گر هدف از آفرینش، فیاضیت و رحمانیت است، چرا خداوند متعال دوزخ را آفرید؟…
[ad_1]
گاهى این چنین گمان مىشود که بهشت و دوزخ، به صورت دو موضوع مستقل مطرح است؛ اما این پندارى بیش نیست. حقیقت آن است که بهشت و دوزخ، جدا از مسأله لقاى پروردگار نیست. به عبارت دیگر، بهشت و بهشتها و دوزخ و دوزخها، مقصود و مقصد در حرکت نیستند و تمامى حرکتها به سوى پروردگار و منتهى به لقاى او است؛ نه اینکه حرکتها به سوى بهشتها و دوزخها باشد و به آنها منتهى گردد. هر حرکتى در نهایت به مبدأ متعال منتهى مىگردد و بهشتها و دوزخها از آثار و چگونگى لقاءها و رسیدنها است، یعنى بهشتها از آثار و لوازم لقاى حضرت حق با اسماى «رحمت» و «مغفرت» است و دوزخها از آثار و تبعات لقاى پروردگار با اسماى «غضب» و «سخط». بنابراین، حقیقت بهشت، لقاى حضرت حق با اسماى «رحمت» است و حقیقت دوزخ لقاى حضرت حق با اسماى «غضب».
در این مجال، نمىتوانیم حقیقت اسماى حسناى الهى را مطرح کنیم؛ ولى همین اندازه بدانید که اسماى الهى یک سلسله عناوین محض و اعتبارى نیست؛ بلکه منشأ اثر و آثارى است و در حقیقت، هر وجود و موجودى در دنیا و نظامهاى دیگر و عوالم برتر و حتى آخرت، از آثار اسماى حسنى است. عوالم وجودى همه جلوههاى اسماى بوده و هر اسمى آثار خاص خود را دارد و در مراتب مختلف تجلى مىکند.
هر فردى در مسیر خودبا اسمى از اسماى ربوبى در ارتباط است. اگر آدمى در مقام طاعت باشد، با رب «هادى» روبه رو است و خداوند متعال با این اسم او را تربیت و ربوبیت مىکند. اما اگر آدم در مقام طغیان و مخالفت با حضرت حق باشد، مربى که او را تربیت مىکند، رب «منتقم» و «شدیدالعذاب» خواهد بود. روبرو شدن با این اسماى آثارى دارد؛ یعنى، اثر روبه رو شدن فرد مطیع و متقى و راهیافته با رب «هادى»، بهشت و بهشتها خواهد بود و اثر رو به رویى آدم معصیتکار و طاغى و مخالف و معاند با رب «منتقم» و «شدیدالعذاب»، دوزخ و دوزخها خواهد بود.در این باب ر.ک: شجاعى، محمد، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 95-123.
از صفت وزنام چه زاید؟ خیالوآن خیالش هست دلالّ وصال
دیدهاى دلّال بىمدلول هیچ؟تا نباشد جاده نبود غول هیچ
هیچ نامى بىحقیقت دیدهاى؟یا زگاف و لام گل، گل چیدهاى؟
اسم خواندى، رو مسمّا را بجومه به بالا دان، نه اندر آب جو
مثنوى، دفتر 1، ابیات 3457 – 3454.
