راهکارهای غفلت زدایی و تقویت بیداری معنوی
راهکارهای غفلت زدایی و تقویت بیداری معنوی
غفلت زدایی و تقویت بیداری معنوی
غفلت زدایی و تقویت بیداری معنوی، پس از جذبه الهی و افاضه نور یقظه به قلب مومن، ابتدا با فکر و اندیشه آغاز میشود و سپس با ایمان و عمل صالح و عشق به خداوند و ائمه اطهار ادامه مییابد و باعث میشود تا تمام رفتارهای دینی، عبادی و اخلاقی مؤمن حتی در سطح جامعه نیز نوعی ذکر محسوب شود و یاد خدا آنقدر گسترش مییابد تا تمام اعضاء و جوارح و جوانح انسان را تسخیر میکند.
عوامل و راهکارهای تقویت بیداری معنوی به چند دسته تقسیم میشوند:
الف) عوامل و راهکارهای شناختی
برخی از فعالیتهای معرفتی انسان که میتواند برای غفلت زدایی و بیداری مؤثر باشد، عبارت است از:
1. شناخت هدف زندگی
بیداری انسان از آگاهی به حقیقت آغاز میشود و اولین حقیقت از میان حقایق بنیادین که پرسش از آن، از سؤال های اساسی زندگی انسان است، فلسفه زندگی و هدف خلقت اوست که جای دارد آدمی پیوسته در پی پاسخیابی نسبت به آن باشد.
البته پاسخ به این سال، چندان آسان به نظر نمیرسد و مکاتب مختلف نیز سعی و تلاش فراوان برای توجیه و تفسیر آن نموده اند و در این مسیر، موفقیت چندانی نیز نصیبشان نشده و نتوانسته اند انسان را از حیرانی و سرگشتگی نجات دهند، اما قرآن کریم بهراحتی به این سال مهم پاسخ داده و تکلیف انسان ها را روشن ساخته است. میفرماید: «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ> ؛ «و جن و انسان را نیافریدم جز آنکه مرا بپرستند»، این آیه ضمن بیان هدف خلقت انسان، متذکر این معنا است که آدمی با بندگی خدای متعال به تمام آمال و آرزوها و اهداف خود در حیات دنیوی می رسد و رستگار می شود، اگر چنین نبود، غایت زندگی انسان را منحصر به بندگی خداوند نمی نمود.
آری بندگی خداوند، هدف از آفرینش و جوهره هستی انسان و معنا دهنده انسانیت و تنها مأموریت او در این دنیا است، در سوره بینه آمده: ؛ مردم هیچ ماموریتی ندارند جز اینکه خالصانه خدای را بپرستند و از پرستش هر چه غیر او است، پرهیز کنند. همین مأموریت واحد انسان را به تمام کمالات مطلوب میرساند.
هرگاه انسان فراموش کند که خدای متعال او را برای بندگی خالصانه خود آفریده و به هر کمالی که بخواهد برسد، تنها از طریق بندگی و یاد خدا امکانپذیر است، به خواب غفلت فرو رفته و درنتیجه آن مسئولیت در قبال خود را فراموش نموده و عمرش حاصلی نخواهد داشت.
وقتی انسان مالک جهان هستی و آفریننده خود از یاد ببرد و نسبت به اطاعت و عبادت او دچار ناهشیاری شود، طبیعتاً یاد خود و همچنین یاد آخرت را نیز فراموش خواهد کرد و جهنمی را که خدای قهّار به غضب، شعلهور ساخته به سخره خواهد گرفت و حرام و حلال برای او معنایی نخواهد داشت و روزبهروز بلکه لحظهبهلحظه از انسانیت و کمال خویش دورتر خواهد شد.
غفلت از حقیقت هستی و خودشناسی و خودسازی و یاد مرگ، همه نتیجه غفلت از هدف خلقت و بندگی خدا است، هنگامی آدمی برای سلوک نظری و عملی، یعنی کسب معرفت و شناخت و تلاش برای سلوک معنوی و آماده شدن برای سفر آخرت اقدام میکند که از خواب غفلت بیدار شده باشد و ضرورت جهتگیری در راستای هدف خلقت خویش و بندگی حقتعالی را کاملاً درک نماید.
2. شناخت حقایق بنیادین
بعد از پاسخیابی نسبت به سؤال از هدف خلقت، جستجوی سایر حقایق ماورای طبیعی و اندیشههای بنیادین، شامل شناخت خداوند، دین، آخرت، برزخ، قیامت، شیطان و مانند آن که موجب تقویت بینش و بصیرت دینی میشود، بهشدت آگاهیدهنده و بیدارکننده است.
آدمی هنگامیکه با اکسیر حقیقت بیدار شد و هدف زندگی و خود حقیقی و جهان آفرین را شناخت، وارد فضای عقلانیت و انسانیت میگردد و رشد و تکامل انسانی او از همین نقطه آغاز میشود.
اکثر آدمیان متأسفانه عمر خود را در ناآگاهی و خوابآلودگی سپری می کنند، لذا از حیات انسانی برخوردار نخواهند شد و عقل آنان به رشد لازم و کافی نمیرسد و هنگامی بیدار میشوند که بسیار دیر شده است. «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» ؛ عموم مردم خوابند و وقت مرگ با دیدن حقایق عالم بیدار میشوند، ولی در این هنگام که فرصت سازندگی سوخته، بیداری جز حسرت، ثمرهای نخواهد داشت.
اساساً مواجهه انسان با زندگی دو گونه است: یا در خواب عمیق غفلت فرو میرود و آرام آرام به مرگ نزدیک میشود، این نوع زیستن چیزی جز مرگ تدریجی و طولانی نخواهد بود.
راه دیگر این است که جستجوی حقیقت و کسب آگاهی و عقلانیت را به زندگی خود میافزاید، در این نوع زیستن، هر حادثهای که در طول زندگی برای انسان رخ میدهد، باعث میشود که بیدارتر و هوشیارتر شود؛ در این وضعیت انسان حقیقتجو به یک محقق و پژوهشگر تبدیل میشود، کسی که دوست ندارد راهی را برگزیند که از سرانجام آن کاملاً بیخبر است؛ او با کاوشگری میکوشد تا به عمق حقیقت نفوذ کند، در اعماق وجود او چیزی همراه با آن در حال دگرگونی است، زیرا هرلحظه درکش از زندگی بیشتر و در نتیجه، هوشیارتر میشود.
مهمترین عاملی که آدمی را از خواب غفلت بیدار میسازد، آگاهی است. بدون آشنایی عمیق با حقایق هستی، آدمی به روشنبینی نمیرسد و کسی که بیدار نشده، موفقیتی در مسیر کمال و تعالی نخواهد داشت.
علی (ع) درباره علمآموزی و تفکر که یکی از عوامل مؤثر بیداری قلب است، فرمودند: نَبِّهْ بالتَّفَکُّرِ قَلبَکَ و جافِ عنِ اللیلِ جَنبَکَ و اتَّقِ اللّهَ رَبَّکَ؛ با اندیشیدن، دلت را هوشیار کن و شبهنگام از بستر پهلو تهى گردان (برخیز) و از خداوند، پروردگارت، بترس.
البته هر نوع آگاهی و اطلاعی بیدارکننده نیست، بلکه حقایق معنوی و اندیشههای بنیادین است که بیدارکننده است، برای بیدار شدن باید بار سفر بست و خود را برای رفتن به ماورای طبیعت آماده کرد و دانست که این جهان منحصر به عالم طبیعت و ناسوت و دنیا نیست و ظاهری که ما آن را مشاهده میکنیم، برگرفته و ظهور یافته عوالم باطنی، همچون ملکوت، جبروت و لاهوت است که به آن ماورای طبیعت و عالم غیب و آخرت اطلاق میشود.
قرآن کریم درباره مردمان غافلی که دل به دنیا سپرده و آخرت را فراموش کردهاند، میفرماید: ؛ ظاهری از دنیا را درک میکنند و ایشان از آخرت غافلاند. قرآن در اینجا دو نوع تقابل را به کار گرفته است: اولی تقابل «یعلمون» با «غافلون» یا تقابل علم و غفلت و دومی تقابل ظاهر حیات دنیا با آخرت.
تقابل نخست نشان میدهد که علم با غفلت نسبتی ندارد و اگر نقطه مقابل غفلت، هشیاری است، پس این علم و آگاهی است که هشیاری بخش و غفلت زداست.
تقابل دوم بر خلاف تقابل اول، نوعی مستوریت و ناآشکارگی دارد. قاعده برآن است که وقتی قرآن در توصیف چنین گروهی میگوید: آنان فقط به پوسته و ظاهر حیات این جهانی، علم و آگاهی دارند، در تقابل باید بگوید: و از مغز و باطن حیات دنیا بیخبر یا غافلاند، اما بهجای باطن و مغز حیات دنیوی، از واژه آخرت استفاده میکند. این نوع کاربرد نشان میدهد که از منظر قرآن کریم، آخرت چیزی جز باطن دنیا و همین حیات این جهانی نیست، پس توگویی دنیا و آخرت، دوروی یک سکهاند. یک روی این سکه به نام دنیا و ناسوت است و روی دیگر آن آخرت.
حال چگونه میتوان از غفلت گریخت؟ تقابل نخست نشان میدهد، علم و آگاهی نور است که با آن امکان کوچیدن از ظلمت فراهم میشود. پس هشیاری نور است و خداوند در افاضه نور یقظه و بیداری به انسان دخالت دارد، اما ما با تلاش خالصانهای که برای رسیدن به حقیقت انجام میدهیم، برای دریافت نور یقظه آماده میشویم.
شناخت و اعتقاد به ماورای طبیعت و حقایق ماورای طبیعی، باعث میشود که جهانبینی ما الهی شود؛ جهانبینی الهی به ما هدفمندی، انگیزه حرکت و امید میدهد و زندگی را معنادار کرده و از پوچی رهایی میبخشد. کسانی که به ماورای طبیعت اعتقادی ندارند، درنهایت به پوچی و بیارزشی میرسند.
حقیقت به ما میآموزد، به کدام جهت و چگونه حرکت خود را آغاز کنیم. خداوند قدرت شناختن و فکر کردن را به همین دلیل به ما عطا کرده است. ابتدا باید با چشم عقل و دل، به اطراف خود نیک بنگریم، بسیاری از مردم از عقل خود استفاده نمیکنند و فکر خود را به کار نمیگیرند و قوای شناختی آنان تعطیل مانده است. قرآن میفرماید:
ولقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَّا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَـئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـئِک هُمُ الْغَافِلُونَ؛
ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها (و عقلهایی) دارند که با آن چیزی درک نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشوند، آنها همچون چهارپایاناند، بلکه بدترند. آنها همان غافلاناند.
نکته امیدبخش این است که همواره راهی برای بیدار شدن وجود دارد و خداوند انسان را در بیخبری محض رها نکرده و بلکه ابزار و وسایل هدایت و آگاهی و کشف حقیقت را در اختیار قرار داده است.
البته حقیقتجویی چیزی نیست که کسی از بیرون به آدمی آموخته باشد، همواره کسی از درون، ما را به شناخت حقیقت فرامیخواند، تنها باید به این ندای درونی پاسخ مثبت داد و مطمئن شد که اکسیر حقیقت میتواند انسان خوابزده را بیدار کند و به آرمان زندگی برساند.
دلیل توصیه مکرر قرآن کریم به تفکر در حقایق عالم، نقش مؤثر آن در بیدارسازی و هدایتگری انسان است، پس سالک باید خود را عادت دهد تا در هرروز مقداری از وقت خود را به تفکر اختصاص دهد. این موضوع بهاندازهای اهمیت دارد که درباره آن آمده: تفکر ساعه افضل من عباده سنه ؛ ارزش یک ساعت فکر کردن، با یک سال عبادتِ بدون فکر، همسنگ است.
3. معرفت نفس
روح انسان موجود باعظمتی است که خدای متعال هنگام خلقت حضرت آدم به ملائکه امر فرمود تا بر او سجده کنند: ؛ چون ساخت انسان را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم، در مقابل او (به خاطر عظمت این آفریده که اشرف مخلوقات من است) سجده کنید و خودش نیز به خودش آفرین گفت: ؛ این نکته نشان میدهد تعظیم فرشتگان به انسان به جهت روحانی او بوده، ضمن آنکه تعادل و تسویه آفرینش انسان با روحی که در او نهاده شده است، حاصل میآید و فرشتگان به انسان متعادل تعظیم کردند.
