کار مفید و ارزشمند از دیدگاه اسلام
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی تحقیق و نگارش: کریم سبحانی
کار مفید و ارزشمند از دیدگاه اسلام
بسیارى از مردم تصور مىکنند که هر کارى که براى جامعه مفیدتر باشد، ارزش معنوى آن بیشتر است و در تعالى معنوى انسان و کمالات روحى او بیشتر اثر مىگذارد. تصور مىکنند کارى براى خداست و یا در راه خداست که براى مردم نفع داشته باشد و از این جهت بیشتر به حجم کار توجه دارند. مىگویند فلانى چقدر از سرمایه خود را صرف کرده، یا بیمارستان و مسجد ساخته است؛ این برداشت سطحىنگرانه است. درست است که یکى از معیارهاى کار خوب این است که براى جامعه و مردم مفید باشد، اما چنان نیست که هر کار خوبى که داراى حسن فعلى است، براى کنندهاش کمالآفرین باشد؛ بلکه کارى کمالآفرین است که علاوه بر حسن فعلى ـ که همان نیکویى خود عمل مىباشد ـ داراى حسن فاعلى نیز باشد؛ یعنى انگیزه و نیّت فاعل سالم و سازنده و براى خداوند جهتدهى شده باشد. از نظر اسلام
﴿صفحه 361 ﴾
معیار براى خدا بودن و در راه خدا بودن کار و تأثیرگذارى آن در تعالى و کمال انسان به این نیست که تنها براى مردم نافع باشد، بلکه معیار کار خدایى این است که انسان آن کار را براى رضاى خداوند انجام دهد و انگیزه الهى او را به انجام آن کار وا دارد.
در راه خدا بودن، یعنى کار در مسیرى و جهتى قرار گیرد که غایتش خداوند باشد و تا هدف خداوند نباشد راه خدایى نمىشود. اگر هدف جلب توجه مردم است، راه نیز براى جلب توجه مردم است. آن وقتى کار براى خداوند و در راه او انجام مىگیرد که فاعل در حال انجام آن توجّهش به خداوند باشد و این براى کسى میسّر است که خداوند را شناخته باشد و ارزش تقرب به او را دریافته باشد.
گرچه یکى از معیارهاى نیکویى و حسن کار، مفید بودن آن براى مردم است و هر کس با کارش بیشتر به جامعه خدمت کند، کارش نیکوتر است.
با دقّت در آیات قرآن پى مىبریم که چه بسا کارهایى که به نظر ما خوبند، نه تنها از نظر قرآن ستوده شمرده نشدهاند، بلکه پست و ناپسند قلمداد گردیدهاند. از جمله انفاق به دیگران که ما جزو کارهاى نیک و خوب مىشماریم و اگر ببینیم کسى کارهاى عامالمنفعه انجام مىدهد او را مىستاییم در صورتى که برخى از انفاقکنندگان که نیّت خالصى ندارند مورد نکوهش قرآنند و در قیامت پشیمان مىشوند و حسرت مىخورند که چرا اموالشان را براى جلب توجه مردم صرف کردند. چه بسا ممکن است در دنیا مردم او را تحسین کنند، عکسش را به در و دیوار بزنند و یا حتى مجسمه یادبود برایش بسازند، تا همه او را به عنوان فردى خیّر بشناسند؛ ولى قرآن درباره او مىفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنوُا لاتُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذَى کَالَّذِى یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ…»(348)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسى که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مىکند.
﴿صفحه 362 ﴾
اگر انفاق از روى ریا و خودنمایى باشد و بر اساس ایمان به خداوند و ایمان به معاد نباشد، هیچ ارزشى ندارد و مَثل این شخص ریاکار بدان ماند که کسى دانه و بذر را بهجاى اینکه در زمین مستعدى بنشاند، بر روى سنگ صافى بریزد و دانهها را با مشتى خاک بپوشاند و منتظر بماند که سبز شوند و از آنها محصول به عمل آید! غافل از اینکه به یکباره تندبادى مىوزد و یا بارانى بر آنها مىبارد و آنها را از روى سنگ مىشوید. بنابراین چنین انفاقکنندگانى، در برابر آن پولهایى که خرج کردهاند و زحمتهایى که متحمل شدهاند، هیچ چیز عایدشان نمىشود؛ زیرا عملشان بر اساس ایمان به خداوند و آخرت نبوده است.
