چه رابطه ای میان زهد (ساده زیسیتی) و پیشرفت اقتصادی وجود دارد؟
پاسخ اجمالی:
زهد و سادهزیستى از جمله کمالات اخلاقى است و در متون دینى ما در باب دل نبستن به تمنّیات دنیوى تأکیدات فراوانى شده است. اما افراط و تفریط در تفسیر زهد در طول تاریخ و نادیده گرفتن سنت و سیره حضرات معصومین(ع) چهره زیباى زهد و سادهزیستى را مشوّش ساخته است. به فرموده امام موسى بن جعفر(ع): «از ما نیست آنکس که دنیاى خود را براى دینش یا دین خود را براى دنیاى خویش ترک گوید».
کدام مکتب و آیین همچون اسلام توصیه و تشویق نسبت به فراگیرى علم و کسب معرفت و جوشش و بالندگى و تلاش عقلانى دارد؟ و لذا از لحاظ تاریخى و با استناد به روایات دینى اسلام همواره به نو شدن تمایل نشان داده است اما این نو شدن لزوماً به معناى مدرنیسم و نو شدگى غربى نیست. مُدرنیته؛ یعنى نو شدن و نو شدگى و در برابر هرگونه تعلق به گذشته و سنت قرار میگیرد.
نکته حائز اهمیت این است که ترقى و پیشرفتى مورد نظر اسلام است که انسان را اسیر تمایلات نفسانى و تعلقات دنیوى نسازد، بلکه او را از هوى و هوس برهاند.
______________________________
پاسخ تفصیلی:
زهد، یا پیشرفت اقتصادی
آیا عمل به دستورات قرآن و روایات و زندگی دنیا را بازیچه حساب کردن، نسبت به آن بیاعتنا بودن و آن را ابزار فریب دانستن، با پیشرفت و توسعه سازگاری دارد؟ دشمنی با دنیا و اهل آن که سیره عملی اهل بیت صلواتاللهعلیهماجمعین بوده، چگونه با تلاش برای رشد اقتصادی قابل جمع است؟ مخالفان دین از این قبیل مسایل برای کوبیدن دین، به خصوص اسلام استفاده کرده و در تبلیغات خود فرهنگ دینی و دینداران را مخالف پیشرفت معرف میکنند. چون از نظر آنها دین و پیشرفت زندگی در تضاد هستند و نمیتوان بین آنها جمع کرد. شاید کسانی به خاطر داشته باشند که اوائل انقلاب بعضی از تئوریسینها رسماً در نوشتهها و گفتههایشان این مسأله را ترویج میکردند که پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی غرب فرهنگ خاصی را اقتضا دارد که گریزی از آن نیست؛ بدحجابی و بیحجابی، اختلاط مرد و زن، بیبندباری، از هم گسیختگی خانواده و حتی همجنسبازی لازمه فرهنگیِ زندگی پیشرفته و مدرن است و هر کس به دنبال پیشرفت است، لوازم آن را نیز باید بپذیرد. اگر کسی از پذیرفتن این فرهنگ ابا دارد، چارهای جز قناعت به زندگی ارتجاعی ماقبل مدرن برایش نیست؛ او میتواند به نان و پنیری قناعت کند، و زاهدانه به عبادت و معنویاتش برسد. این حرفها از سی سال پیش تاکنون به شیوههای مختلف در کشور مطرح و توسط کسانی مصرانه تکرار شده است؛ به این امید که در جامعه جا بیافتد. از همینرو جا دارد که به این مسأله پرداخته شود و پاسخی برای این شبهه ارایه گردد. البته این شبهات بارها به صورتهای مختلف پاسخ داده شده، اما با توجه به تکرار آن از طرف رسانههای مکتوب و مجازی لازم است بار دیگر به آنها پرداخته شود.
اهتمام نسبت به امور دنیا، و تلاش در زمینه صنایع، علوم و تکنولوژی ابعاد مختلفی دارد که هر یک باید در جای خود بررسی شود. بخشی از این مسأله نگاه تربیتی به آن است. پیش از این نیز گفتیم که هنگامی که در روایات، از موضوعی ستایش یا نکوهش شده، بدون در نظر گرفتن موارد دیگر نمیتوان به اطلاق و عموم این روایات تمسک کرد؛ چون اغلب روایات مذکور در مقام بیان جزئیات نیست و فقط اصل موضوع را به صورت قضیه مهمله بیان کرده و تبیین شرایط، اجزاء و سایر جزئیات آن به بحث و بررسی تفصیلی در محلی متناسب با موضوع واگذار شده است.
