حق چیست و معیارهای حق و باطل چیست؟و چگونه باید تابع حق بود؟

%d9%85%d8%b9%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%ad%d9%82

پاسخ اجمالی:
حق به معناى در میان طریق راه رفتن و راستى و درستى را دنبال نمودن و از روى حکمت چیزى را در جاى خود قرار دادن است. و تبعیّت از حق و حق مدارى در باب اندیشه و نظر، مجهز گشتن به سلاح منطق و مزیّن شدن به جامه یقین و دورى از مغالطه کارى و خیال باقى و پرهیز از تبعیت اشخاص، به جاى تبعیّت از قول حق و درست است و در باب عمل، محاسبه نفس، بندگى، خداترسى و یاد مرگ و قیامت، سلوک در طریق حق می‌باشد و مسلماً وقتى حق براى انسان آشکار شد اهل حق، ملازمان و یاران حق و حقیقت‌اند.

پاسخ تفصیلی:
در ابتدا باید حق و حقیقت را شناخت تا در مرحله بعد با پوشیدن جامه حق بتوان اهل حقیقت گشت. در بیان حضرات معصومین(ع) وارد شده است که: حق سنگین است اما گوارا و باطل سَبُک است اما کشنده.[1] حق را بگوى ولو بر علیه خودت باشد.[2] صبور و شکیبا باش در ملازمت حق ولو این‌که تلخ باشد.[3]