به هر روى، باید به این حقیقت توجه داشت که از دیدگاه قرآن، دوزخ و دوزخها از آثار لقاى پروردگار با اسماى «غضب»، «سخط»، «انتقام»، «طرد» و «ردّ» استآل عمران (3)، آیات 87، 88، 162؛ انفال (8)، آیه 16 و… . و بهشت و بهشتها از آثار لقاى پروردگارى با اسماى «رحمت»، «غفور»، «ودود» و «عفّو» است.آل عمران (3)، آیه 132 و 133؛ نساء (4)، آیه 174 و 175؛ توبه (9)، آیه 22 -20 و…
پس از روشن شدن حقیقت دوزخ، این پرسش مطرح مىشود که چگونه مىتوان براى خداوند متعال متعال – که وجود محض و محض وجود – کمال محض و محض کمال، رحمانیت محض و محض رحمانیت است و همه وجود و هستىاش خیر، خوبى و کمال و جمال مىباشد؛ اسماى غضب و سخط و انتقام، قابل تصوّر و توجیه است؟
براى پاسخ به این پرسش – که در واقع بیان دقیقترى از پرسش شما است – باید به این مقدمه دقیق و عمیق توجه کرد که به یک نظر اسماى حسناى الهى به «اسماى ذات» و «اسماى فعل» تقسیم مىشوند:
اسماى ذات، عبارت است از ظهورات حضرت ذات غیبى با کمالات ذاتى؛ به این معنا که ذات غیبى در عین عارى بودن از هر ترکیبى و کثرتى – چه خارجى و چه ذهنى – عین هر کمالى از کمالات است. هر کمالى که از این کمالات ظاهر و تجلى گشت، این تجّلى اسمى از اسماى ذات خواهد بود؛ چرا که حضرت حق با صفتى از صفات ذاتیه و با کمالى از کمالات ذاتیه، جلوه کرده است؛ مانند اسم «حى»، «قادر» و «علیم» که ظهورات حضرت ذات با صفت حیات، دانش و قدرت مىباشد.
در مقابل، اسماى فعل عبارت است از اسمایى که از مقام فعل حق انتزاع و به حضرت حق نسبت داده مىشود؛ مانند «خالق» و «رازق» که از فعل ذات مقدس حق انتزاع مىگردد؛ یعنى، از مقام خلق، ایجاد و رزق، در مقام خلق، ایجاد و رزق انتزاع شده و به حضرت حق نسبت داده مىشود. به بیان دیگر، اسماى فعل قسمتى از اسماى حسناى الهى است که از افعال حق خبر مىدهد؛ نه از مقام ذات حق.
با توجه به این مقدمه عمیق، در پاسخ به پرسش مذکور، مىگوییم: اسماى «غضب»، «سخط»، «انتقام»، «طرد» و «ردّ» از جمله «اسماى فعل» بوده که در مقام فعل و از مقام فعل انتزاع مىشود؛ به این معنا که غضب و سخط در حضرت ذات و در مقام ذات غیبى وجود ندارد و ذات، همه نور، کمال و خیر و خوبى است. به بیان دیگر، غضب و سخط، مانند حیات، دانش و قدرت نیست که در مقام ذات با وجود واحد وجود داشته و عین ذات حق باشد بلکه در مقام ذات، خبرى از غضب و سخط و انتقام نمىباشد. آنچه در مقام ذات وجود دارد، صفات جمال است و این صفات، در مقام فعل منشأ و مبدأ غضب و سخط مىشوند و انتقام خدا را پیش مىآورند.
آنچه قابل دقت است، اینکه در مقام فعل، چه چیزى پیش مىآید که اسماى غضب ظاهر مىگردد و چه رخدادى در مقام فعل تحقق مىیابد که موجب ظهور اسماى غضب مىشود و شامل موجود خاص یا آدمى مخصوص مىگردد؟ در پاسخ باید گفت: آنچه غضب و سخط را پیش مىآورد، خصوصیات وجودى یک موجود است که با اسماى جمال حضرت حق سازش ندارد و متناسب با آنها نیست. وقتى موجودى با چنین خصوصیاتى با خداوند متعال متعال روبه رو گشت و، او را ملاقات کرد؛ غضب و سخط پیش خواهد آمد. اگر آدم حامل خصوصیات و رنگهایى باشد که با اسماى رحمت و جمال حضرت حق تناسب ندارد و با همین وضعیت به لقاى خداوند متعال برسد و با او مواجه شود؛ در نتیجه عدم تناسب این خصوصیات با صفات و اسماى جمال خداوند متعال، غضب و سخط ظاهر خواهد شد.