همچنانکه خداوند در آیاتی مثل أَقِیمُواْ الصَّلاهَ یا یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ بهصورت کلی به اقامه نماز امر فرموده، اما بیان اجزا و تفاصیل آن را به عهده پیغمبر اکرم صلواتاللهعلیه گذاشته است. وظیفه پیامبر و ائمه معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین این است: لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ[1]. دشواری کار فقیه از همین امر ناشی میشود که همه جزئیات یک مسأله در یکجا ذکر نشده، بلکه متناسب با مقتضیات و شرایط زمان، مکان و مخاطب به صورت پراکنده در جاهای مختلف بیان شده است. این مسایل پراکنده باید جمعآوری و ارتباط بین آنها مشخص شود، تا فقیه بتواند فتوایی صادر کند. روشن است که هر فتوا نیز قیود و استثنائاتی دارد که هر یک از آنها نیازمند تحقیق و بررسی جداگانه است. مسایل اخلاقی مانند أَبْغِضِ الدُّنْیَا وَ أَهْلَهَا نیز همینگونه است.
تفاوت ظرفیت افراد در استفاده از دنیا
برای پاسخ به سؤالاتی که مطرح شد، باید بدانیم دنیا یعنی چه و اهل دنیا چه کسانی هستند؟ آیا دنیا، همین عالم، و اهل آن، کسانی هستند که در آن زندگی میکنند؟ آیا فرد مؤمنی که اعتقادات صحیحی دارد، اما به هر دلیل در دام گناه گرفتار شده، مستحق لعن و ناسزاست و ما حق داریم هر برخورد ناشایستی با او داشته باشیم؟ آیا برای زندگی زاهدانه، ما نیز باید همانند حضرت علی علیهالسلام باشیم؟ آیا هر کسی که خانه خوب، اتومبیل لوکس و زندگی مرفه دارد، اهل دنیاست و باید او را دشمن بداریم؟ آیا زاهد فقط کسی است که خانه و زندگی مناسبی ندارد، ژولیده و ژندهپوش است و غذایی برای خوردن ندارد؟ مگر هر کسی میتواند مثل علی و فاطمه سلامالله علیهما زندگی کند و آن سختیها را به جان بخرد؟ این سفارشات با روایاتی که به توسعه بر عیال و تأمین زندگی خوب، و آسایش و آرامش برای خانواده توصیه میکند، چگونه جمع میشود؟ مگر نه اینکه سختگیری بیش از حد موجب سرخوردگی و بدبین شدن افراد نسبت به دین و فرهنگ دینی میشود؟
شاید این داستان را شنیده باشید: یکی از مسلمانان، که پس از مدتی بحث و گفتوگو، همسایه مسیحی خود را به پذیرش اسلام راضی کرده بود، همان ابتدای امر نیمه شب او را از خواب بیدار کرد، تا برای نماز شب به مسجد بروند. همسابه تازه مسلمان هم همراه او به مسجد آمد و تا اذان صبح مشغول نماز شب و مناجات شد. بعد از اذان و اقامه نماز صبح، این شخص تازه مسلمان خواست به خانه برگردد؛ اما دوستش به او گفت برای تعقیبات تا طلوع آفتاب در مسجد بماند؛ او نیز چنین کرد. شب بعد، زمانی که آن شخص برای بیدار کردن این تازه مسلمان به در خانهاش رفت، دوستش به او گفت: شما دین خوبی دارید؛ ولی نه برای من که همسر و فرزندانی دارم که برای تأمین معیشتشان باید کار کنم. اگر شب تا صبح همراه تو برای عبادت به مسجد بیایم، روز توانی برای کار کردن ندارم. دین تو برای افراد بیکار خوب است! بعضی از شیعیان این داستان را برای امام صادق علیهالسلام نقل کردند؛ آن حضرت هم فرمودند: أَدْخَلَهُ فِی شَیْءٍ أَخْرَجَهُ مِنْه[2]؛ این رفیق مسلمان، از همان راهی که آن فرد مسیحی را وارد اسلام کرده بود، از همان راه از دین بیرونش کرد؛ تصویر زاهدانه و سختگیرانهای که از اسلام نشان داد، باعث شد که او اسلام را رها کند. معنای این کلام این است که باید ظرفیت افراد را سنجید و به میزان آن برای هر کس دستورالعمل صادر کرد. البته نشان دادن یک قله که جهت حرکت و سلوک را مشخص کند، خوب است؛ ولی نباید تصور شود که هر کسی از ابتدا میتواند در سطح آن قله باشد. قله زهد علی است. اما مبادا ما خیال کنیم که ما هم میتوانیم مثل علی زندگی کنیم. همسر و فرزندان یک زاهد لزوماً نمیتوانند مانند او زندگی کنند. این سوءتربیت ماست که از ارزشها بهجا و درست استفاده نمیکنیم.