این دسته براى خودنمایى و براى رقابت با دیگران و براى اینکه نامشان به نیکى باقى بماند و مردم آنان را بستایند، انفاق مىکنند و در جامعه خدمت مىکنند. اگر مقام و پُستى دارد، وکیل و نماینده مردم است، خدمت مىکند که براى یک دوره دیگر مردم او را انتخاب کنند و یا اگر منصب اجرائى دارد براى اینست که مقام بالاترى به او بدهند. پس انفاق چنین مردمى، در نزد خداوند سر سوزنى ارزش ندارد و تأثیرى در سعادت اخروى آنان نمىبخشد. بنابراین معیار و ملاک کار خوب و شایستهاى که موجب سعادت انسان در آخرت مىشود، این است که آن کار با ایمان پیوند داشته باشد و از ایمان سرچشمه بگیرد؛ از این جهت خداوند متعال در قرآن ایمان را با عمل صالح تؤام قرار داده است:
«وَ بَشِّرِ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ…»(349)
به کسانى که ایمان آورده، کارهاى شایسته انجام دادهاند بشارت ده که باغهایى از بهشت براى آنهاست که نهرها از زیر درختانش جارى است.
«وَ الَّذِینَ امَنوُا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(350)
و آنان که ایمان آورده، کارهاى شایسته انجام دادهاند، آنان اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند ماند.
﴿صفحه 363 ﴾
و در جاى دیگر خداوند مىفرماید:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَر أُوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانوُا یَعْمَلُونَ»(351)
هر زن و مردى که کار شایستهاى انجام دهد در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم و پاداش آنها را بهتر از اعمالى که انجام مىدادند خواهیم داد.
بنابراین باید رابطه بین ایمان و عمل محفوظ باشد، زیرا تنها عملى که از ایمان و اعتقاد به خداوند سرچشمه گیرد مىتواند بسوى خدا جهت گیرى شود.
«الَّذِى یُؤْتِى مَالَهُ یَتَزَکَّى. وَ مَا لاَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَه تُجْزَى. إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَْعْلى»(352)
همان کس که مال خود را (در راه خداوند) مىبخشد تا پاک شود و هیچ کس را نزد او حق نعمتى نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را پاداش دهد. بلکه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ است.
او انفاق مىکند، زکات مىدهد؛ اما قصد خودنمایى و جلب توجه مردم و تشکر و قدردانى آنها را ندارد. حتى اگر مردم به او ناسزا بگویند، او از کارش دست برنمىدارد و چون خداوند گفته است انفاق کن انفاق مىکند:
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»(353)
و غذاى (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مىدهند.
و به دنبال آیه فوق مىفرماید:
«إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً»
(و مىگویند) ما شما را براى خدا اطعام مىکنیم و هیچ پاداشى و سپاسى از شما نمىخواهیم.
﴿صفحه 364 ﴾
پس اگر عمل ما برخاسته از ایمان و براى خداوند بود، صالح مىشود، اما اگر بدون قصد تقرب انجام گرفت و همراه با نیّتهاى غیرالهى بود، به مانند جسمى بىروح و مرده است که ما قالبش را درست کردهایم، ولى جان ندارد که موجب تحول و رشد شود؛ و طبعاً به مانند بدن بىروح و جان مىپوسد و از بین مىرود. پس عملى که روح ندارد نه تنها رشد نمىکند، بلکه مفسده نیز ایجاد مىکند. بنابراین این طرز فکر، درست نیست که هر کارى که نفع عموم در آن است و خدمتى به اجتماع بهشمار مىآید آنرا خوب و شایسته تلقى کنیم و در کنارش انگیزه و نیّت را ملاحظه نکنیم.
آنچه ذکر کردیم تنها اختصاص به مردم عادى ندارد، بلکه برخى از تحصیلکردهها نیز ملاک شایستگى و خوبى عمل را به این مىدانند که بر اساس عدالت ظاهرى و در راستاى منافع عموم و خدمت به مردم انجام گیرد؛ در صورتى که ملاک خوبى و نیکویى عمل و تأثیر آن در سعادت انسان چیز دیگرى است.