از این منظر به نحو اجمال معلوم می‌گردد که تبعیت از حق دشوار است ولو این‌که کمال آدمى در آن است و واگذارى حق و سلوک در مسیر باطل آسان است، اما انسان را به تباهى می‌کشد. در یک مثال ساده ماجراى ملازمت از حق، صعود بر قله‌اى رفیع را می‌ماند که دشوار است اما نتیجه‌اى بس شیرین و مسرت بخش را به دنبال دارد.
حق به معناى قطعى، موجود ثابت، عدل و یقین است و حقیقت به معناى راستى و درستى.
«حَقّ الفَرَسُ»؛ یعنی اسب در دویدن سُم پا را جاى سُم دست گذاشت و کلام مُحقّق به معناى سخن محکم و متقن، و سخن منظم است.[4] «حَقَّ الطَریق»؛ به معناى میانه راه را گرفت در رفتن. «مُحقّ»؛ یعنی درست‌گوى و درست رأى.
و «حاق» به معناى وسط و میانه چیزى است.[5]
حق آن چیزى است که از روى حکمت در جاى خود قرار گیرد و فقط در موارد نیک و خوب به کار رود.[6]
با در نظر گرفتن روایات به این نتیجه می‌رسیم که؛ در میان طریق راه رفتن و راستى و درستى را دنبال نمودن و از روى حکمت چیزى را در جاى خود قرار دادن، معناى حق است. به فرموده امام على(ع): «ملازم حقیقت بودن، اصل و اساس حکمت است».[7]
باز آن‌حضرت می‌فرماید: «دلایل واقعى را فرا گیرید و خود را با برهان و منطق، مجهّز و مسلح سازید و از شبهه و مغالطه کارى بپرهیزید».[8]
امام على(ع) در این سخنان به نحوه اتحاذ روش علمى براى رسیدن به حقایق اشاره می‌کند و آن عبارت است از: روش استدلال و برهان که در آن به اتفاق و اجماع رجال بر قولى و یا مسلم بودن و شهرت آن نزد علما اعتماد نمی‌شود. پس حقیقت، حقیقت است، اعم از این‌که مردم آن‌را بشناسد یا منکر آن باشند. و از لطیف‌ترین بیانات در این زمینه کلام حضرت موسى بن جعفر(ع) است که فرمود: «اى هشام! اگر در دست تو گردویى باشد ولى مردم گمان برند که آن دُرّ گرانبهایى است، هرگز تو را سود و فایده‌اى نخواهد بخشید چون تو خود می‌دانى که آنچه در دست تو است، گردویى ناچیز بیش نیست و نیز اگر در دست تو مرواریدى گرانقدر باشد اما مردم بگویند که آن گردو و چیز کم ارزشى است، به تو زیان و ضررى نخواهد رسید؛ زیرا تو یقین دارى که آن گوهر ارزنده‌اى می‌باشد».[9]
خداى سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: «در قیامت شما را با حق وزن می‌کنند».[10]
لذا اگر جانتان و عملتان از حق بهره‌مند بود می‌شود سنگین و اگر از حق بهره نداشت می‌شود سبک. آنها که میزان سنگینى دارند اهل نجات‌اند و آنها که میزانشان سبک است اهل عذاب‌اند، از این‌رو؛ خود را آماده سازید و ببینید کارتان در مسیر حق است یا نه؟ براى حق است یا نه؟ از حق شروع شده است یانه؟
به فرموده امام على(ع): «قبل از این‌که روز محاسبه فرا برسد شما حسابگر خود باشید».[11]
آیا فروختید یا خریدید و آیا در این خرید و فروش زیان دیدید یا نفع بردید؟
باز آن‌حضرت می‌فرماید: «فرق من و عمرو عاص این است که یاد مرگ نمی‌گذارد که من باطل بگویم و فراموشى آخرت نمی‌گذارد که او حق بگوید، او چون آخرت را فراموش کرد، حق نمی‌گوید و من چون به یاد مرگ هستم، یاد مرگ نمی‌گذارد که من به بازیچه سرگرم شوم».[12]
نتیجه این‌که؛ تبعیت از حق و حق‌مدارى در باب اندیشه و نظر مجهز گشتن به سلاح منطق و مزیّن شدن به جامه یقین و دورى از مغالطه کارى و خیال بافى و پرهیز از تبعیت اشخاص به جاى تبعیت از قول حق و درست است. و در باب عمل، محاسبه نفس، بندگى، خدا ترسى و یاد مرگ و قیامت سلوک در طریق حق می‌باشد و مسلماً وقتى حق براى انسان آشکار شد اهل حق، ملازمان و یاران حق و حقیقت‌اند، و به فرموده حضرت امیرالمؤمنین(ع): «حق را که شناختى، اهل حق براى تو آشکار می‌شوند».[13]
معیارهای شناخت حق و باطل
مصداق های «حق » چیست؟ مصادیق «باطل » کدام است؟ چگونه و با چه معیارهایی می توانیم آن ها را بشناسیم؟ این پرسش ها پیوسته در طول تاریخ برای همه انسان ها مطرح بوده است; چون هر کس راه و روشی برای زندگی انتخاب می کند. اما مهم آن است که آدمی کدام راه را برگزیند تا منطبق بر حق و متضمن سعادت و رستگاری باشد و با اهل حق در دنیا و آخرت همنشین گردد. پس ابتدا باید حق و باطل و معیارهای این دو را شناخت تا اهل حق و باطل را از هم تشخیص داد. (14) در بسیاری از خطبه ها و نامه ها و حکمت های حضرت علی علیه السلام به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به مصادیق و معیارهای حق یا باطل اشاره شده است:

الف – راه مستقیم
راه خدا; همان راهی که خداوند برای سعادت انسان تعیین می کند، راه حق و جز آن باطل است. به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که خالق مهربان انسان را بیهوده نیافریده و برنامه و هدف زندگی شایسته ای برای او مشخص نموده، پس منشا راستین حق و تعیین کننده معیار شایسته برای شناخت حق همان آفریننده بزرگ هستی است. در نهج البلاغه می فرماید: «انحراف به راست و چپ گم راهی و ضلالت (باطل) است و راه مستقیم و میانه جاده وسیع حق. » (15) مسلم است آن جا که علی علیه السلام از خدا می خواهد تا دل های همه به سوی حق متوجه شود، منظورش روی آوری قلبی به سوی خداست: «خداوند دل های ما و شما را به سوی حق (راه راست) متوجه سازدو شکیبایی و استقامت و تحمل حق را به ما الهام نماید» . (16)