یک فرد مؤمن که به خدا و روز قیامت اعتقاد دارد، نباید اعتنایی به زندگی و لذائذ دنیا داشته باشد. البته این مسأله مراتبی دارد و همه در یک سطح نیستند. هر کسی باید ظرفیت خودش را بسنجد و بیش از حد به خود فشار نیاورد. فشار بیش از حد موجب بیماری جسمی، ناراحتیهای روانی، یا اختلال در معاشرت با دیگران میشود. درست است که باید از اهل دنیا و اهل معصیت دوری جست؛ اما آیا این کلام به معنای فاصله گرفتن از همه مردم و پناه گرفتن در گوشه غاری است؟
مسلماً این شیوه مطلوب اسلام نیست. اصلی که ثابت است، این است که آدمی باید در زندگیاش سعی کند تا جایی که میتواند به لذتهای دنیا دلبستگی پیدا نکند و بکوشد ظرفیت اولیهای را که در اثر تربیت خانوادگی در این زمینه به دست آورده، از طریق کسب معلومات دینی و انس با آیات و روایات توسعه بدهد. ولی پیش از آن، در این امر زیادهروی نکند. اما معنای این سخن این نیست که از دیگران نیز انتظار داشته باشد، مانند او رفتار کنند.
زهد در زندگی فردی همراه با تلاش برای رفع نیاز دیگران و عزت جامعه اسلامی
حضرت علی علیهالسلام آنقدر نفسش را گرسنگی میداد، تا لقمه نان جوی خشکی برایش لذیذ باشد؛ اما نسبت به کار دنیا بیاهمیت نبود و همیشه در حال تلاش و کوشش بود. آن حضرت چاه حفر میکرد، تا به آب برسد و سپس آن را وقف میکرد؛ هنوز هم بعضی از این چاهها در مدینه با نام «آبار علی» موجود است. مقصود امیرمؤمنان از سفارشاتی که فرمودند این است که آدمی از بهره دنیا و لذات آن به کم قانع باشد و به آنها دل نبندد؛ نه اینکه کار و تلاش را رها کند و در گوشهای به ذکر گفتن مشغول شود. این تربیت اسلامی نیست؛ بهویژه اگر مسلمانان نیازهایی داشته باشند که مستلزم دست دراز کردن پیش کفار باشد. تلاش برای پیشرفتهای مادی و اقتصادی و رفع چنین نیازهایی و جلوگیری از خفت و خواری مسلمانان و سعی در جهت عزت اسلامی، به عنوان ثانوی تکلیف واجب و عبادت است. مهم آن است که انسان دلبسته زندگی دنیا نشود و هدفش کسب لذائذ دنیوی نباشد. کار کردن، خدمت به مردم، رسیدگی به همسایگان و فقرا، و توسعه بر خانواده یکی از وظایف مؤمن است. مگر نه این است که در روایات توصیه شده است که مسلمان از احوال همسایههایش تا چهل خانه مطلع باشد، و به مشکلاتشان رسیدگی کند؟ آیا با درآمد مختصری که کفاف زندگی خود شخص را نمیدهد، میتوان به حل مشکلات چهل خانواده پرداخت؟
شخصی خدمت یکی از ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین اظهار حاجت کرد. آن حضرت به خادمشان فرمود: چقدر پول در منزل داریم؟ خادم در جواب عرض کرد: ده هزار درهم. آن حضرت فرمود: همه آن را به او بده. در حالیکه شاید آن سائل از دریافت هزار درهم هم راضی بود؛ اما امام فرمود: هر چه در خانه داریم، به او بده. این یعنی امام وضعیت مالی خوبی داشتند؛ در عینحال به آنچه داشتند، دل نبسته بودند.
روزی یک یهودی ژندهپوش با امام حسن صلواتاللهعلیه مواجه شد، در حالیکه آن حضرت بر اسب زیبایی سوار بود. آن یهودی از حضرت پرسید: مگر جد شما نفرمود إِنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ الْکَافِر؟ پس چرا من که به دین شما نیستم، در چنین فلاکتی به سر میبرم؛ اما شما که مؤمن هستید، در آسایش و رفاه به سر میبرید؟ آیا این دنیا برای من بهشت است، یا برای شما؟ امام حسن علیهالسلام در پاسخ فرمود: اگر از جایگاه خودت در آخرت و مقام من در آن عالم خبر داشتی، میدانستی که همین زندگی فقیرانه در این دنیا برای تو بهشت است و این زندگی بهظاهر مرفه برای من زندانی بیش نیست[3].