شخص ظاهربین و سطحىنگر حجم کار و تأثیر اجتماعى آن را ملاک قضاوت قرار مىدهد امّا این معیار الهى نیست و خداوند به حجم عمل نگاه نمىکند. او نمىنگرد که چقدر پول خرج شده، چقدر حرکت و انرژى صرف شده، بلکه مىنگرد که چه مقدار از آن کار براى خداوند بوده است و به همان اندازه کار موجب سعادت انسان مىشود. امّا در عبادات مشروط به قصد قربت حتى اگر به اندازه سر سوزنى نیّت غیرالهى در آن باشد و کسى در آن عمل با خداوند شریک گردد، آن عمل فاسد مىشود. واجبات و مستحبات تعبّدى و اعمالى که باید در آنها قصد تقرب داشت، باید براى خداوند خالص گردند و اگر فرد در چنین عملى خودنمایى کرد، سعى داشت براى خوشایند مردم آداب را رعایت کند، نماز را با آب و تاب خواند و هدفش جلب نظر مردم بود، نه تنها عملش فاسد است؛ بلکه حرام و موجب مؤاخذه او نیز مىشود. حتى آن بخشى از عمل که براى خداوند انجام گیرد، باز پذیرفته نیست؛ چرا که خداوند فرمود:
﴿صفحه 365 ﴾
«أَنَا خَیْرُ شَریک، مَنْ أَشْرَکَ مَعى غَیْرى فى عَمَلِهِ لَمْأَقْبِلْهُ إِلاَّ ما کانَ خالِصاً»(354)
من بهترین شریکم، کسى که دیگرى را با من در عمل خود شریک قرار دهد عملش را نمىپذیرم جز آن عملى که خالص باشد.
پس اگر کسى در عمل تعبّدى غیر خداوند را با خداوند شریک قرار داد، خداوند سهم خود را به شریکش مىبخشد و در نتیجه چون عمل خالص نبوده، به هدر مىرود. ممکن است پس از عمرى تلاش و کوشش، انسان سیهروز و بدبخت گردد، چون عمرى را در راه تحصیل علم سپرى ساخته است، به این خیال که براى خداوند علم مىآموخت؛ اما اگر نیّتش را مىکاوید پى مىبرد که هدف او کسب مقام، یا کسب موقعیت اجتماعى بوده است. براى این تلاش مىکرد که مردم او را به نیکى یاد کنند و در بین مردم شهرت یابد یا به پست و مقامى برسد.
اگر چنین شخصى بگوید: به مردم خدمت کردم، فقراى زیادى را از گرسنگى نجات دادم، امکانات درمان بسیارى از بیماران را فراهم ساختم و مدرسه و بیمارستان ساختم؛ خداوند به او مىفرماید: هیچ یک از آنها به حال تو سود نمىبخشد، اجر و پاداش تو همان ستودن مردم، زدن عکست بر دیوارها و چاپ کردن آن در مجلاّت و روزنامهها و ستایشى بود که از تو به عنوان یک فرد خیّر و نیکوکار شد!
پس ملاک شایستگى و پستى عمل، در ارتباط با دل است: باید دید منشأ حرکت براى انجام آن کارها چه بوده است، آیا منشأ حبّ دنیاست و یا حبّ خداوند؟ اگر کار براى خداوند و مخلصانه انجام گرفته، موجب تعالى و کمال انسان مىگردد و در غیر این صورت، نه تنها موجب تعالى و کمال روحى انسان نمىشود، بلکه ممکن است باعث سقوط و تنزل او نیز بشود اگر آن کار از مقوله عبادات باشد، با ریا باطل نیز مىگردد و اگر توصلى بود و مشروط به قصد قربت نبود، ارزش خود را از دست مىدهد و ثوابى که با قصد قربت بر آن مترتب مىشد، دیگر بر آن بار نمىشود. پس ارزش هر کارى بستگى به نفع آن براى مردم و
﴿صفحه 366 ﴾
جامعه، اعم از جامعه اسلامى و غیر اسلامى، ندارد. حتى ارزش کار تنها به این نیست که براى دین و متدینان مفید باشد، چه بسا انسان کارى را انجام مىدهد که براى دین مفید است، اما نه تنها نفعى به خود او نمىرساند بلکه ضرر نیز مىرساند؛ چون کارش خالصانه نبوده است.
در طول تاریخ اسلام، چهبسا افرادى کارهایى انجام دادند که براى دین مفید بود و گاه موجب رواج و گسترش دین شد، اما چون قصد قربت نداشتند به حالشان فایده نبخشید. قصد آنان کشورگشایى، کسب شهرت و محبوبیت در بین مردم بود که هیچ یک موجب کمال و تعالى انسان نمىشود. در روایتى آمده است که:
«إِنَّ اللّهَ یُؤَیِدُ هذَا الدِّینَ بِرَجُل فاجِر»(355)
خداوند گاهى دین خود را به وسیله شخص فاسق تأیید مىکند.