بدن انسان با همه پیچیدگی در مقابل عظمت روح، بسیار ناچیز است، بدن انسان پیوسته در حال ضعیف شدن و اضمحلال و پیری و فرسودگی است و درنهایت با مرگ به خاک بازمیگردد؛ اما روح اینگونه نیست، روح انساندر اثر دانش و تجربههای زندگی و در گذر زمان تازه و شکوفا میشود و بهخصوص روح افراد عالم و فرهیخته و پاک، برای همیشه میماند و با مرگ به حیات باقی و لقای الهی میرسد.
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن طوطی شکر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
شاعر در این بیت، پرواز آدمی را معطوف به روح او میداند و امیال حیوانی و جسمانی را مانعی بزرگ بر سر راه طیران آدمیت برمیشمارد.
در آیه فوق اشاره شد که خدای متعال از روح خود در ما دمیده، ازآنرو، انسان بیشتر آسمانی است تا زمینی، درواقع همان مرغ باغ ملکوت است که به جهت ضرورت، چند روزی در قفس بدن به سر میبرد و دائم به پرواز میاندیشد.
اگر کسی روح خود را شناخت و فهمید که او اصالتاً موجودی ماورای طبیعی است که به طبیعت آمده و درنهایت به آنجا بازخواهد گشت، . به هدف خلقت خود بیشتر از پیش واقف میشود و درمییابد که دنیا محل گذر است و نباید بیشازحد نیاز به آن بپردازد و رسیدن به آن را هدف خود قرار دهد، سپس درمییابد که او از طریق روح با عوالم ماورای طبیعی ارتباط دارد و لازم است که معرفت و ایمان خود را نسبت به عالم غیب افزایش دهد و عملاً هم خود را برای بازگشت به عالم آخرت آماده نماید.
روایات فراوانی که درباره معرفت نفس وارد شده، مانند این روایت که علی (ع) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه ؛ کسی که روح خود را شناخت، در حقیقت، رب خود را شناخته است»، گویی امام در این روایت میخواهد این نکته را یادآور شود که اگر انسان روح خود را بشناسد، متوجه میشود که از سنخ عالم طبیعت و ماده نیست و تنها در این صورت است که مربی خود را خواهد شناخت و آگاه میشود که دنیا و ابزارها و امکانات مادی نمیتواند انسان را تربیت کند و به سعادت برساند. روح ما چون از سنخ ملکوت است لذا باید از طرف خداوند و ماورای طبیعت، هدایت و تربیت شود.
عکس آن نیز صادق است، یعنی اگر کسی خود را نشناسد، پروردگارش را نیز نخواهد شناخت و پرستش گمراهانِ خواهد داشت. همانگونه که یاد خود و یاد خدا، مساوی، هماغوش و همسایه یکدیگرند، غفلت از خود و غفلت از خداوند نیز لازم و ملزوم هماند و کسی که خود را فراموش کند، مبدأ و معاد خویش را نیز فراموش خواهد کرد.
بنابراین بزرگترین چالش انسان در زندگی و خودسازی، خودشناسی است و رشد و تعالی انسان به این بستگی دارد که روح «یا خود متعالی و برتر» را بهتر بشناسد؛ درواقع مهمترین گمشده انسان، خود او است و تا آن را نیابد، به رستگاری نمیرسد. معرفت روح و عالم درون و توجه به ساختوساز آن، سرنوشت انسان را تغییر میدهد و باعث میشود تا در مسیر صحیح زندگی قرار بگیرد.
البته طبیعی است که انسان در بدو زندگی خود، نسبت به روح آگاهی لازم و کافی نداشته باشد و عظمت قلب خود را درک نکند، ولی ماندن در این حالت باعث میشود تا وقت خود را صرف زندگی طبیعی و تمایلات نفسانی کند و دائم حوادث روزمره زندگی دنیوی را رصد نماید و گرانی و ارزانی و خورد و خواب اندیشه و اراده او را مشغول سازد و از مصالح و مفاسد روح و قلب خود در غفلت و ناهشیاری به سر برد.
این نوع زیستن متأسفانه آدمی را از آنچه باید باشد و حقایقی که باید درک نماید دور میکند و از امور معنوی که سازنده روح است، غافل میسازد و در اثر خود فراموشی، انسان همت خود را صرف بدن و حیات مادی میکند و حیات معنوی خود را به فراموشی میسپارد.
در زندگی انسان هیچ عاملی به اندازه غفلت از شناختن و ساختن روح خطرناک نیست، چه بسیار افرادی که به این دنیا میآیند و میروند و هرگز خبردار نمیشوند که چرا آمدند و چرا رفتند، به همین دلیل است که غفلت زدایی، اولین و مهمترین وظیفه سالک است؛ اگر بگوییم: تمام انبیای الهی آمدهاند تا انسان را از این ناآگاهی و غفلت نجات دهند و او را هوشیار و بیدار سازند، سخنی بهگزاف نگفتهایم. غفلت از عظمت روحی خود و تأثیر یاد خدا در شکوفایی آن، تمام زندگی انسان را پوچ و بیمعنا مینماید.
روح انسان شئون مختلفی همچون نفس، عقل و قلب دارد که هر یک در جای خود دارای اهمیت فوقالعاده است، اما در این میان، قلب معنوی انسان، سلطان کشور آدمی است. قلب است که توسط غرایز و قوای نفسانی، حیات مادی و طبیعی و توسط فطرت و قوای عقلانی، حیات معنوی انسان را اداره مینماید. در روایت آمده که: «قلب المومن عرش الرحمان» ؛ قلب انسان، عرش خدای رحمان است و از تقدس و اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
غفلت از قلب و سلامت و بیماری و حالات گوناگون آن، همان غفلت از روح است، با این تفاوت که رویکرد ما در این بحث کمی دقیقتر مطرح میشود، هنگامی که ما به درون روح خود نفوذ میکنیم، به گوهر باارزش و شگفتانگیزی برمیخوریم به نام «قلب» و توجه به روح، ما را بهسوی توجه به قلب که مرکز و حقیقت انسان است، دعوت میکند، بنابراین بحث غفلت از روح بیشتر معطوف به غفلت از قلب معنوی است، همانکه انسان باید در دستان خود بگیرد و همواره در طول عمر مراقب آن باشد که آسیبی نبیند، زیرا امانت الهی است و بر ما است که آن را صحیح و سالم در قیامت به خدای متعال تحویل دهیم.
توگویی تمام مسئولیت ما در این دنیا در حفظ و مراقبت و تعالی قلب خود خلاصه میشود، همانکه حقیقت وجود ما را تشکیل میدهد، همانکه خوب یا بد بودن آدمی، به خوب و بد بودن صفات و ملکات نهادینهشده در آن بستگی دارد. همانکه به آخرت منتقل و درباره آن از ما سؤال میشود که با آنچه معاملهای انجام دادهاید؟ در قیامت از تمامی واردات و صادرات قلب انسان سؤال میشود. ؛ «روزی که مال و فرزندان برای انسان نفعی نخواهند داشت، مگر کسی که با قلب بسیار سالم نزد خدای متعال حاضر شود» . باری کسی بهواقع بیدار است که اهمیت و حساسیت و عظمت و صلاح و فساد قلب را میشناسد، یکلحظه مراقبت از قلب خود را فراموش نمیکند و همواره با خودسازی و یاد خدا در جهت اصلاح و تعالی آن گام برمیدارد.
البته شناخت عظمت و توانایی روح و قلب انسان، گام اول خودشناسی است و در گام بعدی باید بیماریها و آفتهای آن را شناخت و دانست که عامل حیات و سلامت قلب در چیست و چگونه باید آن را اصلاح کرد. این امر مهم معلومات و مهارتهای بسیاری را میطلبد که شایسته است قسمت بزرگی از فرصت عمر انسان به آن اختصاص یابد.
4. شناخت هویت انسانی
آنچه در ابتدای زندگی انسان فعلیت مییابد، بُعد حیوانی و بشری است، یعنی بشره و قد و قامت و صورت آدمی، او را از سایر حیوانات ممتاز می سازد و تحت عنوان انسان نامگذاری می شود، اما باطن و صیرت او هنوز در مرتبه حیوانی قرار دارد و تا به مرتبه انسانی صعود و صیرورت پیدا نکند، به حقیقت شایسته نام انسان نخواهد بود.
در این مقطع از زندگی، فرق انسان با حیوانات دیگر این است که سایر حیوانات، استعداد انسان شدن و صیرورت ندارند، یعنی حیوان درهرصورت حیوان است، اما انسان، استعداد انسان شدن دارد و اینگونه نیست که درهرصورت انسان باشد، هم می تواند هویت انسانی خود را شکوفا سازد و مراتب کمال تا قرب به خدا را طی نماید و هم میتواند بر سبک و سیرت حیوانی خویش پایدار بماند.
بهبیاندیگر، انسان آمیختهای از جسم و روح است، بدن همان گوشت و پوست و استخوانی است که در تمام حیوانات وجود دارد، ولی انسان بودن، موضوعی روحانی و قلبی است.
متأسفانه غفلت از روح و عالم درونی، زمینه فراموشی هویت انسانی را نیز فراهم میکند و این فراموشی باعث میشود، آدمی یکعمر به صورت حیوانی زندگی کند و هرگز مزه انسانیت و کمال و سعادت را نچشد و سرانجام با همین وضعیت از دنیا خارج شده و آنگاه تمام زندگی برای او جز خسارت نباشد.
مولوی عامل غفلت را در توجه بیشازحد به تن و حیات طبیعی میداند و چاره کار و حتی دیدن اسرار را در صرف این توجه به روح و میگوید:
غفلت از تن بود، چون تن روح شد
بیند او اسرار را بی هیچ بُد
در داستانها آوردهاند، مردی بهصورت اتفاقی تخم عقابی را در دشت پیدا کرد و آن را بیهیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه بهنوعی از آن محافظت کرده باشد، در کنار تخممرغهای دیگر زیر مرغی گذاشت؛ چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجهها، از تخم بیرون آمد، با آنها بزرگ شد و در تمام زندگی همان کارهایی را انجام داد که مرغها انجام میدادند، برای پیدا کردن کرمها و حشرات زمین را کنده، قُدقُد میکرد و گاهی با دستوپا زدن فراوان کمی در هوا پرواز مینمود، سالها به همین منوال گذشت و عقاب به سن و سال پیری رسید، در این هنگام روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید که با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بال های طلاییاش برخلاف جریان شدید باد پرواز میکرد. عقاب پیرْ بهتزده به آن نگاه کرد و پرسید: این کیست؟ مرغی پاسخ داد: این یک عقاب است، سلطان پرندگان و متعلق به آسمان و ما زمینی هستیم.
عاقبت، عقاب داستان ما، همچون مرغان زندگی کرد و از دنیا رفت، درحالیکه هرگز به هویت آسمانی خود مطلع و آگاه نبود، زیرا فکر میکرد که یک مرغ است. انسان غافل، مانند این عقاب، ممکن است تا آخر عمر در نیابد که انسان است و با همین غفلت از دنیا برود.
5. نیت خیر و تفکر در عاقبت امور
راه دیگر پیشگیرى و درمان «غفلت» تفکر و اندیشه است. هرگاه انسان به کارهای خوب و آثار مثبت آن و همچنین به کارهای بد و نتایج سوء آن بیندیشد، امواج ظلمانى «غفلت» از روح و جانش دور میشود.
همچنین روزى پیامبر اکرم (ص) خطاب به ابوذر فرمودند: «یَا ابَاذَر! هَمِّ بِالْحَسَنَهِ وَ انْ لَمْ تَعْمَلْهَا لِکَى لا تُکْتَبَ مِنَ الْغَافِلِینَ؛ اى ابوذر تصمیم به کارهای نیک بگیر، هرچند توفیق عمل به آن براى تو حاصل نشود تا در زمره غافلان نوشته نشوى».