مقصود آنکه، منظور روایاتی که مؤمن را از دوستی دنیا برحذر میدارد و به دشمنی اهل دنیا سفارش میکند، این نیست که مؤمنان باید در دنیا با سختی زندگی کنند. مگر نه اینکه حضرت سلیمان دعا کرد: هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی[4]؟ شکوه و جلال سلطنت حضرت سلیمان به حدی بود که هر یک از حیوانات، جن و انس در محضر او جایگاه خاصی داشتند، بهگونهای که هنگام غیبت پرندهای مثل هدهد، جای خالیاش به راحتی معلوم میشد. اما حضرت سلیمان به اینها دلبستگی نداشت؛ او خودش حصیر میبافت و از درآمد آن زندگی میکرد و به نان سادهای قانع بود. جناب سلیمان از تمام سلطنتی که در اختیارش بود، برای ترویج دین خدا و تعظیم آن در برابر کفار استفاده میکرد.
بنابراین حساب زندگی شخصی از حساب خدمت به اجتماع جداست و هر یک حکم جداگانهای دارد. در شرایطی که لازم است عزت اسلامی به رخ کفار و کشورهای استعمارگر کشیده شود، وظایفی غیر از تکالیف شخصی برای انسان ایجاد میشود و به بهانه سفارش اسلام به زندگی فقیرانه و قناعت به نان جو نمیتوان از آنها کوتاهی کرد. در همان زمان که امیرالمؤمنین علیهالسلام آن زندگی زاهدانه را داشت، امام حسن علیهالسلام از زندگی مرفهی برخوردار بود؛ البته آن حضرت هم از دارایی خود برای رسیدگی به فقرا و تهیدستان استفاده میکرد و خودش پای پیاده به حج میرفت. علی مسئولیت مدیریت جامعه اسلامی را داشت و باید بهگونهای زندگی میکرد که همه افراد مسلمانی که تحت حکومت او بودند، بتوانند آنگونه زندگی کنند؛ غیر از آنکه ساده زندگی میکرد، تا به دنیا و لذتهای آن علاقه پیدا نکند.
این دو مسأله باید از یکدیگر تفکیک شود. توصیه به زهد و محبت نسبت به فقرا مسالهای اخلاقی و تربیتی است برای اینکه مبادا آدمی به تبعیت از غریزه حیوانیاش تهیدستان را تحقیر کند. فقیر باید مورد احترام باشد، تا احساس ذلت و حقارت نکند و بداند اسلام برای او هم ارزش است. اما ترویج این مسأله اخلاقی نباید مانع از انجام وظایف دیگر شود. هم دولت در زمینه رسیدگی به فقرا وظایفی دارد، هم افراد باید در حد امکان در این زمینه بکوشند و هیچیک نمیتوانند به بهانه توصیه به زهد و پارسایی از انجام تکلیف خود سر باز زنند.
دشمنی با دنیا؛ یا پرهیز از آلودگیهای آن
بیاناتی مانند حدیث شریف معراج شبیه توصیههای کلی یک پزشک حاذق به عموم مردم برای حفظ سلامتی و بهداشت است. در چنین مواقعی پزشک به صورت کلی مردم را از معاشرت با افرادی که احتمال سرایت بیماری آنها به دیگران وجود دارد، بر حذر میدارد. نهی کردن از معاشرت با بیماران به این معنا نیست که لزوماً آنها قصد دشمنی با شما را دارند؛ بلکه هشداری است نسبت به این که آن بیمار، که شاید از دوستان صمیمی شما هم باشد، در شرایط و وضعیتی است که نزدیک شدن به او ممکن است موجب سرایت بیماریش به شما شود. البته ممکن است کسی نیز از سر دشمنی و عمداً قصد بیمار کردن دیگری را داشته باشد؛ ولی این ارتباطی با توصیههای کلی پزشک ندارد.
نصایح و سفارشهای خدای متعال، اولیاء و مربیان الهی به پرهیز و دوری کردن از بعضی اشخاص نیز لزوماً به معنای دشمنی ایشان با آدمی نیست. در این میان نیز ممکن است کسانی واقعاً قصد گمراه کردن انسان را داشته باشند؛ همچنانکه ابلیس سوگند یاد کرد بنیآدم را از راه به در کند؛ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ5. کسانی هم ممکن است در قالب انسان رفتاری شیطنتآمیز داشته باشند، ولی همه کسانی که از ارتباط با آنها نهی شده، در پی دشمنی و گمراه کردن انسان نیستند. انسان باید صرف نظر از قصد و نیت افراد، از هر کسی که ارتباط با او موجب گمراهی و گناه میشود، دوری کند و مراقب باشد از حالات زیانآورش تأثیر نپذیرد؛ ضمن اینکه سعی کند حتیالامکان کسانی که گرفتار گمراهی شدهاند را به راه راست بازگرداند و به آنها در اصلاح نفس خود کمک کند.