ب – اسلام حق است و غیر آن باطل
مجموعه بینش هاو دستورالعمل هایی که تمام مسیر حق را تشکیل می دهد «اسلام » نام دارد و خداوند آن را مقرر کرده و معیار حق قرار داده و پیروی کامل از آن نشانه حرکت و ره سپردن در مسیر حق است: «دین اسلام آیینی است که خداوند برای خویشتن انتخاب نموده. اسلام دارای ستون هایی است که خداوند آن ها را در اعماق حق استوار ساخته و بنیان آن را ثابت و استوار گردانیده است. » (17)

ج – پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله; بیانگر و معیار حق
از دیدگاه حضرت علی علیه السلام، وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سیره آن حضرت دقیقا حق بوده و آشکارکننده حق از جانب خدایی است که او را به حق مبعوث گردانیده و مسلم است که پیروی ازآن بزرگوار، معیار شایسته ای برای تمایز حق از باطل می باشد; یعنی هر کس مطابق دستورات آن حضرت راه سپرد حق است، وگرنه باطل: «و گواهی می دهم که محمدصلی الله علیه وآله بنده و فرستاده اوست، خدا او را هنگامی فرستاد که نشانه های هدایت به کهنگی گراییده و جاده های دین محو و نابود شده، او حق را آشکار ساخت و مردم را نصیحت نمود. » (18) در بسیاری از خطبه های آن حضرت علیه السلام می بینیم که پیامبرصلی الله علیه وآله را چنین توصیف می کنند: «خداوند پاک و منزه حضرت محمدصلی الله علیه وآله را به حق مبعوث گرداند. » (19) درباره حضرت محمدصلی الله علیه وآله نیز از خدا چنین درخواست می کند: «خداوندا، برترین درودها و افزون ترین برکات خویش را بر محمدصلی الله علیه وآله، بنده و فرستاده خویش، بفرست; همو که پایان دهنده رسالت پیشینیان و گشاینده راه سعادت و هدایت و آشکارکننده حق به وسیله حق و جلوگیری کننده از تحریکات باطل هاست. » (20)

د – قرآن
یکی از بهترین معیارهای شناخت حق از باطل «قرآن » است. اگر بخواهیم درباره قرآن از منظر نهج البلاغه سخن بگوییم، بحث کاملی می طلبد. در بسیاری از خطبه ها و نامه ها و حکمت های نهج البلاغه، به قرآن و موضوعات، آیات و دانش های گوناگون آن اشاره شده است; چنان که می توان گفت: نهج البلاغه ترجمان قرآن به حساب می آید، تا آن جا که به موضوع «حق » ارتباط دارد، به برخی سخنان حضرت علی علیه السلام درباره قرآن اشاره می شود:

1. بیانگر راه مستقیم: «تنها راه نجات، راه میانه است که قرآن کریم و میراث نبوت بر آن دلالت دارد و از آن مسیر سنت و طریقه رسول خداصلی الله علیه وآله آشکار می شودو سرانجام کارنیزبه سوی آن است. » (21)

2. پیوسته حق گو: «کتاب خداوند در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی خسته نمی شود و خانه ای است که پایه هایش هرگز فرو نمی ریزد و نیرومندی است که یارانش شکست نمی خورند. » (22)

3. بیناکننده: «این کتاب خداست که با آن می توانید حقایق را ببینید و با آن بگویید و به وسیله آن بشنوید و قسمتی از آن به وسیله قسمتی دیگر به سخن می آید و برخی از آن گواه برخی دیگر است. » (23)

4. میزان حق، راهنمای خیر و شر: «خداوند کتابی هدایت کننده و راهنما برای انسان ها فرستاده و نیکی و بدی و خیر و شر را در آن آشکارا بیان کرده است. » (24) «قرآن برای هرگونه حجت آوری و داوری و بازخواست کردن، کفایت می کند. » (25)

