شعر شهادت امام باقر

شعر شهادت امام باقر

مهدی

بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

شعر شهادت امام باقر را از این سایت دریافت کنید.

مشق هیئت

مشق هیئت بانک اشعارمذهبی- شهدا -اشعار محرم و صفر

مشق هیئت

بانک اشعارمذهبی- شهدا -اشعار محرم و صفر

مشق هیئت بانک اشعارمذهبی- شهدا -اشعار محرم و صفر پیداست تمام کربلا در چشمت

یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت

دیدیم تمام غُصه را در چشمت

چشمان تو از روضه ی مکشوف پر است

پیداست تمام کربلا در چشمت

+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ ساعت 13:38 توسط گدای آشنا  | نظرات

اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

خسته در بند غمم،بال و پرم میسوزد

نفسم با جگر شعله ورم میسوزد

با دلم زهر چه کرده است خدا می داند

جگرم نه که ز پا تا به سرم میسوزد

دست و پا می زنم و ذکر لبم یا زهراست

گوشه ی خانه همه برگ و برم میسوزد

زآن همه ظلم که دشمن به سرم آورده

در غمم زار نشسته پسرم میسوزد

گر چه در آتشم و پا به زمین میکوبم

قصه ی کرببلا بیشترم میسوزد

هر که این قصه شنیده است ولی من دیدم

خون دل خوردم و شب تا به سحر نالیدم

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 18:49 توسط گدای آشنا  | نظرات

صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است

صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است

آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است

به خودش روز زمین مثل پدر می پیچد

از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است

وسط حجره تنش روی زمین افتاده

بین گرداب بلا مرد خطر معلوم است

باقر آل پیمبر بدنش میلرزد

در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است

کمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است

اشک می بارد و داغی ِ شرر معلوم است

یاد آن کوچه و بازار و غم ناموس است

خون رگ های عمو بین گذر معلوم است

سنگ های سر کوچه چه شتابی دارد

از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است

به روی پیرهنی که کفنش شد آخر

حال جای قدم چند نفر معلوم است

زینب زیر لب گفت که تشنه است سرش را نبرید

در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 17:57 توسط گدای آشنا  | نظرات

اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

ای عمر پر درد و بلا بار سفر بند

امروز با زهر جفا بار سفر بند

ای عمر از دامان صبرم دست بردار

ای زهر در این سینه هرچه هست بردار

من با عطش پیشینه ای دیرینه دارم

از تشنگی هفتاد و دو آئینه دارم

من حضرت خون خدا را نور عینم

من پور آن لب تشنه ام سبط الحسینم

من پنجمین دردانۀ پیغمبر استم

نجل حسن نسل شریف کوثر استم

من میوۀ باغ امیر المومنینم

من غنچۀ دامان زین العابدینم

برای مشاهده بقیه این شعر ادامه مطلب مراجعه فرمایید

ادامه نوشته

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام باقر, محمود ژولیده

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 17:53 توسط گدای آشنا  | نظرات

اشعار شهادت امام محمد باقر علیه السلام- محمود ژولیده

باید گریست با همه ی ناله دارها

بر کربلا و قافله ی یادگارها

تنهاترین امام که مانده ز کربلا

رنجی کشیده از همه ی روزگارها

می گفت با هزار گِرِه از گلوی زخم

با هر بهانه ای سخن از بی قرارها

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

ادامه نوشته

+ نوشته شده در دوشنبه یکم آبان ۱۳۹۱ ساعت 20:4 توسط گدای آشنا  | نظرات

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده

آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد

دیده از دست ابالفضل علمش افتاده

دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش

تا دم علقمه در هر قدمش افتاده

نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد

زخم های تن آقا رقمش افتاده

بعدِ این قدر مصیبت که سرش آوردند

تازه تیغ آمده بر قدّ خمش افتاده

آخرین لحظه به یاد فقط این جمله ی “شمر”

که: “خودم می کِشم و می کُشمش” افتاده

دمش از بسکه حسینی ست چو پایین رفته

باز در پای دمش بازدمش افتاده

مثل بین الحرمین است مدینه اما

سر پا نیست… در این سو حرمش افتاده

مهدی رحیمی

+ نوشته شده در دوشنبه یکم آبان ۱۳۹۱ ساعت 20:1 توسط گدای آشنا  | نظرات

اشعار شهادت امام محمد باقر علیه السلام

غروب قافله یادت نمی‌رفت

صدای هلهله یادت نمی‌رفت

گلو و قلب و چشمت ‌سوخت عمری

سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت

یوسف رحیمی

+ نوشته شده در دوشنبه یکم آبان ۱۳۹۱ ساعت 19:59 توسط گدای آشنا  | نظرات

عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را

عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را

نفس سوخته از خاطره ای پرپر را

روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب

روضه ی آن همه گل، آن همه نیلوفر را

آخرین حلقه ی شب های محرّم هستم

شکر ای زهر ندیدم سحـری دیگر را

باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است

باورم نیست تماشای تنی بی سر را

باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود

دیــدن ســوختن چـارقــد دخــتر  را

غارت خود و علم، غارت گهواره و مشک

غـارت پیرهــن و غـارت انگشتر را

ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می ریخت

نیـزه هایی که ربـودند ســر اکبر را

آه در گوشه ی ویرانه که دق مرگ شدیم

تا کـه همبـازی من زد نفس آخـر را

کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم

بیـن زنجیر نهـان کرد تنی لاغــر را

چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم

سرخ دیدم بدنش… تکّه ای از معجر را

حسن لطفی

+ نوشته شده در دوشنبه یکم آبان ۱۳۹۱ ساعت 19:58 توسط گدای آشنا  | نظرات

تو را غرق محن کردند اما

تو را غرق محن کردند اما..