همچنانکه در جلسات قبل تذکر داده شد، یکی از کاربردهای سهگانهی دنیا، در ارتباط با واقعیات عینی این دنیا است، که شایسته مذمت نیست. با توجه به همین امر، نهی از دنیا، به معنی پرهیز از موجودات این دنیا نیست؛ چون خود این موجودات فیحدنفسه ضرری برای انسان ندارند؛ بلکه محبت به دنیا و دلبستگی نسبت به آن زیانآور است. ارتباط با کسانی هم که محبت دنیا در دلشان ریشه دوانیده و آنها را از یاد خدا و زندگی ابدی غافل کرده، ممکن است موجب شود آدمی تحت تأثیر این ارتباط، به همان آثار سوء مبتلا شود. از همینرو، از معاشرت با چنین کسانی نهی شده است؛ مبادا رفتوآمد و همنشینی با آنها راه را برای نفوذ محبت دنیا در دل انسان باز کند و آدمی را از یاد خدا و آخرت باز بدارد. طبعاً آدمی در معاشرت با دیگران ناچار است تا حدودی با ایشان مدارا کند و همین امر موجب میشود تدریجاً رفتار سوء آنها در شخص اثر کرده، او را دگرگون کند. به قول یکی از مربیان اخلاق، رفیق، مانند عضلات گلو است. عضلات گلو کار بلعیدن غذا را برای انسان راحت میکند. رفیق هم انجام رفتارهای مختلف، اعم از خوب و بد را برای شخص تسهیل میکند. دوست و رفیق در یاد گرفتن و تثبیت رفتارهای آدمی نقش بهسزایی دارند. به همین دلیل از معاشرت با اهل دنیا نهی شده است. همچنانکه در مقابل، برای ترقیات معنوی مجالست و همنشینی با کسی که یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُه6 مورد تأکید قرار گرفته است.
پرهیز از دنیا، یا دنیازدگان
در جلسات قبل نیز گفتیم که منظور از اهل دنیا کسانی هستند که علاقه به دنیا بر دل آنها غلبه کرده و فریفته دنیا شدهاند و همه فکر و ذکرشان لذتهای زودگذر دنیاست، و به همین دلیل از یاد خدا و آخرت غافلاند و فراموش کردهاند برای چه خلق شدهاند و سرانجامشان کجاست. تکرار این مطالب به این دلیل است که هر گاه صحبت از دشمنی با دنیا، زهد و ترک مادیات میشود، کسانی به غلط تصور میکنند که مقصود غارنشینی و کنارهگیری از مردم، و دوری گزیدن از تلاش در جهت پیشرفت علمی، صنعتی و اقتصادی، و رسیدن به مراتب عالی تمدن است. پیش از این نیز گفتیم که زهد، به معنای دست کشیدن از کار و تلاش، و مانعی برای پیشرفت در زمینههای گوناگون نیست. آنچه مانع سعی و کوشش و نایل شدن به مدارج بالای ترقی و تعالی است، دلبستگی به دنیا و لذائذ آن است.
شواهد فراوانی برای این مسأله میتوان یافت که معاشرتها میتوانند آثار خوب یا بدی داشته باشند و نهی از بعضی معاشرتهای مضر، حکیمانه است. از جمله اینکه در یکی از سفرهایی که برای سخنرانی در دانشگاه تمپل، به آمریکا رفته بودم، یکی از دانشجویان ایرانی که جوانی متدین و انقلابی بود و امروز نیز مسؤولیت مهمی در کشور بر عهده دارد، ما را برای بازدید از مراکز مختلف علمی، فرهنگی همراهی میکرد. از جمله این مراکز، دانشگاه محل تحصیل خودش بود. وی در این دانشگاه ضمن معرفی یکی از اساتیدش گفت: این استاد که اهل چین است، بهترین استاد این دانشگاه است. بهترین دانشجویان این دانشگاه هم عمدتاً شرقی و بسیاری از ایشان ایرانی هستند، و در میان آمریکاییها استاد و دانشجوی خوب کمتر میتوان سراغ گرفت. وی همچنین آماری از تعداد بالای پزشکان ایرانی مقیم آمریکا ارایه کرد که یکی از مسؤولان دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل ضمن تأیید این آمار، گفت بسیاری از آنها پزشکان معروفی در آمریکا هستند. من دلیل این امر را از او پرسیدم. وی در پاسخ گفت: آمریکاییها بیشتر به فکر شبنشینی و خوشگذرانی هستند و چندان به دنبال درس نیستند؛ بر خلاف کسانی که با زحمات فراوان و صرف هزینههای هنگفت از کشورهای دیگر برای تحصیل به آمریکا میآیند؛ آنها قدر عمر و وقت خود را میدانند و حاضر نیستند آن را بیهوده صرف کنند.
