غلام حسین ساعدی

غلام حسین ساعدی
غلام حسین ساعدی

مهدی

بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

غلام حسین ساعدی را از این سایت دریافت کنید.

غلامحسین ساعدی

غلامحسین ساعدی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

«گوهر مراد» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای دیگر کاربردها گوهر مراد (ابهام‌زدایی) را ببینید.

غلامحسین ساعدی

زاده ۲۴ دی ۱۳۱۴ ۱۴ ژانویهٔ ۱۹۳۶ تبریز، ایران

محل زندگی تبریز، تهران و پاریس

درگذشته ۲ آذر ۱۳۶۴

۲۳ نوامبر ۱۹۸۵ (۴۹ سال)

پاریس، فرانسه خون‌ریزی معده

آرامگاه گورستان پر-لاشز، قطعه ۸۵

لقب گوهرِ مراد پیشه نویسنده

زمینه کاری رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و نمایش‌نامه‌نویس

ملیت ایرانی

دانشگاه دانشکده‌های پزشکی تبریز و تهران

کتاب‌ها شب‌نشینی باشکوه، عزاداران بَیَل، واهمه‌های بی‌نام‌ونشان، ترس و لرز، آشفته‌حالان بیداربخت

نمایشنامه‌ها چوب به‌دست‌های ورزیل، آی باکلاه، آی بی‌کلاه

تأثیرپذیرفته از جلال آل احمد

همسر(ها) بدریِ لَنکَرانی

صفحه در وبگاه IMDbصفحه در وبگاه سورهغلامحسین ساعدی (۲۴ دی ۱۳۱۴ – ۲ آذر ۱۳۶۴) با نام مستعارِ گوهر مراد، پزشک و نویسنده ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و با بهرام بیضایی و اکبر رادی از نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی به‌شمار می‌رود.[۱][۲][۳] براساس مجموعه هشت داستان عزاداران بَیَل فیلم گاو ساخته شد.

ساعدی گرایش سیاسی به سازمان چریکهای فدایی خلق داشت، [] از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست، ابتدا به عنوان نماینده نویسندگان به عنوان اعتراض به سانسور با نخست‌وزیر «هویدا» مذاکره و به «آقای آموزگار» نامه نوشتند که اصلاح شود ولی به نتیجه نرسیدند و سپس کانون نویسندگان را تشکیل دادند. در سال ۱۳۵۶ شب شعر را تشکیل دادند که سیمین دانشور و جلال آل احمد و خیلی از نویسندگان و شاعران در آن شرکت می‌کردند، که «کتاب ده شب» مربوط به آن شب‌هاست. وی پس از انقلاب ۱۳۵۷ از راهِ پاکستان به فرانسه گریخت.

ساعدی سال ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.

سرگذشت[ویرایش]

گاهی باید ضرب محکمِ مُشت را بخوری تا به‌خود آیی که کجا زندگی می‌کنی.

غلامحسین ساعدی[۴]

اوان زندگی[ویرایش]

ساعدی در ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانواده‌ای کارمند به دنیا آمد. پدرش، علی‌اصغر، کارمند دولت و مادرش، طیبه، خانه‌دار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطه‌خواهان تبریز بود و خانوادهٔ پدری‌اش در دستگاه ولیعهدِ وقت، مظفرالدین‌شاه، شغل و مقامی داشتند، ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دورهٔ ابتدایی را در دبستانِ بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهی‌نامهٔ ششم ابتدایی خویش را بگیرد. علی‌اکبر ساعدی، برادر غلامحسین، دربارهٔ برادرش و مدرسهٔ طالقانی (منصور سابق) تبریز می‌گوید:[۵]

غلامحسین ساعدی، پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان بدر، کوچهٔ غیاث در خردادماه سال ۱۳۲۷ گواهی‌نامهٔ ششم ابتدایی گرفت و در مهرماه همان سال برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان منصور شد. دبیرستان منصور در زمینی بنا شده بود که قبلاً قبرستان بود. به هنگامی که منصور استاندار آذربایجان شده بود این دبیرستان سروسامان گرفت و برای همین نام منصور را روی دبیرستان ما گذاشته بودند. دبیرستان خیلی خوبی بود، معروف بود، اُتوریته داشت و خیلی هم از خانهٔ ما دور نبود.

هنگامی که ساعدی در دبیرستان مشغول تحصیل بود اولین داستان‌هایش در هفته‌نامهٔ چاپ شد. هم‌چنین داستان بلندی به نام نوشت که مجلهٔ آن را به چاپ رساند.

