آیا در پاسخ با این پرسش که اسلام به زور شمشیر وارد ایران شده یا نه؟ پاسخ مستدل و محکمی وجود دارد؟
آیا در پاسخ با این پرسش که اسلام به زور شمشیر وارد ایران شده یا نه؟ پاسخ مستدل و محکمی وجود دارد؟
پرسش:
آیا در پاسخ با این پرسش که اسلام به زور شمشیر وارد ایران شده یا نه؟ پاسخ مستدل و محکمی وجود دارد؟
پاسخ:
واقعیت تاریخی نشان دهنده، این امر است، که اسلام و چگونگی ورود آن به اسلام و البته پذیرش ایرانیان هیچگاه با زور نبوده و تحقیقات تاریخی این امر را ثابت می نماید. در پاسخ به این سؤال، باید به چند مطلب توجه کرد: 1. اسلام آوردن مردم ایران، به تدریج صورت گرفت. چنین نبود، که همه مردم ایران در یک زمان اسلام را پذیرفتند. هم اکنون که بیش از چهارده قرن از بعثت پیامبر اسلام، میگذرد، همه مردم ایران اسلام را نپذیرفتهاند؛ بلکه عدهای به دین زرتشتی ماندهاند و گروهی مسیحیت را قبول کردهاند. عدهای نیز یهودی هستند. 2. اگر دین اسلام ظاهر نمیشد، دینی که در ایران پذیرفته میشد، دین مسیحیت بود؛ زیرا آیین زرتشتی، مقبولیت خود را از دست داده بود و مردم آن را نمیخواستند. برای همین است که با آمدن اسلام به ایران، بر دشمنی مسیحیان با اسلام افزوده شد. 3. مردم ایران در برابر مسلمانان، مقاومت نکردند و به این جهت، دین اسلام به زودی در ایران پیشرفت کرد. گفتنی است، که علت شکست نیروهای نظامی حکومت ایران، ناتوانی نظامی آنان و یا تنها روحیه قوی مسلمانان نبود، بلکه علت اصلی شکست نیروهای جنگی ایران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضی بودن مردم ایران از حکومت و آیین خود بود. آنان نخواستند، بجنگند و حتی گاهی با مسلمانان همکاری میکردند.1 4. مردم ایران، در زمان بعثت و حیات حضرت رسول(ص)، به اسلام توجه کردند و به تدریج و با میل و رغبت آن را پذیرفتند. اولین کسی که از ایرانیان اسلام آورد، سلمان فارسی بود.2 سلمان یک فرد عادی نبود. او از پیشوایان دینی بود و اسلام آوردن وی به طور طبیعی در دیگر ایرانیان نیز اثر داشت. سلمان، از نظر مقامات معنوی، به اندازهای بالا رفت که جزو مقرّبان محضر پیامبر اسلام شد؛ به طوری که پیامبر خدا در روایتی فرمود: “خداوند مرا به محبت چهار نفردستور داده است: علی بن ابی طالب، سلمان، ابوذر، مقداد”3 در حدیث دیگری آمده است: “ایمان ده درجه دارد. سلمان در درجه دهم، ابوذر در درجه نهم و مقداد در درجه هشتم آن است”.4 سلمان، در حقیقت رهبر مسلمانان ایران در آن زمان بود. دومین مسلمان از ایرانیان “باذان بن ساسان” است و پس از باذان بسیاری از ایرانیان ساکن یمن، مسلمان شدند و اسلام اینها در زمان پیامبر(ص) بود. خود باذان مورد توجه پیامبر اسلام قرار داشت. این ایرانیان در زمان رسول اکرم(ص)، با میل و رغبت دین اسلام را پذیرفتند وهیچ گونه زور و تهدیدی در کار نبود. چنان که در کتابهای تاریخی آمده است، پیامبر اسلام(ص) در سال ششم هجری، به پادشاهان و رؤسای کشورها نامه نوشت و آنان را به دین اسلام دعوت کرد. حضرت رسول، نامهای به پادشاه ایران خسرو پرویز نوشت و او را به اسلام دعوت کرد. متن نامه پیامبر(ص) چنین بود: “بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول الله الی کِسری عظیم فارس. سلامٌ علی من اتّبع الهدی و آمن بالله و رسوله