زندگی غافلانه

 زندگی غافلانه

دوست گرامی. مشکل کسانی که از نداشتن سوز و آه و اشک گله دارند ضعف آگاهی و غفلت یاد خود و یاد خدا و یاد مرگ و قیامت است. اهل دل و بیداری وقتی به غفلت های خود می نگرند و عمری که تلف شده و محصولی که بدست نیامده و به نداشتن زاد و توشه سفر آخرت می اندیشند، دلشان پر از درد و حسرت می شود و بر غفلت خویش می گریند و از خداوند بیداری و توفیق جبران می طلبند و حال و سوز گذازی در دل شب دارند که تماشایی است، برای رفع چنین عارضه ای لازم است بر آگاهی و بیداری خود بیافزاییم و هدف خلقت را دریابیم و ضعف و کمبود خود را بسنجیم و از زندگی غافلانه پرهیز کنیم.
متاسفانه اکثریت مردم چنین نیستند و بیشتر عمر خود را در غفلت و بی خبری سپری می کنند. همواره در طول تاریخ انسان های بیدار و هشیار که زندگی خود را بر مبنای آگاهی و خردمندی استوار نموده باشند، در اقلیت به سر برده اند و این موضوع نیز در جامعه فعلی و مراوداتی که به خصوص در فضاهای اجتماعی – چه حقیقی و چه مجازی – در جریان است، به وضوح قابل مشاهده است.
با کمی دقت در افکار و رفتار معاصران و معاشران، از فامیل و دوستان و آشنایان و همکاران و کسانی که با ایشان به نحوی رابطه و مراوده برقرار کرده ایم، پی خواهیم برد که گویی اغلب ایشان هرگز به فکر ساختن و پرداختن روح و درون خود و آماده سازی حقیقت انسانی خویش برای سفر به سرای آخرت و حضور در محضر خدای متعال و پاسخ گویی نسبت به اعمال و رفتار نیستند و تدابیر و برنامه ریزی های آنان در عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی، تنها ناظر به اداره همین دنیای فانی و چند روزه ای است که در آن به روزمرگی دچاریم، درحالی که واقعا کسی نمی داند تا فردای این روز یا حتی چند ساعت بعد، حیات و زندگی او ادامه می یابد یا نه!.
هیچیک از ما نیز از چنین عارضه خطرناکی مستثنی نیستیم و اگر نیک بنگریم معترف خواهیم بود که اکثر عمر و جوانی خود را در غفلت و ناهشیاری سپری کرده ایم و همواره نسبت به افراد شاخصی که بیداری معنوی و زندگی هشیارانه یافته اند، حسرت می خوریم.
اى دل! شباب رفت و نچیدى گلى ز عمر پیرانه سر مکن هوسِ ننگ و نام را
حافظ می گوید: اى خواجه! و یااى سالک طریق! عمرت سپرى شد و جوانى ات گذشت، و بهره اى از آن نبردى و قدمى در راه معرفت و شناخت دوست بر نداشتى و لحظه اى چشم دل به جمال او نگشودى؛ که: «إنَّ عُمْرَکَ مَهْرُ سَعادَتِکَ، إنْ أنْفَذْتَهُ فى طاعَهِ رَبِّکَ ؛ بدرستى که عمر تو کابین سعادت توست، اگر آن را در طاعت پروردگارت صرف نمایى.- نیز: «مَنْ أفْنى عُمْرَهُ فى غَیْرِ ما یُنْجیهِ، فَقَدْ أضاعَ مَطْلَبَهُ.» : هرکس عُمرش را در غیر آنچه مایه نجات اوست بیهوده صرف کند، مسلّماً مقصود خویش را گم خواهد کرد. و همچنین: «إنَّما قَلْبُ الحَدَثِ کَالأرْضِ الخالِیَهِ، مَهْما الْقِىَ فیها مِنْ شَىْ ءٍ قَبِلَتْهُ.» : به راستى که قلب جوان همانند زمین خالى است که هرچه [بذر] در آن افکنده شود، مى پذیرد. اکنون که به پیرى رسیده اى، در فکر رسوایى مباش، که عاشقى و دل به دوست دادن رسوایى و ننگ نامى در بر دارد. بخواهد بگوید: «إلهى! وَقَدْ أفْنَیْتُ عُمْرى فِى شِرَّهِ [شَرَهِ ] السَّهْوِ عَنْکَ، وَأبْلَیْتُ شَبابى فى سَکْرَهِ التّباعُدِ مِنْکَ، إلهى! فَلَمْ أسْتَیْقِظْ أیّامَ اغْتِرارى بِکَ وَرُکُونى إلى سَبیلِ سَخَطِکَ.» ؛ معبودا! و بدرستى که عمرم را در حرص و نشاط [و یا: آز شدید] غفلت از تو فانى ساختم، و جوانى ام را در بعد و دورى از تو فرسودم، بارالها! آنگاه در روزگار دلیرى ام بر تو و آسودنم به راه خشم و غضبت، بیدار نگشتم.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دکمه بازگشت به بالا