ممکن است حاکمان فاسق و فاجرى، از روى انگیزههاى شخصى و شهرتطلبى و براى گسترش محدوده حکومتى خود، در طول تاریخ دست به کشورگشایى زده باشند و موجب رواج دین و اسلام شده باشند و گرچه کارشان براى دین و اسلام مفید بوده، اما به خود آنها سود نرسانده است. بنابراین باید نقش انگیزه و نیّت درونى را دریابیم و بدانیم آنچه به کار، ارزش و والایى مىدهد، انگیزه الهى است و ممکن است کارى به نظر حقیر و پست جلوه کند، اما چون با انگیزه شایسته و خالصى انجام گرفته مقدّس و ارزنده است.
اهمیّت اخلاص در برنامههاى فرهنگى و مذهبى
در این راستا، مبلّغان و مروّجان دین باید توجه داشته باشند که در تبلیغ و اجراى برنامههاى دینى و مذهبى و تأسیس مراکز مذهبى و یا تشویق دیگران به این امور، انگیزه و نیّتشان خالص باشد. ممکن است با تبلیغات و موعظههاى خود دیگران را به راه درست راهنمایى کنند و آنان را جذب مسائل فرهنگى و دینى کنند و با تلاش در بناى مسجد و همّت گماردن
﴿صفحه 367 ﴾
به تأسیس مراکز مذهبى، زمینه مناسبى براى ترویج مسائل فرهنگى و رشد کمى و کیفى ابعاد فرهنگى جامعه فراهم آورند، اما نباید بپندارند که آن فعالیتها همیشه به خود آنها سود مىرساند و حتماً از آنها بهره اخروى مىبرند. وقتى آن فعالیتها براى ما مفید است و موجب تعالى و کمال ما مىشود که هدفمان خداوند باشد. حرکت و تلاش، تنها براى ترویج دین باشد و انگیزه شخصى نداشته باشیم که در این صورت سعادت بزرگى نصیبمان گشته است. اما اگر انگیزههاى شخصى و مادّى ما را به حرکت و تلاش واداشته، در برابر کار خود نباید از خداوند انتظارى داشته باشیم. پس نباید از این نکته غافل شویم و خیال کنیم وقتى کارى نتایج بسیار خوبى داشت، براى ما نیز مفید است و مغرور گردیم، بلکه باید نیّت خود را وارسى کنیم که در آن صورت نه تنها مغرور نمىگردیم، بلکه چهبسا شرمنده نیز مىشویم. پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بیان این مطلب مىفرمایند:
«یا اباذرٍّ؛ انّ الله عزّوجلّ یقول: انّى لست کلام الحکیم اتقبّل و لکن همّه و هواه فان کان همّه و هواه فیما احبّ و ارضى جعلت صمته حمداً لى و ذکراً [و وقارا] و ان لم یتکلّم»
اى ابوذر؛ خداوند عزوجل مىفرماید: سخن دانشمند حکیم را که بر زبان مىراند نمىپذیرم بلکه آنچه را در دل دارد مىپذیرم و آن مقصود و هدف اوست. اگر اراده و قصد او مصروف آنچه مىخواهم و بدان رضایت دارم گردد، سکوت او را به عنوان ذکر و حمد خویش مىپذیرم، گرچه سخن نگفته باشد.
کسانى که سخنان حکمتآمیز را فرا گرفتهاند و براى مردم باز مىگویند، مورد ستایش و تمجید مردم قرار مىگیرند و مردم با حسن ظن به آنان مىنگرند و مقام شایستهاى براى آنان در نظر مىگیرند. البتّه وظیفه انسان این است که به دیگران حسن ظن داشته باشد، ولى گوینده خود باید بنگرد که تا چقدر مىتواند به کارش اطمینان داشته باشد، آیا وقتى سخن خوب و پندآموزى مىگوید، مورد پذیرش خداوند قرار مىگیرد و موجب تقرب بیشتر او به خداوند مىشود، یا نه؟ خداوند خود جواب این سؤال را داده که من کارى به سخن
﴿صفحه 368 ﴾
حکیمانه ندارم، بلکه به انگیزه و نیّتى مىنگرم که در پس آن سخن نهفته است. من تمایلات و گرایشات افراد را مىنگرم. به این مىنگرم که در هنگام سخن گفتن دلش متوجه مردم است که به پاس سخنانش او را بستایند و تحسین کنند و از او خوشنود گردند، یا اینکه او تنها به وظیفه مىاندیشد و در این اندیشه است که به وظیفهاش عمل کند و کارى ندارد که مردم از سخنانش خوشحال شوند و یا نشوند و حتى اگر از سخنانش بدشان بیاید او در انجام وظیفهاش کوتاهى نمىکند.