ه. – اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله
اهل بیت پاک رسول خدا علیهم السلام پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، در کنار قرآن و به عنوان مفسر و معلم قرآن و داناترین افراد به سیره و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله راهنمایی امت را بر دوش دارند و همچون پرچم و نشانه، محور حق می باشند و افراد باید خود را با این محور بسنجند تا متوجه شوند چه قدر بر حق منطبق هستند. بدیهی است که باید به گونه ای پیرو آنان بود که نه از آنان پیش تر افتاد و نه عقب تر از آنان قرار گرفت که نجات انسان تنها ملازمت و هم راهی با آنان است: «و خداوند در میان ما – اهل بیت علیهم السلام – پرچم و نشانه حق را برافراشت; هر که از آن پیش افتاد، از دین خارج شد و هر که با آن مخالفت کرد، نابود گردید و فقط هر که با آنان هم راهی نمود، به حق پیوست. » (26)

این خاندان پاک و معصوم همان کسانی هستند که ذره ای از حق منحرف نشده اند. از این رو، معیار شایسته حق و آیین الهی اند و راهشان ادامه سیره رسول گرامی صلی الله علیه وآله وبازدارنده ازهرگونه تحریف و گمراهی است. مسلم است هر جا حق از مسیرش خارج شود، به وسیله آن ها به جایگاه خویش بازگشته، از باطل فاصله می گیرد. بدین سان، در طوفان ها و گردبادهای حوادث، تنها در پناه ایشان می توان سالم ماند و همیشه بر مسیر حق باقی بود: «کجا می روید و رو به کدام طرف می کنید؟ پرچم های حق برپاست و نشانه های آن آشکار است. با این که چراغ های هدایت نصب گردیده است، باز گمراهانه به کجا می روید و چرا سرگردانید، در حالی که عترت پیامبرتان در میان شماست؟ آن ها زمام های حق و پرچم های دین و زبان های صدقند. آن ها را در بهترین جایی که قرآن را در آن حفظ می کنید (در دل ها و قلوب پاک) جای دهید و همچون تشنه گامان، برای سیراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آورید. » (27)

مرحوم سید رضی خطبه ای را از مولا علی علیه السلام یاد می کند که به طور گسترده، به ارزش های آل محمد صلی الله علیه وآله اشاره کرده، ولی تنها بخشی از آن را نقل نموده است: «آل محمد صلی الله علیه وآله مایه حیات و علم و دانشند و نادانی در میانشان مرده است. حلم آنان، شما را از علمشان آگاه می سازد و ظاهرشان از باطن آنان و سکوتشان شما را از حکمت و منطق خود مطلع می کند. و هرگز اهل بیت پیامبر علیهم السلام با حق مخالفت نمی کنند و در آن اختلاف ندارند. آنان ستون های اسلام و پناهگاه های امن امت اسلامی اند. به وسیله آنان حق به اصل و جایگاه خویش باز می گردد و باطل از محل خویش دور و نابود می شود. » (28)

امیرالمؤمنین علیه السلام; بزرگ ترین نماد حق: حضرت علی علیه السلام کامل ترین انسان، عصاره هستی، تجلی خدا به طور کامل در یک انسان، زیباترین و بهترین و شایسته ترین معیار حق در همه اعصار و برای همه انسان هاست. اصلا حق با علی معنا پیدا می کند و علی با حق تجلی یافته و یکی گشته است. بارها حضرت محمدصلی الله علیه وآله به این موضوع اشاره نموده اند: «الحق مع علی و علی مع الحق. » (29)

هرچند هیچ کس نمی تواند حق مطلب را درباره علی علیه السلام و حق بودن وی ادا کند، ولی نهج البلاغه آکنده از کلام گهربار آن حضرت است که درموردحق بودن خودماراراهنمایی می کند. در بسیاری از موارد، مولاعلیه السلام با اطمینان و قاطعیت و با سوگندی که از جانب صادق ترین انسان گفته شده است، درباره خود چنین تعبیراتی دارد: «سوگند به آن که جز او آفریدگار و معبودی نیست، بدون هیچ تردیدی، بدانید که من در جاده حق قرار دارم و مطمئن باشید که آن ها (مخالفان و دشمنان علی علیه السلام) در لغزشگاه باطل قرار دارند. » (30)