و شهدان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله. ادعوک بدعایه الله فانّی انا رسول الله الی الناس کافه لأنذر من کان حیا ویحقّ القول علی الکافرین. اسلم تسلم. فان ابیت فعلیک اثم المجوس؛ به نام خدای رحمان و رحیم از محمد فرستاده خدا به کسری بزرگ ایران، سلام بر آن کس که پیرو هدایت باشد، به خدا و فرستادهاش ایمان بیاورد و گواهی دهد معبودی جز “الله” نیست، همتایی برای او نیست و محمد عبد و فرستاده او است. تو را به دعوت الهی به سوی اسلام دعوت میکنم؛ زیرا که من فرستاده خدا به سوی همه مردم هستم و تا زنده دلان را انذار کنم و عذاب خدا بر کافران فرودآید. تسلیم خدا باش، سالم بمان وگرنه گناه زرتشتیان به گردن تو است.5(5) پادشاه ایران نامه را پاره کرد و گفت: ببینید چه کسی برایم نامه نوشته است؟! او که عبد من است، 6. فرستاده پیامبر خدا به مدینه برگشت و داستان پاره کردن نامه را برای پیامبر(ص) نقل کرد. آن حضرت فرمود: خداوند حکومتش را بگسلد.7 عامل خسروپرویز در یمن، شخصی به نام “باذان” بود. خسروپرویز به باذان نوشت: دو نفر به سوی این مردی که در مدینه است بفرست، تا او را نزد من بیاورند. باذان “بابویه” را مأمور این کار کرد و مردی به نام “خرخسره” را همراه او ساخت. باذان نامهای هم به حضرت محمد(ص) نوشت و در آن نامه تأکید کرد، که با این دو نفر نزد کسری در ایران برود. باذان به “بابویه” هم گفت: نزد “محمد” برو، با او سخن بگو و به من گزارش بده. بابویه و خرخسره به مدینه رفتند و بر آن حضرت وارد شدند. بابویه به حضرت رسول(ص) گفت: مرا باذان فرستاده است، تا تو را نزد کسری پادشاه ایران ببرم و اگر با ما به ایران بروی، برایت خوب است و گرنه پادشاه ایران تو را نابود میکند. پیامبر(ص) به آن دو نفر گفت: بروید و فردا بیایید تا جوابتان را بگویم. آن دو نفر رفتند. در همین زمان به پیامبر خدا وحی شد، که خسرو پرویز به دست پسرش”شیرویه” به قتل رسید. (شب سهشنبه دهم جمادی الاولی از سال هفتم، شش ساعت از شب گذشته، خسرو پرویز کشته شد). آن دو نفر دوباره آمدند. پیامبر(ص) به آنان گفت: خسروپرویز به دست پسرش کشته شد و شما برگردید و به پادشاه بگویید: اگر اسلام را بپذیری، آنچه داری در دست خودت خواهد ماند. بابویه و خرخسره به یمن بازگشتند و آنچه را که اتفاق افتاده بود، به باذان گفتند. باذان گفت: این گونه سخن گفتن از پادشاهان بر نمیآید، به نظر من او پیامبر است و منتظر میمانیم، تا ببینیم پیشگویی او چگونه میشود. اگر کلامش مطابق واقع بود، او پیامبرخواهد بود و اگر مطابق با واقع نبود، نظرمان را درباره او اظهار میکنم. پس از چند روز، نامه شیرویه به باذان رسید و از باذان خواسته بود، که مردم را به اطاعت او فرا بخواند. شیرویه در آن نامه نوشته بود که با “محمد” کاری نداشته باشد. با رسیدن نامه شیرویه، باذان به نبوّت پیامبراسلام ایمان آورد و ایرانیان مقیم یمن نیز همراه با او ایمان آوردند، 8 پیامبر اسلام(ص) باذان را پس از مسلمان شدنش در مقام خود ابقا کرد و پس از آنکه باذان از دنیا رفت، آن حضرت، پسر او شهر بن باذان را حاکم یمن کرد. باذان و پسرش در راه تبلیغ دین اسلام، بسیار تلاش کردند. شهر بن باذان، در جنگ با نیروهای اسود عَنسی به شهادت رسید و او اولین شهید از ایرانیان