پس وقتى میلها و گرایشات او مرضىّ من بود، حتى به سکوت او نیز ثواب ذکر و حمد خویش را مىدهم؛ چون دلش متوجه من است و مىخواهد کارى که مرضىّ من است انجام دهد. چون رضایت مرا در سکوت دیده، سکوت مىکند و از این جهت سکوت او عبادت است و چه بسا همان سکوت بیش از عبادات دیگران ثواب داشته باشد و تأثیر بیشترى در تکامل روحى و معنوى او دارد. کسى که سخنش و کارش براى مردم است و دلش متوجه آنان است، هیچ فضیلت و ثوابى کسب نمىکند و ثوابش همان تحسین و آفرینهاى مردم مىباشد؛ چون براى خداوند کارى نکرده که او پاداشش را بدهد.
با توجه به آنچه ذکر شد و شناخت تأثیر محورى انگیزه و میلهاى درونى در هویّت و ماهیت عمل، اگر مشاهده کردیم که کسى آنچه را وظیفه تشخیص مىدهد مىگوید، ولو مردم خوششان نیاید، باید بدانیم که انگیزه او الهى بوده است و از این جهت عمل و سخن او از ارزشى والا برخوردار است. اما اگر در سخن گفتن ملاحظه مردم را کرد و گرچه مىداند که خداوند از گفتن آن سخن راضى است، اما چون شرایط اجتماعى را مساعد نمىبیند سخن نمىگوید و از آن مىترسد که مردم از سخنانش ناراحت گردند؛ انگیزهاش خدایى نیست و دل در گرو رضاى مردم دارد و از این روى اگر در موقعیتها و فرصتهاى دیگر هم سخن بگوید، فایده و ارزشى بر سخنانش مترتب نیست؛ چون توجه او به مردم است.
﴿صفحه 369 ﴾
جایگاه نیّت و میلهاى درونى
«یا اباذرٍّ؛ انّ الله تبارک و تعالى لاینظر الى صورکم و لا الى اموالکم [اقوالکم]و لکن ینظر الى قلوبکم و اعمالکم»
اى ابوذر؛ خداوند تبارک و تعالى به چهرههاى شما یا به دارایى شما [و گفتههاى شما]نمىنگرد، بلکه به دلها و اعمال شما مىنگرد.
(به کار رفتن واژه «اقوالکم» پس از واژه «صورکم» مناسبتر و صحیحتر به نظر مىرسد، البته به کار رفتن واژه «اموالکم» نیز ممکن است صحیح باشد).
خداوند به ظاهر افراد نگاه نمىکند که چه مىگویند و چه ادعایى دارند. به اینکه کسى بر اثر سجده بر پیشانىاش پینه بسته باشد و یا لباسش چنین و چنان باشد نگاه نمىکند، بلکه به دل افراد مىنگرد و به اعمالشان مىنگرد که تا چقدر ادعایشان را تصدیق مىکند. مىنگرد که آنچه در دل دارند بهتر از ظاهر آنهاست، یا خداى ناکرده باطنشان متعفن و آلوده است و ظاهرشان نیکو! که در این صورت نه تنها خداوند به آنان ثواب نمىدهد، بلکه آنان را در زمره منافقان قرار مىدهد.
این قسمت حدیث، بسیار تکاندهنده و هشداردهنده است و باید این هشدارها را جدّى گرفت که در این صورت بسیارى از قضاوتهایى که درباره خود داریم عوض مىشود. [البته در مورد دیگران باید حسن ظن داشته باشیم.] اگر انسان نیّتهاى خود را بکاود، پى مىبرد که بسیارى از آنها الهى و خالص نیست، لااقل بخشى از نیّت او غیر الهى است و انسان دیگرى را با خداوند شریک قرار داده است و خداوند خود فرموده که اگر کسى دیگرى را با من شریک قرار داد، من سهمم را به شریکم وا مىگذارم.
باید ببینیم حرفى که مىزنیم، کارى که انجام مىدهیم و درسى که مىخوانیم و موعظهاى که مىکنیم و یا نمازى که به جماعت مىخوانیم، با چه نیّت و انگیزهاى همراه است: آیا بدان جهت که خداوند دوست مىدارد به نماز جماعت مىرویم، یا انگیزههاى دیگرى داریم؟ اگر کارهاى عبادى ما خالص نبود و انگیزههاى غیر الهى را در آنها دخالت داشت در سایر
﴿صفحه 370 ﴾
کارها نیز انگیزه و نیّتمان خالص نخواهد بود. علاوه بر اینکه اگر اعمال و وظایف عبادى خالص نباشد اساساً باطل خواهد بود.