غریبت در وطن کردند اما…

غریبانه تو جان دادی، ولیکن

تو را غسل و کفن کردند اما…

سید مجتبی شجاع

+ نوشته شده در دوشنبه یکم آبان ۱۳۹۱ ساعت 19:57 توسط گدای آشنا  | نظرات

اشعار شهادت امام محمد باقر علیه السلام

من غصّه دار غصّه های بی قرینم

من کربلا را یادگار آخرینم

من یادگار روزهای خاک و خونم

من یادگار چهره های لاله گونم

من تشنگی را در حرم احساس کردم

یاد دو دست خونی عبّاس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند

دیدم سر جدّ غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه

اسبان دشمن را که خورده نعل تازه

من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه

منبع مطلب : mashgheheyat.blogfa.com

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام ـ مجموعه اول

مدیرپایگاه حلما

اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) – حسن لطفی  عاقبت آه کشیـدم نفس آخر رانفس سوخته از خاطره ای پرپر را روضه خوانی مرا گرم نمودی امشبروضه ی آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقه ی شبهای محرّم هستمشکر، ای زهر ندیدم سحـری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده استباورم نیست تماشای تنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دوددیدن سوختن چارقد دختر را غارت خود و علم، غارت گهواره و مشکغارت پیرهـن و غـارت انگشتر را ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می ریختنیـزه هایی که ربـودند سر اصـغر را آه در گوشه ی ویرانه که دق مرگ شدیمتا که همبازی من زد نفس آخر را کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیمبیـن زنجیر نهـان کرد تنی لاغــر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزمسرخ دیدم بدنش… تکّه ای از معجر را  ******************* اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) – مهدی رحیمی   یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتادهقلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان درشب حجره به روی شکمش افتاده آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرددیده از دست ابالفضل علمش افتاده دیده که دست و سر و چشم عمو عباسشتا دم علقمه در هر قدمش افتاده نفسش را رمقی نیست و در خاطر مردزخمهای تن آقا رقمش افتاده بعد اینقدر مصیبت که سرش آوردندتازه تیغ آمده بر قدّ خمش افتاده آخرین لحظه به یاد فقط این جمله ی “شمر”که:”خودم می کِشم و می کُشمش”افتاده دمش از بسکه حسینی ست چو پایین رفتهباز در پای دمش بازدمش افتاده مثل بین الحرمین است مدینه اماسر پا نیست… دراین سو حرمش افتاده  ******************** اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) – رضا رسول زاده  هزار خاطره ی غم نمی رود از یادغروب سرخ محرم نمی رود از یاد به گاهواره ی خالی اصغرم سوگندرباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد فرات بود و عطش بود و کودکان حرمخروش غیرت زمزم نمی رود از یاد دمی که هستی زینب ز روی زین افتادهمان مصیبت اعظم نمی رود از یاد به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوانبدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد به شام بر سر ما سنگ می زدند از بامبلای شهر جهنم نمی رود از یاد به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشتسر شکسته و درهم نمی رود از یاد  ******************** اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) – پیمان طالبی   صدای صاعقه آمد که در هوا زده بودگمان کنم که خدا مرد را صدا زده بود به خنده ی دم آخر کمی تسلی دادبه جبرئیل که از غصه، ضجه ها زده بود کسی که پیکره نیمه جان او آن شببه شدت از اثر زهر دست و پا زده بود در این میانه، عطش؛ این حقیقت مکشوفبه بوم زندگی اش رنگ نینوا زده بود عجیب بود که با حال تشنگی، به سرشهوای نعل و سم اسب و بوریا زده بود و دید او سر شش ماهه را در آن اثناکه ناشیانه کسی روی نیزه ها زده بود دلش رضا نشد از آن کسی که عاشورابه عمه زینب او حرف ناسزا زده بود هزار سال پس از او میان شعر، کسیگریز روضه خود را به کربلا زده بود…  ******************** اشعار شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) من از تبار باقرم مردم بدانیددل بیقرار باقرم مردم بدانیدمست و خمار باقرم مردم بدانیدامروز یار باقرم مردم بدانیدفردا کنار باقرم مردم بدانید دست از غم او تا قیامت برندارم ای کهکشانها آسمانها در مدارتعرش خدا عزّ و جلّ بیقرارتختم رسل کرده سلامش را نثارتبیچاره تر از من نداری در کنارتدارم درون سینه ام شوق زیارت کی می شود سر بر مزار تو گذارم ای ابتدای روضه ها از خانه توای هیأت عشاق در کاشانه توقلب تمام قدسیان دیوانه توبار تمام صحنه ها بر شانه تو

منبع مطلب : www.hulma.ir

شعر شهادت امام باقر

دکمه بازگشت به بالا