این برخلاف تصور بسیاری از کسانی است که از دور پیشرفتهای کشورهای غربی را میبینند. همین دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا میگفت: یک مرتبه که برای دیدار با اقوام به ایران آمده بودم، بعضی از ایشان به تصور اینکه من عادت به دیدن فیلمهای مبتذل دارم، مقداری از این قبیل فیلمها را برای من تهیه کرده بودند؛ اما من به آنها گفتم: من در عمرم چنین فیلمهایی ندیدهام و اصلاً فرصتی برای دیدن آنها ندارم. دو دانشجوی دیگر را هم میشناسم که با مشورت مرحوم آیتالله بهشتی برای تحصیل به آمریکا رفتند و هنوز هم در آنجا هستند. آنها برای اینکه از وقتشان درست استفاده کنند، برنامهریزی فشردهای داشتند؛ در حدی که برای ملاقات با اقوام یا دوستانی که برای دیدن ایشان از ایران میآمدند، در طول ماه نیم ساعت از شبهای مشخصی را معین کرده بودند؛ مبادا وقتشان گرفته شود و از برنامه درسیشان عقب بمانند.
اگر آدمی در پی این باشد که با هر کسی معاشرت کند، تدریجاً به بیماریهای موجود در محیط آلوده میشود و درس، دین، نماز، حیا، عفت و بسیاری از امور دیگر را فراموش میکند. کسانی که آدمی را از چنین معاشرتهایی بر حذر میدارند، از سر دشمنی نیست؛ بلکه این آلودگیها مانند بعضی از بیماریها، مسری است و هر کس در معرض آنها قرار بگیرد، به آنها مبتلا میشود. البته طبیب حاذقی که میداند چگونه بهداشت را رعایت کند و راه مداوای بیماری را بلد است، میتواند علاوه بر اینکه از مبتلا شدن خودش پیشگری میکند، به مداوای فرد بیمار نیز بپردازد. رفاقت با افراد گمراه به منظور اصلاح آنها کار خوبی است. شاید آنها هم با مشاهده محبت، دلسوزی و خیرخواهی، دست از معصیت بردارند و به راه راست باز گردند؛ البته در صورتی که مصداق این شعر سعدی نشود که «شد غلامی که آب جو آرَد * آب جو آمد و غلام ببرد»! چه بسا افراد نابلدی که به قصد اصلاح اهل معصیت به معاشرت با آنها پرداختند؛ اما خودشان نیز تدریجاً در دام گناه گرفتار شدند.
پرهیز از لذتهای مادی؛ گامی در جهت رشد اقتصادی
بنا براین، تعبیرات مذمتآمیز روایات نسبت به دنیا، مانند تشبیه آن به استخوان خوک مردهای در دست فردی جذامی 7، برای این است که ما مراقب خودمان باشیم که دلباخته دنیا نشویم؛ نه اینکه دست از کار و تلاش بکشیم و در گوشهای عزلت اختیار کنیم و طریق رهبانیت در پیش گیریم. کار کردن برای خدمت به خلق خدا، مخصوصاً برای رسیدگی به خانواده، خویشاوندان و همسایگان اگر به قصد جلب رضای خدا باشد، عبادت است و از بسیاری از نمازها و روزهها هم ثوابش بیشتر است. این مسأله ارتباطی به فریفتهی لذتهای دنیا نشدن ندارد. کسی که با هدف خدمت به خلق خدا به کار و تلاش میپردازد، باید از اینکه شیفته مال و ثروت شود بپرهیزد. کسی که دلبسته ثروتش باشد، نمیتواند برای کمک به دیگران از آن دل بکند. بر خلاف کسی که عاشق مال دنیا نیست و به راحتی انفاق میکند. محبت به دنیا نه تنها موجب پیشرفت نمیشود، بلکه باعث امساک نیز میشود. چنین امساکی مانع رشد اقتصادی نیز میشود.