6. تلاوت و تدبر در قرآن
اصولاً یکی از مهمترین اهداف قرآن، بیدارسازی انسان است. در روایات اسلامی، به تأمل و تدبر در قرآن کریم، بسیار توصیه شده است، چراکه آیه آیه این کتاب مقدس بیداری بخش آدمیان از خواب غفلت و ناهشیاری است. اگر کسی قرآن کریم را بیاموزد و حقایق آن را بشناسد و بر اساس آنها زندگی و عمل نماید، بهراستی از خواب غفلت خارج میشود.
تمامی آموزههای قرآن کریم بیدارکننده است و در تمامی زمینههای خطر را هشدار میدهد، هم میترساند، هم نوید میدهد، اینهمه برای آن است که ما را از خواب غفلت بیدار نماید و تا هنگامیکه زندهایم، به فکر چاره باشیم.
آیات و روایات به تدبر در قرآن توصیه نموده و اگر مؤمن اهل تدّبر در قرآن باشد، ذکاوت و هوشیاری پیدا میکند؛ چون قرآن نور است، در خود قرآن هم تعبیر «نور و منّور» عنوان شده است. البته تدبر به معنای پشت سر هم خواندن قرآن کریم نیست، این حالت ممکن است یکی از مراتب نازل تدبر باشد، تدبر واقعی پیگیری همهجانبه تا رسیدن به نتیجه است.
مفهوم عمیق تدبر آن است که حقایق قرآنی را تا وصول کامل به مفهوم و درک عمیق مصادیق و اجرایی نمودن آنها در زندگی فردی و اجتماعی تعقیب نموده، به سرانجام برساند؛ مانند پروندهای که در قوه قضائیه مطرح میشود و تا صدور و اجرای حکم و مختومه شدن پیگیری میشود و یا طرحی که در قوه اجرائیه تا رسیدن به نتیجه کامل دنبال میگردد.
دلیل اینکه در روایات به تلاوت روزانه قرآن کریم توصیه شده است، ازآنروست که این کتاب مقدس خاصیت آگاهیبخشی و غفلت زدایی دارد. انسانهایی که در قرآن تأمل نمیکنند و نمیاندیشند، ممکن است به قلبشان مهر زده شود، بهگونهای که از درک حقایق بهکلی محروم شوند.
؛
«خدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده است، زیرا بر دیدگانشان پردهای بوده است پس نه خود میتوانند حق را درک کنند و نه با هدایت دیگران به راه میآیند و برای آنان عذابی بزرگ خواهد بود».
تمام آموزههای قرآن کریم و حتی داستانهای آن، آگاهیبخش و بیدارکننده است تا جایی که میتوان این کتاب مقدس را کتاب بیدارسازی انسان از خواب غفلت نامید. قرآن کریم نیز وقتی خود را کتاب ذکر معرفی میکند، میتواند به این حقیقت اشاره داشته باشد.
؛
«و همانا قرآن ذکریست برای تو و قومت و (بگو) بهزودی بازخواست میشوید».
کسانی که با قرآن کریم انس دارند، هرگز از زمره غافلان بهحساب نمیآیند. تدبر در قرآن دریچههای پنهان را به روی ما باز میکند؛ و علاوه بر هوشیاری، اراده سالک را برای رسیدن به مقصد بزرگ الهی که همان مقام انسانیت است، تقویت مینماید. قرآن عامل تقویت روحی انسان است و غذای روح او به واسطه این کتاب مقدس تأمین میشود.
بزرگان دین همگی اهل قرآن و اهل تأسی به آن بودهاند. تلاوت قرآن اثر فراوانی بر زنگار زدایی از قلب دارد. قرآن کریم دل را با نور پیوند میدهد و زندگی الهی را پیش رویمان ترسیم میکند. همچنان انس گرفتن با احادیث و سنت معصومین نیز، ما را به زاویه دید آنها نزدیک کرده و زندگیمان را نورانی میکند.
یکی از روشهای قرآن برای بیدار ساختن انسانها روش هشدار است. قرآن کریم نسبت به فریب خوردن از دنیا و شیطان هشدارهای فراوان میدهد و راههای گمراه ساختن شیطان و وسوسههای او را میآموزد و این هشدارها خود بسیار بیدارکننده است.
همچنین قرآن کریم به عاقبت و سرانجام آتش برای کافران و مشرکان و منافقان و طاغوتها و بدکاران و مجرمان و ظالمان اشاره میکند و این موارد نیز انسانهای تبهکار را از خواب غفلت بیدار میکند.
از روشهای دیگر قرآن برای آگاهیبخشی و غفلت زدایی، قصههای قرآن کریم است که هدف اصلی از آن – در کنار بازخوانی حوادث و وقایع گذشته – چیزی جز آگاهیبخشی و بیدارسازی نیست.
قرآن کریم هم راه هدایت را بهدرستی بیان میکند و سرانجام مؤمنان و موحدان و صالحان را رسیدن به قرب و لقای الهی و بهشت میداند و هم به آثار و پی آمدهای شوم گمراهی و کفر و شرک و تبعیت از شیطان و طاغوت اشاره دارد.
حدود یکسوم آیات قرآن کریم تبیین جریان تاریخی کفر و شرک و در مقابل آن جریان ایمان و توحید است. قرآن تمام خصوصیات این دو جریان، درگیریهای آنها، تبعیت موحدان از ولایت انبیاء و اطاعت مشرکان از ولایت شیطان و طاغوت را بیان مینماید و عاقبت نیک و بد هر جریان را بهتفصیل گوشزد مینماید. توجه دادن قرآن کریم به ماورای طبیعت و عالم غیب و آخرت و اینکه عالم آخرت برتر و باقیتر از دنیا است. ؛ خود از عوامل بسیار مهم بیداری است.
همچنین تبیین توحید و شرک و تأکید بر شناخت خداوند و صفات او و اینکه معبودی جز الله نیست و تبیین دقیق و مفصل آثار توحید و شرک، نیز از آموزههایی است که بسیار در بیدارسازی انسان دخیل است.
آیات فراوانی نیز در باب خودشناسی انسان است و به او کمک میکند تا هویت و حقیقت خود را بهخوبی بشناسد و جایگاه خود را در هستی پیدا کند، قدر خود را بداند و عمر خود را بیهوده نگذراند و به عاقبت زندگی خویش بیندیشد.
دعوت به دانشاندوزی و تفکر و تعقل که در قرآن کریم بهکرات به آن اشاره شده است، برای این است که قلب انسان با علم و آگاهی بیدار میشود، آشنایی با این دسته از آیات و معارف قرآن کریم بسیار آگاهیبخش و بصیرت افزا است تا جایی که این کتاب مقدس را در صدر کتابهای بیدارکننده انسان قرار میدهد.
در ابتدای سوره نور آمده؛ سُورَهٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ؛ این سوره را فرستادیم و (احکامش را) فریضه (بندگان) کردیم و در آن آیات روشن (توحید و معارف و احکام الهی) نازل ساختیم، باشد که شما متذکر (آن حقایق) شوید. آنچه اشاره شد تنها موارد اندکی از آموزههای بیدارکننده قرآن کریم است و امکان اشاره به همه آنها وجود ندارد.
ولی متأسفانه در روایت دارد که پیامبر اسلام روز قیامت از مردم شکایت میکند که امت من قرآن را مهجور داشتند و از آن استفاده نکردند؛
؛
«و انسان غافل در قیامت هیچ حجتی برای توجیه غفلت خود از رجوع به قرآن و عمل به آن ندارد».
7. فکر مرگ و سفر آخرت
فکر مرگ و پایان زندگى ازجمله افکارى است که در زدودن زنگار «غفلت» از آینه روح آدمى بسیار مؤثر است؛ مخصوصاً اگر هنگام عبور از آرامگاه مردگان، این شعر یا مانند آن را با خود زمزمه کند:
پروین اعتصامی سروده ای دارد که بر سنگ مزارش حک شده:
هر که باشى و به هر جا برسى
آخرین منزل هستى این است
این فکر و اندیشه بهیقین جلوى سرچشمههای اصلى «غفلت» را که هواپرستى و خودخواهى و فزون طلبى است، میگیرد.
امیر مؤمنان على (ع) در یکى از وصایاى خویش به فرزندش امام حسین (ع) فرمودند: «اىْ بُنَىَّ الْفِکْرَهُ تُورِثُ نُوراً وَ الْغَفْلَهُ ظُلْمَهً؛ اى فرزندم! تفکر، نورانیّت مى بخشد و «غفلت» ظلمت و تاریکى».
امام صادق (ع) فرمودند: ذِکْرُ الْمَوْتِ یُمِیتُ الشَّهَوَاتِ فِی النَّفْسِ وَ یَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَهِ وَ یُقَوِّی الْقَلْبَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ یُرِقُّ الطَّبْعَ وَ یَکْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَ یُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ یُحَقِّرُ الدُّنْیَا؛ یاد مرگ، خواهش هاى نفس را میمیراند و رویشگاههای غفلت را ریشهکن میکند و دل را با وعدههای خدا نیرو میبخشد و طبع را نازک میسازد و پرچمهای هوس را درهم میشکند و آتش حرص را خاموش میسازد و دنیا را در نظر کوچک میکند.
بنابراین از آثار و علائم اصلی انسان آگاه و بیداردل، تلاش دائمی او در ایجاد آمادگی برای مرگ و سفر آخرت است و علامت غافل، رکون به دنیا و دلخوش بودن به زندگی این جهانی و فراموش کردن آمادگی برای این سفر است.
ندا رسید به جانها که چند می پایید؟!
به سوی خانه اصلی خویش بازآیید!
چو قاف قربت ما، زاد و بود اصل شماست
به کوه قاف بپرید خوش، چو عنقایید
زآب و گل چو چنین کُنده ای است بر پاتان
به جهد کُنده ز پا پاره پاره بگشایید
سفر کنید از این غربت و به خانه روید
ازین فراق ملولیم عزم فرمایید
خدای پرّ شما را ز جهد ساخته است
چو زنده اید بجنبید و جهد بنمایید
هلا که شاهد جان آینه همی جوید
به صیقل آینه ها را ز زنگ بزدایید
انسان بیدار هرگز به دنیا اعتماد نمیکند و احساس امنیت ندارد و دنیا را محل گذر و برچیدن زاد و توشه آخرت میداند. انسان بیدار میداند که مال دنیا و فرزندان بسیار در آخرت به کار او نمیآید و برای او نفعی ندارد و خدای متعال تنها به قلب او نظر میکند و از او قلب سلیم میخواهد: ؛ قلب همان امانت الهی است و حفظ سلامت، کمال و تعالی آن تمام مسئولیت ما در این دنیا و عالم آخرت و قیامت است.
اما انسان غافل مشغول جمعآوری مال و ثروت میشود و به فرزندان فراوان خود افتخار میکند و در گمانش این امور باعث بقا و خوشبختی او هستند. قرآن کریم از احوال غافلان میگوید: ؛ این جماعت گناهکار و کفران پیشه به این دنیای زودگذر دلبستهاند و فقط در کسب آن میکوشند و در ورای خود، روز قیامت را که به آنها احاطه دارد، پشت سر انداختهاند و بهکلی آن را فراموش کردهاند. اگر قرآن کریم روز قیامت را (یوم ثقیل) نامیده به دلیل آن است که شدت آن روز مانند بار سنگینی است که نمیتوان آن را به دوش کشید. انسان بیدار دائم در حال خودسازی و تغییر دادن خود و نزدیک شدن به خداوند است.
وقتی از رسول خدا سؤال شد که آیا میشود با شهدا محشور شد، فرمودند: «نَعَم، مَن یذکرُ المَوتَ فی الیومِ و اللّیلَهِ عِشرینَ مَرّهً. آری، کسی که شبانهروز بیست مرتبه مرگ را یاد کند، به چنین مرتبهای میرسد»؛ یعنی دائم به سفر آخرت فکر کند و خود را برای آن آماده نماید.
یاد خود و یاد خدا، تابعی از یاد مرگ است. اگر کسی یاد مرگ بود و برای آماده شدن و کسب زاد و توشه آخرت برنامه داشت، حتماً به یاد خود نیز هست و حتماً به یاد خدا هم خواهد بود، چون میداند که انسان تنها با یاد خدا به کمال میرسد و آماده تولد در عالم آخرت میشود.
