آیامی توان براى رهایى از مشکلات به خودکشى روى آورد؟
[ad_1]
«توکل» از «وکاله» برگرفته شده است. کسى که کارش را به دیگرى واگذار مىکند مُتّکِل است و وقتى به آن که توکل مىکند، اعتماد کامل داشته باشد، او را «متوکل» گویند.
پس توکل اعتماد قلبى به وکیل است. کسى که خداوند متعال را با تمام اوصافش(دانش، قدرت، حکمت و…) شناخت، در تفویض امور خویش به او هیچ نگرانى نخواهد داشت و دلش کاملاً آرام خواهد بود. البته توکل مراتبى دارد:
مرتبه اول آن است که اعتماد او به خداوند متعال همانند اعتماد بر وکیل باشد.
مرتبه دوم آن است که حال بنده با خداوند متعال همانند حال طفل با مادر خویش باشد که جز او را نمىشناسد و تنها به او پناه مىبرد.
مرتبه سوم آن است که بنده در برابر خداوند متعال کاملاً خویشتن را بىاختیار ببیند و به طور کلى خود را فراموش کند. این مرتبه عالىترین مرتبه توکل است.
وقتى آدمى به این حقیقت رسید که «لا حول ولا قوه الا باللَّه؛ هیچ حرکت و نیرویى نیست جز آن که به خداوند متعال متکى است»، در مرحله عمل نیز به این حقیقت بزرگ توجه خواهد داشت. از اینرو، امور خویش را به او وا مىگذارد و به او تکیه مىکند.
البته تصور نشود که متوکل چون امور خود را به خدا واگذار کرده است، باید به گوشهاى بخزد و خمود و ساکن گردد. این بینشى انحرافى در موضوع توکل است. موحد همه اسباب را مىبیند، ولى آنها را مجرى اراده الاهى و تحت مشیت او مىداند. توکل کننده انتظار ندارد بدون جهاد به پیروزى برسد. او پیروزى را در مسیر جهاد و با توکل بر خدا مىبیند؛ چرا که زمام اسباب جملگى در دست او است. روزى پیامبر اکرم(ص) دید کسى اسب خود را کنار کوچه نهاده و آهنگ حرکت کرده است. حضرت فرمود: چرا آن را نمىبندى؟ گفت: به خدا توکل کردم. حضرت فرمود: «اعقل راحلتک و توکل؛ اسب خود را ببند و به خدا توکل کن». وسائل الشیعه، ج17، ص34.
متوکل موظف است، در کنار پناهگاه امن و نقطه اتکاى مطمئن خود، به تلاش نیز دست یازد؛ اما آدم بدون توکل فقط به خود بسنده مىکند و اتکایى ندارد. اگر ابرى بالا مىآید و باران مىبارد، موحد اینها را مجریان اراده الاهى و تحت سیطره او مىداند؛ ولى کافر آنها را مستقل در تأثیر مىپندارد.
بنابراین، راه کسب توکل بالا بردن میزان معرفت به خداوند متعال و نقش او در هستى است. کسى که خداوند متعال را با اوصاف کمالىاش شناخت و او را قدرتمندى با اراده در صحنه هستى دید، دیگر حوادث دنیا را تنها در قالب اسباب و علل عادى و مادى تفسیر نخواهد کرد؛ مشیت نافذ او را در همه جا مىبیند و حوادث و امور را با در نظر گرفتن این واقعیت بزرگ توضیح مىدهد.
مرحوم علامه طباطبایى مىفرماید: «حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده و رسیدن به مقصود در عالم ماده نیازمند به یک سلسله اسباب و عوامل طبیعى و یک سلسله عوامل روحى و نفسانى است. هنگامى که آدم وارد میدان عمل مىشود و کلیه عوامل طبیعى مورد نیاز را آماده مىکند، تنها چیزى که میان او و هدفش فاصله مىاندازد همانا تعدادى از عوامل روحى(از قبیل سستى اراده و تصمیم، ترس، شتابزدگى، کمتجربگى و بدگمانى نسبت به تأثیر علل و اسباب) است». در چنین وضعى اگر آدم به خداوند متعال سبحان توکل داشته باشد، ارادهاش قوى و عزمش راسخ مىگردد و مزاحمات روحى در برابر آن خنثا خواهد شد؛ زیرا آدم در مقام توکل با مسببالاسباب پیوند مىخورد – با چنین پیوندى دیگر جایى براى نگرانى و تشویش خاطر باقى نمىماند – و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم مىکند تا به مقصود برسد.
خداوند متعال متعال شخص متوکل را با امدادهاى غیبى که از حیطه اسباب طبیعى و علل مادى فراتر است، یارى مىدهد. امیرمؤمنان(علیهم السلام) مىفرماید: «من توکّل علىالله ذَلَّت له الصِّعاب و تسهَّلت علیه الاسبابُ و تبوَّءَ الخَفَض و الکرامه؛ هر کس به خدا توکل کند، سختىها براى او نرم و آسان و اسباب و وسیلهها برایش فراهم شود و در راحت و وسعت و کرامت جاى گیرد.» شرح غرر، ج5، ص425.
ازاینرو، اگر وسائل و اسباب مادى فراهم شد و در عوامل ماوراى مادى بر خداوند متعال توکل گردید، دستیابى به مقصود حتمى خواهد بود: «من یتوکل علىالله فهو حسبه انّ الله بالغُ امره؛ هر کس بر خداوند متعال توکل کند خداوند متعال براى او کافى است که امورش را کفایت و تدبیر کند و خداوند متعال امورش را به ثمر مىرساند»؛ طلاق(65):2.
وقتى توکل با صداقت و نیت خالص تحقق یابد، دسترسى به مقصود حتمى خواهد بود. خودکشى و از بین بردن خود به سبب ناتوانى در فائق آمدن بر مشکلات مادى و روحى موجب عذاب اخروى است. هیچ کس حق ندارد خود را به دست خود به هلاکت بکشاند. حیات ودیعه و امانت الاهى است. انگیزه حیات آدمى رسیدن به کمال سعادت و فلاح و رستگارى است. هر کس در مسیر حیات خود باید موانع و مشکلات را کنار زند و به لذت دائمى و خوشبختى برسد. اگر این مسیر را طى کرد، به سعادت مىرسد. اگر در مسیر سعادت قدم برنداشت و از یاد خدا غافل شد، حیات او نیز با سختى در مىآمیزد. چاره چنین آدمى – همان طور که در ابتداى سخن اشاره شد – استفاده از دو عامل آگاهى و بینش و قدرت اختیار و تصمیم است. چنین آدمى که شدیداً دچار مصائب و سختىها است، باید معرفت و بینش پیدا کند. بعد تصمیم بگیرد و با اراده راسخ براى رسیدن به مقصود گام بردارد و در هر مرحله پیوسته بر خدا توکل کند تا مشمول توجّهات حضرت حق گردد؛ رهاورد خودکشى عذاب اخروى است نه رهایى از مشکلات. ان شاءاللّه خداوند متعال همه ما را از متوکلان و متوسلان واقعى قرار دهد.
براى آگاهى بیشتر به کتابهاى زیر مراجعه شود:
الف) نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، آیتالله مهدوى کنى، ص 512 و 533.
ب) معراج السعاده، احمد نراقى، ص 784 – 789.
[ad_2]