در واقع، موجودى که در حرکتش به سوى خداوند متعال، خصوصیاتى را جذب کند که با اسماى رحمت متناسب نباشد؛ آن اسماى رحمت – که مقتضاى ذات خداوند متعال است -، برمىگردد و مبدّل مىشود به اسماى غضب. این فرد با رنگى که براى خود کسب کرده، خوبى را به عذاب و سخط تبدیل مىکند. وقتى آدمى با خصوصیت انکار خدا، ردّ فرمانهاى الهى، عدم قبول پیامبران او، عناد با احکام او، عصیان و طغیان، در برابر مبدأ متعال قرار گرفت؛ غضب و سخط خداوند متعال ظاهر مىشود؛ زیرا کسى که معاند با خدا است و با وصف مخالفت و مقاومت با خداوند متعال روبهرو مىشود، با اسم «قهّار» خداوند متعال مواجه خواهد شد؛ چرا که خداوند متعال «قاهر» است؛ یعنى، کسى را که مىخواهد در برابر او مقاومت و مخالفت کند، مىشکند و این شکستن، غضب خداوند متعال است که از آن، دوزخ و دوزخها است. بنابراین، مقاومت از مخلوق پیدا مىشود و همین امر موجب ظهور «قهاریت» خداوند متعال مىگردد. او قبول محض است؛ ولى مقاومت و مخالفت آن را تبدیل کرد به «مقاوم» و «قاهر»؛ چرا که قبول محض، مقاومت در برابر خود را تاب نمىآورد.
براى تقریب مطلب به ذهن، به نور حسى اشاره مىشود. نور حسى به همه جا مىتابد و تابشش گسترده است: به هوا، سنگ، سفید، سیاه، خاک و به همه مىتابد؛ ولى نبات سفید، خاصیتى دارد که آن نور را به زیبایىها تبدیل مىکند؛ یعنى، نور در چیزى که او را قبول کند، این چنین جلوه و ظهور مىکند؛ اما آهن با تیرگى خود و مقاومتش مىخواهد نور را ردع و طرد کند؛ اما نور که ردع نمىشود. او به همه مىتابد؛ ولى این تابش به آهن و در آهن، به دلیل مقاومت آهن و قبول نکردن نور، به آتش یا حرارت تبدیل مىشود.
ما آدمها نیز که با اسم «نور» ذات مقدس حق روبه رو مىشویم، اگر دلمان همچون آهن تیره و سنگین بود، آن نور را ردع و طرد مىکنیم و آن نور تبدیل مىشود به عذاب و سخط که آثارش دوزخ و دوزخها است؛ ولى اگر همچون گل لطیف بودیم و روشنى آن نور را جذب کردیم و از مواهبش بهرهمند شدیم، با اسماى رحمت او مواجه مىشویم که آثارش بهشت و بهشتها است.شجاعى، استاد محمد، بازگشت به هستى، صص 104 – 83.
خلاصه آنکه دوزخ از آثار اسماى غضب خداوند متعال است و اسماى غضب، در مقام فعل پیش مىآید و از مقام فعل انتزاع مىشود؛ نه از مقام ذات خداوند متعال که همهاش خیر و جمال و نور است. به بیان دیگر، اعمال و روشها، رنگها و خصوصیتهایى که هر موجودى و از جمله آدم، با خود حمل مىکند که متناسب با اسماى رحمت نیست؛ زمینهاى براى پیش آمدن غضب و سخط خداوند متعال ایجاد مىکند که آثارش عذاب و رنج و ناراحتى و سوزش و درد وصف ناشدنى (دوزخ یا دوزخها) است.
باید با تضرّع و گریه از خداوند متعال خواست که ما را با اسماى رحمت خود مواجه سازد و لقاى ما با چهره رحمتش باشد.
زارى و گریه قوى سرمایهاى استرحمت کلّى قوىتر دایهاى است
دایه و مادر بهانهجو بودتا که کى آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفریدتا بنالید و شود شیرش پدید
گفت «أَدْعُو اللَّه» بىزارى مباشتا بجوشد شیرهاى مهرهاش
مثنوى/ 2/1951 – 1954.
چون بگریانم، بجوشد رحمتمآن خروشنده بنوشد نعمتم
گر نخواهم داد، خودننمایمشچونْش کردم، بسته دل بگشایمش
رحمتم موقوف آن خوش گریههاستچون گریست، از بحر رحمت موج خاست
همان، دفتر 2، ابیات 373 – 375.
[ad_2]