آثار تربیتی ذکر
آثار تربیتی ذکر
این سوالات بخش اولم بود
سوالات بخش دومم اینکه این مسایل رو ما به چه نیتی باید بگیم
مثلا ما تو نماز ذکر میگیم یا بعد نماز تسبیحات میگیم این چیزا رو به چه نیتی باید بگیم ،
با چه انگیزه ای بگیم خدایا تو بزرگی تو پاک منزهی تو فرزندی نداری و…..
من اصلا بحثم رو بهشت و جهنم نیست یه مدتی بی تفاوت شدم نسبت به بهشت و جهنم نه اینکه انگیزه ای نسبت به این چیزا نداشته باشم نه یه موقع هایی از ترس جهنم ممکنه کاری نکنم و یه موقع هم بگم فلان کار ثواب داره و انجامش بدم
من مثلا نماز که میخونم یه جاهایی انگار فقط رو اینکه خدا گفته انجام بده انجام میدم رو اعتماد به اینکه مثلا یه چیزی هست که خدا گفته(خدا حکیمه)
حس خاصی در انجام این چیزا ندارم چون درکی از کاری که میکنم ندارم
و مسیله دیگه ای هست که شما تصور کنید یکی به شما بگه هر روز میای دم در خونه من گریه و زاری میکنی و میگی تو بزرگی تو خیلی خوبی و چیزای دیگه تو جامعه ما اگر این چیزا رو ببینیم حس جالبی بهمون دست نمیده این موضوع برای خدا چجوری قابل جمع هست چون خدا اینا رو گفته انجام بدیم بگید من بزرگم این حس ناخوشایند چجوری قابل توجیح هست
فکر کنم بازم بخش اخر سوالم برگرده به همون بخش اول سوالم
با تشکر
دوست گرامی. به نظر می رسد که سوال شما در مجموع از اثرات تربیتی ذکر باشد. مهمترین اثر ذکر و یاد خدا تاثیری است که بر روان و اخلاق انسان می گذارد و موضوع انسان ساز بودن آن است.
آثار تربیتی ذکر و یاد خدا:
ذکر و یاد خدا آثار سازنده روحى و اخلاقى فراوانى دارد که یاد متقابل خدا از بنده، روشنى دل، آرامش قلب، ترس از (نافرمانى) خدا، بصیرت و شناخت شیطان، بخشش گناهان، و علم و حکمت از جمله آنهاست .
یکى از زیباترین جلوه هاى ارتباط عاشقانه با خدا و اساسى ترین راه هاى سیر و سلوک، ذکر است; یعنى مترنم بودن زبان و قلب انسان به اسماء حسناى الهى و شاداب نگه داشتن گل روح در زیر باران یا دحق .
ذکر خدا، از یادبردن هستى محدود خویش در رهگذر یاد اسماى الهى است و تداوم و استمرار آن زنگار گناهان را از روى دل مى زداید; زیرا غفلت و فراموشى حق تعالى، ساحت دل را مکدر مى کند . از اینجاست که یکى از رسالت هاى اولیاى الهى و کتابهاى آسمانى، برطرف نمودن این کدورت و تاریکى است و به همین علت «ذکر» را از اوصاف پیامبر و از نام هاى قرآن شمرده اند; چنانکه قرآن مجید به ذکر بودن پیامبر صلى الله علیه و آله چنین اشاره مى کند:
«… قد انزل الله الیکم ذکرا × رسولا یتلوا علیکم آیات الله …» (1) .
«خداوند ذکرى (رسولى) را به سوى شما فرستاد تا آیات خدا را بر شما تلاوت کند» . همچنین از نام هاى قرآن مجید ذکر مى باشد: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون » (2) . «ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم و آن را حفظ خواهیم کرد» .
وجه نامگذارى پیامبر صلى الله علیه و آله و قرآن به ذکر این است که موجب یادآورى خداوند متعال مى باشند; زیرا یادآورى منوط به دانش قبلى است و این پیامبران و کتاب هاى آسمانى مى باشند که پرده غفلت و فراموشى را از روى دل کنار زده و نور الهى را بدان مى تابانند . بنابراین یاد خدا انسان را از حضیض مادیت به اوج معنویت مى رساند و امید را در انسان زنده مى کند و یاس و ناامیدى را که از تنگناهاى زندگى مادى و معادلات بشرى ناشى مى گردد، برطرف مى کند .