او در نوجوانی به سازمان جوانان فرقهٔ دموکرات آذربایجان پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامه‌های ، و را به عهده گرفت. وی در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که ۱۸ سال داشت به اتهام همکاری با فرقه، مدتی در زندان شهربانی تبریز حبس شد.

ساعدی در خردادماه ۱۳۳۳ توانست در رشته طبیعی دیپلم بگیرد و یک سال بعد و در بیست‌سالگی در دانشگاه تبریز تحصیل پزشکی را آغاز کرد.

دانشگاه و تحصیل پزشکی[ویرایش]

دوران دانشجویی ساعدی در تبریز با فعالیت‌های سیاسی و شرکت در جنبش‌های دانشجویی و آشنایی و دوستی با صمد بهرنگی همراه بود. وی در همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز با جدیت پیگیری کرد. داستان‌های و و نمایش‌نامهٔ حاصل آن دورهٔ کاریِ اوست. او همچنین مجموعه‌داستان کوتاهِ را در تبریز منتشر کرد و نمایش‌نامهٔ را نیز به‌صورت مخفی در تهران به چاپ رساند.

تهران، سربازی و روان‌پزشکی[ویرایش]

به دلیل محتوای مقاله‌ها و داستان‌هایش، به‌رغم داشتن مدرک پزشکی، به‌عنوان سرباز صفر در پادگان سلطنت‌آباد تهران خدمت کرد و از همین دوران با محافل ادبی و هنری تهران آشنا شد و داستان‌های او در به چاپ رسید. وی تحصیلات خود را با درجهٔ پزشکی عمومی، و دکترای تخصصی روان‌پزشکی در تهران به پایان رساند. در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و پیش از اینکه حرفهٔ پزشکی را به نفع نویسندگی رها کند، در مطبش که در خیابان دلگشا در تهران قرار داشت، بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می‌کرد.[۶] تجربه‌های این دوران به شناخت او از انسان و پیچ‌وخم‌های روح و روان کمک کرد. وی مطب دلگشا را بعدها چنین توصیف می‌کند:

آنجا یک دنیای عجیب‌وغریبی بود و بعد، یکی هم این بود که چون من طبیب بودم و همیشه توی مطب بودم آنجا به یکی از پایگاه‌های عمدهٔ روشنفکران آن روز تبدیل شده بود. آل‌احمد، شاملو، بروبچه‌های نویسنده، به‌آذین، سیروس طاهباز، م. آزاد و دیگران همیشه آنجا بودند.

نویسندگی و نمایش[ویرایش]

«به‌طور رسمی ما سه تئاترنویس داریم: بیضایی، رادی و ساعدی.»

محمود دولت‌آبادی، ۱۳۴۹[۷]

«ساعدی دق‌مرگ، رادی منزوی و بیضایی پیر شد و کنار گذاشته شد…»

محمود دولت‌آبادی، ۱۳۸۲[۸]

منبع مطلب : fa.wikipedia.org

زندگینامه و دانلود کتاب‌های غلامحسین ساعدی

غلامحسین ساعدی معروف با نام مستعار گوهر مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی در روزگار خود به‌شمار می‌رفت. از داستان گاو او، فیلمی…

خانه›پدیدآورندگان›غلامحسین ساعدی

زندگینامه و دانلود کتاب‌های غلامحسین ساعدی

۱۳ دی ۱۳۱۴ تا ۲ آذر ۱۳۶۴ – ایرانی

غلامحسین ساعدی معروف با نام مستعار گوهر مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی در روزگار خود به‌شمار می‌رفت. از داستان گاو او، فیلمی به همین نام ساخته شده‌ است که موفقیتی جهانی یافت.

زندگی نامه غلامحسین ساعدی

غلامحسین ساعدی در ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانواده‌ای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش علی اصغر کارمند دولت و مادرش طیبه خانه‌دار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطه خواهان تبریز بود و خانوادهٔ پدریش در دستگاه ولیعهد وقت مظفرالدین شاه شغل و مقامی داشتند ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دوره ابتدایی را در دبستان بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهینامه ششم ابتدایی خویش را بگیرد. علی اکبر ساعدی برادر غلامحسین دربارهٔ برادرش و مدرسه طالقانی (منصور سابق) تبریز می‌گوید:

«غلامحسین ساعدی پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان بدر، کوچه غیاث در خرداد ماه سال ۱۳۲۷ گواهینامه ششم ابتدایی گرفت و در مهرماه همین سال برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان منصور شد. دبیرستان منصور در زمینی بنا شده بود که قبلاً قبرستان بود، به هنگامی که منصور استاندار آذربایجان شده بود این دبیرستان سر و سامان گرفت و برای همین نام منصور را روی دبیرستان ما گذاشته بودند، دبیرستان خیلی خوبی بود، معروف بود، اتوریته داشت و خیلی هم از خانه ما دور نبود.»