در راه اسلام است،9 (اسود عنسی در یمن ادعای پیامبری کرد). همان طور که گذشت، باذان و ایرانیان ساکن یمن به مشاهده تحقق یک پیشگویی غیبی از سوی پیامبر(ص) به حقانیت حضرت رسول(ص) پی بردند. در حالی که در آغاز کار از احکام اسلامی و قوانین الهی پیامبر اسلام خبر نداشتند. پس اسلام آوردن ایرانیان به خاطر همین بر حقانیت دانستن پیامبر(ص) بود. مردم بحرین هم در زمان پیامبر اسلام(ص) مسلمان شدند. حاکم بحرین و ایرانیان ساکن آنجا اسلام را پذیرفتند،10 پذیرش اسلام از سوی ایرانیان ساکن بحرین و یمن و ایرانیان دیگر مناطق -آن هم در زمان پیامبر اسلام- بزرگترین تأثیر را در دل مردم ایران داشت. بنابراین میتوان گفت، که علت اصلی اسلام آوردن مردم ایران، این است، که آنان در اثر راهنماییهای علمای مورد اعتماد خود، به حقانیت پیامبر اکرم پی بردند و اسلام را پذیرفتند. در این پذیرش هیچ گونه فشار، زور و تهدیدی در کار نبود، بلکه با میل و رغبت، آن را قبول کردند، (برای آگاهی بیشتر در این موضوع ر.ک: کتاب “خدمات متقابل ایران واسلام”). خلاصه آن که توجه داشته باشید، تاریخ، اسلام آوردن ایرانیان آن گونه که برخی نوشته اند نیست. این گونه تاریخنگاری شیوه مستشرقین (Orientalists) بوده و هدف آنها این بوده، که اسلام را آیین شمشیر معرفی نمایند. حقیقت آن است، که بسیاری از ایرانیان قبل از ورود سپاه اسلام، مسلمان شده بودند، و بقیه به شدت تحت ستم نظام ساسانی قرار داشتند. سپاه اسلام یک نظام سلطهگر و تحمیلی را با کمک خود ایرانیان، برانداخت و آزادی را برای مردم ایران به ارمغان آورد. جا دارد بدانید، که وقتی سپاه اسلام وارد ایران شد، چهار هزار سرباز ایرانی از دیلم با پیمودن صدها کیلومتر راه خود را به سپاه اسلام رسانید و به یاری آنان شتافت و جالب این جا است، که شاه ایران به دست یک آسیابان ایرانی به قتل رسید. پیروزی مسلمانان در جنگهای صدر اسلام به دلیل برتری نظامی و تسلیحاتی نبوده است. آنچه که موجب بسط و گسترش سریع اسلام در آن عصر گردید، شعارها و برنامههای اسلام بود، که به سرعت بر عقاید خرافی و جامعه طبقاتی آن روز تفوق مییافت و مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام میگرویدند. در حقیقت قبل از آن که مرزهای جغرافیایی ایران و یا روم فتح گردد، دلهای مردم به واسطه تعالیم بر حق و فطری اسلام فتح شده بود و آنچه پیشرفت اسلام را تسهیل میکرد همین فتح دلها بود. متاسفانه برخی تصور کرده اند، که اسلام موجب نابودی تمدن ایران شد، در صورتی که در هیچ مأخذ و منبع تاریخی نیامده که تمدن ایران در آن عصر نابود شد و همچنین در هیچ مأخذ و منبعی نیامده، که مسلمانان تمدن ایران را نابود کردند. به عنوان مثال، نماینده نیروهای جنگی مسلمانان به یزدگرد سوم گفت: “ما آمدیم تا مردم را از عبادت انسانها به عبادت خداوند و از ظلم به عدالت اجتماعی دعوت کنیم” این جمله نشانگر فهم بالای مسلمانان بود در کتاب “تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان” ترجمه دکتر عباس زریاب و نوشته تئودورنولدکه آمده است: مملکت ایران در زمان یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی روی به ناتوانی گذاشت و دشمنان از هر سو به آن دلیر شدند و از کناره های آن یکی پس از دیگری بگرفتند