انسان بیدار به لقاءالله باور دارد و برای ملاقات با خداوند آماده میشود، اما انسان غافل، مرگ و لقای الهی را فراموش میکند.
؛
«هر کس که به لقاء خدا (و مشاهده جمال و وصول به رحمت و جنّت او) امیدوار و مشتاق است (بداند که) هنگام اجل و وعده معین خدا البته فرا رسد و او (به گفتار و کردار خلق) شنوا و داناست».
قرآن در آخرین آیه سوره کهف میفرماید:
؛
«پس هرکس به لقای (رحمت) پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند».
در این آیه نشانه بیداردلان که به ملاقات پروردگار یقین دارند، این است که رویکردها و عملکردهایشان، صالح و سزاوارانِ است و هیچکس را شریک خدا نمیسازند. روشن است که هر کس در پرستش، برای خدا شریک قائل شود، عمل او صالح نخواهد بود، پس قید میتواند برای تأکید باشد. البته میتوان گفت: عمل صالح، رویکرد رفتاری است و شرک، رویکرد معرفتی و پنداری و کسی به مقام بیداری میرسد که به ملاقات خداوند یقین مییابد و هم در رفتار و هم در معرفت، صالحانِ اقدام کند.
در بسیاری از روایات زیرکترین افراد را کسانی دانسته که در دنیا به دنبال جمع زاد و توشه برای سفر طولانی آخرت هستند. روزی یکی از اصحاب سؤال کرد: ای رسول خدا زیرکترین مردم کیاناند؟ حضرت فرمودند: «أکیس الناس أکثرهم استعداداً للموت؛ زیرکترین مردم کسانی هستند که خود را برای مرگ و سفر آخرت آماده میکنند».
امام علی نیز فرمودند: «تَزَوَّدوا فی أیامِ الفَناءِ لأیامِ البَقاءِ، قد دُلِلتُم علَی الزّادِ و اُمِرتُم بالظَّعنِ و حُثِثتُم علَی المَسیرِ؛ از این ایام فانی برای ایام باقی توشه بردارید؛ توشه را به ما نمایاندهاند و فرمان کوچتان دادهاند و برای رفتن به شتاب وادارتان کردهاند».
و نیز فرمود: «إنّما الدُّنیا مُنتَهی بَصَرِ الأعمی، لا یبصِرُ مِما وراءها شیئا و البَصیرُ ینفُذُها بَصَرُهُ و یعلَمُ أنّ الدّارَ وراءها، فالبَصیرُ مِنها شاخِصٌ و الأعمی إلَیها شاخِصٌ و البَصیرُ مِنها مُتَزوِّدٌ و الأعمی لَها مُتَزوِّدٌ؛ دنیا چشمانداز نهایی شخص نابینا (بیبصر) است و در فراسوی آن چیزی نمیبیند؛ اما شخص بینا و با بصیرت، نگاهش از دنیا فراتر میرود و درمییابد که سرای حقیقی، در آنسوی دنیا است، بنابراین، شخص بینا از دنیا چشم برمیکند و نابینا به آن چشم میدوزد، بینا از دنیا توشه برمیدارد و نابینا برای آن توشه برمیدارد.
آن حضرت در پاسخ به این سؤال که آماده شدن برای مرگ به چیست؟ فرمود:
«أداءُ الفَرائضِ و اجتِنابُ المَحارِمِ و الاشتِمالُ علَی المَکارِمِ، ثُمّ لا یبالی أ وَقَعَ علَی المَوتِ أم وَقَعَ المَوتُ علَیهِ؛ و اللّهِ، ما یبالی ابنُ ابیطالب أ وَقَعَ علَی المَوتِ أم وَقَعَ المَوتُ علَیهِ؛ بهجای آوردن واجبات و دوری کردن از حرامها و داشتن خوی های نیک. با رعایت این امور، دیگر آدمی را چه باک که او به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغش آید. سوگند به خدا که پسر ابیطالب را باکی نیست که خود به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغ او آید».
بنابراین حیات پس از مرگ و مشکلاتی که در عالم برزخ و قیامت بر مسیر انسان است، هشداری است تا هر چه زودتر بیدار شود و به خودسازی بیندیشد و خود را برای مرگ آماده کند.
حضرت علی در یکی از خطبههای نهجالبلاغه فرموده است: «تَجَهَّزوا رَحِمَکمُ اللّهُ! فَقَد نودِی فیکم بِالرَّحیلِ وأقِلُّوا العُرجَهَ عَلَی الدُّنیا، وَانقَلِبوا بِصالِحِ ما بِحَضرَتِکم مِنَ الزّادِ؛ فَإِنَّ أمامَکم عَقَبَهً کؤودا، ومَنازِلَ مخَوفَهً مَهولَهً لابُدَّ مِنَ الوُرودِ عَلَیها، وَالوُقوفِ عِندَها. وَاعلَموا أنَّ مَلاحِظَ المَنِیهِ نَحوَکم دانِیهٌ، وکأَ نَّکم بِمَخالِبِها وقَد نَشِبَت فیکم، وقَد دَهَمَتکم فیها مُفظِعاتُ الاُمورِ، ومُعضِلاتُ المَحذورِ؛ فَقَطِّعوا عَلائِقَ الدُّنیا، وَاستَظهِروا بِزادِ التَّقوی؛ خدا رحمتتان کند! آماده باشید؛ چراکه بانگ کوچیدن در بین شما در داده شده است. امیدِ ماندن در دنیا را کم کنید و به توشههای صالحی که در دسترس شما است، رویآورید؛ چراکه در پیش رویتان، گردنهای دشوار و منزلهای ترسناک و وحشتزایی است که چارهای جز درآمدن به آنها و توقّف در آنها نیست و بدانید که چشمانداز مرگ به شما نزدیک است؛ گویی که شما در چنگ مرگ، گرفتارید و او چنگال خود را در شما فروبرده است. کارهای دشوار دنیا و بلاهای طاقت سوز آن، شمارا فراگرفته است، دلبستگیهای دنیایی را قطع کنید و از رهتوشه پرهیزگاری، خود را توانا سازید، برای مرگ مهیا شوید و وسایل سفر خود را آماده کنید، خدا ما را رحمت کند، بهدرستی که منادی مرگ ندای الرحیل در میان ما سر داده، توجه خود را به دنیا کم کنید و از دنیا بیرون روید درحالیکه با خود زاد و توشهای از اعمال خوب داشته باشید».
عالم آخرت کاملاً ما را احاطه کرده است و ما بر لبه آن زندگی و حرکت میکنیم و با یک تلنگر مانند گرفتن یک رگ قلب یا مغز یا تصادف یا هر حادثه ناگهانی فوراً به عالم آخرت منتقل میشویم. انسان نمیتواند اندازه عمر خویش را معین کند و ممکن است دقیقهای دیگر در آخرت باشد.
یاد مرگ، یعنی یاد عالم آخرت و ماورای طبیعت که هرلحظه ممکن است وارد آن شویم. اگر کمی در احوال دنیا اندیشه کنیم، درمییابیم هرلحظه میمیریم و بهسوی عالم آخرت کشیده میشویم.
ما از باطن هستی به سطح آن آمدهایم و دوباره بهسوی باطن هستی و خدا باز خواهیم گشت. قرآن میفرماید: ؛ و هرلحظه باید برای این بازگشت آماده بود. منظور از یاد مرگ این نیست که انسان دائماً یاد قبر و مردن باشد. بلکه یاد مرگ، به معنای آمادهسازی همیشگی خود برای سفر آخرت است.
8. مطالعه و کتابخوانی
از راهکارهای مهم بیدارسازی خود مطالعه و کتابخوانی است، اما متأسفانه امروزه آمار مطالعه و کتابخوانی بسیار پایین است و هرچند رسانهها و فرهیختگان جامعه گاهوبیگاه در برنامههای مختلف و زمانهای خاص مردم را به مطالعه دعوت میکنند، اما کسی به این نکته مهم اشاره نمیکند که فلسفه کتابخوانی چیست و چرا باید کتاب بخوانیم و اگر کسی کتاب نخواند چه بلایی سرش میآید و به چه عارضهای گرفتار میشود.
گویی هدف و معنای کتابخوانی کاملاً مغفول مانده است و طبعاً اگر آدمی فایده و اثر کتابخوانی و مطالعه را نداند و نسبت به ضرورت آن واقف نباشد و خطر ترک این مهم را درک ننماید و به فواید آن اطلاع کافی نداشته باشد، انگیزه واقعی برای صرف هزینه و وقت برای آن نخواهند داشت.
بدترین آفت زندگی انسان در دنیا، غفلت زدگی و ناهشیاری است، به همین دلیل ضروریترین نیاز انسان نیز بیداری از خواب غفلت و زندگی کردن در وضعیت هشیاری است و در این راستا به نظر میرسد اصولاً فلسفه وجودی تمامی رسانههای شفاهی و مکتوب و دیداری، بیدارسازی مردم خوابزده و غافل است.
بنابراین مأموریت اصلی کتاب در این عرصه، بیداری زایی و غفلت زدایی است و همین معیار در انتخاب کتاب خوب و مفید نیز ملاک عمل قرار میگیرد. پس اولاً؛ ضرورت دارد که کتاب بخوانیم؛ چون همه ما به عواملی برای بیدارسازی و غفلت زدایی نیازمندیم و کتاب بهترین عامل بیداری زایی است. ثانیاً؛ باید کتابی را برای مطالعه انتخاب نماییم که ما را به فکر فرو برد و باعث شود به خود و زندگی و عاقبت کار بیندیشیم، به اینکه آیا برای مرگ و سفر آخرت آمادهایم و توشه فراهم نمودهایم یا نه؟!
کتابی برای مطالعه مفید است که آدمی را نسبت به هدف خلقت و فلسفه زندگی حساس نماید و به او روش معنا بخشی به زندگی را بیاموزد، بنابراین کتابی که تعریفی از زندگی و هدف آن ارائه نمیدهد و قادر نیست به زندگی انسان معنا ببخشد، بلکه احتمال غفلت زایی و دوری از غایت زندگی در آن هست، ارزش خواندن ندارد و صرفاً باعث هدر رفت عمر و وقت انسان میشود و گاهی نیز گمراهکننده خواهد بود.
9. عبرت از تاریخ
مطالعه و بررسی تاریخ و درسها و عبرتهای آن، نقش مؤثری در بیدارسازی انسان دارد. ایوان مدائن ها، آینه عبرتاند، کاخ کسراها که ویرانههایش با زبان بیزبانی با ما سخن میگویند و اهرام مصر که از فراعنه و سرنوشت آنها خبر میدهد و آثار باقیمانده پیشینیان، برای انسانهای معاصر، درسآموز و عبرت زا و طبعاً بیدارکنندهاند.
قبور درهم شکسته نیرومندان دیروز و اسیران خاک امروز و یا پیرمردان و پیرزنانى را در نظر بگیریم که نه قدرت راه رفتن دارند و نه توان نشستن و نه حوصله سخن گفتن و به یاد آوریم که همه اینها روزى جوان و نیرومند و با نشاط بودند؛ اما گذشت روزگار آنان را به چنین سرنوشتى گرفتار ساخته است و بدانیم که ما هم همین راه را در پیش داریم.
بهیقین هر چه درباره این موضوعات و تحوّل روزگار و جابجا شدن حکومتها و قدرتها و ثروتها و عزتها بیشتر بیندیشیم، کمتر گرفتار «غفلت» خواهیم شد. امام امیر مؤمنان على (ع) میفرمایند: «انَّ مَنْ عَرَفَ الْایَّامَ لَمْ یَغْفَل عَنْ الاسْتِعْدادِ؛ آن کس که وضع روزگار را بشناسد، از آمادگى (براى سفر آخرت) غافل نمیشود».
در حدیث دیگرى امام صادق (ع) فرمودهاند: «اغْفَلَ النَّاسِ مَنْ لَمْ یَتَّعِظ بِتَغَیُّرِ الدُّنیَا مِنْ حَالٍ الَى حالٍ؛ غافلترین مردم کسى است که از تغییر و تحوّل روزگار از حالى به حال دیگر، پند نگیرد».