ذکر خدا ارتباط معنوى عبد سالک با رب مالک است و این انسان است که نباید خود را وقف زندگى مادى کند و مقصد را در خود و دنیاى خود محدود سازد، بلکه باید خود را براى سفر پر فراز و نشیب ابدیت آماده و مهیا کند .
ذکر خداوند آثار و ثمرات اعجاب آور و با شکوهى دارد که هریک از آنها در سازندگى روحى و اخلاقى انسان تاثیر به سزایى دارد . عمده ترین این آثار و ثمرات به شرح زیر است:
1 . یاد خدا نسبت به بنده
اولین اثر یاد خدا این است که خداى متعال نیز انسان را یاد مى کند: «فاذکرونى اذکرکم …» (3) «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم » . از اینکه در این آیه شریفه یاد خداوند متعال، منوط به یادکردن بنده شمرده شده است، یک نکته دقیق فهمیده مى شود و آن عبارت است از تصور دو نوع ذکر از طرف خدا; الف: ذکر عام . ب: ذکر خاص .
ذکر عام عبارت از هدایت عام الهى است که شامل تمام موجودات مى باشد و اختصاص به گروه خاصى ندارد و شاهد آن آثار ذکر عام الهى در پهنه گیتى مى باشد . و آن اعطاى مواهب و عطایاى گوناگون خداوند به تمام ممکنات مى باشد و این یاد همگانى که فیض مستمر الهى است، هرگز قطع نمى شود .
اما ذکر خاص به بندگان خاص و ذاکر تعلق دارد و یک نوع توجه و لطف است از جانب خداوند متعال .
2 . روشنى دل
خداوند; ذکر خویش را موجب نورانى شدن و بیدارى دل ها مى داند . مردن دل و افسردگى از هولناک ترین سیه روزى هاست; به طورى که حضرت على علیه السلام اولین سفارششان به امام حسن مجتبى علیه السلام – در نامه اى که به فرزند ارجمندشان نوشته اند – این است که بیش از هرچیز به آبادانى دل خویش بپردازد: «فانى اوصیک بتقوى الله – اى بنى – و لزوم امره و عماره قلبک بذکره …» (4) .
«پسرم! تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا، آباد کردن قلب و روح با ذکر او و چنگ زدن به ریسمان الهى توصیه مى کنم …» .
یکى از مؤثرترین عوامل علاج مرگ دل و احیاى دوباره آن، پناه بردن به ذکر خداست; ذکر حق نور است و مداومت در آن، قلب را از تاریکى و ناامیدى و قساوت نجات مى دهد; شفافیت و لطافت و درک و شور و عشق به آن مى بخشد و گرمى و تپش و نشاط تازه در آن مى دمد . این ثمره ذکر را حضرت على علیه السلام چنین گوشزد مى کند:
«ان الله تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده …» (5) ; «خداوند متعال یاد خویش را جلاى قلبها قرار داده، که در اثر آن گوش، پس از سنگینى مى شنود و چشم پس از کم سویى مى بیند و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنى منقاد و رام مى گردد» .
3 . آرامش قلب
سومین اثرى که براى یاد خدا بیان مى شود آرامش دل آدمى است . به تعبیر قرآن طمانینه و سکون قلب از جمله آثار مستقیم یاد خداست: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب » (6) ; «کسانى که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خداست، بدانید تنها با یاد خدا دل ها آرام مى گیرد» .
یاد خدا داروى معنوى اضطراب و افسردگى است که از نظر روانشناسى علل آن ترس، آینده مبهم، نگرانى از شکست خوردن، ترس از بیمارى ها و نگرانى از عوامل طبیعى مى باشد . گذشته از مساله بیمارى اضطراب، آرامش طلبى در فطرت انسان ریشه دارد و در سرشت انسان ها حس آرامش جویى نهفته است و بسیارى از فعالیت هاى آدمى در حقیقت پاسخ به نداى الهى فطرت است .