هیچ شک و تردیدی نیست که برای شناخت حق از باطل و اهل حق از اهل باطل، حضرت علی علیه السلام ملاک و معیار شایسته و بارزی است که هر که در فکر و عمل، صادقانه و عاشقانه، با علی علیه السلام و سخنان او هماهنگ و هم گام و تابع و پیرو باشد، به حق نزدیک است و هرچه احساس دوری و غربت از علی علیه السلام کند و عمل و فکر علی علیه السلام برایش نامانوس آید، از حق نیز دور شده، به باطل روی آورده است. به عبارت دیگر، نگرش هر کس نسبت به علی علیه السلام، حق و باطل بودن خود را نشان می دهد.

نباید فراموش کرد که منظور از «علی » علیه السلام تنها یک نفر نیست، بلکه حضرت علی علیه السلام سر سلسله امامت و ولایت و تداوم دهنده حقیقت برگزیدگی خدا و رسالت در میان مردم است. آری، علی شایسته ترین مردم و بر حق ترین آنان است. خود آن حضرت بارها به مناسبت های گوناگون، مردم را به این مهم متوجه می کرد و می فرمود: «شما خوب می دانید که من برحق ترین مردم هستم و از همه مردم شایسته ترم. » (31)

این معنا برای حضرت علی علیه السلام تنها به منظور نشان دادن به مسلمانان نیست، بلکه منظور از «برحق ترین » برای علی علیه السلام، در میان تمام انسان هاست; یعنی عامل تداوم حیات انسان ها علی علیه السلام بود; زیرا اگر چنین انسان بر حق و شایسته ای در میان انسان ها یافت نشود، ترجیح انسان بر دیگر موجودات کاری ناشایست است. آنان که در مسیر حق گام برنمی دارند و از برنامه های الهی در خلقت خویش غافلند، به طفیل وجود افراد معصوم و پاکی همچون علی علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام زنده اند، هر چند خود نمی دانند. این موضوع در کلام همه معصومان علیهم السلام و قرآن آمده است، آن جا که خداوند به رسول خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «ای پیامبرصلی الله علیه وآله، اگر تو و اهل بیتت نبودید، جهان و افلاک را نمی آفریدم » . (32) کیست که واقعا حق شکرگزاری و عبادت خدا را آن چنان که شایسته است، به جا آورده باشد، جز این خاندان پاک که با عمل و فعالیت مستمر و عاشقانه خویش و به دور از هرگونه ریاکاری و تنبلی و بادقت و حساسیت، که با از دست ندادن فرصت ها به این مرحله رسیده و «اسم اعظم خدا» گشته اند؟ حضرت علی علیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند، من اسم اعظم خدایم. » (33)

این تنها اوست که با قاطعیت می گوید: «از آن زمان که حق به من نشان داده شده، هرگز در آن شک نکرده ام، هرگز دروغ نگفته ام و هرگز گم راه نبوده ام و هرگز کسی به وسیله من گمراه نشده است. » (34) در توضیح همین سخنان است که به طور واضح، موضع گیری های حق و باطل را بر اساس وجود خویش چنین بیان می کند: «ای مردم، بدانید که به وسیله ما از تاریکی های جهالت و گم راهی درآمدید و هدایت شدید و به کمک ما، به بلند مرتبگی دست یافتید و صبح سعادت شما در پرتو وجود ما طلوع کرد. کر باد گوشی که ندای بلند پند و اندرز را درک نکند. مسلما گوشی که با صیحه نادانی و جنایت (ظلم به خدا، خود و مردم) کر شده است، آهنگ ملایم حق را نشنود. مطمئن باد قلبی که از خوف خدا جدایی نپذیرد! . . . آن هنگام که در جاده های ضلالت سرگردان بودید و راهنما و دلیلی نمی یافتید، شما را به جاده های حق رهبری کردم; تشنه رهبر بودید و او را نمی یافتید، من شما را به حق رهنمون شدم. امروز مهر سکوت را می شکنم و سخنانی می گویم که در عین فشردگی و اجمال، هزاران زبان گویا داشته باشد. (از حق) دور است آن رای و نظری که از دستوراتم تخلف کند; زیرا من از زمانی که حق را یافته ام، در آن تردید نکرده ام. اگر امروز ما بر سر دو راهی حق و باطل قرار گرفته ایم، آن که حق را یافته و مطمئن است، (علی علیه السلام و یارانش) هرگز تردید نمی کند. همان گونه که اگر آب همراه کسی باشد، تشنه نگردد. » (35)