آفتهایى چون ریا، تظاهر و دخیل قرار دادن انگیزههاى نفسانى در عبادات، در کسانى که وظیفه ارشاد و هدایت مردم را دارند چهبسا بیش از دیگر افراد وجود داشته باشد: کارگر و کاسبى که پس از کار روزانه و خستگى، دمادم غروب آفتاب نماز مختصرى مىخواند، در نمازش ریا نمىکند. اما براى کسى که امامت جماعت را بر عهده دارد و به موعظه مردم و تدریس علوم دینى و ارشاد دیگران وقت مىگذارند، مسأله ریا و آلوده گشتن به انگیزههاى غیرالهى بطور جدّى مطرح است که در صورت آلوده گشتن به ریا، چه بسا هم زیان دنیا متوجه انسان مىگردد و هم زیان آخرت.
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى بیان اینکه رفتار و اعمال ظاهرى و ادعا دلالت بر داشتن تقوا نمىکند و تقوا ویژگىاى است که در درون افراد و دل آنها جاى دارد و ملاک والایى عمل نیّت و انگیزه خالص است، به سینه خود اشاره مىکنند و مىفرمایند:
«یا اباذرٍّ؛ التّقوى هیهنا التّقوى هیهنا»
اى ابوذر؛ تقوا اینجاست، تقوا اینجاست.
هر کس در ظاهر، اعمال شایستهاى انجام دهد، فراوان نماز بخواند و اهل ذکر و خدمت به مردم باشد دلیل نمىشود که شخص با تقوایى است، بلکه باید نیّت و انگیزههاى او را محک زد که اگر خالص براى خدا بود آن شخص متقى است والا تظاهر به تقوا مدارى مىکند.
پیش از این گفتیم که گاهى به عمل و اجتناب از محرمات و انجام تکالیف و واجبات تقوا گفته مىشود و گاهى به ملکه نفسانى که منشأ اعمال شایسته و صالح مىشود تقوا گفته مىشود، با توجه به این برداشت، وقتى اعمال و عبادات و کارهاى خیر ما مصادیق تقوا بهشمار مىروند که منشأ و مبدء آنها محبت به خداوند و انگیزهمان الهى باشد. پس باید بیشتر در مبادى عمل دقّت کنیم، چون هیچ کارى بىانگیزه و مبدئى نفسانى انجام نمىگیرد:
﴿صفحه 371 ﴾
اعمال اختیارى انسان، از انگیزهاى و نیّتى سرچشمه مىگیرند که آن انگیزه در انسان شوق انجام کار را پدید مىآورد و در واقع، آن عمل و گفتار تبلور اراده و نیّت ماست. البته ممکن است انسان نیّت انجام کارى را داشته باشد و خود را آماده براى انجام آن کار کند و لکن بهیکباره مقدمات خارجى آن کار از بین برود و او ناتوان از انجام آن کار گردد، در این صورت اثر معنوى کار در دل او باقى مىماند؛ گرچه در خارج اثرى از آن محقق نگشته است. آن اثر معنوى از آن میل و نیّت درونى است که در روایت از آن به «همّ» تعبیر شده است.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند: بنگر انگیزه کارت از کجا سرچشمه مىگیرد و گرایش و میل درونىات به کجا جهت یافته است. آیا به خداوند و خواست او توجّه دارى، یا به مردم و منافع دنیوى؟ که اگر با انگیزه غیرالهى کارى انجام دادى، گرچه کار نیک و پسندیده است، اما اثر معنوى و الهى در بر ندارد، حتى اگر موجب رواج و گسترش دین نیز بشود موجب سعادت انسان نمىگردد؛ چون نیّت الهى همراه آن نبوده که موجب تقرب به حق گردد. خداوند به باطن عمل و انگیزهاى که موجب انجام آن عمل شده مىنگرد، حال اگر آن انگیزه الهى بود عمل را مىپذیرد و الا عمل را رد مىکند و به پوسته عمل کارى ندارد:
«لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَدِمَاؤُهَا وَ لکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ… .»(356)
گوشتها و خونهاى آنها (قربانىها) هرگز به خداوند نمىرسد، آنچه به او مىرسد تقوا و پرهیزکارى شماست.