ب) عوامل و راهکارهای اخلاقی
1. مبارزه با نفس اماره
از عوامل اصلی و راهبردی غفلت زدایی – پس از کسب آگاهی و تقویت ایمان از طریق جستجوی حقیقت و تقویت اعتقادات دینی و شناخت های بنیادین – جهاد با نفس اماره است؛ زیرا عامل اصلی ایجاد بسیاری از موارد غفلت در انسان، هوای نفس است.
هیچگاه نباید سالک از این عامل غافل بماند، زیرا غفلت از خواستههای افراطی نفس اماره، همواره ملازم با غفلت از وظایف و عملکرد مثبت انسان خواهد بود و به همین دلیل است که مبارزه با نفس در آیات و روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته و آموزههای دینی نسبت به آن رویکردی راهبردی دارد.
بدون جهاد با نفس، هرگز تلاش خودسازانِ انسان به نتیجه مطلوب نمیرسد؛ زیرا نفس اماره و شیطان که از طریق نفس به انسان نفوذ میکند، همواره آدمی را به کجراهه و انحراف و افراطوتفریط در لذتهای نفسانی، فرمان میدهند و به تبعیت و تسلیم در برابر خواستههای افراطی و امیال طبیعی و غرایز فرامی خوانند و این خود مانع اصلی و چالش بزرگ راه خدا و تعالی روح خواهد بود.
آری زیربنای ترقی و رکن اساسی تکامل انسان، جهاد با نفس و رام ساختن هوی و تمنیات حیوانی است، سعادت مادی و معنوی ایجاب میکند که آدمی غرایز کور و بیشعور را تعدیل نماید و تمایلات بیقیدوبند خود را محدود سازد وگرنه هلاکت معنوی او حتمی خواهد بود.
آدمی با یک تأمل مختصر درمییابد که در هر اقدام مثبتی که اراده انجام آن را در سر میپرورد، فوراً سروکله نفس اماره – نیرویی در انسان که همواره به بدی فرمان می دهد – پیدا می شود و با آن تصمیم و اقدام مثبت، به مخالفت برمی خیزد و تمام تلاش خود را برای خنثی سازی هدایت های عقل و وجدان و ایمان و بازداشتن آدمی از انجام آن، به کار می گیرد تا آمال شیطانی خود را محقق نماید.
بزرگان و پیشوایان دین درباره جهاد با نفس به آیات و روایات فراوانی اشاره کردهاند که در اینجا به ذکر نمونههایی از آن میپردازیم. خداوند متعال میفرماید:
؛
«اما آن کس که از مقام پروردگار خویش، پروا کند ونفس خود را از هوی و هوس ها باز دارد بی شک در بهشت مسکن خواهد داشت».
امام باقر (ع) فرمود: «لا فضل کالجهاد و لا جهاد کمجاهده الهوی؛ هیچ برتری و فضیلتی همانند جهاد نیست و هیچ جهادی در قدر و منزلت با جهاد نفس برابری ندارد»؛ و برترین وظیفه هر عارف در هرحال شرکت در این برترین پیکاراست تا نفس را رام و مهار کند و از قدرتش بکاهد.
حضرت علی (ع) میفرمایند: «اعلموا ان الجهاد الاکبر جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسکم تسعدوا؛ بدانید که جهاد اکبر، مبارزه با نفس است. پس به جهاد با خویشتن خود بپردازید تا سعادتمند شوید».
حضرت علی (ع) در حدیث دیگری میفرمایند: «لا فضیله کالجهاد و لا جهاد کمجاهده الهوی؛ هیچ فضیلتی مانند جهاد نیست و هیچ جهادی همتراز با جهاد با هوی و هوس نفسانی نیست».
امام کاظم (ع) در روایتی درباره مبارزه با نفس میفرمایند: «جاهد نفسک لتردها عن هواها، فانه واجب علیک کجهاد عدوک؛ با نفس اماره خود پیکار کن تا آن را از تمایلات خود بر حذر داری. این مبارزه همانند جهاد با دشمنان بر تو واجب است».
حضرت علی (ع) فرموده است: «المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ؛ مجاهد واقعی کسی است که با هوسهای سرکش نَفْس خود بجنگد».
امام صادق (ع) میفرماید: «لا تدع النفس و هواها فان هواها فی رداها وترک النفس و ماتهوی دائها و کف النفس عما تهوی دوائها؛ نفس خود را با هوا و هوس ها رها مکن چراکه هوای نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر هواها درد آن است و بازداشتن آن از هوا و هوس هایش دوای آن است». نهتنها جهنم آخرت زائده هواپرستی است که جهنمهای سوزان دنیا همچون ناامنیها، جنگها، خونریزیها، کینهتوزیها همه ناشی از آن است».
امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «جهادالنفس ثمن الجنه، فمن جاهدها ملکها و هی اکرم ثواب الله لمن عرفها؛ جهاد بانفس بهای بهشت است، پس کسی که با نفس خودجهاد کند، بهشت را مالک شود».
این گرامیترین پاداش خدا است از برای کسی که آن را بشناسد پس کسی که سعادت دنیا و آخرت را میخواهد، باید مشقت تزکیه نفس را تحمل کند و به سختیهای مجاهده تن دردهد و با تکلف بر هوای نفس خویش پیروز گردد و غرایز سرکش را مهار نماید.
حضرت علی درباره اهمیت و روش مبارزه با نفس فرموده است: «اکره نفسک علی الفضائل فان الرذائل انت مطبوع علیها؛ فضائل اخلاق را به خود تحمیل کن و خویشتن را با تکلف به ملکات حمیده ملزم و متعهد نما، چه آنکه نفس سرکش آدمی به طبع غرائزحیوانی و صفات ناپسند گرایش دارد باید با مجاهده و کوشش به راه فضیلت سوق داد و بامشقت و زحمت به سجایای انسانی متخلق ساخت».
زمانه گوهر آزادی آن زمان بنهد
به دامنت که ز دام هوی شوی آزاد
عنان خنگ شرف را کجا به دست آرد
کسی که پا ز رکاب هوس برون ننهاد
از مجموع آیات و روایات این مطلب استفاده میشود که مقابله با نَفْس (امیال نَفْسانی) دارای اهمیت شایانی است، چراکه راه رستگاری آدمی و فلسفه بعثت مشترک پیامبران، تهذیب نَفْس آدمی است.
اسباب غفلت و سهو و نسیانِ نفس، بسیار است و کسی که بخواهد دائم هوشیار و بیدار باشد دشوار است، چه آنکه همۀ اسباب برای پایین آوردن هستند و کشش و جذبهای مادی و مظاهر دنیوی بنده را بهطرف خود میکشانند و اینکه حالت هوشیاری دائمی و مراقب باشد کاری سخت بوده و شاید با غم همراه باشد.
هرکه بیدار است، او در خوابتر
هست بیداریش، از خوابش بَتر
چون بهحق بیدار نَبود جانِ ما
هست بیداری، چو در بَندانِ ما
هر کس در امور دنیوی بیدار است او غافلتر است و بیداری چنین شخصی، از خواب بودنش بدتر است. اگر جان ما در بیداری به خداوند متّکی نباشد و به مسائل حسّی و طبیعی اکتفا نماید، این بیداری برای ما بهمنزلۀ زندان است و به حقیقت نرسیم. چه آنکه جان به خاطر اشتغال به مسائل دنیوی محض و ترس از زیان و رسیدن به سود و … از صفای دل میافتد یعنی غلبۀ قوّۀ خیال، راه رسیدن به عالم معنی را میبندد و عمر عزیزش را بیهوده بر باد میدهد.
2. موعظه و پندپذیری
از راه های بیدارسازی دل، شنیدن موعظه و پندپذیری است. حضرت علی (ع) به امام حسن (ع) می فرماید: احی قلبک بالموعظه؛ موعظه فطرت انسان را بیدار می کند و در دل می نشیند و از دلیل و برهان و امرونهی بیشتر تأثیر دارد. پندپذیری استعدادی است که در جان انسان نهاده شده و برای قبول تربیت آماده اش ساخته است. پند و نصیحت یک نیاز طبیعی است. ممکن است کسی از تعلیم دیگران بی نیاز باشد؛ اما هیچکس نیست که از موعظه بی نیاز باشد. حتی دانشمندان و افراد صالح نیز گهگاه به موعظه نیازمند میشوند.
اسلام نیز موعظه را امری مفید و مؤثر میداند و در ارزش و اهمیت آن قرآن میفرماید: هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ؛ «این کتاب محبت و بیان است برای مردم و هدایت و موعظه برای پرهیزکاران». یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ؛ «ای مردم! این قرآن از جانب خدا برای شما موعظه آمده و شفای دلهای شما و هدایت و رحمت برای مؤمنین است».
خدای متعال درباره روش های تربیت دینی به پیامبر (ص) می فرماید: وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ «مردم را تذکر و پند بده؛ زیرا تذکر برای مؤمنین سودمند است». در آیه دیگری موعظه را روش دعوت معرفی می کند: ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ؛ مردم را بهوسیله حکمت و موعظه حسنه به راه پروردگارت دعوت کن».
ازآنجاکه انسانها بهطور طبیعی گرفتار دنیا هستند و مظاهر و زینتهای آن موجبات غفلت و فراموشی را نسبت به خدا و اهداف آفرینش فراهم میآورد، لازم است که هرازگاهی به وی گوشزد شود. ازاینرو بعثت پیامبران و رسولان الهی راهی برای بازداشتن مردم و جنیان از غفلت قرار داده شده است.
در آیه دیگری آمده است؛ یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ؛ ذَلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ؛ (آن گاه خدا گوید) ای گروه جن و انس، مگر برای هدایت شما از جنس خود شما رسولانی نیامدند که آیات مرا برای شما میخواندند و شما را از مواجه شدن با این روز سخت میترساندند؟ آنها (با نهایت پشیمانی) جواب دهند که ما (به جهالت و بدی) بر خود گواهی میدهیم؛ و زندگانی دنیا آنها را مغرور ساخت و در آن حال (میفهمند و) بر خود گواهی میدهند که به راه کفر میرفت، این (فرستادن رسل) برای این است که خدا اهل دیاری را تا (اتمام حجت نکرده و) آنها غافل و جاهل باشند به ستم هلاک نگرداند.
بنابراین انذار و بیم دهی، مایه زدایش غفلت و بیخبری مردم از اهداف خلقت و بازگشت به مسیر درست کمال است و بر این اساس کسانی که در عرصه آموزش و تربیت افراد جامعه فعالیت میکنند، لازم است از انذار و بیم دهی بهعنوان عامل غفلت زدا بهره گیرند. علی (ع) می فرمایند: «بِالْمَوَاعِظِ تَنْجَلِی الْغَفْلَهُ؛ با اندرزهاست که (پرده) غفلت کنار مى رود.
3. تغییر محیط و ترک همنشینی با غافلان
بسیارى از محیطها بهطور طبیعى غفلت زاست. مجالس غافلین و بطّالین (بیهودهکاران)، جلسات لهو و لعب، خانههای پر زرق و برق و اشرافى، انسان را به سوى «غفلت» میکشاند؛ حتّى بسیارى از شهرها در دنیاى امروز، مبدّل به کانون «غفلت» و فساد شده است.
یکى از راههای رهایى از چنگال «غفلت» ترک شرکت در این گونه جلسات و اماکن و هجرت از شهرهاى آلوده به فساد است؛ در غیر این صورت، رهایى از دیو «غفلت» بسیار مشکل خواهد بود.
امام سجاد (ع) در دعاى ابو حمزه، به هنگام مناجات با خدا در بیان یکى از عوامل سلب توفیق، عرض میکند: او لَعَلَّکَ رَأَیْتَنى آلِفُ مَجَالِسَ البَطَّالِینَ فَبَیْنى وَ بَیْنَهُم خَلَّیْتَنى؛ شاید مرا علاقه مند به مجالس غافلان دیدى و مرا در میان آنها رها ساختى.
