آیا احساسات و عواطف با عقل ارتباط دارند، یا مرز آنها از هم جداست؟ اگر …
[ad_1]
باید توجه داشته باشید که «عواطف» عبارت است از میلهایى که در رابطه با آدم دیگر به وجود مىآید مانند عاطفه والدین به فرزند و یا برعکس، یا کششهاى گوناگون ما نسبت به آدمهاى دیگر. اما احساسات، حالتهاى غریزى و انفعالات و عواطف شدت یافته است که تنها به آدم اختصاص دارد؛ مانند احساس تجلیل، احساس عشق، احساس تعجب، احساس پرستش و جز اینها.
عقل، عبارت است از قوه درک کننده که توسط آن، آدمى به شناخت حقایق نایل گشته، خیر و شر و حق باطل را از یکدیگر تشخیص مىدهد.
با توجه به تعریف عواطف، احساسات و عقل مشخص مىگردد که آنها یک چیز نیستند؛ ولى در عین حال این سه با یکدیگر ارتباط دارند. بخشى از احساسات، عواطف شدت یافته مىباشند؛ یعنى، هنگامى که یک امر عاطفى – همچون عاطفه پدر نسبت به فرزند – تشدید مىگردد، به آن «احساس» مىگویند. اما عقل، تنها ارتباطى که با احساسات و عواطف دارد، این است که این نیرو براساس وظیفهاى که بر عهده دارد، احساسات و عواطف آدم را کنترل کرده، در هنگام تزاحم چند احساس و عاطفه با یکدیگر، احساس و عاطفهاى را که رجحان دارد، برمىگزیند و از همه مهمتر، عقل مسیر حرکت درست عواطف و احساسات را مشخص مىسازد.
حد و مرز احساسات درست و صحیح، آن است که توسط عقل آدم و با دانش و آگاهى او هدایت شده، در مسیر صحیح هدف زندگى آدمى – که همان کمال است – قرار گیرد. اگر احساسى تابع عقل نبوده، آدمى را از کمال حقیقى و اصلى او دور سازد، احساسى ناصحیح و غیرکنترل شده مىباشد. البته مراد از این عقل، عقل جزیى، معاشى و بشرىِ صرف نیست؛ بلکه این همان عقل دنیایى است که به عقل آخرتى؛ و عقل جزئى است که به عقل کلى؛ و عقل بشرى است که به عقل الهى متصل مقصود از عقل دنیایى و عقل توحیدى در پاسخ به پرسش اوّل گذشت. و در فهم حقایق به محدودیتهاى خود معترف بوده و در مواردى که دستش در فهم کوتاه است از وحى مدد مىجوید.
[ad_2]