وقتى به زندگى خود و بسیارى از افراد نظر مى کنیم، مى بینیم هدف بسیارى از کارهاى ما دست یابى به گوهر گرانبهاى آرامش است; یعنى انسانها در طول زندگى خود تلاش مى کنند تا به آرامش خاطر و طمانینه نایل شوند . در این نقطه بین انسان ها اشتراک نظر وجود دارد، ولى اختلاف نظر در تعیین و تشخیص چیزهایى است که به زندگى آرامش مى بخشد .
بسیارند کسانى که این گوهر نفیس را در گرو ثروت اندوزى و رفاه مادى مى دانند و آرامش گم شده خود را در آن مى جویند و به قول خودشان، پشت خود را مى بندند تا براى عمرى، خیال آسوده و آرامش خاطر داشته باشند; گروهى نیز آرامش را در کسب مقام و شهرت مى بینند و براى آن خود را به آب و آتش مى زنند; گروهى – به اشتباه – آرامش را در پناه بردن به دامن «اعتیاد» مى بینند تا دمى آرامش و تسکین یابند که این آرامش کاذب است .
ولى قرآن مجید تنها نسخه شفابخش اضطراب را یاد خدا مى داند و تنها پاسخ نداى فطرت را ذکر خدا مى بیند (7) ولى مقصود ذکر قلبى است نه ذکر زبانى; زیرا قرآن کریم آن ذکر زبانى را که با ذکر قلبى همراه نیست، ممدوح نمى شمارد بلکه مذموم مى داند درباره نماز مى فرماید: «… اقم الصلاه لذکرى » (8) «نماز را با یاد من اقامه کن » . و در سوره ماعون مى فرماید: «فویل للمصلین × الذین هم عن صلاتهم ساهون » (9) «واى بر نمازگزارانى که از نمازشان غافل اند» . معلوم مى شود اگر کسى نماز بخواند، هرچند که ذکر خدا بر زبانش جارى است ولى غافل باشد و نداند چه مى گوید، کارش زار است .
بنابراین، مقصود اصلى، ذکر قلبى است نه ذکر زبانى . ذکر زبانى زمینه است براى پیدایش ذکر قلبى و آرامش با ذکر قلبى مشکلات را حل مى کند (10) .
خداوند در سوره طه خطاب به حضرت موسى و هارون علیه السلام مى فرماید: «اذهب انت و اخوک بآیاتى و لا تنیا فى ذکرى » (11) «تو و برادرت با آیات و معجزات من حرکت کنید و در یاد کردن من سستى نکنید» . این ذکر، ذکر قلب است; زیرا انسانى که در برابر خطر مواجه مى شود و به مقاومت در برابر آن خطر، ماموریت پیدا مى کند، با ذکر زبانى نمى تواند مشکلى را حل کند; طمانینه است که مشکلات را حل مى کند و طمانینه، با ذکر قلب است نه با ذکر زبان . البته ذکر زبان خوب است و زمینه را براى ذکر قلب فراهم مى کند (12) .
در خصوص این بحث که یاد خدا و ذکر قلبى آرام بخش دلهاست، امام صادق علیه السلام مى فرماید: «ان القلب لیتجلجل فى الجوف یطلب الحق فاذا اصابه اطمان و قر» (13) . «دل آدمى از درون مضطرب مى شود و در حقیقت خواهان حق است پس آنگاه که به حق رسید، آرام و قرار مى گیرد» .
4 . خشیت و ترس از خدا
از جمله آثار یاد خدا براى مؤمنان، خداترسى و خشیت مى باشد . قرآن در این زمینه مى فرماید: «انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم …» (14) «تنها مؤمنان هستند که هرگاه یادخدا به میان آید، دل هایشان ترسان شود» . که این ترس از درک عظمت و علم ایشان سرچشمه مى گیرد; لذا خداوند در قرآن تنها عالمان را متصف به خشیت مى داند و در سایه خشیت از خداوند است که انسان از ارتکاب معاصى اجتناب مى ورزد .
