نظر اسلام در مورد شهرت و محبوبیت چیست ؟
[ad_1]
منظور از شهرت، انتشار نام و آوازه است. شهرت و آوازهطلبى صفتى است که معمولاً براى برترى و غلبه بر افکار و دلهاى انسان ها به کار مىرود و از عوامل هلاککننده و مخاطرهآمیز براى سعادت دنیا و آخرت انسان ها است. مگر این که خداوند متعال بندهاى را براى گسترش دین خود مشهور سازد بىآن که خود در طلب شهرت بکوشد. از این رو در مذمّت جاهطلبى و شهرتخواهى آیات و اخبار بىشمارى رسیده، از جمله خداى سبحان مىفرماید: تلک الدّار الاخرهُ نَجعلُها للذین لایریدونَ علواً فى الارضِ و لافساداً و العقِبهُ للمتّقینآن سراى همیشگی را قرار دادیم براى کسانى که در دنیا طالب برترى و فساد نباشند و سرانجام نیک مخصوص و براى پرهیزکاران است(قصص، آیهى 83).
یکى از آفتهاى شهرتطلبى این است که فرد شهرتطلب، در جهت رضایت خلق تلاش مىکند و توجهى به رضایت خداوند متعال نمىنماید، لذا پیوسته اعمال و رفتار خود را در نظر انسان هاان زیبا جلوه مىدهد و منافقانه دوستى و محبت خود را به ایشان اظهار مىکند و همتش این است که رتبه و مقام او در نظر انسان ها افزون گردد. از اینرو چنین فردى مبتلا به تفاوت و دوروئى در رفتار نیر هست و بالمآل به اقسام معصیتان مرتکب مىشود. به همین سبب است که بزرگان اهل معنى و صاحبان معارف و حقایق از جاه و ریاست به شدت گریزان بوده و هستند. پس محبّت جاه و شهرت وقتى براى رسیدن به لذّتهاى دنیوى و به پیروى از هواى نفس باشد مذموم و نکوهیده است.
اولین راه مبارزه با این صفت رذیله تفکر در پایان آن (حبّ جاه و شهرت) است به فرض اگر شهرت در این دنیا، ادامه یابد محدود به عمر چند ساله همین حیات است و با مرگ همه برترىها، ریاستها و منصبها قطع مىگردد و مسلماً عاقل به چیرى که در مدّت کمى از بین مىرود دل نمىبندد و توان و استعداد خود را صرف امور ناپایدار نمىکند.
رسول خدا(ص) فرمود: دو گرگ درنده در آغل گوسفندان، خطرناکتر و زیانبارتر از دوستى جاه و مال براى دین مرد مسلمان نیست( و نیز طمعراجالسعاده، ص 453).
الب شهرت در هیچ زمانى آسایش ندارد، چه دائماً به فکر جلب نظر و عقیده انسان ها است و این که از چه راههایى مىتوان نظر انسان ها را به خود منعطف نمود، افکار و ذهنیات او را به خود مشغول مىسازد و این حالت ادامه مىیابد تا مرگ دامان آمال و آرزوهایش بر چیند و چنین فردى بیشتر در خیال و اوهام احساس برترى و لذّت دارد و در واقع و به حقیقت فریفته و مغرور شیطان و نفس گردیده است.
تامّل و درنگ درباره آن چه از سعادت ابدى و نعمتهاى بىکران بهشتى در انتظار مؤمن است(«والعاقبهُ للمتّقین»، قصص، آیهى 83).
سبب مىشود که آدم عاقل همّ خود را متوجه «آخرت باقى» ساخته و از «دنیاى فانى» براى رسیدن به آن هدف عالى بهره بگیرد و مراقب باشد مغرور و فریفته حیات چند روزه دنیا نشود. در نتیجه تلاش خود را در راه کسب رضایت الهى به کار برده و قرب الهى را وجههى نظر خود مىسازد.
اى دل آن به که خراب از مى گلگون باشىبىزر و گنج به صد حشمت قارون باشى
در مقامى که صدارت به فقیران بخشندچشم دارم که به جاه از همه افزون باشى
در ره منزل لیلى که خطرهاست در آن شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشى
نقطهى عشق نمودم به تو هان سهو مکن ورنه چون بنگرى از دایره بیرون باشى
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کى روى؟ ره ز که پرسى؟ چکنى؟ چون باشى؟
تاج شاهىطلبى گوهر ذاتى بنماار خود از گوهر جمشید و فریدون باشى
ساغرى نوش کن و جرعه بر افلاک نشانتا به چند از غم ایام جگر خون باشى
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این استهیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشى (دیوان حافط، غزل 447)
براى اطلاع بیشتر به کتابهاى زیر مراجعه کنید:
1. شرح چهل حدیث امام راحل
2. نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، آیهالله مهدى کنى
[ad_2]
اگر شما کاربر گرامی پاسخ بهتری دارید ، پاسخ خود را از قسمت دیدگاه ارسال کنید تا بقیه کاربران بهرهمند شوند