دین مفید بود و گاه موجب رواج و گسترش دین شد، اما چون قصد قربت نداشتند به حالشان فایده نبخشید. قصد آنان کشورگشایى، کسب شهرت و محبوبیت در بین مردم بود که هیچ یک موجب کمال و تعالى انسان نمىشود. در روایتى آمده است که:
«إِنَّ اللّهَ یُؤَیِدُ هذَا الدِّینَ بِرَجُل فاجِر»(355)
خداوند گاهى دین خود را به وسیله شخص فاسق تأیید مىکند.
ممکن است حاکمان فاسق و فاجرى، از روى انگیزههاى شخصى و شهرتطلبى و براى گسترش محدوده حکومتى خود، در طول تاریخ دست به کشورگشایى زده باشند و موجب رواج دین و اسلام شده باشند و گرچه کارشان براى دین و اسلام مفید بوده، اما به خود آنها سود نرسانده است. بنابراین باید نقش انگیزه و نیّت درونى را دریابیم و بدانیم آنچه به کار، ارزش و والایى مىدهد، انگیزه الهى است و ممکن است کارى به نظر حقیر و پست جلوه کند، اما چون با انگیزه شایسته و خالصى انجام گرفته مقدّس و ارزنده است.