و ویران کردند. پس از آنکه از پادشاهی او دو سال یا چهار سال گذشت، عرب به خاک او حمله کردند.11 این جمله می رساند، که کشور ایران در اواخر دوره ساسانی در حال ویرانی بود و کشورهای قدرتمند آن زمان به این کشور حمله می کردند و حکومت ساسانی نمی توانست، از خود دفاع کند و چون تشکیلات سیاسی و نظامی از درون ویران شده بود، بطور طبیعی نمی توانستند در برابر مسلمانان مهاجم از خود دفاع کنند. دولت هخامنشی در سال 330 قبل از میلاد به دست اسکندر مقدونی منقرض شد و تخت جمشید در آتش بسوخت و ایران جزو امپراطوری مقدونی شد. 12 مقدونیان تخت جمشید را آتش زدند، در حالی که مسلمانان دست به این بنای باستانی حیرت آور نزدند و آن را حفظ کردند. دکتر عبدالحسین زرین کوب می گوید: سقوط دولت ساسانی به دست عرب انجام شد، ولی نه به خاطر قدرت نظامی عرب بلکه ضعف و فساد بر دولت ساسانی غلبه کرده بود. اصلاً مقارن هجوم عرب، ایران از پای درآمده بود. دولت ساسانی در آن روزگار مانند مرده حضرت سلیمان علیه السلام بود، که بر عصایی تکیه داشت و موریانه عصا را خورد و آن پیامبر به زمین افتاد. ضعف و فساد در همه ارکان کشور راه یافته و دولت ساسانی روی به نکبت و ذلت نهاده بود.13 این جمله می فهماند، که حکومت ساسانی در عصر ظهور اسلام، در حال نابودی بود و دیگر نمی توانست به دست ساسانیان حیات تازه بگیرد. مناشه می گوید: ” ایرانیان بقایای تمدن تلطیف شده و پرورده ای را به اسلام تحویل دادند، که بر اثر حیاتی که این دین در آن دمید، جان تازه گرفت. 14 این جمله می رساند، که با آمدن اسلام به ایران تمدن ایران جان تازه گرفت و پیش از اسلام، این تمدن مرده بود. این سخن گروهی از خاورشناسان است، با اینکه خاورشناسان نسبت به اسلام دید خوشی ندارند، ولی در برابر واقعیات تاریخی نمی توان کاری کرد. آیت الله، شهید مرتضی مطهری می گوید: اسلام به ایران حیاتی تازه بخشید و تمدن در حال انحطاط ایران به واسطه اسلام جان تازه گرفت و شکل تازه ای یافت.15 1 . علامه مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، تهران، صدرا، ص 76. 2 . زرکلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چ هشتم، 1989م ، ج3 ، ص 112. 3 . علامه مجلسی، بحار الانوار، تهران، ناشر اسلامیه، 1365ش، ج 22، ص 391، 321، 346 و 326. 4 . همان، ص 341. 5 . آیت الله احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، قم دارالحدیث، چ اول، 1419ق، ج2 ، ص 316. 6 . طبری، تاریخ طبری، بیروت ، دار التراث، ط دوم، 1967م، ج2، ص 655. 7 همان. 8 . همان، ص 656. 9 . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 62 به بعد. 10 . خدمات متقابل ایران و اسلام، ص 58. 11 . همان، ص 418. 12 . دهخدا، لغتنامه دهخدا، کلمه ایران. 13 . زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، 1355، دوم، ج1، ص163- 164. 14 . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 328، به نقل از تمدن ایرانی، بقلم جمعی از خاورشناسان، ترجمه دکتر عیسی بهنام. 15 . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 336.
امیدوارم که پاسخ «آیا در پاسخ با این پرسش که اسلام به زور شمشیر وارد ایران شده یا نه؟ پاسخ مستدل و محکمی وجود دارد؟» را دریافت کرده باشید.