همنشینی با انسان های مؤمن و بیدار و خودساخته و بندگان صالح خداوند و ترک همنشینی با انسانهای غافل و هواپرست، راهکاری است که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید نموده است. خداوند در سوره ق میفرماید: از غافلان مباش مفهوم این جمله آن است که در اوّل قدم باید با بیداردلان همراه شد و سپس صفت بیداری را تعلیم گرفت و آنگاه در راستای طریق إلی الله متّصف به هوشیاری در نفس خود.
و نیز فرمود: وَاصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَداهِ وَالعَشِیِّ یُریدونَ وَجهَهُ وَلا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَهَ الحَیاهِ الدُّنیا وَلا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمرُهُ فُرُطًا؛ و همیشه خویش را با کمال شکیبایی به محبت آنان که صبح و شام خدای خود را میخوانند و رضای او را میطلبند وادار کن و مبادا دیدگانت از آنان بگردد ازآنرو که به زینتهای دنیا مایل باشی و هرگز از آنکه ما دل او را از یاد خود غافل کردهایم و تابع هوای نفس خود شده و به تبهکاری پرداخته متابعت مکن.
این سخن را با حدیثى از على (ع) پایان میدهیم: احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَهِ وَ الْجَفاءِ وَ قِلَّهَ الاعْوَانِ عَلَى طَاعَهِ اللّهِ ؛ از منزلگاه هاى «غفلت» و خشونت و جایى که یار و مددکارى بر اطاعت خدا ندارید، بپرهیز.
ج) عوامل و راهکارهای عملی و عبادی
1. تقوا و پرهیزکاری
تقوا که ملکه رعایت واجبات و ترک محرمات است، باعث میشود حدومرزها شناخته شود و یکی از بهترین درمانها برای غفلت است. حضرت علی میفرمایند: اُوصِیکم بتَقوَی اللّهِ … أیقِظُوا بها نَومَکم و اقطَعُوا بها یومَکم؛ شما را به تقوای الهی سفارش میکنم… با تقوا خواب غفلت خود را به بیداری بدل کنید و روز خود را با آن به پایان رسانید.
مؤمن گاهی ناخواسته به گناه آلوده میشود و فوراً متذکر شده، توبه میکند و به مسیر توحید بازمیگردد.
؛
«کسانی که تقوا پیشه کردهاند، هنگامی که وسوسهای از شیطان به آنان میرسد و بر گرد قلبشان میگردد تا در آن رخنهای کند، خدا را به یاد میآورند و کار خود را به او وامیگذارند و او پرده غفلت را از آنان میزداید و ناگهان بینا میشوند».
2. یادکرد دائمی خداوند
یکی از عامل مؤثر برای زدودن آثار «غفلت» دوام ذکر و توجه به خدای متعال است؛ زیرا یاد خدا دل را بیدار میکند و روح را صفا میبخشد و چشم بصیرت را بینا میسازد. در پرتو یاد خدا، انسان، حق را حق میبیند و باطل را باطل و قادر به تشخیص سعادت و دوست و دشمن خود میشود.
قرآن کریم همواره و در همه حال یاد خدا را عامل بیداری معرفی می کند و به انسان ها هشدار می دهد که از غافلان مباشید: وَاذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعًا وَخیفَهً وَدونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ وَالآصالِ وَلا تَکُن مِنَ الغافِلینَ؛ خدای خود را با تضرّع و پنهانی و بیآنکه آواز برکشی در صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.
لازم است انسان برای رهایی از غفلت و فراموشی دقایقی از شبانهروز را به یاد خدا اختصاص دهد. یاد خدا دل را زنده میکند و انسان زندهدل تلاش خواهد کرد در مسیر رضای خدای سبحان گام بردارد و از آنچه باعث ناخشنودی خدا است، پرهیز نماید، چنین فردی گرفتار غفلت نخواهد شد.
امیر مؤمنان علی میفرمایند: بدوام ذکر الله تنجاب الغفله؛ با استمرار یاد خدا، آثار غفلت زدوده میشود. ذکر قوت و آرامش روح است و میزان آرامش هر کس متناسب با توجه او به خدا است».
همه عبادات برای همین دوام توجه است، لذا خداوند در سوره مبارکه طه میفرماید: ؛ یعنی ای انسان فطرتت را نگاه کن و بیاب که من مستجمع جمیع کمالات هستم و مرا عبادت کن و نماز به پادار؛ زیرا که نماز یاد من است و تو را از حالت غفلت خارج میسازد. از این آیه شریفه چنین استنباط میشود که همه عبادات برای دوام توجه است؛ حتی اگر دوام همیشگی هم نباشد، بعضی از اوقات توجه وجود دارد.
هر عبادتی، حد و نصابی دارد، مثلاً روزه در هر سال، یک ماه، حج در همه عمر، یکبار، نماز در هر شبانهروز پنج بار و همین طور، ولی یاد خدا در دل و نام خدا بر لب، حدی ندارد؛ لذا فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذکُرُوا اللَّهَ ذِکرًا کَثیرًا؛ ای اهل ایمان بسیار خدا را یاد کنید».
همچنین کتاب و سنت برای غفلت زدایی از انسان، اذکاری را به عنوان ادعیه و عبادات، یادآوری کرده تا انسان، هنگام صبح، ظهر، شام، قبل و بعد از خواب، هنگام خوردن غذا و پسازآن، هنگام مشاهده مرده یا بیمار یا بعد از بهبودی از بیماری و در روزهای هفته و در ساعات روز و در اعیاد دینی و مانند آن، ذکری مناسب بگوید.
البته ذکر و یاد خدا معنای بسیار وسیعی دارد و شامل تمام مراحل دینداری و خودسازی و منازل سلوک الی الله میشود؛ پس حقیقت یاد خدا همان بندگی و اطاعت و عبادت مولی است و کسی به یاد خدا است که وظایف بندگی خویش را فراموش نمیکند و پیوسته در پی آن است که مولا و رب خویش را از خود راضی و خوشنود سازد.
این مراحل در حقیقت برای هرچه بیشتر آگاه و بیدار شدن انسان طراحی شده است و وادی سلوک، وادی ذکر و یاد خدا است. انسان با یقظه بیدار میشود و در مسیر ذکر و یاد خدا قرار میگیرد و چون در بندگی و عبادت خدا بکوشد و در یاد حق فانی شود، دربهای معرفت خدا به رویش بازمیگردد.
بنابراین ذکر و یاد خدا، منحصر در ذکر اصطلاحی و یا آوردن مفهوم خدا در ذهن و تفکر در وجود او، خلاصه نمیشود. مقصود اصلی از یاد خداوند این است که انسان در ظرف بندگی خالق هستی واقع شود و همواره به این موضوع بیندیشد که خدای متعال از او چه خواسته و چه توقعی دارد تا در انجام آن بکوشد و پیوسته طالب رضایت مولی باشد. تا هنگامیکه انسان احساس میکند در اطاعت پروردگار است، در حالت ذکر و یاد او بسر میبرد و به محض اینکه وارد منطقه گناه میشود، از جرگه بندگی و یاد خدا خارج و دچار خدا فراموشی میگردد.
3. تهجد و سحرخیزی
هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان
بیدار شو که خواب عدم در پى است هى
هنگام سحر برای کسانی که در خواب بسر میبرند، درحالیکه اولیای خدا بیدارند و امام زمان (عج) در حال عبادت هستند و بهترین زمان انس با خدا و مناجات رب است، ازجمله اوقات غفلت محسوب میشود که باید بر خویش نهیب زد و چشم دل از خواب غفلت شست و پهلو از رخت خواب تهی کرد و به مناجات رب برخاست.
شب خیزی و بیداری سحر از مصادیق بارز دوام ذکر و نشانه آشکار بیداردلی است و شادی و خوش زیستی سالک به بیداری در دل شب و رازگویی سحری با معشوق عالم است.
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله ء شبهای بیداران خوشست
نیست در بازار عالم خوشدلى ور زانکه هست
شیوه ء رندى و خوش باشى عیاران خوشست
وصول به مقامات عرفانی و شهود جمال حقیقت بدون یاد خدا در دل شب و سحرخیزی آرزوی بی حاصلی است و تنها کسانی موفق به بیداری شب می شوند که بیداردلی پیشه کنند و غافلان و ناهشیاران از نعمت سحرخیزی محروماند.
شرح مجموعه گل، مرغِ سَحَر داند و بس
که نه هر کو وَرَقى خواند، معانى دانست
کنایه از اینکه: عارفان، راز نهانى جهان هستى را با سحرخیزی به دست آورده اند؛ که: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ، عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً ؛ پس پاسى از شب را بیدار باش، درحالیکه [این وظیفه ] افزون براى توست، باشد که پروردگارت تو را به مقام محمود و جایگاه پسندیدهای برانگیزاند [و آن را به تو عطا نماید].
و در مقام و منزلت سحرخیزان فرمود: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ، یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ، فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ. ؛ و پهلوهایشان از خوابگاهها کناره گرفته و از روى بیم و هراس و آز و طمع پروردگارشان را میخوانند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مینمایند. پس هیچکس نمیداند که چه چشمروشنیهایی، در پاداش آنچه انجام میدادند، براى آنان پوشیده و سربسته نگاهدارى شده.
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحى درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینى که نگارت به چه آئین آمد
4. حضور قلب
طبیعت زندگى دنیا، غفلت زا است که گاهى انسان را چنان به خود مشغول میسازد که همهچیز را فراموش میکند؛ حتى، خویشتن خویش را. نماز فرصت بسیار خوبى براى بازنگرى در اعمال و بازیافتن خویشتن خویش و نجات از چنگال اهریمن «غفلت» است.
اداى نماز در وقت مقرّر و با حضور قلب و توجّه به محتواى راز و نیاز و مناجات با خدا، قلب را صیقل داده و زنگار «غفلت» را از آینه روح مى زداید.
هنگامیکه نماز گذار ذکر میگوید، نظیر (سبحان ربی العظیم و بحمده) و (سبحان ربی الاعلی و بحمده)، در حال صحبت و مکالمه با پروردگار خویش است و او را تسبیح و تمجید میکند، این ارتباطگیری با خدا، بدون توجه و حضور قلب محقق نمیشود و ثمربخش نیست.
حضور قلب، یعنی توجه به اینکه در محضر خدای باعظمت هستی ایستاده و با او سخن میگویی؛ این ویژگی که از آداب عظیمه عبادت و نماز است، بسیار توصیه شده و آن را روح نماز دانستهاند.
توجه و حضور قلب، غفلت را از بین میبرد و کمکم سالک به موقعیتی دست مییابد که در غیر نماز هم غفلت نداشته و ذکر و توجه او کامل میگردد.
5. دعا و توسل
استعانت از خدا و توسل به معصومین (ع) از اصلیترین عوامل وصول به نور یقظه و بیداری است؛ چراکه بیداری واقعی به اراده و افاضه حق به قلب عبد وارد میشود. پیامبر خدا (ص) فرمودند: العِلمُ نورٌ وضیاءٌ یَقذِفُهُ اللّهُ فی قُلوبِ أولِیائِهِ؛ دانش نور و پرتوى است که خداوند در دلهای دوستانش میتاباند؛ پس بسیار باید دعا و درخواست نمود و توسل جست و از نفس قدسی اولیای خدا مدد گرفت.
در دعای روز سوم ماه مبارک رمضان آمده: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَهِ وَ التَّمْوِیهِ وَ اجْعَلْ لِی نَصِیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِکَ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِین. خدایا در این روز مرا هوش و بیداری نصیب فرما و از سفاهت، جهالت و کار باطل دور گردان و از هر خیری که در این روز نازل میفرمایی، مرا نصیب بخش، به حق جود و کرمت، ای جود و بخشش دارترین عالم، یعنی خدایا مرا در این روز به نوعی بیدار کن و ذهن و هوش بده که من تابع دستورات تو باشم، پیرو کسانی نباشم که با تو مخالفت میکنند و بدون رضایت تو کارهایی را انجام میدهند.