این فراز از کلام آن حضرت علیه السلام چنان حق مطلب را ادا کرده و دقایق را به طور خلاصه شرح داده است که گویی علی علیه السلام تمامی عمر را با بحث و بررسی در فکر و عمل روی این موضوع (تا آن جا که علی علیه السلام خود نماد شایسته حق گشته) سپری کرده است. جالب این جاست که هرگاه روزگار به علی علیه السلام اقبالی می کرد، دیگر باطل مجالی برای خودنمایی نداشت: «پس برای دفع حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین حق پابرجا و محکم گردید. » (36) حضرت علیه السلام زمانی این سخن را می گوید که مردم از اطراف و اکناف با پافشاری زیاد، با او بیعت کردند. در این حالت بود که فرمود: «ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، شاهد نابودی و شکاف عمیق تر در اسلام باشم. » (37) و چون خود در راس حکومت اسلامی قرار گرفت، فرمود: «اکنون حق به صاحبش رسیده است. » (38)

ایشان پیوسته بر این حال پایدار ماندند و هرگز احساس ناتوانی نکردند و تا زمانی که بر مسند خلافت بودند، پیوسته در قول و عمل، در برپا داشتن حق و دفع باطل کوشیدند. آن حضرت علیه السلام در خطبه 33 به بهانه وصله کردن کفش خود به ابن عباس چنین فرمود: قیمت این کفش (که بسیار وصله خورده) چه قدر است؟ گفت: هیچ بهایی ندارد. فرمود: «به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش برایم از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر این که با این حکومت، حقی را به پا دارم و یا باطلی را دفع نمایم. » (39) در ادامه همین خطبه آمده است که آن حضرت علیه السلام به سوی مردم حرکت کردند و برایشان سخنانی ایراد نمودند و در ضمن آن، ارزش پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندان اوعلیهم السلام را به آنان یادآوری کردند و با قاطعیت، پای داری خود را در احقاق حق و دفع باطل به آنان چنین گوشزد نمودند: «به خدا سوگند، من در پی این مردم (امت رسول خداصلی الله علیه وآله) بودم و آن ها را به پیش روی وا می داشتم تا باطل با همه تجملات و آراستگی اش عقب نشینی کرد و حق ظاهر گشت. در این راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. اکنون نیز به دنبال همان راه می روم و پرده باطل را می شکافم تا حق از درون آن خارج گردد. » (40) آن حضرت تا آخرین لحظات زندگی اش بر همین روش باقی ماند.

در تاریخ می خوانیم: پس از ضربت ابن ملجم، پزشکان کوفه گرد آمدند. در بین آنان، از همه ماهرتر اثیر بن عمرو بود که جراحات را معالجه می کرد. پس از معالجات خود، گفت: یا علی وصیت های خود را بنویس; زیرا این ضربت به مغز رسیده و معالجه مؤثر نمی افتد. امام علیه السلام کاغذ و دواتی خواستند و وصیت خود را نوشتند. (41) در محتوای این وصیت، عصاره زندگی علی علیه السلام نمایان است. در فرازی از این وصیت می خوانیم: «ای فرزندانم (حسن و حسین) ، شما را به تقوا و پرهیزگاری و ترس از خداوند سفارش می کنم. در پی دنیا پرستی نباشید، گرچه به سراغ شما آید و بر آنچه از دنیا از دست می دهید، تاسف مخورید و به حق سخن بگویید. . . » (42) آری، حضرت علی علیه السلام در حالی از دنیا رفت که هیچ کس همانند او، در آشکار ساختن حق صادقانه و عاشقانه گام بر نداشت. او تجسم عینی حق، قرآن ناطق، کمال علم و تجلی هدف خلقت خدا از انسان است که تشنگان حق را سیراب می کند و پرده های ابهام را از تاریکی های شبهات بر می گیرد. چنین کسی باید بهترین و اصلی ترین معیار حق و بزرگ ترین نماد حق باشد