یکی از جامعهشناس بزرگ بر اساس تحقیقاتی که در زمینه وضعیت اقتصادی کشورهای مسیحی انجام داده بود، نظریهای را مطرح کرده که هر چند محل بحث است و نمیتوان آن را تعمیم داد، اما این استنباط جالب به نظر میرسد. او میگوید: کشورهای پروتستان که مردم آن با قناعت زندگی میکنند، اقتصاد پیشرفتهتری نسبت به کشورهای کاتولیک دارند. راز این امر در قناعت پروتستانها نهفته است. آنها با زندگی ساده و قناعت، بخشی از درآمدشان را پساندازکرده و سرمایهای برای کارهای بزرگ اقتصادی فراهم کردند. در حالیکه کاتولیکها هر چه به دست آوردند، با ولخرجی مصرف کردند. بنا براین، سادهزیستی و قناعت حتی برای پیشرفت اقتصادی هم مفید است. البته رسیدگی به این مسایل نیازمند بحث و بررسی تخصصیتری است.
تعریف و تمجید از فقر و توصیه به احترام نسبت به فقرا نیز یک تربیت بزرگ اجتماعی است؛ تا محرومان احساس حقارت نکنند. وجود افراد فقیر و محروم یکی از واقعیتهای گریزناپذیر هر جامعهای است. طبیعت مادی آدمی هم اقتضا میکند که نسبت به محرومان بیاعتنایی کند. از همینرو، کسانی که از نظر مادی در محرومیت هستند، عملاً در زمینههای دیگر هم از سایرین عقب میمانند و در نتیجه، غالباً مبتلا به حقارت میشوند. احساس حقارت نیز در فرد، زمینه روانی بزهکاری و گناه را فراهم میکند. چون کسی که برای خودش ارزشی قائل نیست، ارتکاب گناه، و توهین و ناسزا شنیدن از دیگران برایش اهمیتی ندارد. اسلام برای پیشگیری از سقوط افراد جامعه در چنین منجلابی، ثروت و دارایی را به عنوان ملاک احترام و شخصیت افراد در جامعه اسلامی نپذیرفته است. اگر کسی متدین و باتقواست، اما ثروتی ندارد، لباسش کهنه و مندرس است، و در فقر به سر میبرد، به خاطرش فقرش نسبت به او بیاحترامی نکنید؛ بلکه او را دوست بدارید، به او احترام بگذارید و در مجالس او را کنار خودتان بنشانید؛ فَأَدْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُم مِنْک. چنین رفتاری، افراد یک قشر از جامعه را که از جهتی زمینه فساد و بزهکاری برایشان فراهم است، احیا میکند و موجب میشود آنها به خاطر فقر احساس حقارت نکنند و بتوانند در جامعه افراد موفقی باشند. این بزرگترین خدمت به جامعه بشری و تمدن و فرهنگ جامعه است.
با اینحال، کسانی از سر نادانی یا به خاطر تحریک بیگانگان اصرار دارند برای رسیدن به پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی باید اخلاق و فرهنگ اسلامی را کنار گذاشت. غافل از اینکه رعایت ارزشهای اسلامی نه تنها مانع پیشرفت نمیشود، بلکه با فراهم کردن زمینههای مناسب حتی در زمینه پیشرفت مادی نیز کمک مؤثری میکند. هر چند پیشرفت مادی هدف اصلی نیست؛ بلکه ابزاری برای پیشرفتهای معنوی و انسانی است، ولی پیشرفت مادی با رشد معنوی در جامعه رابطه مستقیم دارد؛ در جامعهای که صداقت و درستکاری در آن بیشتر است، کارگر کارش را بهتر انجام میدهد؛ کارفرما نیز در حق کارگر کمتر اجحاف میکند؛ و همین رفتارها زمینه را برای رشد اقتصادی فراهم میکند. کسانی معتقدند: برای رسیدن به پیشرفت در سطح کشورهای غربی، باید فرهنگ فاسد آنها را هم پذیرفت، غافل از آنکه این فرهنگ با سرگرم کردن فرد به خوشگذرانی و پرداختن به لذائذ مادی، روح و جسم او را آلوده و بیمار کرده، وی را از کار و تلاش باز میدارد و همین امر موجب توقف رشد اقتصادی در جامعه میشود. فرهنگ غربی عامل فساد اخلاقی است و فساد اخلاقی، فساد اجتماعی و اقتصادی را به دنبال میآورد.