در مناجات شعبانیه امام علی (ع) میفرماید: «إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَما [کلما] أَرَدْتُ أَنْ أَکُونَ کُنْتَ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ عَنْک؛ خدایا! ما آن نیرویی که بتوانم بهوسیله آن خود را از نافرمانیت منتقل سازم ندارم، مگر در آنوقت که تو برای دوستیات بیدارم کنی و آن طور که خواهی باشم، پس تو را سپاس میگویم که مرا در کرم خویش داخل کردهای و دلم را از چرکیهای بیخبری و غفلت خویش پاکیزه ساختی.
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
پس باید از خواب سنگین غفلت با اذان بیداری برخاست و نماز بندگی و طیّ طریق گذارد، چراکه زندگی بدون بیداری، دردی است که اگر شناخته نشود و درمان نگردد، انسان را در جهل مرکب غفلت دفن خواهد نمود و در این مسیر علاوه بر دعا، توسل به معصومین (ع) و زیارت ایشان و درخواست بیداری از این ذوات مقدسه که والیان مؤمنان و وسایل الی الله در مسیر سلوک حقیقی هستند، از عوامل اصلی دریافت نور یقظه و فیض بیداری از ناحیه خدای متعال است که بههیچوجه نباید از آن غفلت ورزید.
بر همین اساس قرآن کریم، انسان را در جهت کسب کمالات معنوى و قرب به درگاه الهى، امر به توسّل به اسباب تقرب کرده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ؛ اى مؤمنان پرواى الهى داشته باشید و به سوى او وسیله تحصیل کنید. در روایات پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نیز بر لزوم توسّل به اولیاى الهى هنگام دعا، تأکید شده است؛ چنانکه در روایت نبوى مستند نزد شیعه و اهل سنت آمده است: کل دعاء محجوب حتّى یُصلّى على محمد و آل محمد؛ هر دعایى محجوب است تا اینکه بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود.
6. وقوف زمانی، مکانی و عددی
برای رفع غفلت در امور جزئی و موردی – که در بخش اول کتاب توضیح آن گذشت – لازم است سالک اندیشه کند و همه توجه خویش را معطوف یادکرد خدا نماید و به قول اهل معرفت، وقوف زمانی و مکانی و عددی داشته باشد.
یکی از آداب سلوک نزد اهل معرفت، وقوف زمانی و مکانی و عددی است؛ بدین معنا که زمانها و مکانهای خاص عبادت را بشناسد و اقدام کند؛ همان زمان و مکانهایی که بندگی در آنها اوج بیشتری دارد و تأثیرگذارتر است و باعث ارتقای روحی سالک میشود.
همچنین وقوف عددی نیز بدین معنا است که سالک بداند چه ذکری را چند بار بگوید، یا فلان عمل عبادی را چند مرتبه تکرار کند و مثلاً چله بگیرد و مانند آن.
این بدین خاطر این است که زمان و مکان و عدد در عبادت و قرب انسان به خداوند دخیل است و زمانها و مکانهایی هستند که جنبه تقدس بیشتری دارند و عبادت در آنها ارزشمندتر است و تعالی روحی بیشتری برای سالک ایجاد میکند، مانند ماههای رجب و شعبان و بهخصوص ماه مبارک رمضان که حتی نفس کشیدن و خوابیدن مؤمن در آن عبادت است.
بنابراین دلیل اینکه برخی زمانها و مکانها برای عبادت ارزش و اولویت دارند، تأثیرات قربی بیشتری است که در آنها برای طالب کمال ایجاد میشود.
وقوف زمانی
وقوف زمانی، زمانشناسی در انجام وظایف سلوکی است که باعث نوعی غفلت زدایی و بیداری معنوی میشود. امام سجاد در صحیفه سجادیه میفرماید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبِّهْنِی لِذِکرِک فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَه؛ بار خدایا، درود فرست بر محمد و خاندانش و در اوقات غفلت مرا به یاد خودآگاهی ده.
وقوف و انتباه در اوقات غفلت، به این معنا است که سالک در زمانهای خاص عبادت و انجام وظایف واجب و مستحب دینی به خود آید و بر غفلت خویش نهیب زند و برای رفع آن اقدام نماید و ناهشیاری خویش را با استعانت از خدای متعال بزداید و آگاهانه و با چشمانی باز زندگی کند.
امام باقر (ع) در این رابطه میفرمایند: ایُّما مُؤْمِنٍ حَافَظَ عَلَى الصَّلَواتِ الْمَفْرُوضَهِ فَصَلّاهَا لِوَقتِهَا فَلَیْسَ هَذَا مِنَ الْغَافِلین؛ (اگر) هر فرد با ایمانى، نمازهاى واجب را بهموقع و بهطور صحیح انجام دهد، از غافلان نخواهد بود.
به تأخیر انداختن نماز، نشانگر غفلت از یاد خود و یاد خدا است و هنگامه اذان، برای کسانی که همچنان به کار و تجارت و استراحت و مانند آن پرداختهاند، یکی از اوقات غفلت محسوب میشود که سالک باید بر آن وقوف یابد و بر خویش نهیب زند که خداوند با «حی علی الصلوه» بندگان را به سوی خویش میخواند و منتظر توست، پس برخیز و دعوت حق اجابت نما و به نماز و مناجات خداوند بایست و از او کمک بخواه تا رستگار شوی.
کسانی که نسبت به نماز سستی نشان میدهند، ازجمله غافلان شمرده میشوند. انسانهای بیدار و آگاه نسبت به اوقات عبادت حساسیت خاصی دارند و هرگز یاد خدا را فراموش نمیکنند. آنها میدانند که ادای نماز در وقت مقرر و با حضور قلب و توجه کامل به محتوای راز و نیاز و مناجات باخدا، قلبشان را صیقل داده و زنگار گناه و غفلت را از آینه روح میزداید.
البته طبیعت زندگی دنیا، غفلت زا است که گاهی انسان را چنان به خود مشغول میسازد که همهچیز را فراموش میکند، حتی خویشتن خویش را. ولی نماز، فرصت بسیار خوبی برای بازنگری در اعمال و بازیافتن خویشتن خویش و نجات از چنگال اهریمن «غفلت» است.
از منظر امام باقر: ایّما مؤمن حافظ علی الصلوات المفروضه فصلاها لوقتها فلیس هذا من الغافلین؛ هر فرد باایمانی که نمازهای واجب را بهموقع و بهطور صحیح انجام دهد، از غافلان نخواهد بود.
این نکته شایسته یادآوری است که اگر توجه انسان به نماز نه از سر ترس و خشیت الهی، بلکه از روی عادت باشد، ازآنروی که عادت با غفلت، نسبت و آمیختگی دارد، چنین نمازی غفلت زدا نخواهد بود.
همچنین اگر نمازگزاری بی کمترین درنگ و فوت وقت، نماز را به هنگام خواند، اما در کنار آن به آلودگیها سرگرم باشد و از کجرویها کناره نگیرد، نماز او – اگرچه در اول وقت باشد – نماز غافلان و برحسب عادت است و نه از روی پارسایی و خشیت.
هنگامه نماز جمعه و سایر نمازها و اعمال عبادی و در بعد اجتماعی نیز هنگامی که نیازمندی به سوی تو دست نیاز و همراهی دراز کرده و یا رهبر و امام جامعه، نصرت و یاری تو را میطلبد و بسیاری از زمانها و موقعیتهایی که باید وظیفه خود را بدانی و برای انجام آن بشتابی، نیازمند وقوف زمانی بوده، سستی و بیخبری و ناهشیاری از آنها حاکی از غفلت و ناهشیاری انسان است.
برخی زمانهای خاص بندگی
1. بعد از نماز؛ پیامبر اسلام (ص) میفرمایند: هنگام ظهر همه چیز پروردگار را تسبیح میکنند، پس خداوند در آن ساعت امر به نماز کرد و آن ساعتی است که درهای آسمان گشوده است و بسته نخواهد شد تا بعد از نماز ظهر و در آن ساعت دعا مستجاب میشود.
2. روز جمعه؛ حضرت علی (ع) میفرمایند: روز جمعه بر درگاه خدا تضرع و بسیار دعا کنید و از خداوند طلب بخشش و رحمت کنید، خداوند در این روز دعای هر مؤمنی را اجابت میکند.
3. شب عید قربان و اول رجب؛ امیر مؤمنان (ع) میفرمایند: من تعجب میکنم از کسی که در چهار شب از سال، فارغ از عبادت باشد: شب عید فطر، شب عید قربان، شب نیمه شعبان و شب اول رجب.
4. روز عرفه؛ امام سجاد (ع) میفرمایند: عصر روز عرفه خداوند ملائک را به آسمان دنیا نازل میکند و به آنان میفرماید: به بندگانم نگاه کنید که با سختی و زحمت به سوی من آمدهاند و به آنان پیام فرستادهام که مرا بخوانید و از من درخواست کنید من شما ملائک را شاهد میگیرم که همین امروز دعای آنان را اجابت کنم.
5. نیمه شعبان؛ شب نیمه شعبان از شبهای بافضیلت سال است که با ولادت امام زمان (عج) بر فضل و برکت آن افزوده شد. امام صادق (ع) میفرماید: پدرم فرمود این شب، بعد از شب قدر برترین شب سال است. در این شب خداوند از روی فضل و کرم به مردم نظر میکند و بندگان خود را میبخشد، پس در این شب برای رسیدن به خدا بسیار تلاش کنید، شبی است که خداوند بر خود فرض کرده که دعاکنندهای را ناامید برنگرداند مادامیکه معصیت و گناه طلب نکند.
6. ماه مبارک رمضان؛ ماه مبارک رمضان، ماه رحمت خداست که درهای بهشت باز و درهای جهنم بسته است. ماهی است که خداوند برکات خود را بر بندگان نازل میکند و همه آنان را مهمان سفره فضل و کرم خویش مینماید و میزبان هرچه در توان دارد مهمان خود را شاد و راضی نگه میدارد و برآوردن تقاضای مهمان را بر خود وظیفه میداند.
7. شب عید فطر؛ یک ماه مهمانی خدا و دوری انسان از بسیاری از گناهان و تابیدن نور الهی بر دل بندگان در شبهای قدر انسان را به خالق خود نزدیک میکند و این از بهترین اوقات دعا و عبادت است. پیامبر اسلام (ص) میفرمایند: وقتی شب عید فطر فرامیرسد- که به آن شب پاداش گویند – خداوند اجر عاملین را میدهد، ولی بدون حساب.
وقوف مکانی
وقوف مکانی، اطلاع و آگاهی از مکانهای با ارزش و تأثیرگذاری است که عبادت و بندگی و انجام وظیفه در آنها مقرب و کمال زا و غفلت زدا است. به برخی مکانهای مقدسی که عبادت در آن سفارش شده است، اشاره میکنیم:
1. مسجد؛ رسول خدا (ص) از جبرئیل پرسید چه مکانی نزد خدا محبوبتر است. جبرئیل فرمود مساجد و محبوبترین مردم اهل مسجد کسی است که اول از همه داخل مسجد شود و آخر از همه خارج شود.
2. مکه مکرمه؛ امام رضا (ع) در حالیکه اشاره به مکه و کوههای اطراف میکرد، فرمود: کسی در آن کوهها توقف نمیکند، مگر اینکه دعایش مستجاب میشود، دعای مؤمن در آخرتش اجابت میشود و دعای کافر در دنیایش.
3. مسجدالنبی؛ از امام صادق (ع) روایت است که: رسول اکرم (ص) فرمود: نماز در مسجد من برابر است با هزار نماز در مساجد دیگر غیر از مسجدالحرام.
4. حرم امام حسین (ع)؛ امام صادق (ع) میفرمایند: خداوند در روی زمین مکانهایی دارد که دعا در آنها مستجاب میشود و حرم امام حسین (ع) یکی از این اماکن است.
5. مسجد کوفه؛ این مسجد مکانی است که سالکان و عارفان بسیاری با عبادت در آنجا، خود را به درجات بلند عرفانی رساندند. مسجدی است که به فرموده امام صادق (ع) هزار نبی و هزار وصی در آن نماز گزاردهاند.
6. سرزمین عرفات؛ امیر مؤمنان (ع) میفرمایند: رسول خدا در حجه الوداع فرمود: روز عرفه هنگام عصر خداوند به سبب اهل موقف عرفات، مباهات میکند و به ملائکه میفرماید: به بندگانم نگاه کنید که از اطراف عالم با تحمل سختی به اینجا آمدهاند. آیا میدانید از من چه میخواهند؟ ملائکه گویند درخواست بخشش و مغفرت میکنند، خداوند میفرماید گواه باشید که آنها را بخشیدم.