هنگامی که در دبیرستان مشغول به تحصیل بود اولین داستان‌هایش در هفته‌نامه دانش‌آموز چاپ شد، هم‌چنین داستان بلندی به نام از پانیفتاده‌ها نوشت که مجله کبوتر صلح آن را به چاپ رسانید. در نوجوانی به سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامه‌های فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را به عهده گرفت. در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که ۱۸ سال داشت به اتهام همکاری با فرقه مدتی در زندان شهربانی تبریز حبس شد. ساعدی در خرداد ماه ۱۳۳۳ توانست دیپلم طبیعی خود را بگیرد و یک سال بعد و در بیست سالگی در دانشگاه تبریز تحصیل پزشکی را آغاز کرد.

ساعدی با چوب بدست‌های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، پرورابندان، دیکته و زاویه و آی با کلاه! آی بی کلاه و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و نمایشنامه‌های او هنوز هم از بهترین نمایشنامه‌هایی هستند که از لحاظ ساختار و گفتگو به فارسی نوشته شده‌اند. او همراه بهرام بیضایی و اکبر رادی و نویسندگان دیگری چون علی نصیریان، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اسماعیل خلج و… تئاتر ایران را در سال‌های ۴۰–۵۰ دگرگون کرد.

ساعدی در سال ۱۳۴۶ یکی از پایه‌گذاران اصلی کانون نویسندگان ایران بود. ساعدی علاوه بر نوشتن چندین قصه و نمایشنامه و تک‌نگاری، چند مورد تجربه مطبوعاتی هم داشت که یکی از آن‌ها سردبیری مجله «انتقاد کتاب» بود و دیگری هم مجله «الفبا». وی پس از مهاجرت از ایران و اقامت در فرانسه هم تا مدتی به فعالیت‌های مزبور پرداخت.

جملات برگزیده غلامحسین ساعدی:

– دنیای آوارگی را مرزی نیست. پایانی نیست. مرگ در آوارگی، مرگ در برزخ است. مرگ آواره، مرگ هم نیست. مرگ آواره، آوارگی مرگ است. ننگ مرگ است.

– در هر کاری خواسته‌ام خود را زودتر خلاص کنم. در نوشتن خواسته‌ام زودتر فارغ شوم و جنین مرده بیرون انداخته‌ام.

– صدها بار چخوف را روی پله‌های آجری خانه‌مان، زیر درخت به، لم داده در اتاق نشیمن دیده بودم. از فاصلهٔ دور، جرات نزدیک شدن به او را نداشتم، هنوز هم ندارم.

– من نویسنده‌ام، وظیفهٔ من الان مبارزه با مرگ است. از این پس، نویسندگی من شروع می‌شود. باید نوشت… باید نوشت…

کتاب‌های برگزیده غلامحسین ساعدی:

عزاداران بیل

چوب به دست‌های ورزیل

ترس و لرز دیکته و زاویه جانشین شب‌نشینی با شکوه آی با کلاه! بهترین بابای دنیا

کتاب‌های غلامحسین ساعدی

کتاب هشت داستان

گلی ترقی رایگان

کتاب ترس و لرز

غلامحسین ساعدی ۱۱۰۰۰ ت

کتاب عزاداران بیل

غلامحسین ساعدی ۶۸۰۰ ت

کتاب چوب به دست‌های ورزیل

غلامحسین ساعدی ۷۰۰۰ ت

کتاب صوتی عزاداران بیل

غلامحسین ساعدی ۳۴۰۰۰ ت

کتاب دیکته و زاویه

غلامحسین ساعدی ۱۰۰۰۰ ت

کتاب جانشین

غلامحسین ساعدی ۱۰۰۰۰ ت

کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه (نمایشنامه)

غلامحسین ساعدی ۷۰۰۰ ت

کتاب صوتی آشفته‌حالان بیداربخت

غلامحسین ساعدی ۲۵۰۰۰ ت

کتاب شب‌نشینی با شکوه

غلامحسین ساعدی ۱۱۰۰۰ ت

منبع مطلب : www.ketabrah.ir

غلام حسین ساعدی

دکمه بازگشت به بالا