5 . بصیرت یافتن و شناخت شیطان
یکى از عوامل اصلى سقوط انسان و سیه روزى او، افتادن به دام هاى ناپیداى شیطان است و ذکر حق به انسان بصیرتى مى دهد که وسوسه هاى پنهان و دام هاى ناپیداى شیطان را به سهولت بشناسد و در دام او نیفتد:
«ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون » (15) . «اهل تقوا آن هنگام که دچار وسوسه گروهى از شیاطین شوند به یاد خدا مى افتند و در آن وقت است که بینا مى گردند» .
6 . بخشش گناهان
از آثار و ثمرات اخروى یاد خداوند، مغفرت الهى مى باشد که شامل حال یادکنندگان خدا مى گردد و اضافه بر آن، خداوند وعده اجر و پاداش بزرگ نیز به ایشان داده است . قرآن مجید در این باره مى فرماید: «… و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات اعد الله لهم مغفره و اجرا عظیما» (16) . «مردان و زنانى که بسیار یاد خدا کنند، خداى متعال براى آنان آمرزش و پاداش بزرگ آماده نموده است » .
انسان مؤمن بر اثر لغزش هایى که در مدت عمر داشته است، در اندوه و نگرانى به سر مى برد و دائم به دنبال انجام کارهایى است که باعث آمرزش گناهان وى گردد، از طرفى خداى غفار، باب توبه و آمرزش خود را بر روى بندگان خود گشوده و فرموده است: «قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا …» (17) . «بگو اى بندگان من که با ارتکاب گناهان بر خود زیاده روى نمودید از رحمت خداوند نومید نباشید; زیرا خداوند متعال جمیع گناهان را مى آمرزد» .
از طرف دیگر; خداوند کارها و راه هاى متعددى را براى آمرزش بندگان قرار داده است و هرکس با وسیله اى مى تواند براى خود آمرزش طلب کند و از آن جمله است ذکر بسیار خداى متعال .
7 . حکمت و علم
یکى دیگر از ثمرات ذکر، پختگى عقل و کمال و حکمت است . ذکر باعث فروزان شدن قوه ادراک انسان و جوشش فکر و اندیشه مى شود . جان فرد شایستگى این را پیدا مى کند که منعکس کننده حقایق غیبى در خود گردد و خداوند به اندیشه و عقل این افراد مدد رساند . این حقیقت را امیرالمؤمنین علیه السلام صریحا بیان نموده و بزرگانى هم آن را تجربه کرده اند . شیخ الرئیس ابن سینا و صدرالمتالهین تصریح دارند که گاه در یک مساله علمى و فلسفى به بن بست رسیده و قادر به حل آن نبوده اند و به ذکر و نماز پرداخته اند و مطلب برایشان آشکار شده است .
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «… و ما برح لله – عزت آلاؤه – فى البرهه بعد البرهه و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظه فى الابصار و الاسماع و الافئده …» (18) . «و همواره براى خداى تعالى – که نعمتهایش بزرگ است – در هر برهه اى بعد از برهه دیگر و در دوران هاى نبودن پیامبران و سستى دین، بندگانى بوده اند که خداوند در اندیشه هایشان با آنان راز گفته و در عقل هایشان با آنان سخن مى گفته است . اینان چراغ هدایت را به روشنایى بیدارى در دیده ها و گوش ها و دل ها افروختند …» .
پى نوشت:
1) طلاق، 10 و 11 .
2) حجر، 9 .
3) بقره، 152 .
4) نهج البلاغه، نامه 31 .
5) همان، خ 222/2 .
6) رعد، 28 .
7) فضایل و آثار ذکر، علیرضا مسعودى، ص 105 تا 107 .
8) طه، 14 .
9) ماعون، 4 و 5 .
10) مجله پاسدار اسلام، شماره 136، ص 17 .
11) طه، 42 .
12) همان، ص 17 .
13) اصول کافى، ج 2، ص 421 .
14) انفال، 2 .
15) اعراف، 201 .
16) احزاب، 35 .
17) زمر، 53 .
18) نهج البلاغه: خطبه 222/3 و 4 .