وقوف عددی
وقوف عددی، آگاهی و رعایت تعداد توصیه شده در اذکار و عبادات و مناسک است. واقعیت این است که اسرار و خواص این اعداد به خوبی برای ما روشن نیست، هر چند در مورد هر کدام احتمالاتی داده شده است، ولی همین قدر میدانیم که در حرکت سلوکی و تعالی روحی مؤمن مؤثرند و لازم است رعایت شوند.
عدد در هر موضوعی تأثیر خاص خود را دارد، مثلاً عدد شوط های طواف و رمی جمرات و سعی صفا و مروه، هفت است. تعداد روزهای هفته نیز هفت است، یعنی مجذور عمر انسان است و انسان به نیابت از هرروز هفته، یک شوط طواف (تولی) و یا یک سنگ به شیطان (تبری) و یک سعی میان صفا و مروه (فرار از غیر خدا به سوی خدا) دارد.
ممکن است چون عدد ۷ در مورد برخی امور واقعی و تکوینی مثل طبقات آسمان و زمین بهکاررفته است، سعی شده در امور تشریعی نیز این سنخیت و هماهنگی حفظ شود و بهویژه در فرهنگ ملی و آداب و سنن ملی مثل سفره هفتسین، شاید این احتمال قویتر باشد.
همچنین عدد ۱۲ ریشه قرآنی و روایی دارد. حضرت موسی (ع) با زدن عصا به سنگ، ۱۲ چشمه برای طوایف دوازدهگانه بنیاسرائیل جاری ساخت. عدد اسباط (فرزندان یعقوب) ۱۲ نفر بوده. حواریون حضرت عیسی (ع) نیز دوازده نفر بودهاند، جانشینان پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز ۱۲ نفرند.
در مورد عدد ۵، تعداد انبیاء بزرگ و صاحب شریعت، ۵ است و اصحاب کساء نیز ۵ تن بودهاند.
در مورد عدد ۴۰ شاید توجه به این ویژگی باشد که «چهل» بار تکرار کاری، موجب ریشهدار شدن و ملکه شدن آن در وجود انسان میگردد. حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (ص) روایات شده که میفرماید: من اخلص لله اربعین یوما فجرالله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛ هر کس چهل روز تنها برای خداوند متعال اخلاص ورزد، خداوند چشمههای حکمت را از قلب بر زبانش جاری میسازد. در حدیثی دیگر میفرماید: هر کس برای نفع امت من چهل حدیث حفظ کند، خداوند او را در روز حساب فقیه و دانشمند برمیانگیزد.
عدد ۷۰ معمولاً برای تکثیر و فراوانی و زیادی به کار میرود. خداوند متعال درباره منافقین میفرماید: ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفر الله لهم؛ حتی اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی هرگز خداوند آنها را نمیآمرزد.
اینگونه تعبیر درواقع برای تأکید مطلب است، یعنی هرقدر برای آنها استغفار کنی خداوند آنها را نمیآمرزد و منظور تعداد و شمارش نیست که معنا و مفهوم آیه این باشد که اگر مثلاً ۷۱ بار استغفار کردی، خداوند آنها را میآمرزد، درست مثلاینکه کسی به دیگری میگوید: اگر صدبار هم اصرار کنی قبول نخواهم کرد، مفهوم این سخن آن نیست که اگر ۱۰۱ بار اصرار کنی میپذیرم، بلکه منظور این است که هرگز نخواهم پذیرفت.
شاید راز عدد هفت در حج و سایر امور عبادی و تشریعی، به تجدید خاطرههاجر (ع) و جنبه تاریخی صفا و مروه بازگردد؛ زیرا میدانیم که هاجر (ع) برای رسیدن به آب، هفت بار از کوه صفا به مروه و از مروه به صفا آمد و ذکر «هل بالوادی من انیس» بر لب داشت و به همین دلیل خداوند بر هر فردی از زائران خانه اش واجب ساخت تا با لباس و وضع مخصوص و عاری از هرگونه امتیاز و تشخص، هفت مرتبه برای تجدید آن خاطرهها بین این دو کره را بپیماید.
هفت با رمی جمرات، یعنی انسان باید همیشه و در همه عمر با شیطان و دشمن در هر چهره باشد چه شیطان جنی یا شیطان انسی به هر صورت باشد، به صورت زر، زور، تزویر و … مبارزه کند و این مبارزه همیشگی و تا پایان امر است. امام صادق (ع) فرمودند: رمی جمرات، رمی شهوات و پستیها و زشتیهاست.
آشنایی با آداب و مستحبات و داشتن تقویم عبادی و کتاب مراقبات، به رفع غفلتهای موردی کمک میکند.
د) سایر عوامل و راهکارها
1. حوادث و سختیهای زندگی
انسان همچون مسافری است که در مسیر زندگی خود در حرکت است و اگر در طول مسیر همیشه در رفاه و آسایش باشد، غفلت بر او چیره میگردد و او را از مسیر اصلی و هدف نهایی بازدارد. ازاینرو خداوند که ارحمالراحمین و از همگان نسبت به انسان مهربانتر است، زنگ بیدار باش را برای انسان در قالب بلا و سختی به صدا در میآورد و انسان را از عواقب خطرناک ضلالت و گمراهی باخبر میسازد.
؛
«و ما نزدیکان و قوم فرعون را به خشکسالی و کمبود میوهها گرفتار کردیم شاید متذکّر گردند».
از منظر امام علی: «انَّ اللّه یبتلی عبادَهُ عند الأَعمال السَیِّئه بنقص الثمرات و حبسِ البرکات و إغلاقِ خزائِنِ الخَیْرات لیتوبَ تائبٌ و یُقْطِعَ مُقْطِعٌ وَ یَتَذَکَّرَ متذکِّرٌ؛ خداوند بندگان خویش را به هنگامیکه کارهای بد انجام میدهند با کمبود میوهها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج های خیرات به روی آنان آزمایش میکند».
بر اساس روایات هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه هر چهل روز یکبار بهوسیله بلا و گرفتاری متنبه و بیدار میشود. این بلا ممکن است به مال او برسد یا به فرزندش یا به خودش که پاداش آن را میبیند و یا اندوهی به او میرسد که نمیداند از کجا رسیده است.
از نگاه قرآن، انسانی که احساس بینیازی کند؛ طغیان گری میکند. ؛ ازاینرو گاه خداوند برای تذکر و بیدارباش او را دچار گرفتاریها و مصیبتها میکند و به قول قرآن در بنبستها بیدار میشود: ؛ یعنی انسان تا وقتی در بنبست واقع نشده، غافل است و از فطرت استفاده نمیکند؛ اما گاهی در بنبست واقع میشود، مثل وقتیکه هواپیما در حین پرواز، مشکل پیدا میکند یا وقتی ماشین در مسیر برفی خراب میشود، آنوقت فطرت بیدار میشود. در این شرایط، حتی کافری که خدا و دین را هم قبول ندارد، ناخودآگاه صدای خدا خدا خدایش به آسمان میرسد. ازاینرو گاه خداوند برای تذکر و بیدارباش او را دچار گرفتاریها و مصیبتهایی میکند.
شخصی میگفت: رفیقی داشتم که به خدا و قدرت او اعتقاد نداشت و هرچه درباره خداوند با وی صحبت میکردم بیفایده بود و لجاجت میکرد. او پسری داشت که تک پسر بود و احتیاج به عمل جراحی پیدا کرد. زمانی که پسرش را در اتاق عمل بردند، دیدم این آقا دستمالی از جیبش درآورد و شروع کرد به گریه کردن، اما در حال گریه تنها یکچیز میگفت. مرتب میگفت: خدا خدا خدا. رفتم جلو و گفتم خدا کیست؟ گفت بگذار بچهام را از خدا بگیرم، الان جای مباحثه نیست. راست هم گفته، الان جای این است که بگوید: خدا خدا خدا، زیرا فطرت او بیدار شده است.
شهید مطهری درباره اثر تربیتی ابتلائات الهی مینویسد: «سختی و گرفتاری هم تربیت کننده فرد و هم بیدارکننده ملتها است؛ سختی، بیدار سازنده و هوشیار کننده انسانهای خفته و تحریککننده عزمها و ارادهها است» .
اگر خداوند زندگی را طوری میآفرید که همه انسانها در رفاه و آسایش باشند، او غرق لذت و شادی میشد خدا را فراموش میکرد و هرگز برای زندگی آخرت آماده نمیشد.
به همین دلیل رسول خدا (ص) در فواید و برکات بیمارى، خطاب به سلمان فارسى به هنگام عیادتش فرمودند: «در موقع بیمارى نعمت هایى نصیبت میشود، ازجمله: انتَ مِنَ اللّهِ بِذِکْرٍ وَ دُعَاؤُکَ فِیهِ مُسْتَجَابٌ؛ تو به یاد خدا مى افتى و (پردههای غفلت کنار مى رود و به همین جهت) دعاى تو به اجابت مى رسد».
تمام تلاش غربیها برای این است که به رفاه کامل برسند و سختیها و ترس های زندگی را حذف کنند. آنها مرگ و مصیبت را هم بهگونهای شیک و مدرن مدیریت میکنند که بیدارکننده و رنجآور نباشد. در تابوت شیک رخت خواب پهن میکنند و مرده را با کتوشلوار و کراوات، کاملاً تمیز و شیک در آن میخوابانند و قبرستانها را مانند بهترین پارکها طراحی میکنند تا کسی از مرگ نترسد. غافل از اینکه سختی و بلا، لازمه زندگی و کمال و سعادت انسان است. مرگ و مصیبت باید بیدارکننده باشد و انسان را به تفکر وادارد.
غرب مدرن به لحاظ انسانی دچار چالش بزرگی است و تحت سیطره این فرهنگ انسان به معنای واقعی کلمه تربیت نمیشود. این نکته مثبت پارهای از دولتمردان آن دیار است که برای مردم خویش، رفاه تولید میکنند، اما غفلت آمیخته با رفاه و ثروت است و این غفلتها، میتوان آسیبرسان باشد. برای بر حذر ماندن از چنین آسیبهایی، باید فرهنگ تربیتی حاکم بر جامعه، فرهنگی درست و پیشرو باشد تا بین رفاه و سلوک و انسانسازی، چالش و اصطکاک ایجاد نشود؛ درحالیکه سیستم تربیتی پروردگار عالم، با دوگانگی خاصی که حاصل تقابل اسماء و صفات است، باعث میشود که انسان همواره بین خوفورجا بسر برد، یعنی نه کاملاً امیدوار باشد و نه مطلقاً ناامید. نه همیشه شاد باشد و نه همواره غمگین؛ زیرا میان بیم و امید بودن، برای او سازنده است.
در زندگی انسان هم لذت هست هم درد و رنج. هم شادی هست هم غم. هم تولد هست، هم مرگ و مصیبت. هم سختی هست، هم آسانی. هم بیم هست، هم امید. هم بهشت هست، هم جهنم. بلاها و مصیبتها اگر نبود، انسان به خواب میرفت، غافل میشد و یکی از خواص رنج ها و سختیهای دنیا، بیدار ساختن انسان از خواب غفلت است.
البته دنیا فقط جای سختی و رنج نیست، در آن آسانی و زیبایی و لذت و شادی فراوانی هم وجود دارد. وقتی سختی با آسانی جمع میشود، تعادل ایجاد میگردد و در چنین سیستم متعادلی است که انسان رشد میکند.
و این است که: «ان الجنه حفت بالمکاره؛ دنیا در عینحال که پر از لذت و شیرینی و زیبایی است، اما بهسختی پیچیده شده است». مثل اینکه لذتها را با سختی کادوپیچ کردهاند و به ما دادهاند و بزرگترین سختی که بهای بهشت است، مبارزه با امیال نفسانی است. پس بهشت با سختیها و دشواریها اندوده شده است و با چنین وضعیت است که بهشت حاصل میشود و این بهشت بهمثابه یسری است که در پی عسر و دشواری میآید. .