منابع براى مطالعه بیشتر:
الف. جوادى آملى، عبدالله، حکمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، درس هفتم.
ب. حسینى طهرانى، محمد حسین، نور ملکوت قرآن، جلد اول، بحث سوم.
ج. جوادى آملى، عبدالله، حیات عارفانه امام على(ع)، فصل پنجم.
د. نهج البلاغه، خطبه‌هاى 214، 141، 216، 220، 9، 157، 201 و 91.
هـ. نهج البلاغه، نامه‌هاى 15، 17، 79 و 53.

[1]. نهج البلاغه، حکمت 376.
[2]. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 2، ص 157.
[3]. همان، ج 52، ص 184.
[4]. بندر ریگى، محمد، ترجمه فرهنگ منجد الطلاب.
[5]. سیّاح، احمد، فرهنگ جامع.
[6]. عسکرى، ابوهلال، الفروق فى اللغه.
[7]. آمُدى، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الحکم.
[8]. همان.
[9]. حرّانى، حسن، تحف العقول، ص 406، کتابفروشى اسلامیه؛ طباطبایى، سیدمحمد حسین، على و فلسفه الهى، ص 33.
[10]. اعراف، 7.
[11]. نهج البلاغه، خطبه 90.
[12]. همان، خطبه 83؛ جوادى آملى، عبدالله، حکمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، ص 109 و 144.
[13]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 1، ص 211.
14 الی 28. نهج البلاغه، در حکمت 262، علی علیه السلام به یکی از مسلمانان که در انتخاب جانب علی علیه السلام ویاطرف مقابل آن حضرت علیه السلام در جنگ جمل متحیر مانده بود، فرمود:«انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه »;
تو حق را نشناختی تا آن که حق را برگرفته است، بشناسی و باطل را نشناخته ای تا طرفدار آن را بشناسی » چنین کسی نه می تواند حق را یاری کند و نه باطل را خوار کند. بنابراین، ابتدا باید حق و باطل را شناخت تا بتوان اهل حق و باطل را نیز شناخت. / خطبه 16 / خطبه 205 / خطبه 198 / خطبه 195 / خطبه 128 / خطبه 72 / خطبه 16 / خطبه 133 / همان / خطبه 167 / خطبه 83 / خطبه 99 / خطبه 87 / خطبه 239

29- محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج 13، ص 187/ مولی محسن فیض کاشانی، المحجه البیضاء، ج 1، ص 269 / ترمذی، سنن، ج 1، ص 78 / همچنین ر. ک. به: علامه امینی، الغدیر، چاپ سوم، تهران، اسلامیه، 1372، ج 2، ص 211-320

30- 31- نهج البلاغه، خطبه 197 / خطبه 74

32- شیخ حر عاملی، مجموعه احادیث قدسی، مکتب اسلام، 1370، ص 79

33- جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، چاپ سوم، تهران، اسلامیه، 1364، ج 1، ص 144

34 تا 40.  نهج البلاغه، حکمت 184 – 185 / خطبه 24 / نامه 62 / همان / خطبه 2 / خطبه 33 / همان

41- محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارصادر، 1986، ج 6، ص 85

42- نهج البلاغه، نامه47 .

منابع:
پاسخکده
اسلام کوئست
حوزه نت

دکمه بازگشت به بالا