با مروری بر تاریخ جوامع مختلف میتوان دریافت که بسیاری از پیشرفتهای مادی و معنوی به وسیله کسانی حاصل شده که به دنبال لذائذ دنیوی نبودهاند و دلبستگی به آنها نداشتهاند و اغلب آنها افراد فقیری بودهاند که زمینه استفاده از این امور برایشان فراهم نبوده است. در صدر اسلام اغلب کسانی که از پیامبر صلواتاللهعلیهوآله و دین او حمایت کردند، بهرهای از مال دنیا نداشتند؛ از جمله، اصحاب صفه که حتی لباس کافی برای پوشاندن بدن خود نداشته و نه نفرشان از یک پیراهن استفاده میکردند، ولی همین افراد جزو کسانی بودند که آمادگی جانفشانی در راه اسلام را داشتند. در مقابل، آنان که کنیز و برده فراوان داشتند، کسانی بودند که به اسلام و حکومت اسلامی ضربه میزدند. در زمان ما، همین مردم عادی کوچه و بازار که بسیاری از آنها دستشان به دهانشان نمیرسید، بدون هیچ منت و چشمداشتی جانشان را در راه انقلاب و جنگ تحمیلی فدا کردند. امروز هم پیشرفتهای اقتصادی، علمی و صنعتی به دست افرادی از همین قبیل حاصل میشود. مگر پیشرفتهای علمی، صنعتی و تحقیقاتی که تاکنون به دست آوردهایم، به دست چه کسانی حاصل شده است؟ کسانی که در زمینه پیشرفت دانش هستهای از جانشان مایه گذاشتند و به شهادت رسیدند، از چه خانوادههایی بودند؟ اغلب آنها از خانوادههای متوسط و فقیر بودند؛ اشخاص متدینی که با وضو در کلاس درس و آزمایشگاه حاضر میشدند. تعریف و تمجید امام راحل از «پابرهنهها» و افتخار به آنها، و در مقابل، «مرفه بیدرد» خواندن سرمایهداران از همین فرهنگ اسلامی سرچشمه گرفته بود.
بنا براین نباید تصور شود دستورات اسلام در خصوص احترام به فقرا به معنی دست کشیدن از پیشرفت مادی و رها کردن علم و صنعت است. مقصود اسلام این است که به ثروت و مادیات دل نبندید. برای خدمت به خلق باید از مال و دارایی دل کند. مگر مراکز عامالمنفعه را چه کسانی تأسیس کردند؟ کسانی که باور داشتند با مصرف کردن اموالشان در این زمینهها خداوند هفتصد برابر به آنها پاداش میدهد؛ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء8.
بدانیم که ترویج فرهنگ اسلامی که نسبت به احترام به فقرا، سادهزیستی و قناعت سفارش میکند، زمینهساز پیشرفتهای مادی، علمی و صنعتی هم هست، و در همین عالم موجب عزت و اقتدار جامعه اسلامی میشود، و تصور نکنیم با روی کار آمدن کسانی که به دنبال انباشتن ثروت از هر راه حلال و حرامی هستند، وضعیت اقتصادی مملکت خوب میشود. چنین کسانی دلشان به حال مردم گرسنه نسوخته و در هر کاری به دنبال کسب منافع بیشتر برای خودشان هستند. کسانی به مردم خدمت میکنند که مثل شهید رجایی، خودشان طمع فقر را چشیده باشند.
این درسی است که ما باید از این فراز از حدیث شریف معراج بیاموزیم. خداوند در این حدیث به پیامبر صلواتاللهعلیهوآله میفرماید: یَا أَحْمَدُ أَبْغِضِ الدُّنْیَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَهَ وَ أَهْلَهَا؛ دشمن دنیا و اهل دنیا باش؛ و در مقابل، آخرت و اهل آخرت را دوست بدار.
منابع:
پاسخکده
درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی
پی نوشت:
[1]. نحل(16) / 44.
[2]. الکافی، ج2، ص 44، باب درجاتالایمان.
[3]. بحار الأنوار، ج65، ص: 221، باب ان السلامه و الغنی فی الدین.
[4]. ص(38) / 35.
5. اسراء(17) / 62.
6. الکافی، ج1، ص 39، بَابُ مُجَالَسَهِ الْعُلَمَاءِ وَ صُحْبَتِهِم.
7. وَ لَدُنْیَاکُمْ أَهْوَنُ عِنْدِی مِنْ وَرَقَهٍ فِی فِی جَرَادَهٍ تَقْضَمُهَا وَ أَقْذَرُ عِنْدِی مِنْ عُرَاقَهِ خِنْزِیرٍ یَقْذِفُ بِهَا أَجْذَمُهَا؛ بحارالانوار، ج 40، ص 348.
8. بقره(2) / 261.